کارگردان «اورسن ولز صحبت می‌کند»: برای رسیدن به سینمای مدرن باید از سینمای کلاسیک عبور کرد

کارگردان فیلم مستند «اورسن ولز صحبت می‌کند» با بیان اینکه شناخت سینما بدون شناخت اساتید سینمای جهان غیرممکن است تاکید کرد یک فیلمساز همیشه به بزرگان سینما نیازمند خواهد بود.

سارا کنعانی: چندی‌ست اکران مستند «اورسن ولز صحبت می‌کند» در گروه هنروتجربه آغاز شده است. سازنده‌ «همشهری کین» سینماگری آشنا برای سینمادوستان است. نیما قلی‌زادگان در فیلم خود «اورسن ولز صحبت می‌کند» شناخت جدیدی از این چهره به مخاطبان می‌دهد.

نیما قلی‌زادگان اکنون در آستانه ساخت دومین تجربه بلند سینمایی خود است که این بار داستانی‌ست، این گفت‌وگو، اما حول مستند او چرخیده است؛ فیلمی درباره یکی از بزرگان سینما، اورسن ولز. 

شناخت سینمای بزرگان جهان چه تاثیری در فیلمسازی دارد؟

رشته‌های هنری برای پیشرفت و کشف شدن مدیون پیشینیان خود هستند و سینما هم از این قاعده مستثنی نیست. وقتی شما می‌خواهید مسیر یک هنر را دنبال کنید تا بفهمید اصولا چه چیز را باید بیاموزیم مسلما باید به عقب برگردید تا ببینید از کجا عبور کردید و به اینجا رسیدید و اصولا کارهای برجسته در این رشته‌ها توسط چه کسانی و به چه شکلی و از طریق چه فرمول‌هایی ساخته شده است. وقتی رشته‌ای در دانشگاه تدریس می‌شود به این معناست که درباره آن اصولی وجود دارد که از دل آثار بزرگان حاصل شده است. در عین حال ما هم باید مراقب باشیم آنچه از این اصول دریافت می‌کنیم آموزش باشد و نه کپی‌کاری. این قاعده برای همه رشته‌ها وجود دارد، فرقی ندارد شما نقاش باشید یا فیلمساز. باید آثار بزرگان را مرور کنید. شناخت سینما بدون شناخت اساتید جهان از نگاه من غیرممکن است. یادمان باشد که برخی از جوایز فرعی در جشنواره‌های کوچک هم فیلمسازان ما را گول می‌زند و به کذب آنان را غره می‌کند. یک فیلمساز همیشه به بزرگان سینما نیازمند است. افراد موفق آثار مهم را حتی پلان به پلان از بر هستند. در یک کلام نمی‌شود از کلاسیک عبور نکرد و ناگهان به سینمای مدرن رسید.

به نظر شما خود نوابغ سینمای جهان همچون ولز موفقیت خود را چگونه بدست آورده اند؟ آیا آنان هم کار پیشینیان خود را رصد کرده‌اند؟ ولز اینگونه نبود چرا که تئاتری بود.

ولز نسبت به دیگر فیلمسازان بزرگ کمی متفاوت است. او یک مواجهه همه جانبه با هنر داشت، یعنی هم نوشت همبازی کرد و هم کارگردان شد. در تلویزیون و رادیو هم فعالیت داشت و ما در تاریخ سینما چنین کسی نداریم. به طور کل هر فیلمساز فرمولی جداگانه برای موفقیت دارد و اصلا جذابیتش هم به همین دلیل است. به گفته خود ولز او قبل از اینکه همشهری کین را بسازد چهل بار فیلم دلیجان جان فورد را به تماشا نشسته است. او بارها گفته از هیچکاک خوشم نمی‌آید اما کارهای او را هم دیده و منطقا هم باید تماشا کرده باشد تا بعد بگوید دوست ندارد. او اشراف کاملی به همه فیلمسازان بزرگ پیش از خودش داشته است و روند آموزش و پویایی‌اش هم توقف نداشته است.

خبر دارید ولز هم اکنون در کشور زادگاه خودش چقدر قدر دانسته می‌شود؟

ولز در زمان حیاتش خیلی قدر ندید. حتی در مجامع اروپایی بیشتر او را به عنوان یک کارگردان روشنفکر می‌شناختند و البته این چیزیست که خود ولز دوست نداشت؛ او به شدت با روشنفکری مشکل داشت. اصلا از این کلمه متنفر بود.  خلاصه که او بعد از مرگش بهتر شناخته شد و حالا یکی از سه یا پنج کارگردان اول دنیاست و آثار برجسته‌اش در حال تدریس شدن است. من به «همشهری کین» هم کاری ندارم. دیدگاه او درباره شخصیت‌پردازی، کارگردانی و ... بسیار مهم است. او به سه رشته ادبیات و تئاتر و سینما مسلط بود و به همین دلیل است که دیدگاهش اهمیت دارد. او فیلمسازیست که نمی‌توان او را نادیده گرفت. در جهان غرب یک اسطوره دست نیافتنی است با اینکه کارنامه کارگردانی‌اش خیلی هم شلوغ نیست.

