در آغازین روزهای دهه دوم اردیبهشت سال قبل استاد محمدرضا لطفی دل به دیار باقی داد.یاد و نام او همه گاه با آنانی که به موسیقی و فرهنگ ایران دلبسته اند خواهد ماند. متن زیر به این بهانه قلمی شده است.

اول:به میل باکسم که مراجعه و ایمیل استاد لطفی را جست وجو می‌کنم، بیش از 40 ایمیل از او بر صفحه ظاهر می‌شود. از سال 2008 تا دوم فوریه 2014 که ایمیلی بود که من برای استاد زدم و از او خواسته بودم برای هفتادمین سال تولد استاد دکتر حسین عمومی یادداشتی بنویسد. استاد حسین عمومی نوازنده برجسته نی و ردیف‌دان در دانشگاه ارواین کالیفرنیا و در مرکز مطالعات ایرانی جردن(ساموئل جردن) به تدریس و تحقیق سرگرمند. مرکزی که به همت یک ایرانی نوع دوست و عاشق دانش و هنر( دکتر فریبرز مسیح)بنا گذاشته و سرمایه وامکاناتی مناسب برای این کار تمهید شد.

استاد لطفی به ایمیلم پاسخی ندادند بر خلاف تمامی ایمیل‌های قبلی که گاه تا 12 بار رفت و برگشت داشتند.از گلایه از دوستان تا اوضاع موسیقی و ...

پیش از آن ایمیلی به او زده بودم و در زمینه‌ای می خواستم مشورت کنم که پاسخ دادند تور کنسرتی به اروپا و سپس آمریکا و ایالت کالیفرنیا دارند و قطعا آنجا همدیگر را خواهیم دید و بیشتر صحبت خواهیم کرد. اما دست تقدیر بنا نداشت که آخرین سفر استاد به انجامی برسد. رفتن به اروپا همانا و درگیر سرطان بدخیم همان و چند ماه بعد مرگی سریع و فاجعه‌ بار برای جامعه موسیقی و هنر ایرانی که گوهری کم نظیر را از دست داد.

دوم:‌آخرین گفت وگوی مطبوعاتی با او شاید یکی از مهمترین گفت و گوهای او به حساب آید. زمانی که با سیدعلی میرفتاح گرامی به سراغش رفتیم و گفت وگویی مفصل گرفتیم درباره روشنفکری و موسیقی. قرار بود گفت وگو در نشریه نگاه پنج شنبه منتشر شود،‌اما دست تقدیر و البته دست‌های بالاتر از تقدیر! اجازه نداد شماره بعدی منتشر شود و کل ماها از نگاه پنج شنبه رخت بر بستیم و نشریه به فلاکتی در افتاد که اهل مطبوعات از آن بی خبر نیستند.آن گفت وگو اما قرار شد در نشریه اندیشه پویا کار شود. استاد گفتند که باید نشریه را ببینند تا اجازه انتشار دهند. از سردبیر نشریه خواستم که چند شماره نشریه را برایشان بفرستند . بر خلاف عمده اهالی موسیقی که علاقه‌ای جز خواندن مطالب خودشان در مطبوعات ندارند، استاد لطفی نشریه را دیدند و با من تماس گرفتند و از برآیند صحبتش برمی آمد که نشریه را خواندند و از خط و ربط‌های آن آگاهند. با صحبتی که خودم کردم در نهایت رضایتش را برای چاپ مطلب جلب کردم.

مطلب اما آنچنانکه در خور نام و شان لطفی بود در صفحه اول انعکاس نیافت.  در واقع حتی یک عکس کوچک از محمدرضا لطفی هم بر صفحه اول ننشست. نامش در حد یادداشت نویس های بی نام و نشان در گوشه پایین صفحه آمد. شاید اگر از ابتدا می دانستم که قرار است لطفی را به داخل صفحه تبعید کنند اصلا از خیر دادن این گفت وگو می گذشتم. به رغم احترامی که برای دوستان اندیشه پویا قائلم، معتقدم رفاقت بازی و آوردن نام رفقا و دوستان و مطالب آنها در صفحه اول برایشان بسیار مهمتر از کار حرفه‌ای کردن است. وگرنه از هر منظر بخواهیم ( اصول حرفه‌ای و معیارهایی که یک مطلب را بر می‌کشاند و به صفحه اول می آورد مثل شهرت و دربرگیری و ...) نام و گفت وگو با استاد لطفی باید تیتر یک می شد. چه به لحاظ سوژه که در راستای سیاست‌های نشریه بود و چه از منظر شهرت و اعتبار و حتی محتوای گفت وگو که نکات بسیار خوبی در آن برای نخستین بار اشاره شده بود.

لطفی اما چیزی نگفت. برخلاف برخی از دوستان و استادان آقا رضا که از قرار اگر یکبار نامشان در صفحه اول نیاید پیرهن پاره می‌کنندو از شماره بعد مطلبی هم نخواهندداد. و اتفاقا وقتی بعد از انتشار تماسی گرفتم و گلایه مند شدم،دیدم بله! آقای رضا سخت دنبال اینند که رضایت ستون نویس های دائمی را حتما به نوعی داشته باشند حال  به قیمت قربانی شدن یکباره لطفی باشد.

لطفی اما به این چیزها نیازی نداشت و ندارد. یک مضراب او هوش از سر صد نویسنده همان نشریه می برد و می برد.

خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

سوم:یک یا دو سال قبل بود و چند روزی بعد از کنسرت استاد لطفی در تالار میلاد در منزل استاد عزت‌الله فولادوند جمع شده بودیم و این کنسرت همزمان شده بود با برخی صحبت‌هایی که استاد لطفی درباره استاد شجریان و غیرسیاسی بودنش کرده بودند و متاسفانه بریده یک مطلب بلند در مطبوعات انعکاس یافت و جوی بر علیه ایشان در میان قاطبه روشنفکران جوزده به وجود آمد.
آن شب یکی از پزشکان میهمان استاد فولادوند بود و اهل بحث‌های روشنفکری و البته بی‌خبر از چنین بحث‌ها بین استاد شجریان و لطفی. فرصتی بود تا پرسشی مهم را مطرح کنم که اتفاقا دکتر مردیها هم در آن محفل حضور داشتند.
پرسش این بود که آیا وقتی به ساز لطفی گوش می دادید به یاد چنین موضوعاتی می آفتادید و تاثیری در لذت بردن از موسیقی و ساز او داشت. پاسخ منفی بود و آن پزشک محترم گفت که سالن لبالب از جمعیت بود و هنگامی که لطفی تار به دست گرفت ، جمع مخاطبان یکسره گوش شدند تا بشنوند صدای سازی را که مصداق بارز این عبارت بود که وقتی سخن از بیان باز می‌ماند موسیقی آغاز می شود. شاید بیان شعری آن را بتوان در همین نیم بیت معروف استاد سایه جست وجو کرد که برای دوست و یار دیرینش لطفی سرود:

پیش ساز تو من از سحر سخن دم نزنم.

 

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 414575

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
9 + 6 =