کنسرت نمایش «سی» با لوکیشن، متن، اجرا، استفاده هنرمندانه و دراماتیک از معماری کاخ سعدآباد و فضای باز و لانگشاتی که ما از بازی با نور در طول اجرای کنسرت می دیدیم، یک تجربه هیجانانگیز و بدیع بود که گمان نمیکنم تا پیش از این هیچ مخاطبی آن را تجربه کرده بود. ما در این کنسرت نمایش علاوه بر دیدنِ اجرای هنرمندانه موسیقی توسط همایون شجریان، سهراب پورناظری و دیگر نوازندگانِ برجسته و همچنین تئاتری درخشان، با چیزهای دیگری نیز روبهرو میشویم؛ تجربه همزمانِ موسیقی، صدا، رنگ سبب میشود تا مخاطب با یک مجموعه درخشان از هنر روبهرو شود و حسی متفاوت تجربه کند؛ آن هم در کنار چهار هزار تماشاگر که خودشان بخشهایی از اجرا هستند و نقشِ زیادی در شکلگیری حس و حالِ متفاوت دارند.
همایون شجریان و سهراب پورناظری در بستر موسیقی سنتی ایرانی و همچنین موسیقیهایی مدرنتر موسیقی را روی صحنه اجرا کردند که یکی از بزرگترین نقاطِ قوتِ این اثر بود؛ اما آهنگساز در بخشهایی از این اثر از سازهایی غیرِ ایرانی نیز بهره گرفته بود که خود اتفاقی جالب در این برنامه بود؛ در این میان ورود بازیگری که خواننده اپرا بود نیز بر غافلگیری بخش موسیقایی کار میافزود و این ورود غائله بازی را که بر مبنای متن و موسیقی بود؛ به هیجانی بیشتر رساند. از طرف دیگر حس اینکه چهار هزار نفر شیفته این بازی، موسیقی و نور شده بودند، فوقالعاده به نظر میرسید. به طور کلی وقتی به تاریخِ هنرِ ایران نگاه میکنیم به ادبیات و شعر میرسیم و در این میان نقشِ فردوسی از اهمیت بسیار ویژهای برخوردار است؛ اوست که سهمِ بسزایی در حفظِ زبان مادری ما داشته است و باعث شده تا هماکنون فارسی حرف بزنیم، نقشِ او در اینکه ما با این زبان بزرگ شدیم و با همین کلام در خاک قرار میگیریم؛ بسیار مهم است و به گفته خودش این فردوسی است که عجم زنده کرده است بدین پارسی. حال کار کردن در این زمینه به هر حال قلمرویی است که نیاز به چالش دارد و دشوار است و این همان اتفاقی است که نغمه ثمینی با جسارت پای در آن گذاشته است و اجرای متفاوت و فوقالعاده را خلق کرده است.
من سالهاست ایشان را میشناسم و آثارشان را دنبال کردهام، ایشان در متنی که برای این اثر نوشتهاند؛ باز هم همان نگاهِ متفاوتِ خویش را دنبال کرده و در عینِ حال که نگاهی به شخصیتهای کلیدی شاهنامه داشتهاند؛ برداشتی متفاوت از آن را به تصویر کشیده بود.
امیدوارم این آغاز دوبارهای باشد برای تئاترِ ایران؛ همانطور که در تمامِ جهان اتفاق میافتد و آثار متفاوتی از شاعران و نویسندگان دوران کلاسیک مدام روی صحنه میرود و دست به تولید آثار متفاوتی میزنند. به انگلیسیها نگاه کنید؛ ببیند چقدر با شکسپیر بازی میکنند. چند اجرای رومئو ژولیت دیدهاید؟ اوتللو؟ هملت؟ حتی روسها هم بر اساس این آثار کار میکنند. چرا ما نباید با «شاهنامه» این کار را انجام دهیم؟ بهخصوص وقتی که روی داستانهای «زال و رودابه»، «رستم و سهراب» و....هر داستانی دیگری در شاهنامه دست میگذارید، مشاهده میکنید که پر از جنبههای دراماتیک است که قابلیت تبدیل شدن به نمایش را دارند.
اگرچه کار روی این آثار آسان نیست؛ اما همایون و سهراب و دیگر عواملِ این پروژه نشان دادند که میتوان اثری به یک متن ادبی کلاسیک رجوع کرد و آن را به زبان امروزی و در اوج به مخاطب انتقال داد و شبی چهار هزار نفر را جمع کرد. پس چنین کارهایی شدنی است.
57243
نظر شما