محسن اسماعیلی شاگرد آقامجتبی تهرانی گفت: «ایشان به شدت بر روی مسائلی چون راحتی مردم حساس بودند، یک بار ماشین‌های یکی از مقامات کشوری که چند سال بود به مجلس ایشان می‌آمدند جلوی راه مردم را گرفته بود و این به شدت آقا را ناراحت کرده بود.»

به گزارش خبرآنلاین به نقل از مهر، دکتر محسن اسماعیلی، عضو حقوقدانان شورای نگهبان و شاگرد آیت الله آقامجتبی تهرانی با حضور در در برنامه ضیافت شبکه قرآن و معارف سیما از زندگی و شخصیت این عالم اخلاق سخن گفت. خلاصه اظهارات وی را در ادامه می خوانید.

* شهرت گریزی از خصوصیات اصلی ایشان بود که در زمان حیاتشان بسیار بر آن مراقبت داشتند و انگار این خصلت به زمان پس از مرگشان نیز سرایت کرده است زیرا هرگاه که می‌خواهیم از ایشان تعریف کنیم انگار چیزی مانع می‌شود.

* آقا یکی از نگرانی‌های اصلی‌شان این بود که کسی ایشان را نشناسد اگر یک شبکه تلویزیونی و یا روزنامه و مجله‌ای از ایشان چیزی پخش می‌کرد به شدت ناراحت می‌شدند و به من می‌گفتند با آن‌ها تماس بگیرید و بگویید چرا این‌ کار را کرده‌اند.

مردم به من حسن ظن دارند و با امید پیش من می آیند نمی توانم ناامیدشان کنم

* ایشان واقعا شخصیت کم نظیری بودند سطح بالای علمی‌شان که برای همگان کاملا مشخص است در حقیقت آقا برجسته‌ترین شاگرد فقه و اصول و فلسفه و تفسیر امام(ره) بودند خودشان نیز شاگردان بسیار بزرگی را تربیت کردند اما همین شخصیت بزرگ علمی وقتی برای نماز به مسجد می‌رفتند آن ‌چنان با تواضع و منهای تعلقات و ساده داخل مسجد می‌شدند که هرکس که ایشان را نمی‌شناخت نمی‌توانست بفهمد ایشان چه جایگاه علمی دارند.

* ایشان موقع رفتن به مسجد کفش‌هایشان را در می‌آوردند و ذکر می‌گفتند و به محراب می‌رفتند و در محراب می‌نشستند تا هرکس که با ایشان کاری دارد بتواند به ایشان رجوع کند و تا آخرین نفر نیز پاسخگوی مردم بودند اواخر هم که احوال خوشی نداشتند عرض می‌کردم آقا یا به مسجد نروید و یا اجازه بدهید بگوییم کمتر اطراف شما بیایند و ایشان در جواب من می‌گفتند اینها به من حسن ظن دارند و با امیدی به نزد من می‌آیند، من نمی‌توانم آنها را ناامید کنم.

* نزدیک محرم بیمار شده بودند و روی تخت خوابیده بودند که به من گفتند آقای اسماعیلی محرم نزدیک است بحث امسال چه موضوعی باشد من گفتم حاج‌آقا امسال را تخفیف بدهید و اجازه بدهید آقازاده حاج حسین آقا، به جای شما صحبت کنند ایشان اشکشان سرازیر شد و گفتند من باشم، محرم باشد و منبر نروم یک موضوعی را انتخاب کن و برایم کتاب بیاور تا مطالعه کنم.

* نزدیک محرم که در بیمارستان بستری بودند فرمودند من باید به جلسه بروم دکترها که اصرار ایشان را دیدند گفتند اشکال ندارد می‌توانید آقا را ببرید اما زود باید ایشان به بیمارستان برگردانید شب اول محرم به مسجد رفتند و 10 دقیقه صحبت کردند شب دوم کمتر شد و شب سوم حالشان بد شد و به بیمارستان برگشتند.

همه ایشان را به آقا مجتبی می‌شناختند

* مجلس ایشان از حضور جوانان پر می‌شد خودشان می‌گفتند من سنتی‌ترین آخوند هستم اما چون از خودم حرفی نمی‌زنم و از ائمه می‌گویم این جوانان تنها به عشق ائمه به مجلس می‌آیند.

* تواضع ایشان در حدی بود که همه آقا را حاج آقا مجتبی می‌شناختند وقتی هم که از ایشان پیغامی به بزرگان سیاسی و علمی و علما می‌بردیم خودشان می‌گفتند که بگویید مجتبی این‌گونه گفت.

