محسن پاک آیین دیپلمات و کارشناس ارشد روابط بین الملل در گفت و گو با خبرآنلاین به بررسی مبانی فکری نومحافظه کاران در امریکا و تلاش ترامپ برای شکل دادن ساختاری جدید در نظام بین الملل پرداخت.

محمد اکبری:  سیاست های افراطی و تند جمهوری خواهان آمریکا و شخص دونالد ترامپ فضای جدید و متناقضی را در ایالات متحده منجر شده است. تعلق این گروه به جنبش نومحافظه کاری در آمریکا، باعث می شود بیش از پیش در  مبانی اندیشه ای نومحافظکاران که شکل اجرائی و عملیاتی پیدا کرده دقیق شده و مورد بررسی قرار گیرد.  این گروه تفکرات خود را در روند سیاست خارجی امریکا تا چه زمانی گسترش خواهند داد؟ در این باره با آقای محسن پاک آیین از دیپلمات های باسابقه وزارت امورخارجه و کارشناس ارشد روابط بین الملل گفت و گو کرده ایم که از نظر می گذرانید:

در مورد سابقه شکل گیری تفکر نومحافظه کاری صحبت کنید؟ چه روندی باعث شکل گیری و حضور نو محافظه کاران در دستگاه دیپلماسی و دولت این کشور گردید؟

 مقدمتا عرض کنم که در سوم ژوئن 1997 گروهی از سیاستمداران آمریکائی در جلسه ای گردآمده و پس از انجام مذاکرات، بیانیه ای در تشریح اصول خود منتشر کردند که پروژه قرن جدید آمریکائی نام گرفت. این بیانیه که تغییرات بنیادی در سیاست های آمریکا را توصیه می کرد توسط بیست وپنج نفر امضاء شد.در میان آنان افرادی چون دونالد رامسفلد، الیوت کوهن، دیک چنی، زولمای خلیل زاد، دونالد کاگان وفرانسیس فوکویاما وجود داشتند.این گروه که موسوم به محافظه کاران جدید آمریکا هستند، در دولت جرج بوش پسر بکار گرفته شدند در دولت ترامپ هم حضور پررنگ دارند.نومحافظه کاران آمریکا خود را نئوریگانیسم می دانند ودر سخنرانی ها ومقاله های خود از سیاست های ریگان به خوبی یاد می کنند.درزمان ریاست جمهوری ریگان هم این گروه ،موقعیت مناسبی در عرصه حاکمیت آمریکا به دست آوردند.ریگان در سایه تقویت نظامیگری وپرهیز از سیاست تشنج زدائی در روابط خارجی وارد عرصه جنگ سرد گردید. وی برخورد با اتحاد جماهیر شوروی را تنها در سیاست موازنه قدرت نمی دید بلکه حرکت به سوی تک قطبی نمودن جهان وتثبیت موقعیت آمریکا به عنوان ارباب جهان را دنبال می نمود.طرح ابتکار دفاع استراتژیک که به جنگ ستارگان موسوم شد و بعد طرح دفاع ضدموشکی نام گرفت بیانگر سیاست های میلیتاریستی عصر ریگان بود. نومحافظه کاران آمریکا که پیوندهای نزدیکی با کمپانی های نفتی و کارخانه های تولیدکننده اقلام نظامی داشتند،بازسازی قدرت نظامی آمریکا را ‌از اصلی ترین برنامه های کاری خود قرار دادند.آن ها با آغاز ریاست جمهوری بوش پسر، مجددا وارد صحنه سیاست شده و حادثه یازده سپتامبر فضای بسیار مناسبی را برای فعالیت گسترده آنان فراهم نمود،تا حدی که تصور اینکه انفجارات یازده سپتامبر توسط این گروه صورت پذیرفته قوت گرفت وروز به روز نیز تقویت گردید. پس از یازده سپتامبر با هدایت این افراد ، منابع دولتی آمریکا به سمت اعتبارات صنعتی نظامی تغییر جهت داده شد وهمزمان بودجه های اختصاصی برای برنامه های اجتماعی وآموزشی مردم کاهش یافت.درآمدهای مالیاتی به سمت تقویت اهداف امنیتی و پلیسی سوق داده شد و نوعی مشروعیت جدید برای تضعیف پایه های نظام قضائی و نادیده انگاشتن حقوق ابتدائی شهروندان به وجود آمد و انگیزه ایجاد نظام تک قطبی تقویت شد .این وضعیت فضای لازم برای لشکرکشی به افغانستان وعراق تحت عنوان مبارزه با تروریزم را فراهم نمود.

