تمام آن‌چه درباره چپ و راست سیاسی پیش چشمان‌مان بود ولی نمی‌دیدیم!

این روزها سال‌گرد درگذشت مرحوم هاشمی رفسنجانی را پشت سر گذاشته‌ایم. نظام سیاسی ایران که نام‌ش را جمهوری اسلامی گذاشته‌ایم یک سال بدون او دوام آورده و هنوز می‌آورد، اما بدون شناخت نقش تکین او، چیز زیادی از این نظام نمی‌دانیم. در همین روزها با انتشار فیلمی، نقش یگانه او در اتفاقات مهم کشور از جمله انتخاب رهبری یادآوری شد. در این یادداشت، آناتومی پنهان جناح‌های قدرت سیاسی در ایران را تشریح می‌کنم؛ سازواره‌ای که در ۴۰ سال گذشته همواره در کنش و واکنش با مرحوم هاشمی شکل گرفته است.

یک.

انقلاب که پیروز شد خیلی زود معلوم شد حلقه قدرت اصلی در اطراف امام را ۳ نفر تشکیل می‌دهند: آقایان بهشتی و رفسنجانی و خامنه‌ای. حاج سید احمد آقا فرزند امام نیز در این حلقه بود، اما از سیاست به خواست امام کناره گرفت. این ۳ تن در پیشانی اغلب تصمیم‌گیری‌ها و نیز آماج شدیدترین حمله‌های مخالفان بودند.
در فرهنگ شفاهی ایرانیان، تا همین چند سال پیش، لُغز و لطیفه یکی از اصلی‌ترین ابزارهای افکارسازی بود؛ قبل از این که پیامک و پیام‌رسان‌ها ما را از جوک اشباع کنند. آن‌قدر حجم شعرها و لطیفه‌ها درباره این ۳ تن زیاد بود که من که کودکی ۶-۷ ساله بودم هنوز تعدادی از آن‌ها را به خاطر دارم!
در دهه ۶۰ آقای بهشتی ترور شد، آقای خامنه‌ای رئیس‌جمهوری شد که چندان اختیاراتی در قانون نداشت و با نخست‌وزیر مورد توجه امام و مجلس در چالش بود، اما روزبه‌روز بر قدرت آقای رفسنجانی افزوده شد. در ظاهر او فقط رئیس مجلس بود اما همه می‌دانستند قدرت‌مندترین مرد ایران چه کسی است.
اواخر دهه ۶۰ و اوایل ۷۰ تقریبا در همه محاورات سیاسی کوچه‌بازار لقب «اکبرشاه» را برای او به کار می‌بردند! اینکه او چه‌گونه از قبل از پیروزی انقلاب در مرکز قدرت سیاسی ایران قرار گرفت و بعدها با چه شیوه‌ای آن را تثبیت کرد در حوصله این یادداشت نیست. خلاصه این که او سیاست را خوب می‌شناخت!
یک سال پیش، بعد از درگذشت وی سربسته نوشتم: «الگوی سیاست‌ورزی به معنای واقعی کلمه، در میان خیل انقلابیون بی‌تجربه در سیاست، پس از پیروزی انقلاب بود و این پیش‌تازی را تا روز مرگ حفظ کرد. به دلیل مهارت سیاسی، هم عامل ثبات فضای انقلابی کشور بود، هم مسئول معصومیت ازدست‌رفته انقلاب. هاشمی را تاریخ با یک کلمه به یاد می‌آورد: سیاست»

دو.

