اسکندری: زنان در هر جایگاهی در جامعه ما آسیب‌پذیرترند

مرتضی آتش‌زمزم در «مالیخولیا» به روابط آدم‌های جامعه امروز می‌پردازد و لاله اسکندری با ایفای نقش شیرین یکی از این افراد را که دچار پیچیدگی‌های شخصیتی است٬ جلوی دوربین برده است.

نژلا پیکانیان: «مالیخولیا» داستان و فضایی وهم آلود دارد که مخاطب را با خودش در لحظات مختلف همراه می‌کند. در داستان این فیلم آمده که «مالیخولیا» به بخشی از مردم توجه دارد که خودشان از یک نوع بیماری که به آن گرفتار شده‌اند، خبر ندارند. به عبارت بهتر داستان این فیلم درباره آدم‌هایی است که دچار دوگانگی هویتی شده‌اند....مرتضی آتش زمزم این فیلم را با فلیمنامه‌ای از حسین مرتضائیان آبکنار و مجید شاکرین در سال 94 کارگردانی کرده است. لاله اسکندری نیز در این فیلم در نقش شیرین شخصیتی که پیچیدگی‌های زیادی دارد ظاهر شده و نقشی متفاوت با آنچه که تاکنون از او دیده‌ایم را به نمایش گذاشته است. فضای وهم آلود این فیلم ممکن است سوالات زیادی را برای مخاطبی که به تماشای اثر نشسته است به وجود بیاورد. یکی از روزهای پایانی اولین ماه از فصل تابستان میزبان مرتضی آتش زمزم(کارگردان) و لاله اسکندری(بازیگر) این فیلم در کافه خبر بودیم و درباره تجربیات «مالیخولیا» با آنها به گفتگو نشستیم.

ایده ساخت «مالیخولیا» چطور شکل گرفته، با توجه به اینکه فیلمنامه‌ کار را خودتان ننوشتید چطور به این فیلمنامه برای ساخت رسیدید؟

مرتضی آتش زمزم: به نظرم مشکل سینمای ما قصه است و بزرگانی هم که الان فیلم‌هایشان دیده می‌شود به خاطر قصه‌های خوبی است که دارند. بین قصه‌هایی که به دنبالش می‌گشتم و به دست من می‌رسید، داستان «مالیخولیا» بیشتر جذبم کرد و در واقع احساس کردم فکرم به آقای آبکنار (نویسنده) نزدیک تر است. ایشان چند طرح آوردند و درباره‌اش بحث کردیم و از ترکیب چند طرح به این قصه رسیدیم. در نگرارش و بازنويسي هم مجید شاکرین به ما اضافه شد و فیلمنامه «مالیخولیا» شکل گرفت. از آنجاییکه من آدم تجربه‌گرایی هستم سعی کردم سراغ این سبک کار بروم. البته این را بگویم که چند سال پیش طبیعتا این ایده نوتر و تک‌تر بود.

فیلمنامه چند سال پیش نوشته شده بود و چرا فیلم با تاخیر ساخته شد؟

آتش زمزم: فیلمنامه این کار سال 2010 ثبت شد، یعنی حدود 6-7 سال پیش. همان موقع برای دریافت پروانه ساخت از ارشاد اقدام کردیم اما گفتند داستان عشق مثلثی است. ما توضیح دادیم که اینطور نیست و قصه فقط یک توهم است، ارشاد هم می‌گفت پس باید اول فیلم بگویید توهم است، و ما می گفتیم اگر این اتفاق بیفتد فیلم دیگر معنایی نخواهد داشت. در این مدت من یک کار دیگر ساختم و دوباره سراغ این کار آمدم.

فیلمنامه در طول این سال‌ها تغییراتی هم داشت؟

آتش زمزم: موقع نوشتن این کار پخته شد، در واقع به دلیل فاصله‌ای که تا ساخته شدن فیلم به وجود آمد فیلمنامه چندین بار بازنویسی شد. البته من به این موضوع قائلم که همه فیلمسازها فیلمشان را قبل از ساخته شدن می‌بینند اما در بحث فیلمنامه به نظرم به تکامل بیشتری رسیدیم.

خانم اسکندری ویژگی‌های شخصیتی شیرین که شما بازی‌اش کردید و درگیری‌هایش با دنیای وهم آلود خودش باعث شده تا این نقش بار روانی برای بازیگرش داشته باشد. از تجربه ایفای این شخصیت برایمان بگویید.

لاله اسکندری: بزرگترین ویژگی این کار که در همان وهله اول من را به خود جذب کرد، فیلمنامه بود. در طول سال فیلمنامه‌های زیادی به دست من می رسد اما آن چیزی که توجه من را در این کار جلب کرد قصه پیچیده‌ای بود که «مالیخولیا» داشت و در جلساتی هم که با آقای آتش زمزم داشتیم درباره‌اش خیلی صحبت کردیم.

خود شخصیت شیرین چه ابعاد جذابی را برایتان داشت؟

اسکندری: به نظرم شیرین نسبت به دو کاراکتر دیگر قصه شخصیت پیچیده‌تری بود تا جاییکه من در نهایت به آقای آتش زمزم می‌گفتم خودم هم بعضی‌ وقت‌ها نمی‌دانم کدامیک از آنها واقعیت است. همین مسئله به نظرم یکی از ویژگی‌های کار بود که باعث می‌شد من به عنوان بازیگر برای هر بار بازی کردن هر نسخه شخصیت و قصه را می‌پذیرفتم و باور می‌کردم. این پیچیدگی‌ها باعث شده بود تا تلاش مضاعفی کنم که تماشاگر بازی ام را در این قالب باور کند. این چالش‌ها موقعیت خوبی را برای من در طول کار در بحث بازیگری ایجاد کرد. شیرین برون گرایی بیشتری نسبت به نقش‌هایی که من قبلا بازی کرده بودم داشت و ویژگی‌ مثبتی برای من به شمار می‌آمد. بنا به تجربه‌های قبلی من معمولا نقش‌های اینچنینی کمتر سراغم آمده بود. شاید خیلی از کارگردان‌هایی که سراغ من می‌آمدند جسارت این را نداشتند که برخی نقش‌ها را به من بسپارند و به همین دلیل از آقای آتش‌ زمزم که این فرصت را به من دادند که نقش شیرین را با این ویژگی‌ها تجربه کنم تشکر می‌کنم.

