۰ نفر
۷ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۶:۱۵

"همیشه شرایطی بدتر از جنگ هم هست. همه شواهد در این مقطع حاکی از تمهید شدید ترین تحریم ها و محاصره اقتصادی علیه ما است. صرفنظر از برجام یا فارغ از نظر ایران راجع به "بی خاصیت بودن تحریم و محاصره"، امّاٰ، امریکا اینبار به خیال خود، قصد نمد مال" کردن ایران را دارد. بنظر میرسد که اینها همه خود نیز، مقدمه یک اقدام خصمانه بدیع باشد."

الف، تبيين شرايط؛
از زمان جدّي شدن حضور ترامپ در كاخ سفيد، نشانه هاي تغيير در گرايشات امنيتي در منطقه و جهان، پيدا شده است.
رويكرد سياست خاورميانه اي دولت اوباما، هرچه كه بود، قابل تبيين و تفسير بود. هرچند كه دكترين "خلاء هدايت شده" امريكا در خاورميانه، دو لايه كاملا متفاوت داشت، امّاٰ، هم لايه "نرم و اشكار"، و هم لايه "سخت و پنهان" ان، قابل شناسايي و ادراك بود.
ترامپ امّاٰ، نه خودش قابل خواندن است، و نه أفكار و انديشه هايش. ترامپ در سپهر سياست و امنيت، در واقع "يك اماتور فوق العاده حرفه اي است".

يك دلّال و بساز و بفروش نيويوركي، كه فضاي سرد و سنگين و سياسي واشنگتن را به سختي تحمل ميكند. هرچه كه هست، ورق سياستهاي اوباما را وارونه كرده و برگردان نموده است.

در خاورميانه امّاٰ، نتانياهو از اين وارونگي بسيار خوشحال شد و جشن گرفت. اردوغان نيز كه از قضيه كودتا هنوز از سيا شديداً دلخور است، از تغيير رأس و بدنه سازمانها و ساختار قدرت در واشنگتن بسيار استقبال كرد. سعودي، هم اگر چه كه توسط ترامپ، "گاو شير ده" و به نوعي "رعيت مفتخور" خطاب شده بود، امّاٰ، از تغييرات بنيادين در امريكا، بسيار راضي و خوشنود شد. پس، تكليف تا حدودي معلوم شد. سه پايه اصلي قدرت، و سه رقيب محوري ايران در منطقه، از تحول رويكرد امريكا، و امدن ترامپ، جشن گرفتند.
ترامپ، شخصا تصور دقيقي از مفاهيم و مصاديق حكومت، قدرت سياسي، روندهاي امنيتي، دكترين، استراتژي و اهداف و أبزار ان ندارد. او حتي اثار إظهارات و رفتار خود را در موقعيت رييس جمهوري امريكا، هنوز درك نكرده است. رفتار او، دقيقاً ياداور رفتار "نورمن ويزدٌم"، در جايگاه رهبر اركستر بزرگ مجلسي است. "دونالد" نيز مانند "نورمن" نميداند كه هر حركت دست و صورت و بدن او، معناي خاص دارد، و اركستر را به نواختن نٌت هاي معيني فرمان ميدهد. او بي وقفه و بدون معنا، چوبدستي و سَر و بدن خود را حركت ميدهد، و اركستر نيز، به اجبار، تماماً "فالس" مينوازد.

ترامپ، يك چارچوب خاص را بيش از هر چيز پسنديده است. "مخالفت با انچه اوباما دنبال ميكرد"! او اين را بخوبي درك كرده است.
درباره منطقه خاورميانه، ترامپ محور فشار را بر اسلام و ايران قرار داده. درست برعكس اوباما كه از در "تفاهم و گفتگو" وارد شد. همين رويكرد، بيشترين امتياز را براي قدرتهاي رقيب ايران در منطقه بدنبال اورد.