واقعیت این است که در تمام دهه ۶۰، در حالی که کشور، رهبر و رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر و دولت و مجلس و... داشت، این آقای هاشمی بود که کشور را اداره می‌کرد. او فرمانده جنگ بود حتی قبل از اینکه حکم آن را از امام بگیرد، موضوع قائم‌مقامی رهبری را مدیریت کرد، رهبر جدید را به مسند رساند... و حالا برای بازسازی و در‌واقع ساختن کشوری که می‌خواست ایران باشد، پس از جنگ، مدیریت اجرایی کشور را به دست گرفت.
اما بیرون آمدن از سایه برای او جز دردسر هیچ نداشت! مخالفان از ۲ سو او را تحت فشار گذاشتند: یک سو راست‌گرایان سنتی که سرعت تحولات اجتماعی-فرهنگی کشور را برنمی‌تابیدند، و از سوی دیگر چپ‌گرایان متجدد که سرعت تحولات اجتماعی-سیاسی کشور را کافی نمی‌دانستند.
اگر بخواهم خیلی واقع‌بین باشم باید بگویم سازندگی مورد نظر آقای رفسنجانی مرکز ثقل انباشت ثروت و نقطه تمرکز قدرت اقتصادی را در جایی قرار می‌داد که ۲ گروه بالا سهم دل‌خواه از آن نداشتند.

دور دوم ریاست‌جمهوری برای آقای رفسنجانی عذاب محض بود. او تازه ۴ سال کشور را مدیریت کرده و تازه دومین برنامه۵ساله را نوشته بود، اما از همان تشکیل کابینه تا روز آخر، گروه‌های سیاسی به او فشار آوردند و مزاحم برنامه‌های بزرگ او برای پیش‌رفت ایران شدند. این‌چنین بود که غول سیاست یک بار دیگر بیدار شد.
آقای رفسنجانی که از توضیح مفید بودن برنامه‌های بلندمدت‌ش در زمینه سدسازی و صنایع سنگین و امثال آن در مجلس و نماز جمعه خسته شده بود، چوب جادوی سیاسی‌ش را از جیب درآورد و برای مخالفان‌ش آلترناتیو خلق کرد! انصار حزب‌الله از ۷۴ و اصلاح‌طلبان از ۷۶ به میدان آمدند تا گفتمان سیاسی مخالفان را مصادره کنند!

سه.

خانم‌ها، آقایان! لطفا آرام باشید و یک نفس عمیق بکشید!
می‌دانم این‌طور قاطعانه ادعا کردن این که هم جریان انصار حزب‌الله، هم اصلاح‌طلبی سید محمد خاتمی، جریان‌هایی تقلبی و دست‌ساز برای مهندسی صحنه سیاست ایران بوده‌اند کمی سخت است. اما از مردی به نام اکبر هاشمی رفسنجانی سخن می‌گوییم!
درباره انصار حزب‌الله رد منابع مالی سرشار حامیان این گروه را در صنعت نفت بگیرید به عرض حقیر می‌رسید.
اما درباره ظهور ناگهانی آقای خاتمی، درواقع برنامه آقای رفسنجانی این بود که آقای ناطق موقتا و صوری، مثل مجلس جای او را بگیرد؛ الگویی که بعدها توسط پوتین-مدودف در روسیه اجرا شد. کاندیدا شدن آقای خاتمی صرفا برای معرفی او با استفاده از فضای انتخابات بود. قرار بود او به عنوان نماینده گفتمان تجددخواه از آزادی‌های سیاسی دفاع کند و فشار اجتماعی روشن‌فکران دینی موسوم به حلقه کیان را خنثی کند! اما بر خلاف انتظار، خاتمی سیل آرا را به سمت خود جذب کرد. نمایش زیادی خوب اجرا شده بود و کارگردان را به دردسر بزرگی انداخت!
حلقه کیان که به توانایی گفتمانی خود پی برده بود، توان نرم و رسانه‌ای بالایی داشت، و نیز از حذف یکایک اعضای خود با فشار انصار حزب‌الله شاکی بود، موی دماغ شد! آن‌ها با افشاگری قتل‌های زنجیره‌ای و ادبیات‌سازی عالی‌جناب سرخ‌پوش و نظیر آن تا توانستند در تخریب او کوشیدند.
اما در زمینه توسعه اقتصادی، خاتمی حتی از ناطق هم مدودف بهتری بود و نه تنها برنامه‌ها، که چهره‌های تکنوکرات موسوم به حلقه نیاوران و مدیران اقتصادی او توانستند ۸ سال دیگر عینا به راه خود ادامه دهند. ۱۶ سال زمان خوبی بود که هم پیش‌رفت فناورانه و اقتصادی کشور دیده شود و هم صدای طبقات پایین‌تر درآید.
حلقه کیان سرکوب شد و آقای رفسنجانی با همه ناملایمات، از جمله کسب رأی آخر تهران در مجلس و کناره‌گیری از نمایندگی، به‌راحتی به مسند ریاست‌جمهوری باز می‌گشت. مانعی هم بر سر راه نبود، مگر پدیده‌ای به نام احمدی‌نژاد که هرچه حلقه کیان در تخریب هاشمی و حلقه نیاوران در نارضایتی اقتصادی کشته بودند یک‌جا درو کرد!

