شاید باید همان روز اول و در بخش نخست این سفرنامه، ترکیب اعضای هیات را می نوشتم. اما تقدیر این است که الان بنویسم.

- آقای محمدرضا دربندی  (به عنوان رئیس هیات رسانه ای) را پیش از این مسافرت، تنها با آثار قلمی شان می شناختم. اما افتخار همسفری گروه ما با ایشان به عنوان مشاور معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد، این فرصت را ایجاد کرد که کمالات مکتوم او را  ببینیم.

سعه صدر، گزیده گویی،تسلط به فرهنگ و ادب ایران زمین و آشنایی کامل و ریز به ریز در باره  رخدادهای روز جامعه حتی در عرصه سیاست،از او چهره ای موقر و دوست داشتنی ترسیم می کرد. در کنار همه اینها شوخ طبعی و نکته سنجی هایش برای اعضای هیات، مغتنم بود. آقای دربندی از دوران حضورش در بنیادها و موسسات فرهنگی از جمله رایزنی های فرهنگی ایران در خارج از کشور و نیز معاونت بین الملل بنیاد سعدی خاطراتی گفت که به نظرم بعضی هایش Off the record بود!

-آقای محمدعلی نادعلی زاده مدیر مسئول سایت جماران را گاهی در برخی جلسات دیده بودم و با دیدگاههایش آشنایی داشتم. این سفر موجب شد در باره نقطه نظارات سیاسی مان بیشتر حرف بزنیم .

او در همه دیدارهایی که با مدیران رسانه ها داشتیم مصر بود تاکید کند که یکی از وظایف رسانه اش تبلیغ آرمانهای بلند امام راحل است و بلافاصله از طرف مقابل می خواست نظرش را در باره بنیانگذار کبیر انقلاب بگوید.

این شوخی را هم وانهاده نگذارم که در 5 روزی که کنار یک میز صبحانه می خوردیم تک تک تخم مرغها را معاینه می کرد تا تخم مرغ عسلی گیرش نیاید اما این آرزو حتی برای یکبار براورده نشد،مگر روزی که من تخم مرغم را با او عوض کردم! و همان روز هر دو تخم مرغ سفت شد!

نادعلی زاده از جمله کسانی است که کلمه "خوش سفر" وصف حالشان است .قطعا همسفران دیگر تایید می کنند اگر حضور او نبود، چندان خوش نمی گذشت!

- آقای حمید فرزام میر مسئول خبرگزاری قرآنی ایکنا را 2-3سالی هست که می شناسم. نسبتا جوان است و البته خوشفکر. او هم در دیدارهای هیات،گزارشی از فعالیتهای قرآنی رسانه اش را ارائه می کرد و دنیال شرکایی می گشت که بتواند با آنها در زمینه حرفه تخصصی اش مبادله اطلاعات و تجربیات کند.

فرزام در باره قاریان ایران و جهان اسلام اطلاعات خوبی دارد و بعلاوه، در زمینه فعالیتهای"مولتی مدیا" کارکشته و صاحب نظر است.

سرزندگی و نشاط او و حضور بموقعش در قرارهایی که اعلام میشود،خاطره تاخیر او را در روز اول- در فرودگاه- پاک می کند. هربار هم که دیر می کند بلافاصله یک توجیه در جیبش دارد:"داشتم با دخترهایم حرف می زدم". و این یعنی تعلق خاطر کامل به خانواده.

 

- آقای مهدی حسین نژاد، رئیس خانه مطبوعات استان اردبیل،اگر لو نمی رفت از کدام استان آمده، لهجه اش او را لو نمی داد! سربسته می گویم که او برای اینکه دستمان را از همان اول ببندد، لطیفه هایی می گوید که ما را خلع سلاح می کند!

حسین نژاد یکبار هم برای اینکه برای تاخیرش دلیل ارائه کند با لحنی جدی می گوید در جریان نبوده که اختلاف ساعت تهران و تونس دوساعت و نیم است و اگر تاخیر دارد به خاطر این است که ساعتش به وقت اردبیل تنظیم شده! اما زود معلوم می شود که لحن جدی اش بخشی از نمایشنامه ای است که بازی می کند.

او وقتی از استان اردبیل و جاذبه هایش تعریف می کند،همه را خاطرخواه زادگاهش می کند و هنگامی که ما ابراز علاقه می کنیم به خانه اش در منطقه"حیران" برویم می گوید :الان وقتش نیست. بگذارید برای اردیبهشت. و بعد هم به شوخی اضافه می کند در آن موقع هم خودم انجا نیستم. این جمله کافی است که صدای خنده ما از مهمان دوست نداشتن حسین نژاد در فضا بپیچد. با این حال او در لحظات اخر سفر و در فرودگاه با تاکید از همه برای سفر به اردبیل و حیران دعوت می کند. دعوتش به حدی جدی است که انگار اگر نپذیریم باعث عصبانیتش می شویم. او البته برای رفع سوء تفاهم می گوید اگر برای دعوت از ما در فصل سرما اصرار نمی کند، به آن خاطر است که خانه اش لوله کشی گاز ندارد و بدتر از آن، پارتی هم ندارد که به خانه اش گازرسانی شود!

- آقای حبیب الله عباسی قائم مقام خبرگزاری شفقنا که ظاهرش جوانترین عضو گروه است، متواضع تر از همه و فعالترین است. در طول سفر، چند بار برای خبرگزاری اش خبر فرستاد و در یادداشت برداری از جلسات هم همتی بلند داشت.