مبانی فکری نومحافظه کاران آمریکا چه بود؟

سئوال مهمی است چون برای شناخت دیدگاه های محافظه کاران جدید و پیش بینی عملکرد آینده آنان نخست باید به شناخت مبانی اعتقادی و رهبران فکری ایشان پرداخت. بسیاری از محققین اعتقاد دارند که اندیشه های لئو اشتراوس و فوکویاما تاثیر فراوانی بر دیدگاه های سیاسی محافظه کاران جدید آمریکا داشته است.لئو اشتراوس در بیستم سپتامبر 1899 در آلمان متولد شد ودر هجده اکتبر 1973 در آناپولیس درگذشت. او درطول جنگ جهانی اول مدتی در ارتش آلمان خدمت کرد و پس از آن در دانشگاه های معتبر این کشور در رشته های مختلف علوم انسانی بخصوص فلسفه به تحصیل پرداخت. وی با تاثیر پذیری از مظلوم نمائی یهودیان در دوران آلمان هیتلری مخالف تفکر نازیسم بود وبه همین دلیل با به قدرت رسیدن هیتلر، آلمان را ترک کرد وبه آمریکا مهاجرت نمود.اعتقاد به سه اصل حکومت غیراخلاقی نخبگان، مخالفت با سکولاریسم و ملی گرائی ستیزه جویانه اساس تفکرات اشتراوس بود. وی علیرغم تمایل به دموکراسی ، به جامعه سلسله مراتبی اعتقاد داشت. جامعه ای که به یک گروه نخبه که -رهبران- هستند وتوده هائی که از آنها پیروی می کنند تقسیم شده است. او با رفتارهای اخلاقی نخبگان مخالف بود وجایگاهی برای اخلاق درعرصه حاکمیت نخبگان قائل نبود. اشتراوس می گفت آن هائی شایسته رهبری هستند که به اخلاق اعتقاد ندارند وفکر می کنند تنها یک حق طبیعی وجود دارد حق بالا دست برای سلطه برپائین دست. اشتراوس مذهب را برای تحمیل قواعد اجتماعی به توده ها کاملاً ضروری می دانست.به همین دلیل وی را مخالف سکولاریسم دانسته اند. البته اشتراوس معتقد بود که مذهب تنها برای توده هاست. احتیاجی نیست که حاکمان خود را با آن محدود کنند چون حقایقی که توسط مذهب بیان می شود کلاه های شرعی است. اشتراوس معتقد به - ناسیونالیسم تهاجمی- یا - ملی گرائی ستیزه جویانه - بود . به عقیده اشتراوس، یک نظام سیاسی تنها زمانی به ثبات می رسد که در مقابل یک تهدید خارجی متحد و یکدست باشد او به پیروی از ماکیا ولی عقیده داشت که اگر تهدید خارجی در کار نبود یک تهدید باید تولید و جعل شود. اشتراوس ارزش ها را تنها به خیر وشر تقسیم کرده و معتقد بود شق سومی برای تقسیم بندی ارزشها وجود ندارد وبا تمسک به این تفکر است که نو محافظه کاران آمریکا، واشنگتن را نمونه والگوی خیر مطلق وغیر از آن را نمونه شر مطلق دانسته و قائل به نسبیت دراین میانه نیستند.