آقای احمدی‌نژاد با هوش سرشاری که در جذب قلوب مردم نشان داد، بدون حمایت جدی هیچ شانسی برای پیروزی در ۸۴ نداشت، اما در ۱۶سالی که از رحلت امام می‌گذشت، اندک اندک چیزی از جنس قدرت سخت امنیتی و نظامی با محوریت بیت رهبری شکل گرفت که با هیچ یک از گروه‌های سیاسی پیشین فصل مشترکی نداشت. ۲۰ روز قبل از انتخابات احمدی‌نژاد توانست این گروه سیاسی را قانع کند مانند شهرداری تهران از او حمایت کنند و قالیباف را پشت سر گذاشت. این قدرت تازه سربرآورده نه‌تنها آن موقع که هنوز هم نام مشخصی برخود ندارد.
کاندیداهای مورد حمایت این گروه برای شورای شهر با نام آبادگران آمدند و تا امروز با نام‌های مختلفی مثل جبهه متحد اصول‌گرایان، جبهه پایداری، جمنا و... هر بار با یک هویت جدید و گاه خلق‌الساعه در انتخابات مجلس و ریاست‌جمهوری شرکت کرده اند. از آن‌جا که اصول‌گرایی عنوان دست‌خورده و متلونی است من آن‌ها را نومحافظه‌کاران می‌نامم.
آقای رفسنجانی که حالا بیش‌تر به نام هاشمی در میان مردم خوانده می‌شد، غافل‌گیری احمدی‌نژاد را که به معنای گسترش و تثبیت قدرت نومحافظه‌کاران بود، بیش از یک دوره نمی‌توانست تحمل کند. سال ۸۸ او تمام عقبه سیاسی و تبلیغی خود را به میدان آورد، ولی نتوانست نام موسوی را از صندوق درآورد.
نامه‌ای که آقای هاشمی ۳ روز پیش از انتخابات ۸۸ به رهبر نوشت پایانی داشت که همه محتوای نامه را نقض می‌کرد: سر چشمه شاید گرفتن به بیل، چو پر شد نشاید گرفتن به پیل! دو جناح حالا برخوردار از قدرت نظامی و امنیتی تصمیم گرفتند با صف‌آرایی خیابانی تکلیف نتیجه انتخابات را معلوم کنند.
از خطر ۸۸ هر چه بگویم کم است؛ جنگ داخلی و تبدیل شدن به سوریه در کمین ایران بود! برای اولین بار پس از انقلاب، کشور از ۲ جناح سیاسی واقعی و دارای قدرت سخت برخوردار بود که تجربه رویارویی نرم نداشتند و کارشان خیلی زود به صف‌آرایی خیابانی کشید! از خطر ۸۸ هر چه بگویم کم است.
نمی‌دانیم غائله ۸۸ دقیقا چه‌گونه ختم شد! اما از شواهد معلوم است:
- بزرگان ۲ جناح قول‌هایی درباره برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری به هم دادند که ۹۲ و ۹۶ اجرا شد.
- بدنه ۲ جناح از این توافق راضی نبودند و نیستند و هر دو سهم بزرگ‌تری از قدرت برای خود قائل اند.
و نزاع در صحنه سیاسی کشور بی‌وقفه ادامه دارد.

