روایت فرار زن باردار ایزدی‌ از دست داعش/ زایش امید از زخم «کردستان»

شب سقوط شهر، تفنگ‌ها را از ته تنورها بیرون می‌کشند و آماده می‌شوند. با اسلحه می‌روند بیرون؛ مرد و زن و حتی کودکانشان. در شهر خبر پیچیده که پیشمرگه‌ها هم به کمکشان خواهند آمد. عقربه 10 صبح هنوز به مقصد نرسیده که خبر عقب‌نشینی پیشمرگه‌ها غافلگیرشان می‌کند

شبکه آفتاب نوشت: «کردستان» روبه‌‌روی چادر ایستاده، با باری از هفت ماه انتظار در شکمش. بیش از حد شبیه به ترکمن‌هاست، همان دختران دشت، دختران انتظار، شرم، شبنم، خاطره. اما او در کمپ «عربت» زنی است که باید در چادر بماند، دیدن شکم برآمده‌ی زن پابه‌ماه چندان مقبول نیست. بیشتر برادر شوهرش، تحسین الیاس، به جای او حرف می‌زند؛ لب ورمی‌چیند، چندان احساس رضایت نمی‌کند: «سفر کردن با زن حامله سخت بود. اما این سفر نبود، فرار بود، هفت روز در بیابان دویدیم، می‌ترسیدم جایی دیگر نتواند پابه‌پای ما بیاید، هر جا پول بود و ماشین، سوارش می‌کردیم. درد داشت اما یک کلمه هم حرف نزد.»

به ریشه‌ی فرش ماشینی پهن‌شده کف چادر سازمان ملل دست می‌کشد. بدن درشتی دارد، زن زحمت‌کشیده‌‌ی صحراست، با دست‌های زمخت و پوست آفتاب‌سوخته. تحسین از برادرش هم می‌گوید، پدر بچه‌ای که در راه است و معلوم نیست در کمپ آوارگان ایزدی به دنیا خواهد آمد یا در شنگال: «حراس وطنی است. در عراق است و در مأموریت نظامی. 10 روز سر پست می‌ماند و 10 روز هم می‌آید پیش ما. روزگار سختی هم دارد او. آنجا که هست با مرگ روبه‌روست، اینجا که می‌آید نگران بچه و زنش.»

شوهر «کردستان» نگران خانواده‌ی بزرگش هم هست. 10 سر عائله را رها کرده به امان دو برادرش. برادر بزرگ خانواده، تحسین، خوب حرف می‌زند، اطلاعات دقیقی از وضع ایزدی‌ها دارد، رسیدگی به خانواده را یک‌تنه به عهده گرفته، مشتاق رفتن به دانشگاه است و یکی از معدود مردان دیپلمه‌ی کمپ که زن حامله را در کنج چادر پنهان نکرده و هر روز از او می‌خواهد که ورزش کند. با این همه سه ماه پس از آن فرار بزرگ، هنوز وقت نکرده به خودش فکر کند: «موبایلم پر است از عکس‌های خانوادگی. در شنگال که بودیم، هر وقت دلم می‌گرفت نگاهی به آنها می‌کردم اما از زمان رسیدن به اینجا هنوز فرصت نکرده‌ام. هنوز دلم نیامده آن خنده‌ها را ببینم.»

غارتِ همسایه‌ها

شب سقوط شهر، تفنگ‌ها را از ته تنورها بیرون می‌کشند و آماده می‌شوند. یک‌مرتبه «لااله‌الاالله» اذان که تمام می‌شود، صدای بمباران همه‌ی شهر را پر می‌کند. با اسلحه می‌روند بیرون؛ مرد و زن و حتی کودکانشان. در شهر خبر پیچیده که پیشمرگه‌ها هم به کمکشان خواهند آمد. دلشان قرص بوده، قوت داشته دست‌ها برای چکاندن ماشه. عقربه 10 صبح هنوز به مقصد نرسیده که خبر عقب‌نشینی پیشمرگه‌ها غافلگیرشان می‌کند. دلگرمی‌شان به حمایت بارزانی حالا سست‌تر از قبلشان کرده، اما می‌مانند تا شنگال بماند. در گیرودار همین نزاع تن‌به‌تن در شهر است که ناگهان عرب‌های هم‌محله‌ای هم به سپاه داعش علاوه می‌شوند. نور علی نور است دیگر. چهار ساعت هم طول نمی‌کشد که شهر سقوط می‌کند و ایزدی‌ها اولین گروهی هستند که باید شهر را ترک کنند: «اول ما فرار کردیم بعد مردها دنبالمان آمدند. مهماتشان که تمام شد از جاده‌ی خاکی شرق شنگال رسیدند به ما. وقتی داشتیم خانه را ترک می‌کردیم وقت نبود چیزی برداریم. در کوچه بودم که دیدم همسایه‌‌مان، که عرب سنی بود، رفته سر وقت خانه و دارد اثاثیه‌اش را با فرزندانش می‌دزدد.»

