غلامرضا ظریفیان*

اگر آغاز شکل‌گیری جنبش دانشجویی را اوایل دهه 20 یعنی درست چند سال پس از تاسیس دانشگاه تهران در نظر بگیریم، در یک نگاه کلان با سه گفتمان روبه رو می‌شویم که تغییرات نسلی نیز در آن بی‌تاثیر نبوده است. گفتمان اول تحت تاثیر جریان چپ است که توانسته بود در عرصه مبارزاتی با امریکا توفیقاتی را بدست آورده و از همین رو در جهان سوم، بخصوص در خاورمیانه و ایران هوادارانی را برای خود دست و پا کند. حدود یک دهه بعد با تحولاتی که در کشورمان رخ داد با گفتمان دیگری روبه‌رو شدیم که گفتمان قبلی را تبدیل به خرده گفتمان کرد. گفتمان ملی از سال 1328 با ملی شدن صنعت نفت، استقلال خواهی و مبارزه با امپریالیسم امریکا و انگلیس وارد ادبیات سیاسی جنبش های دانشجویی شد.

بعد از کودتای سال 32 و اتفاق نمادینی که از آن به عنوان روز دانشجو و جریان جنبش دانشجویی یاد می کنیم، تحولاتی در زمینه های مختلف سیاسی، اجتماعی و معرفتی رخ داد که شاهد شکل‌گیری گفتمان سوم شدیم و آن چیزی نبود جز گفتمان اسلامی. هرچند در این زمان گفتمان چپ و ملی هواداران زیادی داشتند اما، گفتمان اسلامی به گفتمان مسلط تبدیل شد و گونه‌های مختلفی را هم یافت. این گفتمان در شکل رادیکالی خود قبل از پیروزی انقلاب به مبارزه مسلحانه با پشتوانه دانشگاه پیوست و در بخشی دیگر با گفتمان فکری حسینیه ارشاد با محوریت دکتر علی شریعتی پیوند خورد و بعدها نیز با امام همراه شد که توانست نقش زیادی در پیروزی انقلاب اسلامی ایفا کند.

اما از دوران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ما با گفتمانی روبه‌رو شدیم که غلبه اصلی در آن با اسلامیت به گونه انقلابی آن است. با آغاز شدن جنگ تحمیلی تحرکات دانشجویی با شعارهای انقلابی در جبهه ها به شدت ادغام شد که البته نقش بسیار مهمی را هم ایفا کردند. این جریان تا پایان جنگ به کار خود ادامه داد و به دولت سازندگی رسید که البته شاهد دوباره هویت یابی جنبش دانشجویی در آن هستیم. نمونه بارز آن دفتر تحکیم وحدت است که نقش سازماندهی گفتمان اصلی با نگاه انقلابی را برعهده داشت. آنان نگران بازگشت سرمایه‌داری و ارتباط با غرب بودند. در این زمان شاهد بودیم که جنبش دانشجویی دوباره به دنبال مطالبه‌گری و طرح پرسش خود از دولت از موضع دفاع از شعارهای انقلاب برآمد. البته این مطالبه‌گری برای جنبش دانشجویی بدون هزینه نبود؛ در این میان تصادم‌هایی رخ داد و برخی از اعضای این جنبش دستگیر و راهی زندان شدند.

پیش از ورود به دوران اصلاحات لازم است که بگویم با وجود اینکه تفاوت‎های نسلی در گفتمان های مختلف چپ، ملی و اسلامی تفکیک می شوند اما هر سه مورد در دو شعار اصلی با هم مشترک هستند. نخست شعارهای عدالت خواهانه و دفاع از محرومان و توزیع عادلانه ثروت و دوم مبارزه با امپریالیزم و در راس آن امریکا. از اواخر سال 75 که منجر به ظهور دوره اصلاحات شد، شاهد بروز یک شعار متفاوت تر از دو شعار قبلی از سوی جنبش های دانشجویی بودیم و آن آزادیخواهی بود؛ شعاری که با اتکا به قانون اساسی بر توزیع عادلانه ثروت و قدرت تاکید داشت و در نهایت به فکر فضای باز سیاسی و تاکید بر جمهوریت نظام بود.