چهار.

با این توصیف‌ها حالا می‌شود چند نکته درباره وضع فعلی سیاست در ایران گفت:
- جریان‌های اصلاح‌طلبی و اعتدال و اصول‌گرایی میانه، بعد از ۹۲ تعارف را کنار گذاشتند و اتحاد همیشگی ولی پنهان خود را آشکار کردند.
- بعد از ۹۲ ماهیت ابزاری سید محمد خاتمی صرفا برای تکرار پیروزی در صندوق کم‌کم لو رفت.
- موج ناامیدی از اصلاح‌طلبی به دلیل بیرون زدن تناقضات ذاتی و ماهیت ساختگی آن به اوج رسید.
- نومحافظه‌کاران که فاقد ذکاوت سیاسی لازم اند با چسبیدن به گفتمان خسته، پرخاش‌گر و قلابی انصار و گفتمان عامه‌پسند احمدی‌نژاد ملغمه‌ای بی‌هویت و لایتچسبک ارائه کرده‌اند که روان جامعه را می‌خراشد!
اما در کنار همه این‌ها، وضعیت جدید سیاست ایران فرصت‌های بزرگی هم در خود دارد. در ۱۱۱ سالی که از مشروطه می‌گذرد، این یکی از معدود فرصت‌های سیاسی ایران برای شکل‌گیری یک نظام دوحزبی واقعی است.
اگر فکر می‌کنید داشتن ۲ جناح سیاسی با قدرتی نزدیک به هم بد است، باید چند نکته برایتان بگویم:
- اول این که سیستم ۲ حزبی (معمولا با داشتن یکی دو حزب کوچکتر فرعی) یکی از پایدارترین مدل‌های سیاسی است. پایدار بودن به معنی تضمین پیشرفت کشور و در امان بودن از تکرار ویرانی است.
- دیگر اینکه در یک نظام ۲حزبی صدای مردم بلندتر از هر حالت دیگری شنیده می‌شود و هر ۲ حزب به سمت نظرات میانه و اکثر مردم گرایش پیدا می‌کنند.
- اگر نام نظریه بازی در ریاضیات و موازنه جان نش را شنیده باشید می‌دانید که رسیدن به این موازنه، چه در سیاست چه اقتصاد، نقطه‌ای مطلوب برای طراحان است. نظام ۲حزبی یک انتخاب طبیعی برای تحقق این موازنه است که هم منافع اهالی قدرت هم منافع مردم در آن بهینه می‌شود.
- موازنه روابط با قدرت‌های خارجی در نظام ۲حزبی نیز بسیار ساده‌تر است و خطر مداخلات خارجی را در کشور بسیار کم‌تر می‌کند.

و آخرین نکته این که در شرایط موجود کشور، تحقق یک نظام پایدار ۲ حزبی تنها یک پیش‌نیاز دارد: طرفین قدرت‌مند موجود، به‌جای زورآزمایی تریبونی و رسانه‌ای و میدانی، به گفت‌وگوی شفاف روی بیاورند. اما شفافیت چیزی است که مرحوم هاشمی درست برعکس آن را به ارث گذاشته و یاد گرفتن آن برای سیاسیون کشور بسیار بسیار سخت است. /تمت

#پساحقیقت

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 745658

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
9 + 6 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام A1 ۰۷:۵۹ - ۱۳۹۶/۱۰/۲۵
    1 0
    عالی ، تحلیل زیبا و روانی شیوا و قابل فهم بود . سپاس