با چنین پیشینۀ گرانسنگی که کوهستان در فرهنگ ما دارد، جای شگفتی است که چگونه مدیران کشور این‌همه حرمت‌شکنی‌ را بر کوه‌های این سرزمین روا می‌دارند!

کوه و آب را در فرهنگ‌های کهن جهان، و از جمله در فرهنگ پربار ایرانی، زاینده و بالنده و همچون آتش دارای گوهره‌ای پرجوش، و حتی پایداری زمین را متکی بر آن دانسته اند؛ در بُندَهِش آمده است: «زمین را قرار بر کوه است. هرمزد [آفریننده‌ی بزرگ]، آتش را در کوه نهاد و کوه‌ها را از گوهر آتش برویانید. زمین چونان تخمی است که مرغکی هنوز در آن باشد. هرمزد رودها را از البرز تازانید...»(1). در قرآن مجید، کوه‌ها نشانه‌هایی شایسته‌ی اعتنا و ژرف‌نگری خوانده شده اند: أفلا ینظُرون ... إلی الجبال كیف نُصِبت و إلی الأرض كیف سُطِحت (آیا کوه‌ها را نمی‌بینند که چگونه برافراشته اند و به زمین نمی‌نگرند که چگونه گسترده است- الغاشیه 19 و 20). و در فرهنگ عامیانه‌ی ما کوه‌ها با صفت‌هایی که نشانگر قداست و بزرگی و پاکیزگی است، خوانده شده اند: شاه الوند، شاهوار، سلطان ساوالان، تخت سلیمان، پیر علمدار، قلعه‌دختر، کوه الله‌اکبر، و همین صفّه و صدها نام دیگر مانند این‌ها. با چنین پیشینه‌ی گرانسنگی که کوهستان در فرهنگ ما دارد، جای شگفتی است که چگونه مدیران کشور این‌همه حرمت‌شکنی‌ را بر کوه‌های این سرزمین روا می‌دارند!

کوه صُفّه در جنوب اصفهان که همانند زاینده‌رود یکی از چشم‌اندازهای ارجمند این شهر تاریخی است، چونان دیگر کوه‌های کشور در معرض ستم ناشی از کوته‌بینی و سودجویی است؛ صفّه، هم زاینده‌ی آب، هم زیستگاه انواع گیاهان و جانوران، و هم جایگاه آثار انسانیِ کهن است. اما این کوه باشکوه، از چند سال پیش گرفتار آفت «شهری‌سازیِ پدیده‌های طبیعی» شده است؛ پدیده‌ای که از بی‌مهری و بی‌خردی مدیرانی برمی‌آید که از یک‌سو ارزش ذاتیِ سامانه‌‌های به‌هم‌پیوسته‌ی طبیعی- تاریخی را درک نمی‌کنند، و از سوی دیگر توسعه‌ی اقتصادی را تنها در چارچوب تنگ بهره‌مندی چند ساله‌ی خود و گروهِ یاران‌شان می‌بینند.

کمیته‌ی میراث جهانی یونسکو، یکی از انواع «چشم‌انداز» را آن نوعی می‌داند که در آن، استمرار زندگی انسانی با شکل‌گیری ویژگی‌های معنوی و فرهنگی همراه است و با این رویکرد، از سال 1992 منطقه‌هایی را که دربرگیرنده‌ی برهم‌کنش چشم‌گیر انسان و طبیعت بوده، به عنوان «چشم‌اندازهای فرهنگی» به رسمیت شناخته و کشورها را به ثبت و حفاظت آن‌ها و تبدیل‌شان به جاذبه‌ی گردشگری ترغیب کرده است(2). صفّه، دارای تمامی آن ویژگی‌هایی است که می‌توان برای یک «چشم‌انداز سرزمینی» برشمرد؛ اثری طبیعی که نقشی برجسته در پدید آوردن خاطره‌های جمعیِ یک جامعه‌ی انسانی با تاریخ کهن داشته است. اما، گویا مدیران شهر اصفهان «حفاظت» را یکسره فراموش کرده و درک‌شان از گردشگری، به ساخت مجتمع تجاری و شهرِبازی و باغ وحش، و عَلَم کردن اسباب‌بازی‌های زمختی همچون تله‌کابین محدود شده، و شناخت‌شان از محیط زیست به کاشت درختان غیربومی وناسازگار با اقلیم تنزل یافته است!

