۰ نفر
۱۶ فروردین ۱۳۹۶ - ۰۵:۲۵

در یکی دو سال اخیر َبنرهای عریضی سرِ برخی از کوچه‌های شهرهای کشورمان نصب می‌شود که در آن‌ها تصویر خندان، غمگین یا گریان آدم‌هایی( فقط مردان) نقش بسته است که از دنیا رفته‌اند و در پایین این تصاویر جملۀ درشتی آمده است که: " ای دوستان حلالم کنید"، "پدر و مادر عزیزم؛ حلالم کنید"، " بچه‌های محل؛ روزهای خوبی داشتیم"، " از من راضی باشید"، " منتظرتان هستم".

برخی از این بنرها و داربست‌هایشان آن‌قدر عریض‌اند که از فاصلۀ چند صد متری قابل‌مشاهده بوده و خود را به نگاه هر عابری تحمیل می‌کنند. حالتِ عکسِ برخی از متوفیان در این بنرها به‌گونه‌ای است که گویی متوفی به همین قصد؛ یعنی بنر خداحافظی، عکس سلفی گرفته است. در برخی از آن‌ها نیز چهرۀ متوفی با فتوشاپ دست‌کاری و زیباتر شده است.

ژان بودریار، متفکر معروف فرانسوی، یکی از نقدهایی را که بر جوامع جدید وارد می‌داند فوران یا انفجار تصاویر است. طوفانِ تصاویر، زندگی انسان امروزی را درنوردیده است و گویی گریزی از آن نیست. در این جوامع تلاش می‌شود تا همه‌چیز از دریچۀ صفحۀ نمایش دیده شود. واقعیت زمانی معتبر است که از صفحۀ نمایش(تلویزیون، تلفن همراه و غیره) بیرون بیاید.

این روند آن‌قدر گسترش می‌یابد که انسان امروزی، یا در میان صفحات نمایش زندگی می‌کند یعنی مدام از تلویزیون به سمت تلفن همراه و از تلفن همراه به سمت تلویزیون می‌رود، و یا خودش تبدیل به صفحۀ نمایش می‌شود! تبدیل‌شدن خود به صفحۀ نمایش، حکایت از وضعیت دیگری دارد که جامعه شناسان با عنوان "زندگیِ رسانه‌ای شده" Mediated life از آن حرف می‌زنند. کل زندگی می‌شود تصویر! بودریار پیامد این روند را کم‌رنگ شدن مرزِ بین واقعیت و فرا واقعیت و همچنین "زندگیِ شبیه‌سازی‌شده" می‌داند.

در این وضعیت تشخیص اینکه چه چیز واقعی و چه چیز "شبیه‌سازی‌شده" یا "کپیِ واقعیت" است بسیار دشوار می‌گردد. "زندگیِ رسانه‌ای شده" به معنای آن است که همه لحظات زندگی تبدیل به ‌عکس و تصویر می‌شود و قواعدی نظیر غلو کردن در نشان دادن واقعیت که زمانی بیشتر بر رسانه‌های جمعی نظیر تلویزیون حاکم بود به زندگی روزمرۀ ما هم وارد می‌شود. یعنی ما نیز در انعکاس واقعیت مبالغه می‌کنیم.

به موضوع بنرها برگردیم. گویی این بنرها ادامۀ همان "زندگیِ رسانه‌ای شدۀ" این روزهای ماست. به معنای دقیق‌تر، نه زندگی بلکه ما با "مرگ رسانه‌ای شده" مواجهیم. سلفی گرفتن، پس از زندگی هم ادامه می‌یابد و هر چه غلوآمیزتر باشد بهتر است. مرگِ ماندگار آن مرگی است که تبدیل به داربست ها و بنرهای عریض شود. مرگ خوب آن مرگی است که دیده/تماشا شود. اگر دانشجویان پزشکی با جسد متوفیان عکسِ سلفی می‌گیرند در اینجا متوفیان انگار با خودشان عکس سلفی گرفته‌اند. شاهد مرگی اینستاگرامی شده هستیم. نکتۀ قابل‌تأمل آن است که پیش‌ازاین، دوستان و آشنایان متوفیان، بنرها یا پارچه‌های کوچکی تهیه و بر درودیوارهای خانۀ متوفی نصب می‌کردند. معمولاً خانوادۀ متوفی صرفاً از طریق نصب اعلامیه ترحیم به دیگران اطلاع‌رسانی می‌کرد. هم‌اکنون علاوه بر ارسال پیامک و نصب اعلامیه ترحیم، نصب این بنرهای عریض از عکس متوفی هم باب شده است. به نظر می‌رسد که در سال‌های آینده، دوستان و آشنایان متوفیان بنرهایی از عکس‌های مشترکشان با متوفی تهیه‌کرده و در کوچه‌ها نصب کنند. تاروپود زندگی‌مان شده عکس! و دور نیست آن روزی که در سالگرد متوفیان، در کوچه‌ها شاهد بنرهایی باشیم با این جمله که " پس چرا نمی‌آیید ؟".

مارشال مک لوهان معتقد بود که هر یک از وسایل ارتباطی، در تداوم یکی از حواس یا اندام‌های انسان‌هاست. مثلاً دوچرخه ادامۀ پا، رادیو ادامۀ گوش و عکس ادامۀ چشم است. ولی به‌راستی این بنرها ادامۀ کدام حواس یا اندامِ ماست؟ به نظر می‌رسد که نه ادامۀ حواس یا اندام؛ که این بنرها ادامۀ همان "زندگیِ خلاصه‌شده در عکس" های ماست. ولی نکته آن است که در جامعه‌ای که در آن مدام اخبار بد به گوش می‌رسد بزرگ کردن مرگ و جار زدن آن در کوچه‌ها از طریق نصب بنرهای عریض و طویل، چقدر می‌تواند به دیگران امید و زندگی بدهد؟ سؤال دیگر آن است که آیا اساساً مرگ هم تبدیل به یک سرگرمی اینستاگرامی نشده است؟ این سؤالی است که قبل از نصب این بنرها باید از خودمان بپرسیم.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 651571

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
9 + 7 =