عربستان سعودي، تركيه و البته رژيم اسرائيل، در طول يازده سال گذشته، بيشترين عصبانيت و عقده را از ايران داشته اند، و از هشت سال قبل تا كنون نيز بيشترين دلخوري و يأس را از دولت اوباما. از ايران عصباني بودند زيرا، در عين تحريم و فشار اقتصادي، ايران مهمترين "سرپل" هاي قدرت را در سطح منطقه در كنترل خود قرار داد. همچنين، با مهمترين قدرتهاي دنيا، به توافقي "مرضيّ الطرفيني" دست يافت. همان ميزان كه تل اويو و رياض و انكارا، دنبال جلب نظر و توافق با واشنگتن بودند و اوباما بي اعتنائي ميكرد، به همان اندازه، اوباما در صدد نوعي توافق با ايران بود، و تهران چندان تمايلي نشان نميداد. همين امر، مهمترين عامل دلخوري و يأس سه دولت، از امريكاي اوباما بود.

ب، تحليل و ارزيابي شرايط؛
با امدن ترامپ ليكن، يك جهش كيفي در حال رخ دادن است. محور مشترك همه ان دولتهايي كه قدرت و اقتدار ايران را در منطقه غرب اسيا به نفع خود نميدانند، "تضاد و تقابل سخت" با ايران شده است.

موضع گيري ها و اقدامات و تمهيدات عملي مثلث "عبري-عربي-تركي" منطقه، گوياي اين "جهش كيفي امنيتي" است.

مقتضيات همگرايي و كنسرت بزرگ منطقه اي عليه يك رقيب، بلكه يك دشمن مشترك، فراهم شده است. در اين ميان، چند واقعيت مهم و جهاني با اين همگرايي و كنسرت، همراستا نيستند.

اول، قدرت "تضاد سازي" و ناموازنه سازي ايران در سطح منطقه، كه متكئ به ژئوپوليتيك و ژئواستراتژي ايران است.
دوم، فهرست اهداف غير منطبق اروپا (أعم از اتحاديه و غير ان) با اهداف كنسرت امريكايي در منطقه.
سوم، تضاد منافع فرامنطقه اي و بين قاره اي چين با امريكا.
چهارم، مساله روسيه، و عدم اطمينان از سرمايه گذاري مشترك مسكو بر اين كنسرت، و ابهام در خصوص حد و حصر تعامل روسها، در تقابل با ايران.
و پنجم، بخش هايي از نظام و محيط بين الملل، كه بطور مطلق در كنترل امريكا نيستند، نظير عدم تعهد يا أفكار عمومي كشورهاي اسلامي،...

در عين حال نشانه هاي بسياري از"تحول و تلاطم" در محيط سياسي أمنيتي منطقه و جهان پديدار شده است، از جمله؛
يكم، تداوم جنگ هاي منطقه (عراق-سوريه-يمن)، و نزديك شدن انها به نقطه عطف سرنوشت ساز،
دوم، افزايش حجم قابل ملاحظه خريدهاي تسليحاتي بويژه توسط كشورهاي عربي منطقه غرب اسيا،
سوم، افزايش شكاف ها دربين جريانات عمده سياسي و امنيتي جهان، همچون ؛
مساله شكاف ترانس اتلانتيك و معضل ناتو،
مساله ترانس پاسيفيك و معضل درياي چين جنوبي، مساله روسيه و اوكراين بعنوان گره امنيتي أوراسيا، مساله مطرح شدن دسته بندي هاي جديد نظامي نظير ناتوي عربي-إسرائيلي،
مساله رسميت يافتن روابط اسرائيل با اكثر كشورهاي عربي ، از جمله اين نشانه هاست.

وجه مشترك اكثر اين روندها، مشاهده ردپاي سياست خارجي امريكا، در دوران انتقالي است. در اين مقطع هنوز شاكله و رويكرد سياست خارجي ترامپ نا معين است. امّا مديران جديد ساختارهاي سياست خارجي و امنيت ملّي ترامپ، يا از ذهنيتي خالي برخوردارند (مانند ركس تيلور) و يا بشدت ضد ايران بوده و در امور امنيتي و نظامي، تندرو شناخته مي شوند. همين امر، شرايط را بشدت خطرناك كرده است.

