۰ نفر
۱۸ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۶:۴۵
ترامپ بازنده مسابقه کشتی در کرمانشاه

نادر صدیقی

از هم اکنون و با اعلام آمادگی ایران برای پذیرش ورزشکاران آمریکایی در جام جهانی کشتی در کرمانشاه، باید گفت نتیجه مسابقات هر چه باشد آقای ترامپ را باید به مثابه بازنده اصلی این جام محسوب کرد.
در ساعاتی که هنوز ممنوعیت ویزا برقرار بود من هم تصمیم گرفتم به عنوان یک شهروند و به تأسی از جامعه مدنی کشورمان و به‌خصوص تحت‌تأثیر نامه اساتید دانشگاه شریف در باره ضرورت خلع سلاح ترامپ از طریق عدم مقابله به مثل؛ همان استدلال مدنی را از منظری دیگر به دست گرفته و به سهم خود مطلبی بنویسم خطاب به رئیس‌جمهور. عین نامه‌ای که در آن لحظات گرگ‌ومیش شنبه نوشته و ارسال کردم به شرح زیر است:

آقای رئیس جمهور اجازه ندهید ترامپ برنده جام جهانی کشتی کرمانشاه شود

اتفاق شگفتی در برابر دیدگان جهانیان در حال رخ دادن است. جنگ تویتری و عملیات پلیسی ترامپ بر علیه ایران و شش کشور مسلمان از هم اکنون و به سرعتی پیش بینی ناپذیر با پیامد های ناخواسته و نیندیشیده خود مواجه شده است. وقتی ترامپ دستور "مسلمان ممنوع" را صادر می کند به فاصله کوتاهی پلاکاردهای "همه ما مسلمان هستیم" بر فراز امواج میلیونی جامعه مدنی امریکا به اهتزاز درمی آید.

در روزگار جهانی شده ما هر جنگی با توابع ناخواسته و پیش بینی نشده ای مواجه می شود که ابعاد آن به مراتب از برنامه های و استراتژی ها پیشاپیش طراحی شده بسی فراتر می رود. جنگ جرج بوش بر علیه عراق در پیامد نیندیشیده خود منجر به برآمد بی سابقه سازمان های تروریستی شد. جنگ جدید ترامپ، اما خلاف آمد شگفتی داشت. می شد پیش بینی کرد که بعد از برجام هر حرکت ضد ایرانی امریکا بر علیه ایران منجر به انزوای امریکا در سطح جهانی شود اما آنچه که امروز رخ می دهد به همان اندازه که پدیده ای جهانی است و حتی مقدم بر آن، پدیده ای است عمیقا امریکایی. وقتی جامعه مدنی امریکا دستور "مسلمان ممنوع" ترامپ را اقدامی "نا امریکایی " معرفی می کند باید از هم اکنون تعاریف کلیشه ای از "امریکا" را رها کرد و تعریفی دیگر از امریکای واقعا موجود و امریکای هم اکنون موجود به عمل آورد: یک شکاف بزرگ و ترمیم ناپذیر نه تنها در امریکا بلکه در خود "امریکایی بودن" به وجود آمده. نه فقط جامعه امریکا بلکه خود مفهوم امریکا اکنون زیر پتک ترامپ ترک برداشته پوست می ترکاند.این یک شکاف واقعی است و ایران باید نشان دهد که جامعه واقعا موجود امریکا را با همه رنگهای آن می بیند و حساب آن را از حساب ترامپ تفکیک می کند.

