۰ نفر
۳ آذر ۱۳۹۶ - ۰۵:۰۰

پییر سروان (Pierre Servent) - تاریخ‌دان و کارشناس مسائل استراتژیک و نظامی فرانسوی - معتقد است که ایران به سرعت در مسیر احیای «امپراتوری» بزرگ تاریخی خود است و دلیل ائتلاف بی‌سابقه و غیرمتعارف اسرائیل و عربستان سعودی برای مقابله با ایران را ناشی از دست‌پاچگی آن‌ها از تبدیل شدن ایران به یک قدرت «جهانی» می‌داند. «امپراتوری»ای که از نظر آن‌ها در طول تاریخ نه با غرب سر سازش داشته٬ نه با جهان عرب٬ و نه با یهودیان.

هنری کیسینجر (Henry Kissinger) - شخصیت مشهور سیاسی و مشاور اسبق امنیت ملی آمریکا - در مقالهء اخیر خود هشدار می‌دهد که «در شرایط امروز خاورمیانه دیگر دشمنِ دشمنِ ما لزماً دوست ما نیست!» و شکست داعش در منطقه و اتصال مستقیم تهران به بیروت منجر به ظهور «امپراتوری رادیکال ایران» خواهد شد. او در سن ۹۴ سالگی تمام اعتبار سیاسی خود و وجههء «دموکراتیک» کشورش - به عنوان «رهبر جهان آزاد» - را هزینه می‌کند و صراحتاً از وجود داعش در منطقه استقبال می‌کند تا به هر نحوی جلوی ظهور این «امپراتوری» را بگیرد.

بنیامین نتانیاهو (Benjamin Netanyahu) - نخست‌وزیز اسرائیل - در سخن‌رانی سال ۲۰۱۵ خود در برابر کنگره آمریکا برای جلوگیری از توافق هسته‌ای با ایران٬ نمایندگان و سناتورهای آمریکایی را به کتاب «استر» ارجاع داد و شرایط فعلی ایران را با ۲۵۰۰ سال پیش مقایسه کرد و می‌گفت «ما دربارهء یک نایب‌السلطنه قدرتمند پارسی به نام هامان می خوانیم که دسیسه‌چینی کرده بود تا ملت یهود را حدود ۲۵۰۰ سال پیش نابود کند...»

و چندی پیش یکی از افسران عالی‌رتبهء IDF (نیروهای دفاعی اسرائیل)‌ - به شرط ناشناسی - در مصاحبه‌ای با سایت Al-monitor گفت «تاریخ ثابت کرده که ظهور امپراتوری‌های بزرگ از شرق هرگز به نفع یهودیان نبوده. ما امروز شاهد ظهور دوبارهء امپراتوری پارس هستیم. توافق هسته‌ای اگر چه برنامهء هسته‌ای ایران را یک دهه به تعویق انداخت اما باعث شد که ایران بتواند فعالیت‌هایش را در منطقه افزایش بدهد و به سمت امپراتوری شدن حرکت کند. رقیب ایرانی از حیث مقیاس و اندازه شبیه به هیچ کدام از رقبای دیگر ما نیست. تمدن پارس از هر لحاظ خوف‌ناک است٬ چه از نظر رشد و توسعه و چه از نظر میزان نفوذ و قدرت. و این امر ما را نگران کرده است».

هشدار تمام این کارشاناسان و تحلیل‌گران و سیاست‌مداران و اتاق‌ فکرهای غربی نسبت به ظهور دوبارهء «امپراتوری» ایران مربوط به موقعیت فعلی سیاسی٬ اقتصادی٬ اجتماعی ایران نیست. ایران پس از نزدیک به چهار دهه بحران‌های پی‌درپی سیاسی و جنگ و تحریم و فشارهای خارجی و آزمون و خطا در مدیریت داخلی٬ از چنان شاخص‌های رشد اقتصادی و جایگاه بین‌المللی برخوردار نیست که چنین در دل جریان‌های متخاصم خارجی خوف «امپراتوری» شدن بی‌اندازد.

اما آن‌چه این جریان‌ها را به هراس انداخته «ظرفیت‌های بالقوه» و «نیروهای نهفته» یک ملت ۸۰ میلیونی است که هر از گاهی٬ سرِ بزنگاهی٬ با هم متحد می‌شوند٬ خود را باور می‌کنند٬ به جنب و جوش می‌افتند٬ و چشمه‌ای از قابلیت‌های عظیم خود را به نمایش می‌گذارد.