ار سوي ديگر، سكوي عزيمت و نقشه راه تيم ترامپ در امور امنيت بين المللي، بويژه خاورميانه، تابع الگوي نومحافظه كاران تندرو است. تحولات بديع و سياست تهاجمي دولت هاي سعودي و شركاي عرب، تركيه و اسرائيل نسبت به ايران، بطور عجيبي در يك راستا قرار گرفته است. همچنين جهت‌گيري مبهم شخص ترامپ و تيم امنيتي او، حاكي از "مقدمات يك جهش يا تقابل امنيتي" در منطقه است.
به نظر ميرسد كه اينها همه، زمينه ساز تحقق ايده امريكايي "خاورميانه جديد، يا خاورميانه بزرگ" باشد. از نظر ايالات متحده، مغناطيس موتور اين ايده هم، رژيم صهيونيستي است. بعيد است كه ايالات متحده از توسعه نفوذ خود و اسرائيل در منطقه، حتي بطور موقت كوتاه امده باشد.

خيز كنوني "منحني خطر" در منطقه، نشان از يك رويكرد هجومي، با هزينه دولتهاي منطقه را دارد.

اينهمه سازوكار و سازوبرگ، براي جشن و ميهماني، تمهيد نشده است. در وراي اين تكاپوي نامأنوس، ايده خطيري بايد باشد. هر چه كه هست، اولين مانع انها ايران است، و، اولين هدف انها هم ايران است. اولين قدم انها، درگير نمودن ايران در محاصره شديد حقوقي، سياسي، اقتصادي و تجاري است.

هميشه شرايطي بدتر از جنگ هم هست. همه شواهد در اين مقطع حاكي از تمهيد شديد ترين تحريم ها و محاصره اقتصادي عليه ما است. صرفنظر از برجام يا فارغ از نظر ايران راجع به "بي خاصيت بودن تحريم و محاصره"، امّاٰ، امريكا اينبار به خيال خود، قصد نمد مال" كردن ايران را دارد. بنظر ميرسد كه اينها همه خود نيز، مقدمه يك اقدام خصمانه بديع باشد. اقدامي كه شايد فقط از يك رئيس جمهور امريكايي "اماتور كاملا حرفه اي" قابل انتظار است. البته موانع اين ايده، از مقتضيات ان كمتر نيست.

اين تصويري ساده از محتمل ترين وضعيت امنيتي منطقه است. از اين منظر، مواضع هجومي اسرائيل، سعودي و تركيه، در يكي دو ماه اخير، بهتر قابل تفسير است.

ج، راهكارها و توصيه هاي راهبردي؛
سه راهكار "محتمل" براي جمهوري اسلامي ايران در اين شرايط متصور است؛
اول، رويكرد تقابلي و تهاجم متقابل،
دوم، رويكرد تدافعي و تمكين و مماشات،
سوم، رويكرد موازنه سازي و مديريت شرايط،
بدون شرح و بسط سه رويكرد مذكور، و به فرض درك مشترك از انها، گزينه اصلح براي ايران، گزينه سوم، رويكرد "موازنه سازي و مديريت شرايط" است.
موازنه در سطح ملّي، موازنه در سطح عرصه عمليات، موازنه در سطح منطقه اي، و موازنه در رابطه با قدرتهاي بزرگ.
درك صحيح و كامل از وضعيت راهبردي "خود و محور ائتلاف ايراني" ، و شناخت اهداف عملياتي و دامنه مقدورات و محدوديت هاي طرف هاي مقابل، بسيار اهميت دارد.

ايران بايستي براي ايجاد توازن ميان "حد بهينه يا اٌپتيموم" مطلوبيتهاي خود در عرصه سياسي امنيتي منطقه، با دو دسته از كشورها، ايجاد امادگي و امكان سازي نمايد.
دسته اول، امريكا و سه قدرت منطقه اي پيرامون ان.
دسته دوم، روسيه و دو دولت سوريه و عراق، و نيز محور مقاومت. اين سخت ترين و پيچيده ترين مسئوليت ايران، براي عبور از يك بحران بزرگ منطقه اي است.
البته اصول بنيادي ايران، درباره خاتمه بحران، هم در سوريه، هم در عراق و هم در يمن، تا حدود بسياري منطقي ترين راهكار ميباشد، امّاٰ، موضوع "تقسيم سهم قدرت" و سرنوشت گروه هاي تروريستي، بسادگي قابل حل و توافق نيست.
حفظ موازنه نظامي امنيتي در سطح منطقه، براي ايران اهميت فوق العاده دارد، امّاٰ، حفظ موازنه اقتصادي و تجاري، داراي اهميت حياتي است. بنظر ميرسد كه ايندو بسادگي قابل جمع نباشند.
هم امريكا و هم قدرتهاي سه گانه رقيب ما، هر نوع موازنه اي را با ايران به سختي ميپذيرند، مگر اينكه انرا تنها راه ممكن بدانند.
اسير شدن ما، در دور جديدي از "تحريم و محاصره"، هم موازنه اقتصادي تجاري را به نفع رقيبان تغيير ميدهد و هم موازنه سياسي امنيتي منطقه را بر هم مي زند. اين همان وضعي است كه امريكا به دنبال ان است و مثلث معارض نيز براي تحميل ان به ايران، هزينه ميكند.