جمهوری اسلامی بنا بر اصول تدوین شده خود در قانون اساسی " حكومت حق و عدل را حق همه مردم جهان مي‌شناسد. بنا بر اين در عين خودداري كامل از هر گونه دخالت در امور داخلي ملت هاي ديگر، از مبارزه حق‏طلبانه مستضعفين در برابر مستكبرين در هر نقطه از جهان حمايت مي‌كند ".مفهوم عام و جهانشمول "مستضعفین" اکنون به یمن تحولات فکری و پیشرفت های علوم انسانی و مطالعات فرهنگی غنای تازه ای یافته و به سهولت قابل انطباق بر همه اقشار اجتماعی است که نه تنها در معرض بی عدالتی اقتصادی قرار گرفته اند بلکه حق کرامت و حق هویت مستقل و حق به رسمیت شناخته شدن از آنها سلب شده است. مسلمانان امریکا اکنون مصداق بارز مفهوم مستضعفین هستند وجامعه امریکایی اکنون به این نتیجه رسیده که اگر ازهم اکنون در مقابل ترامپ مقاومت نکند، دستور "مسلمان ممنوع" خود امریکایی بودن را تهدید می کند. تصادفی نیست که پلاکارد چهره زن مسلمان با حجابی وروسری مزین به پرچم امریکا اکنون به نشانه اصلی تظاهرات جامعه مدنی امریکا تبدیل شده است. نویسه "ما مردم" در ذیل این تصویر در فشردگی یک تابلو بیانگر همه آن چیزی است که این روزها در امریکا در حال رخ دادن است. تعبیر "ما مردم" برگرفته از نقطه آغاز قانون اساسی امریکاست که در قالب گزاره نیرومند "ما مردم برای تشکیل یک اتحادیه کامل تر" فرموله شده است. این گزاره بیانگر اراده معطوف به "امریکا شدن امریکا" است.امریکا در منظر آرمانگرایان آن کشور،نمی تواند امریکا بشود مگر اینکه در هر گام پیشروی به سوی "اتحادیه کامل شدن" بخشی از محذوفین جامعه را خودی کند و بر تنوع مولفه های هویتی خود بیفزاید. دیروز سیاهان و امروز مسلمانان.

trump

بنابراین نویسه "مامردم" در زیر تصویر نمادین یک زن مسلمان و محجبه معنای آشکار و ملموس خود را می یابد: امریکا امریکا نمی شود مگر مردم آن کشور مسلمانان را نیز به مثابه پاره ای "مامردم" به حساب آورند. همین هشت سال پیش بود که اوباما در سخنرانی معروف خود خطاب به جهان اسلام در دانشگاه قاهره گفت مسلمانان بخشی از فابریک جامعه امریکا هستند و امریکا نمی تواند با جهان اسلام و مسلمانان یعنی با "پاره ای از خود" در ستیز باشد. اکنون این گزاره در گذر زمان معنای ملموسی به خود گرفته است: برای نخستین بار نیست که جنگ در فراسوی مرزهای ملی به یک نوع "جنگ داخلی" در خود امریکا تبدیل شده است. جنگ ویتنام نه فقط در صحنه های نبرد نظامی که در آکادمی ها و دانشگاه ها و خیابان ها صلح طلب امریکا به پایان رسید. در نقطه ای که امکان نداشت جنگ را در خارج ادامه داد مگر اینکه یکپارچگی و انسجام روح ملی را در داخل از دست داد.

آیه ای زیبا در انجیل می گوید "آه چه فایده که انسان جهانی را ببرد اما خود را ببازد" امریکایی های معترض به جنگ ویتنام احساس می کردند فتح در ویتنام به فرض امکان پذیر بودن به معنای "باخت خود" یعنی از دست رفتن خود ملی و به معنای مخدوش شدن آن تعریفی است که شهروندان از "امریکایی بودن" بودن دارند. در آن ایام نیکسون نقش "مرد دیوانه " را ایفا می کرد و این نقش دست کم در دور نخست ریاست جمهوری او گرفته بود. اما جامعه مدنی امریکا از نیکسون دیوانه یک نیکسون دیگر ساخت و صلح را بر او تحمیل کرد.

