محدثه واعظی‌پور

نمایش «شرقی غمگین» به کارگردانی سعید زارعی یک عاشقانه نوستالژیک و مردانه است.

مواجهه با عاشقانه‌ها همیشه جذاب است، اگر نه برای همه، دست کم برای آنهایی که روزگاری را با عشق گذرانده‌اند و طعم خوش آن روزها را به یاد دارند. حسرت‌ها و تلخی‌های پس از پایان آن دوران را تجربه کرده‌اند و پس از گذشت سال‌ها، بخشی از وجودشان درگیر حسی است آمیخته از دلتنگی، اندوه و لذت. «شرقی غمگین» درباره مردی است که نتوانسته رفتن محبوبش را تاب بیاورد و خودویرانگری را انتخاب کرده. زمان در جهان کوچک و محقر او با رفتن دلبر متوقف شده و علی عشقی (سجاد افشاریان) عملا به پایان راه رسیده. اطلاعات متن درباره شخصیت‌ها و اصل ماجرا اندک و پراکنده است. قرار نیست همه چیز را بدانیم (چه کسی است که همه رازها را بداند؟) و این جذاب است. ذهن تماشاگر مدام درگیر نمایش و دیالوگ‌ها و کشف راز است و دقایقی باید بگذرد تا با علی و سعید (هومن شاهی) همراه شود. به ویژه این که آغاز نمایش کند است، قصه دیر راه می‌افتد اما وقتی مخاطب، درد علی را می‌فهمد، درکش می‌کند و دوستش می‌دارد.

در خلق یک عاشقانه، به ویژه عاشقانه‌ای شبیه «شرقی غمگین» که درباره هجران و روزها و شبهای سخت فراغ است فضاسازی و نمایش احوالات عاشقی که طرد و تنها شده اهمیت بسیاری دارد و «شرقی غمگین» در تداعی این حس و حال و انتقال آن به مخاطب موفق است. نمایش گرم و جذاب است و قرار است عاشقی را برای ما تصویر کند که شبیه دیگران نیست. آن هم در روزگاری که عشق، کالایی بی‌بها است و کمتر مردی، همچون علی عشقی اینچنین سوگوارانه پای معشوق می‌نشیند. علی می‌تواند ما را با خودش، ترانه‌ها و درد دل‌هایش برای دلبر همراه کند. علی تلخ است و تحمل این تلخی سخت است، اما رابطه او و سعید (هومن شاهی) نمایش را از دام ملال‌آور بودن رها می‌کند. رفاقت مردانه، چاشنی عشق نوستالژیک و مردانه می‌شود و به نمایش خون می‌دهد. جان می‌دهد و آن را به اثری به یادماندنی تبدیل می‌کند. نمایشی که رنج از دست رفتن عشق را با خاطره، موسیقی، ادبیات و شعر گره می‌زند و شخصیت‌هایی را خلق می‌کند که درماندگی و اشتباهاتشان قابل درک و همدلی است، حتی اگر منطقی به نظر نرسد.

«شرقی غمگین» بسیار متکی به حضور سجاد افشاریان است. بدون او معنایی ندارد. بدون صدای او، سلیقه او و انتخاب‌هایش از شعر و موسیقی. علی عشقی لباسی است به قامت افشاریان، با آن موهای درهم و برهم و چشم‌های غمگین و صدای خسته. اما تنها متعلق به او نیست. متعلق به سعید زارعی هم هست که می‌دانسته چطور دنیای شخصی افشاریان را با سلایق و نگاه خود ترکیب کند و چگونه از هومن شاهی به عنوان یک پارتنر درخشان، مقابل افشاریان استفاده کند. شاهی در نخستین حضورش در تئاتر، در نمایشی که بازیگری به مفهوم واقعی‌اش می طلبیده، از خود استعداد نشان داده و در هیچ لحظه‌ای کم نیاورده. ری اکشن‌هایش درست و به جا است و با طنز ذاتی‌اش سعید را به شخصیتی جذاب تبدیل کرده. فصلی که برای گل‌ها «ملت عشق» می‌خواند، یا لحظاتی که تن به بازی دو نفره درباره سینما و دوبله می‌دهد، خوب درک و اجرا شده است.

تصویر پایانی «شرقی غمگین» به یادماندنی است. علی به قولش به سعید وفا نمی‌کند و این از اصول رفاقت مردانه دور است، علی نمی‌خواهد به دنیای بدون دلبر برگردد، نمی‌خواهد زندگی را در خیابان‌ها و شهری که او را از محبوبش جدا کرده، ادامه دهد. انتخاب می‌کند که نماند. اسلحه را روی شقیقه می‌گذارد و صدای شلیک شنیده نمی‌شود. صحنه تاریک می‌شود و پس از آن، اتاق، تشک، کتاب‌ها و هر آنچه با علی عشقی معنا داشته، در سکون و بدون او دیده می‌شود و این پایان همه رنج‌هاست.

58243

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 699505

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 2 =