کردستان اینها را می‌گوید، با بغض تازه‌عروسی که جهیزیه‌اش را ربوده‌اند پیش از تولد اولین فرزندش و بعد ذهنش همراه آوارگان می‌شود: «در طول راه مسیحی‌های شهر را به چشم خودم دیدم، اگر هم در شهر می‌ماندند کشته نمی‌شدند اما با ما فرار کرده بودند، اعتماد به دشمن معنا ندارد، خصوصاً اگر داعشی باشد. هفته‌ی قبل کاغذ فرستاده بودند به شنگال که فقط عرب‌های سنی مسلمان واقعی هستند و حق زنده بودن دارند و بقیه باید از شهر بروند، حتی عرب‌های شیعه!»

وضع ایزدی‌ها بدتر بود اما: «ما حتی عرب نبودیم چه برسد به اینکه مسلمان باشیم، خون ما مباح بود اما خون ما را نمی‌خواستند، دختران...مان را می‌خواس...تند، شهرمان را می‌خواستن...د.» در فاصله‌ی نقطه‌چین‌ها، شط باریکی از اشک روی کویر صورتش می‌دود و بادام سوخته را، که به چشم مالیده، شره می‌دهد.

فقط روندگان صحرای برزخی شنگال تا سلیمانیه می‌دانند که مرگ چقدر نزدیک است به حیات. نزدیک‌تر از نزدیکی دجله به فرات، آن‌قدر نزدیک که از یکصدهزار آواره‌ی شنگالی تقریباً دو هزارتایی بیشتر نمی‌توانند هفت روز در بیابان راه بروند و زنده بمانند و این نگرانی زن بارداری است که شاید تا دو ماه دیگر مردی به خانواده‌ی بی‌پسرش اضافه کند: «وقت فرار آن‌قدر شتاب داشتیم که یادمان رفت مدارک شناسایی‌مان را برداریم. حالا هیچ مدرکی نداریم که نشان بدهد از شنگال آمده‌ایم. بدون مدرک حتی نمی‌توانیم از کمک‌های دیناری که می‌رسد استفاده کنیم.»

سیسمونی‌ای که در آتش سوخت

یکی دو ماه دیگر تا وضع حمل کردستان باقی مانده. کردستان از شکاف چادر به صحرای کمپ عربت نگاه می‌کند و «آبی کمرنگ» می‌شود همه‌ی رنگ‌های توی ذهنش: «من زن دوم شوهرم هستم. زن اول برایش دو دختر زاییده بود و پسرم اولین پسر خانواده‌ی کوچک ماست. برایش همه‌چیز خریده بودم، از لباس و گهواره و پستانک گرفته تا جغجغه و قنداق. همه به رنگ آبی. شوهرم کیف می‌کرد که رنگ آبی آمده در خانه‌ای که همه‌اش صورتی بود. خوشحال بود و از سرِ پست مدام زنگ می‌زد حال‌پرسی.»

آنچه از خانه‌ها غارت کردند که کردند و آنچه مانده بود، شبانه به آتش کشیدند. تحسین الیاس جنگ زردها و قرمزها را در تلویزیون یک مسافرخانه در راه «تل عحفر» می‌بیند و برای عروس خانواده تعریف می‌کند. «فکر می‌کردم کردستان از شنیدن این خبر ویران شود، فکر می‌کردم از شدت فشار فروبریزد. اما همین‌طور که با صورت بی‌لبخندش به من خیره بود، هیچ نگفت. خوشحال شدم، توضیح دادم که دیگر از ما هیچ‌چیز باقی نمانده جز خود شنگال، جز طاووس‌های آهنی که بر سردر خانه‌هایمان جوش داده‌ایم.»