اکنون این اتفاق به شکل دیگری و به شکل زیباتری در حال تکرار شدن است: جامعه مدنی امریکا می تواند جنگ مخیل ترامپ را بدون شلیک یک گلوله در نطفه خفه کند. بخش مهم این جنگ در عرصه افکار عمومی یعنی در معرکه تسخیر قلبها و مغزها صورت می گیرد. در کشور ما خوشبختانه این هشیاری و بصیرت امنیتی وجود دارد که نباید به تله ترامپ افتاد. ترامپ یک بازی شناخته شده را دنبال می کند: تحریک حریف و عصبانی کردن او به نحوی که وارد عرصه و زمین بازی مطلوب شود. ترامپ با هشدار ضد موشکی خود و با توئیت های تحریک آمیز اخیر در یک میدان مشخص بازی می کند. او به شهروندان خود می خواهد بگوید "رئیس جمهور هر آنچه وعده داده اجرایی خواهد کرد" و همزمان به متحدین منطقه ای خود یعنی رژیم اشغالگر قدس و سعودی می خواهد بگوید دوران اوباما-برجامی تمام شده و کشتیبان را سیاست دیگری آمده است. باید این بازی ترامپی-سعودی را برهم زد و زمین بازی را به یک عرصه دیگر منقل کرد: جام جهانی کشتی اگر با حضور وروزشکاران امریکایی برگزار گردد متضمن یک پیام واضح خواهد بود: اینکه ما صحنه "جنگ مواضع" در امریکا را می بینیم واز جامعه مدنی امریکا بر ضد جنگ افروزی ترامپ حمایت می کنیم.در چنین شرایطی ترامپ به بازنده اصلی جام جهانی کشتی در کرمانشاه خواهد شد. پیام ثبات و نرمال بودن شرایط ایران بر بستر این دیپلماسی مردمی به جهان وبه منطقه صادر خواهد شد.

بعدالتحریر
تصمیم درست وزارت‌خارجه در ملاحظه نیروی اعتراضی جامعه مدنی آمریکا یک الگوی موفق است از هشیاری در پرهیز از تله ترامپ و نحوه انتقال زمین بازی به یک عرصه جدید.

مبانی بازی ترامپ را می توان به یک "تئاتر بازنمود ها" تشبیه کرد. این بازی در محضر تماشاگران خاص خود اجرا می شود.ترامپ از یکسو به مخاطبان داخلی می خواهد بگوید "رئیس جمهور هر آنچه را که وعده داده انجام می دهد".یعنی این بازی را در برابر تماشاگرانی از نوع خاص دارد انجام می دهد. در باره ایران جنس "تماشاگران" و یا به عبارت دیگر ناظران بیرونی فرق می کند:ترامپ رو به متحدین منطقه ای خود دارد.می خواهد بگوید وعده "احیای دوستان قدیمی" که در زمان اوباما به خود وانهاد شده بودند ٰبه روی صحنه رفته است. عصبانیت ضد موشکی ترامپ را باید در همین چارچوب تلقی کرد:او می خواهد به عربستان بگوید که دوران ماه عسل اوبامایی با ایران تمام شد و عربستان هم این پیام را گرفته و اکنون خود را مستظهر به پشتیبانی امریکا احساس می کند. بازی ترامپ را بدون در نظر گرفتن مکالمه پیشین ترامپ با سلمان نمی توان فهمید. ترامپ می خواهد به عربستان اطمینان خاطر دهد که من نه فقط اوباما نیستم بلکه جرج بوش هم نیستم که آن همه در عراق خرج کرد و در نهایت عرصه را مفت و مجانی به ایران واگذار کرد.(مضمون توئیت ترامپ)

چگونه می توان این بازی ترامپ-سلمان-نتانیاهو را برهم زد؟پرسش مقدم تر این است که چگونه می توان از ورود به بازی صهیونیستی -ترامپی اخیر پرهیز کرد ونبود آن کنشگر انفعالی که ترامپ می خواهد ما را بدانجا بکشاند؟

مسابقه کشتی هم در چنین شرایطی تبدیل به یک "تئاتر بازنمود ها" شده است که به کلی از تناتر بازنمود های جنگی متفاوت است.دراینجا تماشاگر از جنس دیگری است: افکار عمومی داخلی وافکار عمومی جهانی. برگزاری این بازی در چنین شرایطی می تواند "زمین بازی" مطلوب ترامپ را به یک عرصه کاملا متفاوت منتقل کند که درست در نقطه سمیتریک ومقابل قرار دارد. این بازی درست در قلمرو ضعف ترامپ انجام می شود.

برگزاری مسابقه کشتی در چنین شرایطی می تواند به مثابه یک "مانور قدرت نرم" ایران تلقی شود وپیام "نرمال بودن شرایط ایران" را به جهان مخابره کند. یعنی درست در شرایطی که ترامپ مطابق اجماع طیف وسیعی از منتقدین درونی امریکا سیمای یک رئیس جمهور "غیر نرمال" را از خود به نمایش گذاشته برقراری مسابقه کشتی در یک استان مرزی با همه تنوع های قومی ومذهبی خودٰ پیام ثبات را به منطقه وبه جهان مخابره می کند.