 ظاهرا نو محافظه کاران آمریکا بسیار تحت تاثیر فوکویاما هستند، نظرتان چیست؟

 بله درست است چون یکی دیگر از کسانی که تاثیر جدی براندیشه های محافظه کاران جدیدآمریکا گذاشته فرانسیس فوکویاما است. فوکویاما با نگارش کتاب « پایان تاریخ» تئوری جدیدی را مطرح کرد. دراین تئوری او با اشاره به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی از پایان تاریخ خبر داد و گفت که با شکست مارکسیسم ایدئولوژی دیگری جز لیبرالیسم برای بشریت وجود ندارد و بااتکا براین ایدئولوژی است که می توان مدل مطلوبی برای اداره بشر ارائه نمود. او نیز همانند اشتراوس مدل های اداره جامعه را به دو بخش مدرن وغیرمدرن تقسیم می کند دنیای مدرن از دید او همان خیر مطلق ودنیای غیرمدرن همان شر مطلق بود ودر رویاروئی میان دنیای مدرن وغیرمدرن نهایتاً این دنیای مدرن بود که به پیروزی می رسد و لیبرال دموکراسی به عنوان آرمانشهر مدرنیته جایگزین مدل های اعتقادی قبلی می گردید. در این تفکر ارزش های آمریکائی به هدف نهائی بشریت تبدیل می شوند وبشر در این دوره به آنچنان تکاملی می رسد که از گزینه های ماورای طبیعی و متافیزیکی - خدا- بی نیاز می گردد. فوکویاما اگرچه با آرمان گرائی دینی مخالف است اما در عرصه انسان محوری و سیاست به عنوان یک آرمان گرای خوشبین ظاهرشده و اعتقاد راسخ دارد که الگوی دموکراتیک آمریکا ارزشی جهانشمول و جهانگیر خواهد شد. با الهام از این دیدگاهها، نومحافظه کاران آمریکا نیز ارزش های جهانی را به خیر مطلق و شر مطلق تقسیم رده و آمریکا را مظهر خیر مطلق می دانند. آن ها معتقدند که برای کشورهای جهان دو راه بیشتر وجود ندارد، یا تحت سیطره کامل آمریکا قرار گیرند و یا هرج ومرج و بی ثباتی را پذیرا باشند. تاسیس گروه های تروریستی مانند داعش و حمایت از این گروه ها برای بی ثباتی کشورهای مستقل، برگرفته از همین اندیشه هاست. ارزش های جهانی در نظر این گروه همان منافع آمریکاست و دفاع از این منافع یک ارزش ملی برای آمریکا محسوب می گردد. این گروه با تاثیرپذیری از کتاب « درباب استبداد» اشتراوس؛ تمام نظام های جهان را استبدادی دانسته و رسالت تاریخی خود را اشاعه دموکراسی غربی و مبارزه با نظام های استبدادی قلمداد می کنند. آنان بکارگیری زور و نظامیگری برای تحمیل دموکراسی غربی به جهان را مشروع دانسته و تقویت ارتش را گامی درجهت تحکیم دموکراسی در جهان می دانند. نو محافظه کاران برای دفاع از منافع ملی آمریکا هرگونه اقدام تهاجمی برعلیه ملت های دیگر را جایز دانسته و سیاست خارجی خود را درجهت تحقق اهداف ملی تعریف کرده وبراین اساس روابط خارجی خود را تنظیم می نمایند.از دید آن ها، سازمان های بین المللی ازجمله سازمان ملل متحد مزاحم فعالیت های ایشان درعرصه سیاست خارجی بوده ومقررات بین المللی محدود کننده ومانعی برای دستیابی به اهداف بین المللی از جمله تهاجم به کشورهای موردنظر وتحریم آنان می باشد. این گروه دخالت نهادهای بین المللی جهت برقراری صلح درجهان را غیرضروری دانسته و جنگ و صلح را تنها در صورتی که درجهت منافع ملی آمریکا باشد به مصلحت می دانند. دراین بینش ،کاربرد سازمان ملل متحد تنها به اقدامات بشردوستانه و کمک رسانی به آسیب دیدگان در بلاهای طبیعی محدود شده واهمیت شورای امنیت نیز بتدریج کاهش می یابد.