طاووس بر در، طاووس در آتش

ایزدی‌ها گمنام و قلیل‌الجمعیت هستند که بارها به خون نشسته‌اند: «ایزدی‌ها به ملت 74 بلا شهره‌اند. تا به حال تاریخ ما 74 نسل‌کشی را به چشم دیده. پیش از داعش، انفجار 2008 بود که هفتصد نفر را فرستاد هوا. یک عرب بمب‌گذاری کرده بود که بعدها معلوم شد یتیم بوده و در دامن ایزدی‌ها بزرگ شده. چطور یک بچه که از پستان زن ایزدی شیر نوشیده، می‌تواند قاتل مادر و مادرهایش باشد؟»

کردستان، شب سوختن خانه، دردش می‌گیرد، زن‌ها دوره‌اش می‌کنند و فکر می‌کنند ممکن است، به‌علت فشارهای عصبی، بخواهد بچه را نارس به دنیا بیاورد. امکانات در تل عحفر محدود است اما دست‌ها هوشیار و کاربلد. هر زن ایزدی لااقل پنج تولد را به چشم خودش دیده و لااقل سر نوزادی را گرفته و به دنیا آورده. در مهلکه‌ی آب داغ و حوله و خشت، زائو از رخت بیماری بلند می‌شود به اسم حضرت ملک‌طاووس. اسم را چند بار تکرار می‌کند و کمر خمیده‌اش صاف می‌شود: «پیامبر ما ملک طاووس نام دارد. ما نه یزیدی هستیم و با یزید کاری داشته‌‌ایم و نه کافریم. دین خودمان را داریم و به آن معتقدیم.»

دینداری‌شان به صدای شنیدن 74 گلوله ترک خورده در باریکه‌ای از تاریخ که هفت هزار سال به طول کشیده. آنها از پرستندگان مهرند، با رگه‌هایی از زرتشتی و مانوی. از هر کدام چیزی آموخته‌اند و بیش از همه صلح و سکوت را. «ایزدی» می‌گویندشان چرا که ایزد برایشان نام خدای یکتاست. «با ما بد کرده‌اند. جمعیت ما محدود است و اجازه‌ی وصلت با غیرایزدی را نداریم، اما دارند همین جمعیت کم یک میلیون نفری را از بین می‌برند. بارها به تیغ مسلمانان تن داده‌ایم، صدام بارها خواست ما را هم بعثی کند اما نتوانست، ایزدی‌ها پیشمرگه می‌شوند اما بعثی نه. مجبورمان کردند برویم سمت زمین‌های بایر، شیر بزهایمان خشک شد، علوفه نداشتیم اما تسلیم نشدیم، سنگ را خرد کردیم و نان بچه‌هایمان را با گِل «حال» متبرک کردیم و دست به مقابله برنداشتیم. گفتند یزیدی هستیم تا شیعه‌ها به خونمان تشنه شوند، یزیدی نبودیم و مثل همه‌ی آنهایی که به دینی متبرک شده‌اند دین داریم اما داعشی‌ها ما را به جرم شیطان‌پرستی آواره کردند، آوارگی شاید حق ما باشد اما برداشتن باکرگی دختران هفت‌هشت‌ساله‌مان گناه است، به خدا که گناه است.»

لالایی کودکان در حجله برای کودکی خودشان

«کردستان» راضی نمی‌شود توی قاب عکس بایستد، بیشتر به این خاطر که شوهرش نیست و اجازه به دست اوست. این را اما نمی‌گوید. برادر شوهرش ضامن عکس‌ها می‌شود. کردستان از داخل چادر بیرون می‌آید و رو به شرق، خیره‌ی آفتاب می‌شود. درست مثل تمام ایزدی‌ها که روزی چهار بار رو به خورشید عبادت می‌کنند. می‌پرسم: «برای کودکت نامی انتخاب کرده‌ای؟ نمی‌خواهی نامش را بگذاری شنگال؟» می‌گوید شنگال اسم خوبی نیست. معنی‌اش می‌شود دندان سگ یعنی جایی که دو کوه به شکل دندان‌های سگ به یکدیگر رسیده‌اند و سنجار یا شنگال بر فراز آنها ساخته شده.