دستکاری سنگین شهرداری اصفهان در صفّه، درهم‌تنیدگی کم‌مانندِ طبیعت و تاریخ را با پیشینه‌ی هزار و چندصد ساله‌اش در این کوه مخدوش کرده، و این میراث فرهنگی- طبیعی را به تفریحگاهی بی‌کیفیت بدل ساخته که در آن کسب و کار کوته‌بینانه حرف اول را می‌زند(3). این کوه، می‌تواند بی‌نیاز از این همه ساخت و ساز، نورپردازی افراطی، و کاشت گل و چمن و درختان ناسازگار با اقلیم، هزاران سال دیگر بی هیچ هزینه‌ای کارکرد طبیعی خود را که همانا تولید آب و فراهم ساختن محیط زیست برای ده‌ها گونه‌ی گیاهی و جانوری است، داشته باشد و در عین حال برای انسان‌ها نیز تفرجگاهی باشد که در آن ‌بتوانند با آرامش کوه‌پیمایی و سنگ‌نوردی کنند، یا بقایای ارزشمند شاهدژ را بر فراز قله ببینند. چنین کوهی در کنار چنین شهر تاریخی‌، هم شکل‌دهنده‌ی یک «خاطره‌ی جمعی» برای شهروندان است و هم می‌تواند جاذبه‌ای جهانی باشد در خدمت درآمدزایی پایدار به نفع شهر. اینک اما، شهرداری اصفهان با تحمیل میلیاردها  تومان هزینه‌ بر دوش مردم، چشم‌انداز طبیعی کوه صُفّه را با تاسیسات شهری مخدوش کرده، آرامش آن را با صدای بلندگوها و خودروها از میان برده، و با تله‌کابین به حریم اثر تاریخی شاهدژ به شدت آسیب رسانده است. چنین بی‌سلیقگی در اجرای طرح‌های تجاری، از سوی شهرداریِ معروف‌ترین و پرجاذبه‌ترین شهر ایران، چه معنایی دارد؟! آیا جز این است که افرادی بی‌صلاحیت و بیگانه با فرهنگ بر منصب‌هایی جای گرفته اند که جایشان نیست؟ و آیا نه این که طرحی در کار است تا سلیقه‌ی مردم را به گونه‌ای تغییر دهند که گردشگری، به سوار شدن بر تله‌کابین و ماشین‌سواری و شکم‌بارگی در خوراکخانه‌ها تنزل یابد؟!

ساخت و سازهایی که (با توجه به خیزی که شهردای برداشته) ممکن است در بلندای کوه صفّه و حریم آن گسترش یابد، می‌تواند اثر منفی بر «چشم‌انداز فرهنگی» میدان نقش جهان (ثبت شده در فهرست میراث‌های جهانی) یا پهنه‌های دیگری از شهر که چنین قابلیتی را دارد، داشته باشد. چند ماهی است که دوستداران فرهنگ و طبیعت اصفهان به مخالفت جدی با شهری‌سازی کوه صفّه برخاسته اند و جا دارد که مسوولان بلندپایه‌ی کشور (در ریاست جمهوری، سازمان میراث فرهنگی، سازمان حفاظت محیط زیست، مجلس، ...) و همچنین اهل فرهنگِ سراسر کشور، در همراهی با این گروه از هم‌میهنان، به جلوگیری از تخریب بیشتر این چشم‌انداز ارزشمند اصفهان همت گمارند.

 

پی‌نوشت

1) نقل از: قرشی. امان‌الله. آب و کوه در اساطیر ایران، انتشارات هرمس، 1380، ص 149 . در این کتاب به تفصیل درباره‌ی «زنده و زاییده و زاینده» دانستن کوه‌ها در فرهنگ کهن هند و اروپایی بحث شده است؛ به‌ویژه بنگرید به فصل 5

http://nationalgeographic.org/encyclopedia/landscape  تارنمای نشنال جیوگرافیک:(2

3) کسانی که در زمینه‌ی بوم‌سازگان شکننده‌ی کوهستان پژوهش داشته اند، غالبا از «گردشگری انبوه» (mass tourism) به عنوان یکی از عامل‌های برهم زننده‌ی ثبات زیست‌بومی کوهستان، تهدید کننده‌ی اجتماعات زیستی و انسانی، نابودکننده‌ی منابع آب، آسیب‌زننده به محیط زیست طبیعی و فرهنگی، و مانند این‌ها یاد کرده اند. بنگرید به اشاره‌های هنریک مجنونیان، درک دنیستون، مهراج موتو، آنی ویلنوو و... در کتاب حفاظت محیط کوهستان، ترجمه و تالیف هنریک مجنونیان، محمد دانش، هادی غبرایی، پرستو میراب زاده. انتشارات سازمان حفاظت محیط زیست، 1387، صص 58، 89، 187، 234، و... .

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 605200

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
8 + 6 =