او علاوه بر تبلت،یک دوربین هم داشت که چپ و راست از این و آن عکس می گرفت. یک بار که عکسها را نشانمان داد ، یقین کردیم دوربینش را از دست فروشهای میدان توپخانه خریده اما وقتی توضیح داد قیمتش چندمیلیون است چشمانمان گردتر شد. مگر ممکن است بدترین عکسهای عالم را با این دوربین گرفت؟

عباسی البته بعد از ور رفتن با دوربینش اعتراف کرد که تنظیم دوربینش به گونه ای بوده که عکسها را با کیفیت پایین گرفته و اعلام کرد از این پس آن را طوری تعیین کرده که کیفیت تا 12 برابر افزایش داشته باشد. اما خداوکیلی قربان همان عکسهای بی کیفیت قبلی اش!

سردبیر شفقنا به نظرم با وجود ورود به عالم رسانه هنوز سادگی و زلالی اش را حفظ کرده و از این جهت دوست داشتنی به نظر میاید. ضمن اینکه تحملش در برابر شوخی های مکرر اعضای هیات بسیار بالاست.

او در ملاقاتها یک تکیه کلام هم داشت. وقتی می خواست شروع به سخن کند ، این جمله را می گفت:" از پذیرایی کریمانه شما کمال سپاس را دارم" گاهی این تشکر اغراق آمیز را در جلساتی می گفت که جز یک بطری آب و چند لیوان یکبار مصرف، بیشتر وجود نداشت. خنده های پنهان و نیمه پنهان به تکرار این تکیه کلام باعث شد او در بقیه دیدارها ترک عادت کند .

 

***

ویژگی سفر  این است که"خیلی زود دیر می شود". سفر ما هم به پایان رسید بی آنکه بتوانیم در عمرمان لااقل یکبار سوار تراموای تونس شویم. دوست داشتیم ببینیم حال و هوای تراموا  در آن دوسه روزی که تاکسی ها اعتصاب کرده بودند چه جوری است. حالا که به اعتصاب اشاره شد این را هم اضافه کنم که تونس، کشور اعتصابهاست. می گویند بطور متوسط در روز 100 اعتصاب کوچک و بزرگ در سطح کشور صورت می گیرد. آنجا اتحادیه های کارگری قدرتمندند و از احزاب بسیار تاثیرگذارتر.

دلیل اعتصاب راننده تاکسی ها هم جالب بود. گویا یک راننده تاکسی را به حومه شهر کشیده بودند و دخلش را خالی کرده بودند. و حالا تاکسیرانان با سوارنکردن مردم از دولت می خواستند امنیت انها را تامین کند.

***

آقای مهدی نبیونی ، مسئول امور رسانه های سفارت، در طول5-6روزی که در تونس بودیم زندگی اش را رها کرده بود. ضمن اینکه قبل از سفر هم تلاش زیادی برای برنامه ریزی ملاقاتها  کرده بود. با این حال بدلیل متراکم بودن دیدارها گاهی شوخی اعضای هیات گل می کرد و انتقال از این روزنامه به آن روزنامه را مصداق "حمل اسرا" می گرفتیم. شوخی هایی که هیچگاه او را نرنجاند. این رفتار او دست کم برای من درس آموز بود. همچنین او از یکطرف به ما و از طرف دیگر به رسانه ای های تونس قول داده که ارتباط دوجانبه را برقرار  کند و گسترش دهد.

مهدی نبیونی تا فرودگاه هم برای بدرقه ما آمد تا خیالش راحت شود که دیگر برنمی گردیم!

***

رسم سفر آن است که برای نزدیکان سوغات تهیه شود. با ضیق فرصت و در مملکت غریب ، اگر همراهی بعضی دوستان سفارت نبود، شاید هم هدیه های بنجل می خریدیم و هم سرمان کلاه می رفت. اما آقای زارع که زبان کسبه را می شناخت و مغازه های خاص را هم بلد بود، وقت قابل توجهی گذاشت و ما را ممنون خودش کرد.

***

ساعت پایانی سفر به دیدار با آقای سفیر خوش مشرب،پرمطالعه و خوش صحبت می گذرد. یافته های چند روزه مان را با حجت الاسلام بروجردی در میان می گذاریم و او هم انتظاراتش را می گوید. من بیش از بقیه حرف می زنم و با ژستی جامعه شناسانه!  ابراز علاقه می کنم در باره تونس مطالعات بیشتری انجام دهم. او می گوید اتفاقا یکی دوسال قبل ، فرد دیگری هم روی همین صندلی که تو نشسته ای ، نشسته بود و مشابه همین حرفها را گفت، اما 3هفته بعدش نه با تونس که با جهان فانی خداحافظی کرد!

شوخی اش را که با آخرین خنده دوستان همراه شد، توی کوله بار خاطرات شیرین سفر تونس می گذارم . دوساعت بعد از پنجره هواپیما به سواحل تونس نگاه می کنم و دیدار آثار باستانی تمدن کهن این کشور را در ذهنم مرور می کنم. به بسیارفراوان زیاد آدمهایی فکر می کنم که نامشان نمانده  و آثارشان مانده است.

نمی دانم چقدر در هپروت هستم که صدای مهماندار به خودم می آورد:پاستا یا گوشت؟پاستا و ماکارونی را از بچگی دوست نداشته ام. پس می روم سراغ گزینه دوم.

***

ساعت 4 صبح در فرودگاه امام خمینی با یکدیگر خداحافظی می کنیم اما چون قرار می گذاریم بزودی دور هم جمع شویم بنابراین "از سنگ ناله نخیزد روز وداع یاران"!

 

 

 

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 717494

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 14 =