کردستان اکنون باردار امید است، امید در قتلگاه مرگ، امیدی که دردانه‌اش را کیلومترها کشانده تا زیر درخت خرما و اگر امید بمیرد، از شنگال و داستان ایزدی‌ها چه باقی خواهد ماند جز رد پای چکمه‌های داعش و صدای دخترکانی که شب در حجله، لالایی مادرشان را زمزمه می‌کنند: «لوری لوری لوری لوری/ لوری لوری به رخام لوری/ لاندک لاری لاندکو/ ئای لاوی مالی به رخام لوری/ وه زی باویژمه سه ر چاوی/ به رخی قورسه وی ده سمالی/ لاندک لایی لایی /وه زی لاندکا به رخا خوه هلینمه کاولی گوندا/ مالا خالی لاندک لاری/ شه و یدینی لاندکا به رخام داییک که تی به رخی لوری/ مه ره به نی له مال ده رینا سه بر که تی/ لاندک لایی لایی/ وه زی لاندکا/ خه وی پادیمه کاولا نه غده یی/ ده و مزگه وتی لاندک لاری/ لو لو شیر دده تی سه برام لوری». کردستان دست به شکمش می‌کشد و این لالایی غمگین را برای مهمان نیامده‌ی عربت می‌خواند.

۴۷۴۷

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 381232

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 2 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 29
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام A1 ۱۳:۴۴ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۷
    همه بشرند ، ولی فقط عده کمی انسان.
    • بی نام A1 ۱۵:۰۶ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۷
      54 16
      آقا پانترک یعنی چی؟ بعضی ها هی این کلمه رو تکرار می کنن
  • بی نام A1 ۱۳:۴۶ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۷
    اون موقعی که کشورتون در جنگ بود و از آب گل آلود خواستین ماهی بگیرین و اعلام استقلال کردین میخواستین فکر این موقع رو بکنید
    • بی نام A1 ۱۴:۰۰ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۷
      66 31
      پانترک اینجا پانترک اونجا پانترک همه جا
    • بی نام A1 ۱۴:۰۷ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۷
      118 9
      بی نام "یکشنبه 27 مهر 1393 17:16:12 " خیلی مردی؟؟؟. . . . ببین مخاطبت کیه بعد حرف بزن .
    • ایرانی IR ۱۴:۲۱ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۷
      آقا درست میگه دیگه ،کسی که اعلان استقلال میکنه نباید توان دفاع از خودشو داشته باشه؟
    • بی نام A1 ۱۴:۵۲ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۷
      86 3
      مگه شماها دارین الان بهشون کمک میکنید ای روزگاره.یه روز اینجا جنگه فردا جای دیگه.اینجوری حرف نزنین ای روزا هم تموم میشن.
    • بی نام A1 ۱۵:۱۱ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۷
      اینها نتیجه نداشتن انحاد و یکپارچگی تو عراق بود.حالا چرا الکی دارین با کلمات بازی میکنید؟والاه پانترکم نیستم.جواب منطقی بدین بابا
    • بی نام IR ۱۶:۳۴ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۷
      62 5
      عزیزم چرا وقتی از چیزی خبر نداری همینطور اظهار نظر میکنی؟ سنجار یا شنگال جز مناطق مورد مناقشه است، یعنی نیروهای ارتش عراق هم باید اونجا میبودن، ولی متاسفانه ارتش عراق با عقب نشینی از موصل تا سامرا کردها رو در مناطق مورد مناقشه در منطقه ای به طول بیشتر از هزار کیلومتر تنها گذاشت. اینکه شما بیای و یک طرفه محکوم کنی درست نیست.
    • بی نام IR ۱۶:۴۴ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۷
      37 3
      سنجار جز اقلیم کردستان نیست عزیزجان.
    • بی نام IR ۱۷:۰۲ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۷
      58 9
      شماهایی که میگید کسی ادعای استقلال می کنه باید بتونه از خودش دفاع کنه، موناکو حتی یک سریاز هم نداره، اصلا ارتش نداره و آزادترین کشور دنیاست. همه نظرها از سر بغض و ناآگاهی و جهالت و عدم درک انسانیته. لطفا نظر من رو هم بگذار.
  • بی نام IR ۱۳:۴۶ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۷
    84 7
    این ترانه محلی آخر متن به زمان کرمانجی می باشد که در شمال خراسان بسیار شنیده شده است و می شود. و ایزدی ها نیز کرمانج هستند و نه ترکمن.
    • بی نام A1 ۰۴:۲۵ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۸
      14 1