گرایش‌های مذهبی نومحافظه کاران آمریکا چیست و تا چه اندازه در تنظیم سیاست های آنان تاثیر دارد؟

 نومحافظه کاران آمریکا به لحاظ اعتقادی دارای دو گرایش مسیحی و یهودی هستند . می دانید که امروز مسیحیت به سه شاخه کاملاً جدا ومخالف یکدیگر یعنی کلیسای کاتولیک روم، ارتدکس وپروتستان تقسیم شده و این سه کلیسا دراعتقادات دینی ومراسم عبادی کاملاً از یکدیگر جدا هستند ومانند سه دین مختلف عمل می کنند و حتی انجیل کلیسای پروتستان با انجیل کلیسای کاتولیک تفاوت زیادی دارد. دریک قرن گذشته جریان جدیدی که در بین پروتستان ها مطرح و قدرتمند شده ؛ مکتب نوظهور مبلغان انجیل یا اونجلیسم می باشد. قبل از جنگ جهانی دوم ، هدف آنها بوجود آوردن حکومت در آمریکا برمبنای بنیادهای انجیل بود. بعد از جنگ جهانی دوم بنیادگرایان آمریکایی خود را مبلغان انجیل معرفی کردند و با استفادة گسترده از وسایل ارتباطات جمعی توانستند درجامعة آمریکا نفوذ فراوانی به دست‌آورند و امروز این جریان ، قدرتمندترین وفعال ترین تشکیلات دینی درآمریکا محسوب شده ودرمراکز سیاسی این کشور نفوذ دارد. یکی از ویژگی های جریان فوق این است که وابسته به فرقه ها یا کلیسای پروتستان نیست، بلکه اعضای تمامی فرقه ها وکلیسای پروتستان عضو این جریان دینی می باشند، کشیش های معروف آمریکایی مانند بیلی گراهام ، جری فالول ، پت رابرتسون ، هال لیندسی و مایک ایوانس از مبلغان این جریان بوده ومخصوصاً در کشورهای آمریکا وانگلیس، از نفوذ عمیقی دربین دولتمردان این دو کشور برخوردارند.عمده نومحافظه کاران آمریکا و بخصوص اعضای حزب جمهوری خواه، به لحاظ دینی، مسیحی ، پروتستان به شمار می آیند و به راست مسیحی یا صهیونیست های انجیلی گرایش دارند. این افراد درعین اعتقاد به مسیحیت به نوعی همخوانی دین با سیاست نیز اعتقاد دارند.برای مثال به یکجانبه گرائی درمسائل بین المللی معتقد هستند، جدال دائمی بین خیر وشر درهمه عرصه ها حتی در عرصه سیاسی را باور دارند، طرفدار حمایت از شرکت های بزرگ نفتی وتسلیحاتی توسط سیاستگزاران آمریکا هستند واز بقای اسرائیل در سرزمین های اشغالی حمایت می کنند.حمایت مسیحیان نومحافظه کار از اسرائیل مبتنی بر همین جهان بینی مذهبی آنان است.براساس این جهان بینی، حمایت از اسرائیل دارای مبانی انجیلی بوده وایجاد جامعه یهودیان وتشکیل اسرائیل زمینه ساز رجعت مسیح می باشد. درواقع تشکیل یک کشور یهودی وبازسازی معابد باستانی قوم یهود، پیش شرط بازگشت ثانوی مسیح تلقی می گردد. برمبنای این اعتقاد، مسیحیان اگر نمی خواهند مانع اجرای طرح بزرگ خدا باشند باید از موجودیت اسرائیل پشتیبانی نمایند. به عبارت دیگر از نظر این گروه ، اسرائیل ارض مقدس است ویهود قومی است که خدا با آن عهد وپیمان بسته است.به این جریان نوظهور در پروتستانیسم ،«صهیونیسم مسیحی» هم گفته اند .مطابق اعتقادات مکتب فوق حوادثی باید به وقوع بپیوندد تا مسیح دوباره ظهور نماید وپیروان این مکتب وظیفه دینی دارند برای تسریع درعملی شدن این حوادث کوشش نمایند. مثلا یهودیان از سراسر جهان باید به فلسطین آورده شوند وکشور اسرائیل در گستره ای از رودخانه نیل تا رودخانه فرات به وجود آید در اینصورت یهودیانی که به اسرائیل مهاجرت نمایند اهل نجات خواهند بود. رهبران مذهبی فرقه های پروتستان در ایالات متحده وانگلیس که به این مکتب نوظهور «خواسته های مسیح» اعتقاد دارند در دهه 1990 اعتقـادات یـادشده را بشدت در جامعه آمریکا واروپا تبلیغ کرده اند ودر سال های گذشته در آمریکا دراین زمینه صدها کتاب منتشر شده وفیلمهای گوناگونی به نمایش درآمده اند.