پیروزی اصلاحات در انتخابات دوم خرداد 76 تا حد زیادی به تحقق این شعارها کمک کرد و توسعه سیاسی در دستور کار دولتمردان قرار گرفت. اما حوادث تلخی در اواسط این دوره رخ داد. عده ای از جریان مشکوک و مجهول که دانشگاه را تهدید می کردند حادثه 18 تیر سال 78 را رقم زدند. این حادثه تا حدودی جنبش دانشجویی را با بحران تجزیه و انشعاب روبه رو کرد. هرچند دوره شاخصی از فعالیت های گسسته این جنبش را در ابعاد سیاسی، صنفی، علمی و فرهنگی شاهدیم اما با روی کار آمدن دولت نهم و به دنبال آن دولت دهم دیگر آن جریان فعالی که منتقد دولت بود را از این جنبش سراغ نداشتیم. در نهایت با موانعی که برای این جنبش ها ایجاد شد، بخشی از آنها منحل شدند و مفاهیمی همچون ستاره دار شدن دانشجویان هم بازتولید شد. جنبش دانشجویی با عبور از این تحولات به دولت یازدهم رسید. جایی که حسن روحانی تلاش کرد با احیای برخی تشکل های منحله و تلاش برای ایجاد اتحادیه، فضایی را برای فعالیت دانشجویان باز کند.

در اینجا می خواهم به تفاوت نسلی جریان دانشجویی در یک نگاه کلان اشاره کنم. واقعیت این است که با اتفاقات مهمی که در مباحث معرفتی و گسترش دانشگاه و فناوری اطلاعات رخ داد، در حال حاضر با نوعی تفاوت جدی نسبت به نسل های قبلی روبه رو هستیم. این نسل تا اواخر دهه 70 نگاهی جامع محور و جدی و اساسی به امورات سیاسی داشته است. در مباحث صنفی تلاش داشت که تکلیف خود را نسبت به حقوق اجتماعی روشن و در عرصه های دیگر هم وظایف خود را بشناسد و به صحنه بیاید و حتی هزینه های احتمالی آن را هم بپردازد. در نگرش معرفتی این نسل نیز شاهد بودیم که پایگاه آنان اسلام و روشنفکری دینی است و شعار جدی در ارتباط با محرومیت زدایی و مبارزه جدی با امپریالیزم سر می دهند.

اما امروزه جدای از تحولاتی که هم در عرصه جهانی رخ داده و هم در زمینه معرفتی، شاهد بزرگ شدن دانشگاه‎ها هم هستیم. اگر در سال‎های ابتدایی پیروزی انقلاب 170 هزار دانشجو در کشور داشتیم، اگر تا اواخر دهه 70 این آمار به نزدیک به یک میلیون نفر رسید، در حال حاضر 5 میلیون دانشجو را می بینیم که در 2700 سایت دانشگاهی مشغول به تحصیل هستند. حاصل بزرگ شدن دانشگاهها این است که بخش زیادی از بدنه جامعه وارد نهادهای علمی شده و در واقع دانشگاه به طبیعت جامعه نزدیک می‌شود. اما طبیعت جامعه معطوف به سیاست نیست. نسلی که امروز وارد دانشگاه می شود، خواسته های متکثری دارد. اگر این خواسته ها قبلا معطوف به سیاست بود امروزه اگر تسامحا با جنبش دانشجویی موافق باشیم -که البته خود دچار تحول مفهومی شده است- معطوف به اجتماع است.

اگر در گذشته و در غیاب احزاب، دانشگاه‎ها محل پژواک صدای سیاسی بودند، حال با انقلاب فناوری بخش زیادی از شعارهای سیاسی در شبکه های مجازی منعکس و دانشگاه از حالت کانون فرهنگی و سیاسی خارج و در کنار منابع جدید دیگری قرار گرفته است. در واقع روحیه جمعی نسل قدیم به نوعی به سیطره فردیت منتهی شده و به حالت درون گرایی و توجه به زیست فردی درآمده است. همچنین نگاه تکلیف گرا به نگاه حق گرا تبدیل شد و دانشجویان به دنبال این هستند که چه حقی از دانشگاه ببرند.

با این حال دانشگاه با ویژگی ذاتی خود همچنان پرسشگر بوده و مطالبات جدی خود را باید مطرح سازد. در واقع تا زمانی که احزاب نتوانند نقش حرفه ای خود را در سیاست ایران بازی کنند، جنبش های دانشجویی کانون دفاع از عدالت، آزادی، فرهنگ دینی و ملی هستند و خواهند بود.

*معاون وزیر علوم دولت اصلاحات
27215

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 734648

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
6 + 12 =