به لحاظ ارزشی نیز ٰاین حرکت در ارتقا اقتدار اخلاقی ایران موثر است.یعنی در حالی که ترامپ به دلیل اعمال تبعیض نژادی در محکمه افکار عمومی داخل وخارج امریکا به زیر ضرب رفته است پذیرش کشتی گیران امریکایی یک پیام نمادین تمدنی دارد .

ترامپ با توسل به شعار "جنگ تمدن با تررویسم ورادیکالیسم اسلامی" می کوشد ایده "تمدن" را به سود خود مصادره کند وایران را در همان مقوله "تروریسم اسلامی" ویا "حامی تررویسم" بازنمایی کند (به عنوان مثال هم جمیز ماتیس در جریان نخستین دیدار خارجی خود ٰدر ژاپن گفت "ایران بزرگترین دولت حامی تروریسم در جهان است")

این نشان می دهد که ترامپ از قضا و برخلاف آنچه که کثیری از کارشناسان می گویندٰ یک کنشگر عقلانی است. یعنی می داند که تفوق نظامی برای شکست دادن ایران کافی نیست باید ایران را در مقام "دشمن جامعه بین الملل" (تعبیری که وزیر دفاع امریکا دیروز آن را به کار برد) و دشمن "تمدن" و عامل "بی ثباتی " منطقه ای معرفی کرد. به عبارت دیگر چه اوباما باشد وچه ترامپٰ؛ در هر حال افکار عمومی جهانی یک طرف قضیه است. امریکا در شرایطی نمی تواند به واقع هیچ غلطی بکند که اولا ملت ایران اراده خود را برای دفاع از میهن خود به نمایش بگذارد واز سوی دیگر در سطح جهانی هم امریکا منزوی شده باشد.ترامپ در شرایطی می تواند پیروز یک نبرد متصور باشد که پیشتر ایران را در منظر افکار عمومی جهانی منزوی کند.

از سوی دیگر افکار عمومی داخلی وافکار جهانی تنها در شرایطی بر علیه زور گویی امریکا بسیج خواهد شد که گفتمان ایران یک گفتمان دفاعی ومقاومتی باشد ونه هجومی.به عبارت دیگر با تغییر شرایط جهانی وتضعیف گفتمان های ضد امپریالیستی وبا آشکار شدن هزینه های جنگ ها؛گفتمان تهاجمی بر علیه امریکا به تنهایی بسیج گر نیست بلکه باید مجهز به گفتمان دفاعی و مقاومتی بود.

تحول مفهوم همسایگی در جریان یک جنبش مدنی جهانی

مفهوم همسایگی این روزها در فضای عطرآگین یک جنبش مدنی تحولی تازه یافته است.واژه "همسایگی" امروزه زیر پتک فرایند های نوین اطلاعاتی وارتباطی تَرَک برداشته ودرر فراسوی مرزکشی های تنگ نظرانه قومی وقبیله ای،گستره ای جهانی یافته است. آمارتیاس در کتاب "خشونت وهویت" از هنر نفرت پروری در عصر هویتهای مرگبار می نوشت :
از هر نوآموزی برآید که همچون ابلهی دوست بدارد؛
اما، پسرم، نفرت برای خود هنری است.

نفرت پروری یک از دید نویسنده مذکور یک "هنر" است .زیرا ما با نفرت های برساخته مواجه هستیم وجعل نفرت مستلزم فرایند پیچیده گفتاری است که تکوین آن در همه اشکال خود فرمول معینی دارد:انسان ها در شرایط طبیعی چند هویتی هستند .تعلق های چند گانه نژادی،مذهبی،سیاسی ،جنسی ،طبقاتی ،حرفه ای وشهروندی به راحتی با یکدیگر قابل جمع هستند.از لحظه ای که یکی از هویت ها به "تنها هویت مهم وسازنده" بدل شده وگزینه های دیگر هویتی را حذف می کند ما با پدیده ای سروکار داریم که روحانی در سازمان ملل در توضیح مبانی فکری "ویو"،آنرا "هویت مرگبار" نامید.هویت های تکواره وبه تعبیر ساده تر "تک هویتی شدن" همان شرک روزگار ماست که عرصه را بر پیوند های انسانی تنگ می کند.تک هویتی شدن وفروکاستن همه تعلق های انسانی به یک هویت واحد ملی ویا نژادی ومذهبی وقومی کار ساده ای نیست.آمارتیاسن برقراری پیوند میان هویت وخشونت را یک هنر شوم می داند که قواعد معینی دارد:

"هنر جنگی خشونت پروری بر اساس برخی از غرایز اولیه قرار می گیرد واز آن ها برای پس راندن آزادی اندیشه وامکان استدلال آرام استفاده می کنند...یک هوتو در واقع یک هوتو است، یک "ببر تامیل" آشکارا یک تامیل است،یک صرب به هیچ وجه آلبانیایی نیست،یک اصیل زاده آلمانی با ذهنیتی مسموم از فلسفه نازی قطعا یک اصیل زاده آلمانی است. کاری که برای تبدیل آن احساس خود شناسی به ابزاری کشنده باید صورت بگیرد،عبارت است از (1) نادیده انگاشتن ربط یا علقه همه وابستگی ها و پسوند های دیگر،و (2) باز تعریف نیاز های آن هویت "تکی"،به شکلی مشخصا ستیزه جو. در این جا است که به آن ابتذال و نیز پریشانی های درکی و مفهومی امکان به درون خزیدن داده می شود. "(آمارتیاسن ،هویت وخشونت ،ترجمه فریدون مجلسی ،ص 203)"

نسل کشی مسلمانان بوسنی در سویه تئوریک خود فقط یک نمونه از فجایعی بود که تک هویتی گری و طرد گزینه های چندگانه هویتی می توانست به بار آورد. در یک نمونه متاخر، امروزه فاجعه دیگری در پیش چشمان ما صورت می گیرد: فاجعه بالکانیزه کردن منطقه خاورمیانه که این بار هویت سازی از "هلال شیعی" و یا "بلوک سنی" را در دستورکار خود قرار داده است. در جریان کمپین انتخاباتی امریکا نیز یک جناح معین با تمام قوا می کوشید "امریکایی بودن" را به یک هویت تکواره وخشونت بار تبدیل کند. در این کمپین، در اردوی یک کاندایدای معین؛ امریکایی بودن به مثابه "مطلقا مسلمان نبودن" و حذف عنصر اسلامی از ترکیب هویت امریکایی معرفی شد. طرف مقابل نیز می کوشید توازن نوینی میان امریکایی بودن ومسلمان بودن برقرار کند.گزاره معروف اوباما خطاب به شهروندان امریکایی را به خاطر داریم که با لحنی آتشین وخطابی به شهروندان امریکای می گفت شما ناچار نیستند "یا" امریکایی باشید یا مسلمان.یک شهروند می تواند در آن واحد هویت های متعددی داشته باشد و امریکایی بودن را با مسلمان بودن جمع کند.

از دل این صف آرایی انتخاباتی جنبشی سر برآورد که با تمام شدن انتخابات پایان نیافت وبه نظر می رسد تازه در آغاز آن هستیم.در باره جنبش مدنی نوین امریکایی ها و اروپایی ها بسیار می توان نوشت .اگر از جنبه گفتمانی ، به جنبه دیدمانی جنبش حمایت از شهروندان مسلمان امریکا منتقل شویم می توان در فشردگی رویت یک تابلوی زیبا ،همه این ماجرا را به تماشا نشست: تابلوی نقاشی یک زن امریکایی پوشیده در یک روسری مزین به پرچم امریکا.