ايران بايستي امادگي مواجهه با "تعامل مسكو و واشنگتن" در معادله امنيتي سياسي منطقه، را داشته باشد، و براي "عبور بي ضرر" از اين وضع، برنامه مشخصي تدوين كند. به هرحال، خاورميانه، أعم از سوريه و ايران، از "منافع واسطه اي" مسكو محسوب مي شود، لذا قابل معامله است.

ايران بايستي نسبت به حفظ تعادل اقتصادي خود، در شرايط سخت سياسي، اهتمام ورزد، و از اهرم هاي امنيتي و قدرت موازنه غير متقارن، در اين مسير بهره برداري كند.

مديريت شرايط، و حفظ تعادل اقتصادي، تجاري و سياسي ايران، در روند بحران پيش رو، مقتضيات بسيار مهم و حساسي دارد، از جمله؛
اول؛ تامين و توسعه وحدت ملّي، انسجام نظام تصميم گيري، تمركز در فرايندهاي اقدام، هماهنگي همه ساختارهاي ملّي،، همه، در جهت يك مجموعه اهداف و يك راهبرد معين.
دوم؛ ايجاد مناسبات و هماهنگي وثيق ميان دو بخش ديپلماتيك و دفاعي، و همچنين بهره مندي از ديپلماسي اقتصادي، تجاري، دفاعي، و عمومي، پيرامون يك مجموعه اهداف عملياتي معين.
سوم؛ حزم، دور انديشي و احتياط در عرصه هاي پاسداري از منافع ملي و محيط عملياتي نيروي مسلح،
چهارم، اشغال فضاي تعامل منطقه اي از طريق توسعه ارتباطات با همه همسايگان و هر كشور عربي و اسلامي در هر كجا، و در هر سطح،
پنجم؛ توسعه تعامل با كشورها و اتحاديه اروپايي، از طريق مناسبات اقتصادي، سياسي و بين المللي. اروپا بايد در كانون سياست هاي بين قاره اي ايران قرار گيرد،
ششم، مديريت محيط عملياتي بحرانهاي جاري منطقه، با تمركز بر"مشاركت ومسئوليت پذيري در حذف تروريسم".
هفتم، داشتن امكان تاثير گذاري بر ورودي و خروجي ادمينستريشن ترامپ امري بعيد، اما منطقي و ضروري است. توسعه ديپلماسي عمومي، تقويت لابي ايراني، و "مسير دوم"، از أبزار اين ضرورت ميباشند.
يكسال نخست رياست ترامپ بر كاخ سفيد، سال ازمون و تجربه تيم "اماتورهاي حرفه اي" است، و مصادف با اوج گيري سطح تنش ها در منطقه و جهان نيز ميباشد.
بهتر است مسئوليت و هزينه "ازمودن اين تيم"، بر عهده ديگران باشد.
هشتم، پيشتر، ايجاد موازنه مثبت با محور شرقي را از ضرورتهاي راهبرد ملي دانستيم. اين امر، بدون در نظر داشتن نوع موازنه روسها با اروپا، مؤثر نخواهد بود. در موازنه مثبت با محور شرقي، ملاحظات اروپايي حتما بايد مطمح نظر باشد.
نهم، ايجاد موازنه منفي با واشنگتن، و مديريت شرايط خطير جاري، الزاماً مترادف با عدول از مواضع اصولي و يا ترك سكوي اقتدار منطقه اي ايران نيست. صبوري، شكيبايي و صبر و انتظار، از نشانه هاي تدبير و تجربه است.


*دانش اموخته صلح سازي و حفظ صلح، و بنيان گذار موسسه پژوهشهاي راهبردي تصميم.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 640440

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 10 =