این روزها که سالی از برجام گذشته می توان دید که فضا در همه سطوح تغییر کرده. اگر سیاست و سیاست زدگان بگذارند وقت استفاده از فرصتهاست.

ایمیل ساده است:‌ گلوبال آستین (یک گروه محلی علاقمند به امور بین الملل و جهانگردی)‌ از شما برای شرکت در جلسه «ایران جذاب»‌ دعوت می کند تا با افرادی که تازه به ایران سفر کرده اند٬‌ ملاقات کنید و با تجربه هایشان آشنا شوید. 

ایرانی باشی و وقت ورود انگشت نگاری شده باشی و در ماههای بعد از ۱۱ سپتامبر ۱ روز نشانده باشندت تا دوباره مثل یک مظنون نوبت انگشت نگاریت برسد و در هر مصاحبه کاری سر آن هاله نوردیده حرفها شنیده باشی٬ معلوم است که می روی. ولو از روی کنجکاوی. این جور جمعها شلوغ نمی شوند. نهایت ۱۰ - ۱۵ نفری بیایند. می رسی جایی برای نشستن نیست و سه برابر معلوم شرکت کننده هست با وجود آنکه شب بارانیست  و کسی در این گوشه دنیا در این هوا بیرون نمی آید.  گوشه ای می ایستی. خانمی از یک  شرکت جهانگردی شروع می کند به نشان دادن اسلایدهای آخرین سفرشان به ایران. گم می شوی دوباره در بازارها و امامزاده ها و خیابانهایی که می شناسی.

سالها شنیده ای که مردم ایران را مانند قبائل بدوی آدمخوار تصویر کرده اند٬ حالا کسی دارد می گوید «ایران فوق العاده است» دیگری می گوید «مهمان نوازی مردمش محسورتان می کند» یکی درباره غذا می گوید و دیگری از تعارف «این رقص اجتماعی در ایران که باید بشناسیش وگرنه فکر می کنی همه چیز رایگان است» یکی از آنتونی بوردین می پرسد که مستندش درباره ایران هزاران نفر را به سفر به ایران علاقمند کرده است و می خواهد مانند او به داخل خانه های مردم عادی برود. خانم راهنما تپق می زند سر اسمها. می گوید «ایران مثل ترکیه یک مهد فرش است» یاد همه دوستان نائینی و تبریزیت  می افتی که اگر اینجا بودند به این خانم راجع به فرش و فرشبافی درسی می دادند. می خندی... دهه های غیبت از بازار جهانی گردشگری هزینه اش را نشان می دهد. فرش را به ترکیه می شناسند٬ معماری را به تونس و مصر! شاید باید خوشحال باشی که ترکیه هست و فرش را زنده نگه داشته است تا روزی که ایران برگردد.

 ولی خوشحالی. دارند از ایرانی حرف می زنند که می شناسی.  خانم تپق دهمش را می زند  و می گوید «نمی دانم درست گفتم» صدایت بلند می شود «معلومه که نگفتی» نگاه می کند و بلند می گویی «شاهچراغ٬ یعنی پادشاه نور» خانم می گوید «شرط می بندم نمی دانی چرا بهش می گویند شاهچراغ» می دانی ولی دلت می سوزد. بگذار بگوید٬ بگذار از ایران بگوید. او هم می گوید از قبری که از آن نور می آمده و آنرا می شکافند و دو جنگاور مدفون شده با سلیح و زره در آن می یابند. بعد می گوید «آه! شیراز! من اینبار فقط برای شیراز بر می گردم».

سوالها شروع می شود. تنها ایرانی نیستی. دو نفر دیگر هم آمده اند. ازت می پرسند آیا می توان به داخل خانه ایرانیان رفت؟ می گویی «ما مردمی مهمان نوازهستیم ولی سرزده نروید از تورتان بخواهید برایتان میزبانی بیابد». دیگری از تعارف می گوید و چانه زدن در ایران که باید در هر حال مواظب بود. شاید راننده تاکسی بگوید «قابلی ندارد» ولی شما فکر نکنید مجانیست٬ پولش را بدهید که زن و بچه دارد. سومی از پزشکان می گوید که نباید نگران بود ایران بیمارستانها و پزشکان مجربی دارد که در وقت اضطرار به کار می آیند. یاد تعارف می افتی و می خندی. سوالها خیلی خوب هستند و همینطور خاطرات. یکی از خرید کردن می پرسد برایشان از بازارها می گویی و جاهایی که می توانند کارهای هنری و دستی بخرند. یکی می گوید جواهر دوست دارد٬ یاد مغازه هایی می افتی که بچه های دانشگاه هنر در آنها طراحی می کنند و بعد چیزی می سازنند که در هیچ کاتالوگی نیست. به آنها می گویی ایران خاطره انگیز خواهد بود.

تمام می شود. سرد است و باران می بارد ولی از درون گرمی.  یک سال از برجام گذشته است و می دانی و می بینی برجام فضا را تغییر داده است. حالا باید از فرصتها استفاده کرد. اگر دلالان تحریم و کینه توزان انزوا بگذارند.  یاد بچه های شیراز و اصفهان و کرمان می افتم و کارهایی که می توان آفرید اگر بگذارند.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 625167

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 3 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • میثم GB ۱۲:۲۶ - ۱۳۹۵/۱۱/۰۲
    2 0
    یکی از دوستان آمریکایی من آرزوشه که بیاد ایرانو ببینه..و واقعا لمس فرهنگ و زیبایی های ایران واسش شده آرزو نمیدونم وظیفه کی هست که صنعت توریسم رو امن‌ کنه..ولی مسولین بدونن که آمریکاییای زیادی هستن که به دور از دنیای سیاست آرزو دارن سفری داشته باشن و لذت ببرن