تماشای فیلم را قبل از همه به چه کسانی توصیه می کنید؟

هر کسی که می‌خواهد به هر شکلی در سینما و تئاتر فعالیت کند. خود ولز هم در شاخه‌های گوناگون در سینما فعالیت می‌کرد. حتی کسانی که تئاتری هستند خوب است وقت بگذارند و این اثر را تماشا کنند. ما می‌توانیم به راحتی به فهرست صدفیلمی که فلان کارگردان دیدنش را توصیه کرده دسترسی پیدا کنیم اما کمتر فیلمی است که به شما بگوید این کارگردان چطور زندگی کرده یا چگونه مسیر هنری خود را طی کرده که نظرش درباره 100 فیلم برتر مهم شده است.

در جهان امروز حتی درباره کارگردان در قید حیاتی مثل اسپیلبرگ هم نمی‌توان ادعا کرد که او را به طور کامل شناخته‌ایم چه رسد به کسی مثل ولز که از او قدیمی‌تر و کلاسیک‌تر است. «اورسن ولز صحبت می‌کند» تا حد خوبی به مخاطب این شناخت را می‌دهد. ولز البته آنقدر بزرگ است که خیلی‌ها درباره‌اش اطلاعات دارند، من سعی کردم فیلمم را جوری بسازم که چیز جدیدی برای فهمیدن و دانستن داشته باشد. اگر در هر هنر چند آدم برجسته وجود داشته باشند، در سینما ولز یکی از آنهاست که بدون شناختن او نمی‌توان مسیر را به درستی طی کرد.

سلیقه سینمایی ولز به سمت چه آثاری از تولیدات این روزها گرایش پیدا می‌کرد؟

سوال سختی است. من از دل ولز دیگر خبر ندارم، به هرحال تفسیر خودم را بیان می‌کنم، با توجه به اینکه تحقیقات گسترده‌ای درباره او داشتم و تنها درصدی کمی از آن در 100 دقیقه فیلم گنجانده شده است. او گلایه می‌کرد که سینمای جدید سرشار از کات شده است، بیشتر طرفدار نمای بلند بود، با اینکه در اواخر عمر این موضوع را نقض کرد. در کل اما اگر بنا را بر این بگذاریم که کات‌های زیاد را نمی‌پسندید می‌توان گفت از میان کارگردانان امروز اسپیلبرگ و اسکورسیزی را می‌پسندید که پلان‌های مُقَطع زیادی ندارند. او مصاحبه‌ای با جوزف مک براید داشته در پاسخ به این سوال که «شما چرا اینقدر فیلم نگاه می‌کنید» گفته است «چون همیشه امیدوارم بالاخره آن فیلمی که جادویی در من به وجود بیاورد نصیبم بشود». مک براید از او می‌پرسد یعنی می‌خواهید بگویید چنین کسی را هنوز پیدا نکرده‌اید؟ ضمن اینکه آن موقع کوبریک هنوز خیلی جوان بوده و دوسه فیلم اولش را ساخته بوده. اما ظاهرا ولز او را می‌شناخته.

ولز گفته «در میان همه کارگردانان جوان استنلی کوبریک در نظرم غولی جلوه می‌کند». خیلی جالب است که ولز قبل از اینکه کوبریک غول بشود، این را فهمیده بود. مسلما سینمای کوبریک را هم خیلی می‌پسندیده.  از سینمای خودمان هم به نظر می‌رسد با سبک فیلمسازی بهرام بیضایی موافق باشد یا نوع فیلمسازی ناصر تقوایی هم می‌توانسته برایش جذاب باشد. این را بر اساس حرکت دوربین می‌گویم که در سینمای هر دو نفر مشابه است. البته همه این‌ها تفسیر شخصی من است. مسلم می‌دانم سینمای رئالیته ما را که به اشتباه سینمای اجتماعی خوانده می‌شود خیلی دوست نداشت زیرا همیشه اشاره می‌کند که مهم نیست سینما واقعیت داشته باشد، مهم این است که حقیقت داشته باشد.

به نظرتان سبقه تئاتری ولز سهمی در موفقیت سینمایی‌اش داشته است؟

به ولز آزادی عمل داده شد که سبک خاص خودش را از تئاتر به سینما بیاورد. او توانست از طریق فرمولاسیون سینمایی جلو نرود و به همین دلیل بود که خاص شد. بازیگری‌اش هم مسلما از تئاتر می‌آید اما یک نکته خیلی مهم در مورد او وجود دارد. اگر آثار مشترک سینمایی و تئاتری او را بررسی کنیم می‌فهمیم که او در جریان اختلاف شدید بین سینما و تئاتر بود. او اتللو را بارها روی صحنه بازی کرده بود و وقتی قرار شد آن را به سینما بیاورد به شکلی صد در صدی در فرمت سینما این کار را کرد. او واقف است به اینکه حتی جنس دیالوگ گویی در سینما و تئاتر چقدر متفاوت است. تئاتری بودن ولز اصلا باعث نشد که خود را نسبت به آن متعصب بداند و ملزم شود آن را به سینما هم تزریق کند. او وقتی کافکا را اقتباس می‌کند آن را به یک اثر ولزی تبدیل می‌کند و «محاکمه» اش یک برداشت ولزی می‌شود. او هرچقدر بیشتر جلو رفت زبان سینما را به شکل خودش در آورد. در واقع به زبان درست سینمایی صحبت کرد و اصلا برای همین بود که در آن ماندگار شد.

58243

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 736656

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 1 =