می گفتند با خدا ساده صحبت کن

* ایشان در اوج سادگی زندگی می‌کردند و در این اوج سادگی ارتباط بسیار صمیمی به خصوص با جوانان داشتند یک بار که برای مراسم شب قدر به مسجد جامع بازار رفتند جوانی جلوی ایشان را گرفت و با لحنی ساده گفت آقا برای من دعا کنید حاج آقا اشک در چشمانشان جمع شد و گفت خدا می‌داند من فقط به عشق شما جوانان و برای دعا کردن برای شما جوانان می‌آیم.

* هر وقت که برای رفتن به مسجد از خانه بیرون می‌آمدند ابتدا می‌ایستادند ر وبه قبله و به خدا با زبانی ساده می‌گفتند خدایا جوانان با امید می‌آیند آبروی مجتبی را نبری و کسی را دست خالی برنگردانی به من هم می‌گفتند که با خدا ساده صحبت کن.

قبل از ماه رمضان به مشهد می رفتند و برای 30 شب منبر دعا می کردند

* آقا می‌فرمودند همه چیز من از امام رضا(ع) است. اهل مسافرت نبودند اما زیاد به مشهد سفر می‌کردند. معتقد بودند باید زیاد به مشهد رفت و کم ماند. آداب زیارت هم برایشان بسیار مهم بود همیشه می‌فرمودند به زیارت که می‌روید تا به حرم نرسیده‌اید استغفار کنید زیرا بعد از استغفار از در حرم که وارد شوی هرچه هستی قبولت کرده‌اند بعد که از در حرم داخل رفتید فقط صلوات بفرستید چون صلوات بهترین هدیه می‌باشد.

* وی نکته دیگری که در آداب زیارت می‌فرمودند این بود که از داخل مسجد به حرم بروید زیرا همین عبور دلتان را آماده می‌کند و تأکید داشتند که اگر حاجتی از آقا دارید پایین پای مبارک ایشان بایستید زیرا بی ادبی است و خلاف ادب است اگر چیزی از ایشان بخواهی و بالای سرشان بایستی.

* هر زمان ماه رمضان هم می‌شد قبلش به حرم امام رضا(ع) می‌رفتند و می‌گفتند که من به امام رضا(ع) می‌گویم آقا جان من قرار است 30 شب برای مردم صحبت کنم شما مراقبم باشید تا حرف اشتباهی نزنم، من هم که می‌خواستم به مکه بروم به من می‌گفتند این جمله را زیاد بگو یا ابالحسن الرضا ادرکنی.

* علاقه ایشان به امام رضا(ع) و ارتباطشان با ایشان بسیار عجیب بود به طوری که در زمانی که هم جوار آقا بودند درهای عنایت زیادی برایشان باز شده بود و با همین اسراری که برایشان فاش شده بود زندگی می‌کردند اما در زندگی‌شان این اسرار را فاش نمی‌کردند.

* در بیماری نیز بسترشان به سمت حرم امام رضا(ع) بود چند ساعت قبل از فوتشان که حالشان مساعد نبود دائم ذکر السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع) و السلام علیک یا اباالفضل(ع) می‌گفتند اما در آخرین لحظات عمرشان فرمودند السلام علیک یا اباالحسن علی بن موسی الرضا.

رضایت خانواده مهم است / همسرم برای محل دفنم به زحمت نیفتد

* ایشان عادت نداشتند که بر روی صندلی بنشینند یک بار که من طبق معمول در اتاق به انتظار ایشان بودم یک صندلی از اتاق دیگر آوردم و یک میز کوچک عسلی هم که از خانه خودمان آورده بودم گذاشتم کنارش. آقا که وارد اتاق شدند گفتند این چیست گفتم آقا صندلی است و از ایشان بسیار خواهش کردم که ایشان قبول کنند روی صندلی بنشینند.

* آقا به خاطر اصرار من قبول کردند اما گفتند باید برای دیگران هم بیاورید، جلسه بعد که دوستان رفتند آقا به من گفتند شما بمان کارت دارم بعد گفتند در جلسه پیش بعد رفتن شما، خانواده که آمدند اتاق را منظم کنند وقتی این میز کوچک را دیدند گفتند این میزها برای سرویس است و خانم‌ها روی سرویس منزل حساس هستند حتما آقای اسماعیلی خودشان این میز را آورده‌اند.

* من شروع کردم به گریه کردن و گفتم آقا، خانم و بچه‌های من کوچک و بزرگ شما را دوست دارند و فدایی شما هستند ایشان گریه مرا که دیدند. گفتند عیب ندارد گفتم یعنی در هر صورت خانواده ناراضی نباشند.