      بله عزیزم زبان شنگال زبان کردی کرمانجی است درسته همه از یک ایل و تباریم
  • بی نام A1 ۱۳:۵۳ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۷
    72 10
    یا علیع برس به داد دردمندان ، اینجا دیگه خلخال از پای زن غیر مسلمان بیرون نکشیدند بلکه آنان را سر بریدند ، کودکان یتیم را آواره کردندکه از تشنگی و گرسنگی جان دادند . یا علی ...یاعلی
    • بی نام A1 ۱۵:۵۷ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۷
      45 1
      خدای خودت به درد دردمندان برس. یا الله ... یا الله
    • بی نام IR ۱۷:۰۷ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۷
      42 1
      خداوند می فرماید هر روز در نماز واجب است بگویید خداوندا تنها تورا می پرستم و تنها از تو یاری می جویم. پس بگو "خدایا برس به داد دردمندان"
  • امید EU ۱۶:۰۶ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۷
    ما کرد هستیم. با گلوله مردیم, با بمب شیمیایی مردیم, با طناب دار مردیم, با اوارگی تو دشت و بیابان مردیم, از گشنگی و تشنگی مردیم, ولی.................. هیچ وقت از ترس نمردیم
    • جواد IR ۱۷:۴۴ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۷
      47 4
      امید گان دمکت گرم
    • بی نام FI ۱۷:۴۵ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۷
      39 3
      زيبا بود
    • بی نام A1 ۱۷:۵۰ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۷
      14 70
      نژاد پرستانه بود.کی از ترس مرده مگه؟ اشتباهی مثبت دادم
    • بی نام A1 ۱۸:۰۲ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۷
      71 8
      بقیه ایرانی ها هم از ترس نمردن
    • بی نام A1 ۱۹:۲۴ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۷
      32 25
      فقط شرمنده ها نميدونم چرا تو هر كشوري كه باشين تا يه تقي به توقي ميخوره يه دفعه با اعلام استقلال كشورو به اشوب ميكشيد
  • فه رشاد IR ۱۷:۵۱ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۷
    94 8
    افتخار می کنم که یک کرد لک هستم و از همین جا به برادران و خواهران ایزدی و پیشمرگه ام درود می فرستم و می گویم : هیوادارم همومان وه شادی و سربرزی له لا یه ک بژیمن.بژی کوردستانی گورا. به خداوندی خدا قسم اگر داعش و امثال داعش به کشورم ایران نگاه چپ بیاندازند دست از زندگی خواهم شست و کمر بر گرفتن انتقام برادران و خواهرانمان خواهم بست و سگ های ولگرد را از گوشت اجسادشان پروار خواهم کرد.ایمه لکیم ئاگریم...
  • رهگذز A1 ۱۸:۱۷ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۷
    2 40
    الان نفهمیدن نقل خبر بود یا ملودرام...عزیز خبر بده کار درام بذار برای احلش1
  • بی نام IR ۱۹:۴۹ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۷
    38 1
    تو تلویزیون از این بینواها هیچی نمیگن.
  • آذربایجان IR ۲۰:۲۱ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۷
    32 5
    مرگ بر ترکیه فاشیست
    • بی نام IR ۰۵:۰۳ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۸
      6 26
      شما کلا عقده توهین داری... نکنه ترکیه باید می رفت ایزدی ها رو هم نجات میداد علاوه بر کوبانی؟ نمیدونم این وظیفه مقدس رو کی بر عهده ترکیه گذاشته؟
  • هادی A1 ۰۶:۱۷ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۸
    25 5
    ما عقده توهین نداریم شما دنبال خیانت هستید کسی نمیخواهد ترکیه کمک کنه ترکیه خائن و خیانتکار به داعش و دیگر تروریستها کمک نکند کافی است
    • بی نام IR ۱۱:۲۶ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۸
      5 24
      شما مدرکی داری که ثابت کنه ترکیه به داعش کمک می کنه؟ من قبول دارم که ترکیه و عربستان و قطر و دیگران برای برکناری اسد این گروه ها رو یک زمانی مجهز کردند و شاید آموزش دادند که اشتباه کردند. ولی وقتی داعش تبدیل به سگ هاری شده که نه صاحب می شناسه و نه منطق می فهمه، واقعا فکر می کنی ترکیه بهش کمک کنه؟؟ در ضمن من خیانت نمی کنم. من دارم زندگیم رو می کنم. کاره ای هم نیستم که خیانت کنم به کسی یا جایی من که گفتم شما عقده توهین دارید. توی همین دو خط که نوشتی به من هم توهین کردی