آن‌ها یکی از این چشمه‌ها را در جنگ ایران و عراق مشاهده کردند که چگونه انسجام مردمی سلاح‌های کشتار جمعی صدام و حامیان قدرتمند جهانی‌اش را بی‌فایده کرد٬ چشمهء دیگر را در رشد و توسعهء علمی و فن‌آوری و فرهنگی و اقتصادی ایرانیان درحین تحریم‌های «فلج‌کننده» خودشان دیدند٬ چشمهء دیگر را در شکست دادن داعش در عراق و عقب راندن گروه‌های تروریستی در سوریه٬ و حتی در همبستگی و هم‌کاری حیرت‌آورشان برای امدادرسانی به یک‌دیگر در هنگام حوادث طبیعی مانند زلزله٬ و در هر زمان و هر کجا که این نیروی نهفتهء مردمی ناگهان به جوش آمده٬ سمت و جهت مشخصی گرفته و به یک حرکت جمعی تبدیل شده.

البته امروز تنها خود ایرانیان - یا بخشی از جامعهء ایران - است که جایگاه و قدرت خودش را نمی‌شناسد و باور ندارد. تنها خود ایرانیان هستند که مدام از « انحطاط اخلاقی» و «بی‌فرهنگی» و «ضعف» و «بی‌عرضگی» و «زوال» و «فروپاشی» و «مرگ انسانیت» و «پوچی‌ زندگی» خودشان سخن‌ می‌گویند. دیگران از «امپراتوری» شدن و «تمدن‌سازی»‌ ما نگران‌‌اند. تنها خود ایرانیان‌ «مهاجرت» به خارج و نفی «هویت» خود و «غربی» شدن را غایت موفقیت و پیشرفت خود می‌دانند. دیگران از بسط «نفوذ فرهنگی» ما در سراسر منطقه و فراتر از آن هشدار می‌دهند.

همهء اضطراب و تکاپوی جریان‌های ضدایرانی از شرایطی است که روحیه و انگیزه و خودباوری و همبستگی ایرانیان با پتانسیل‌های درونی‌شان هم‌خوان و هم‌سو شود. و سخن گفتن مدام آن‌ها از ظهور دوبارهء «امپراتوری» ایران٬ تنها جلوه‌ای از این اضطراب است.

حکایت امروز ایرانیان شبیه به داستان «جادوگر شهر آز» (The Wizard of Oz) است. دختر جوانی که توسط یک گردباد مهیب به همراه خانه‌اش از زمین کَنده می‌شود و در سرزمینی عجیب فرود می‌آید. ساکنین این سرزمین جاده‌ای را به او نشان می‌دهند تا از طریق آن به جادوگر مهربان «شمال» برسد و از او برای بازگشت به دیارش کمک بگیرد. اما جادوگر بدجنس «غرب» تمام نیروها و اذناب و لشکر خودش را بکار می‌گیرد تا در مسیر او موانع متعددی ایجاد کند و نگذارد که او به مقصدش برسد.

او در حین سفر با مترسکی آشنا می‌شود که از نداشتن «مغز» شکایت می‌کند و برای کمک گرفتن از جادوگر شمال با او همراه می‌شود٬ با یک آدم‌آهنی آشنا می‌شود که از نداشتن «قلب» گله دارد و برای گرفتن یک قلب از جادوگر با آن‌ها همراه می‌شود٬ و با شیری آشنا می‌شود که از نداشتن «شجاعت» شب و روز اشک میریزد و به همراه آن‌ها میرود تا بلکه جادوگر دردش را دوا کند.

آن‌ها این مسیر پُر مخاطره را به یاری یکدیگر طی می‌کنند٬ از جنگل‌های ترسناک عبور می‌کنند٬ با هیولاهای ناشناخته رو در رو می‌شوند٬ با لشکرهای هولناک جادوگر می‌جنگند٬ تا سرانجام به مقصد می‌رسند.

در دیدار با جادوگر شمال متوجه می‌شوند که او یک مرد میان‌سال معمولی است که هیچ قدرت جادویی ندارد و کمکی از او ساخته نیست. و او فقط به آن‌ها یادآوری می‌کند که با استفاده از «هوش» و «احساس» و «شجاعت» خودشان بوده که این مسیر پُر چالش‌ را طی کرده‌اند و هرگز جز «خودباروی» چیزی کم نداشتند.

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 729939

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 6 =