* ایشان بسیار به رضایت حاج خانم و خانواده شان اهمیت می‌دادند برای محل دفنشان به من گفتند من جایی را برای دفنم مشخص نمی‌کنم فقط جایی باشد که حاج خانم راضی باشند زیرا ایشان برای من زحمت زیادی کشیده‌اند وقتی هم فوت کردند و من نظرم را برای محل دفن ایشان گفتم خانواده ایشان نیز پذیرفتند البته خود آقا نیز دوست داشتند که در جوار حضرت عبدالعظیم(ع) دفن شوند اما می‌گفتند جایی را تعیین نمی‌کنم تا برای کسی زحمتی نشود حتی برای مراسم نیز اصرار داشتند که طوری مراسم برگزار شود که مردم اذیت نشوند.

وقتی ماشین های مقامات جلوی راه مردم را گرفته بود، به شدت ناراحت شدند

* در کل ایشان به شدت بر روی مسائلی چون راحتی مردم حساس بودند اگر مقامی می‌خواست به مراسم ایشان و دیدار ایشان بیاید شرط می‌گذاشتند که باید تنها خودتان بیایید و والسلام و این شرطشان برای حضور آن فرد بود، یک بار دهه محرم یا ماه رمضان بود که بعد از مراسم و دیروقت بود که به من زنگ زدند و گفتند امشب بیا خانه ما، من تعجب کردم زیرا بسیار برآشفته بودند.

* به منزل ایشان که رفتم گفتند که ماشین‌های یکی از مقامات کشوری که چند سال بود به مجلس ایشان می‌آمدند جلوی راه مردم را گرفته و این به شدت برای آقا مایه عصبانیت شده بود به طوری که به من گفتند که به نزد این آقا برو سلام مرا برسان و به او بگو دیگر جلسه ما نیا.

* من تماس گرفتم و هرچند خجالت می‌کشیدم اما به آن شخص که اتفاقا از ارادتمندان آقا هم بودند موضوع را گفتم که حاج آقا ماشین‌های شما را دیده‌اند که باعث آزار مردم شده و گفته‌اند دیگر به مجلس ایشان نروید آن فرد شروع کرد به گریه کردن و گفت من استغفار می‌کنم به آقا بگویید من را از جلساتشان محروم نکنند من در نهایت به نزد آقا بازگشتم و با اصرار ایشان را راضی کردم که این شخص بتواند پس از این نیز در مجالس آقا شرکت کند.

من رفیق بی‌وفایی نیستم

* موقعی که حال آقا بد بود من با ناراحتی به ایشان گفتم آقا من بعد شما چه کنم دیگر چیزی ندارم نه دینی و نه دنیایی ایشان فرمودند استغفرالله، اما آقای اسماعیلی من رفیق بی وفایی نیستم. من هم دوست دارم به جوانان بگویم هرکس علاقه‌ای و یا حاجتی از آقا دارد می‌تواند هنوز هم از فیوضات ربانی ایشان بهره‌مند باشد.

* جوانان اگر حوائجی دارند می‌توانند بر سر مزار ایشان بروند و یا در مراسم ذکر مصیبت یاد ایشان بکنند که ایشان خودشان را روضه خوان می‌دانستند و دوست دارند که در مراسم از ایشان یاد شود. مزار ایشان، درس ایشان و کتاب‌هایشان می‌تواند وسیله تقرب به ایشان باشد و آقا نیز خودشان وعده وفاداری داده‌اند.

* آقا در وصیت‌ نامه شان نیز علاقه به مردم خصوصا جوانان موج می‌زند در وصیت‌نامه از همه حلالیت طلبیده‌اند و نکته‌ای دارند که به من نیز آنرا شفاهی مطرح کردند و آن این بود که فرمودند من از مال دنیا هیچ چیز ندارم و فقط مالک شرعی نوشته‌هایم هستم که بعد من آن‌ها را نگاه کنید اگر مطلبی برای اسلام ضرر دارد که از بین ببرید و اگر مطلبی برای اسلام ضرری ندارد تشخیص با خودتان است‌.

* با گفتن این حرف من اشک ریختم و گفتم آقا مگر شما ممکن است مطلبی گفته باشید که برای اسلام ضرر داشته باشد و ایشان فرمودند الانسان محل السهو و النسیان من مسئولیت را از دوش خود برداشتم و بقیه گردن شماست.

/6262

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 366100

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 0 =