یک نویسه ساده در زیر آن تابلو به چشم می خورد:"ما مردم امریکا"

امریکایی های آرمانگرا این روزها بر آن تابلو و بر این نویسه معنای زیادی بار می کنند. می گویند همه چیز در امریکا از هنگامی آغاز شد که از دویست و اندی سال پیش مردمی برای تدوین قانون اساسی گرد هم آمدند و کشور ساختن امریکا را با این جمله ساده آغاز کردند:
We the people, in order to form a more perfect union
"ما مردم برای تشکیل یک اتحادیه کامل تر"

trump

هویت امریکایی به این اعتبار یک هویت "در دست ساختمان "محسوب می شود ونه یک پروژه تمام یافته.یک اتحادیه ی ناتمام ودر حال تکامل که با هر جنبشی تنوع بیشتری را در دل یک بافت واحد می پذیرد و به قول ریچارد رورتی در حالت آرمانی آن "بافته ای خواهد بود که درآن رشته های بییشتری به هم بافته شده است"(رورتی،کشور شدن کشور،ترجمه عبدالحسین آذرنگ،ص 30)
اما این امریکای واقعا موجود، آن امریکایی نیست که مهاجران و پناهجویان و مستضعفان آن دیار، چشم به وعده آن دوخته بودند.باید مفهوم "ما مردم" در معرض غنای تازه ای قرار گیرد که همه رنگها وهویت وباورها را در بر گیرد.

گزاره "مامردم" در لحظه تدوین قانون اساسی چندان ناتمام و ناقص بود که برخورد برابر با سیاهپوستان و یا حق اعطای حق رای به زنان نمی توانست از دل آن استنتاج شود.به قول رورتی "تاریخ امریکا ترسیم کننده ی راهی است که از آن ره گذر جامعه یی که عمدتا دغدغه ی شادکامی مردان سفید پوست صاحب سرمایه را داشت به تدریج وبه شیوه یی صلح آمیز خود را به جامعه یی بدل کرد که در آن زنان سیاهپوست تهی دست نیز سناتور،وزیر وقاضی دیوان عالی شدند."(ریچارد رورتی،پیشامد،بازی،وهمبستگی ترجمه پیام یزدانجو،ص 403)

انتخابات اخیر امریکا نشان داد که این مسیر همیشه تکسویه وخطی نیست نیست.یک بازگشت ارتجاعی به آن روزگار تاریک سیاه ستیزی صورت گرفته که امروزه در چهره مسلمان ستیزی رخ می نماید.واکنش جامعه مدنی امریکا را هم در همین چارچوب باید معنی کرد:وقتی مردم پلاکارد های "ما درکنار همسایه های مسلمان خود ایستاده ایم" را دریک فضای مدنی به جنبش در می آورند،آنگاه که غیر مسلمانان دیواری انسانی برای حفاظت از نماز جماعت مسلمانان در فرودگاه های اعتراضی تشکیل می دهند،وقتی امریکایی های غیر مسلمان شعار می دهند "همه ما مسلمان هستیم"..باید چشمها را شست و هر دو رویه ی سکه امریکا را دید.

امریکا فقط امریکای جنگ افروز نیست که از آن داغ ها به دل داریم وحافظه تاریخی ملتهای مستضعف جهان پر است از زخم هایی که آن جنگ طلبی ها واشغالگری ها واستعمار گری ها برجای گذاشته اند. یک امریکای دیگر هم داریم که از قضا منتقد همان امریکای تاریخی است.اکنون مردم دیگری در همان دیار به صحنه آمده اند که به نقطه تاسیس کشور بازگشت کرده و می گویند ما کشوری هستیم که از دل یک مبارزه ضد استعماری برآمدیم و درشان یک امریکایی نیست که همسایه مسلمان خود را در معرض طرد وغیریت سازی قرار دهد. شمار مسلمانان امریکا از 3 تا 7 میلیون تخمین زده می شود اما هرچه باشد در دنیای غرب چه در امریکا وچه در اروپا ما بایک اسلام رویت پذیر در سپهر عمومی جامعه مواجه هستیم. تروریسم تکفیری از یکسو واسلام هراسی ترامپی -صهیونیستی از سوی دیگر با تمام قوا می کوشند آن اسلام را که از کنج خانه ها بیرون آمده ودر سیمای درخشان حجاب بانوان ویا مراسم روزه وافطار وعید قربان ویا در لابی گری وتظاهرات به حمایت از حقوق فلسطینی ومشارکت در جنبش های مدنی وصلح طلبانه جغرافیای غرب خود را به نمایش می گذارد دوباره به کنج خانه ها بازگرداند.در دام ترامپ نیفتادن یعنی تیز نکردن دو لبه ی متضاد آن قیچی.

2121

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 633064

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
6 + 5 =