گرایش یهودی در میان نومحافظه کاران و جمهوری خواهان به چه میزان است؟

 جمعی از اعضای گروه نو محافظه کار آمریکا اصالتاً یهودی هستند وبرنامه ها و اولویت های خاصی را دنبال می کنند. دفاع از منافع یهودیان وموجودیت اسرائیل اولین اولویت این گروه محسوب می گردد. اعضای یهودی دولت بوش و بعد در دوره ترامپ به شدت تلاش می کنند تا آمریکا را در مسیر حمایت از دولت اسرائیل هدایت نمایند. برای نمونه پل ولفوویتز یک یهودی است که با پیشنهاد حمله آمریکا به عراق افکار عمومی را از مسئله فلسطینیان و صهیونیست ها به حمله به عراق تغییر داد، یا ریچارد پرل که سال ها ریاست گروهی از نخبگان یهودی آمریکا را برعهده داشت ف ویا داگلاس فایث که مدتی معاون وزیر دفاع آمریکا بود و جهان عرب را جزئی از گروه های « شر» مطلق می داند که در برابر گروه های خیر مطلق از جمله اسرائیل قرار گرفته اند.ازجمله طرح های فایث، طرح راهبردی حمله آمریکا به لبنان به منظور اخراج سوری ها بود. دیوید فورم ، الیوت آبرامز و بسیاری یدگر، امروز دولت در سایه در دولت ترامپ را تشکیل داده یا همانند گروه های فشار عمل می کنند.

این علایم که اشاره کردید حاکی از شکل گیری ساختار جدید قدرت در آمریکاست که می تواند سیاست خارجی بسیاری از کشورها بخصوص در اروپا و آسیا را تضعیف کند. بنظر شما آیا این سیاست موفق خواهد شد؟

واقعیت این است که هیچ کشوری مایل به چشم پوشی از منافع ملی خود برای جلب رضایت آمریکا نیست. مخالفت های امروز اروپا با آمریکا بخصوص در مورد محیط زیست یا اجرای برجام، اقدام روسیه و چین در وتوی برخی قطعنامه های مورد نظر آمریکا در شورای امنیت، واکنش های منفی در سوریه، عراق، یمن، ایران ، لیبی، افغانستان، پاکستان و..علیه سیاست های ترامپ، همه حاکی از این است که کشورها ، نظام تک قطبی و رهبری آمریکا را نپذیرفته اند. امروز حتی متحدانی مثل آلمان و فرانسه از ابزار مخالفت صریح و جدی با نظرات آمریکا ابا ندارند. این قبیل موانع بر سر راه هژمونی آمریکا توانسته موجب توقف فرسایش حاکمیت ها و بقای دول- ملت ها در عرصه جهانی باشد. معضل حضور آمریکا در عراق و افغانستان و عدم حل بحران خاورمیانه ، مقاومت مردم عراق؛فلسطین و افغانستان در مقابل سیاست های نومحافظه کاران ؛ چالش یکجانبه گرائی آمریکا و حاکمیت های مستقل دیگر را جدی ساخته است. لذا می توان نتیجه‏ گیرى کرد که علیرغم رویکردهای نو محافظه کاران، دولت های ملى همچنان نقش‏ آفرین هستند و در تحولات بین‏ المللى نقش مؤثرى ایفا می کنند. به نظر من نظم جدید مورد نظر دولت ترامپ و سلطه نومحافظه کاران، موجب فروپاشى حاکمیت‏ها نخواهد گردید اگرچه در مقاطعی عاملى براى محدودیت حاکمیت‏هاى ملى خواهد شد.

49312

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 701817

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 2 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • متکت A1 ۰۴:۲۹ - ۱۳۹۶/۰۶/۱۳
    0 1
    آن موقع که موههای سرتان سیاه بود هم همین شعارها را می دادید