پیچیدگی‌های شیرین چقدر شما را در دنیای واقعی‌تان  درگیر کرده بود؟

اسکندری: من از شروع کارم در حوزه بازیگری تجربه کارهای سخت میدانی به دلیل کارهایی که در حوزه جنگ و دفاع مقدس داشتم را پشت سر گذاشتم. شاید به همین خاطر روحیه‌ام خیلی بازیگر آپارتمانی و فضای بسته نیست و همیشه در نقش‌هایم به دنبال یک سختی هستم. این سختی می‌تواند در اجرا و یا پیچیدگی شخصیت باشد. اصولا نقش‌های که بار روانشناختی‌اش قوی تر است این چالش را برای بازیگر ایجاد می‌کند و این پیچیدگی  برای من در نقش شیرین جذاب بود.

برداشت من به عنوان مخاطب بعد از تماشای «مالیخولیا» این بود که ویژگی مالیخولیایی در روایت کارگردان از قصه هم دیده می‌شود و ما آشفتگی را در فضای دراماتیک قصه هم می‌بینم. در واقع قصه یک بستر خطی صرف را دنبال نمی‌کند. از این تجربه هم برایمان بگویید؟

آتش زمزم: «مالیخولیا» کلا فیلم پر چالشی است، هم برای بازیگر، هم برای فیلمبردار و هم برای من به عنوان کارگردان. من از همان روز اول به آقای اصلانی مدیر فیلمبرداری‌مان گفتم که می‌خواهم همه چیز رئال باشد چون ما برشی از جامعه کوچکی که آشفتگی دارد را روایت می‌کنیم و به همین دلیل هم دوست داریم این حس طبيعي  در صحنه‌های مختلف فیلم باشد. فضای فیلم هم خطی بین رئال و سوررئال است و ما می‌خواستیم این ویژگی در سراسر فیلم حفظ شود. تورج اصلانی هم یکی از فیلمبرداران آرتیست سینمای ایران است و خوشبختانه در طول این کار همکاری خوبی با هم داشتیم. نکته جالب در این کار این بود که ما در این کار نور نداشتیم و همه نورها همان چیزی است که سر صحنه می‌بینم.

در زمان ساخت فیلم یا حتی قبل و بعد آن به این موضوع فکر نکردید که به دلیل نوساناتی که قصه دارد ممکن است مخاطب دچار سردرگمی شود؟

آتش زمزم: این ابهام ممکن است در طول فیلم برای مخاطب به وجود بیاید اما گره‌ها و رمز و رازها آخر سر برایش باز می‌شود. درباره برخی موارد هم شاید مخاطب باید فکر کند. نکته مهمی که درباره این فیلم وجود دارد این است که «مالیخولیا» اساسا متعلق به سینمای بدنه نبود، این فیلم اثری فرهنگی است که مخاطبش هم ابتدا آدم‌های فرهنگی‌تری هستند و بعد عامه مردم. درست است که شاید الان مردم ما فیلم‌های سطحی می‌بینند اما سطح فرهنگی‌مان در سینما خیلی بالا رفته. فضای مجازی در سال‌های اخیر باعث شده سطح آگاهی مردم از سینما بالاتر برود. درست است که فیلم‌های طنز بعضا ساده و دم دستی فروش می‌کنند اما مخاطب فیلم‌بین ما فیلم خوب و درست تماشا می‌کند و من هم برای این دسته از مخاطبان فیلمم را ساختم.

لارس فون تریه هم یک فیلم به اسم «مالیخولیا» ساخته، فضا و قصه فیلم شما چقدر به آن کار شباهت دارد و از آن فیلم هم الهام گرفتید؟

آتش زمزم: من آن فیلم را هم دیده‌ام و این دو فیلم هیچ ارتباطی به هم ندارند. فیلمنامه کار ما دو سال قبل از اینکه آقای فون‌تریه فیلمشان را بسازند در خانه سینما ثبت شده است. آن فیلم فیلم خیلی خوبی است اما اصلا فضایش ارتباطی با کار ما ندارد.

خانم اسکندری وقتی فیلمنامه را خواندید چقدر حس کردید شیرین می‌تواند برای مخاطب ملموس باشد و بیننده به راحتی با ویژگی‌های رفتاری او ارتباط برقرار کند؟

اسکندری: به نظرم چنین شخصیت‌هایی شبیه شیرین در اطراف همه‌مان وجود دارند حالا ممکن است برای تک تک مان آنچنان ملموس نبودند ولی وجود دارند. شیرین در قصه «مالیخولیا» یک آرتیست است، درست است که ما در طول قصه شاید کمتر او را مشغول به فعالیت‌های هنری‌اش ببینیم اما در طول داستان مدام روی این موضوع تاکید می‌شود که اگر او حضور نداشته باشد اصلا پروژه‌ای وجود ندارد. خانه‌ای که برای او طراحی شده نیز با آن تابلوها و فضای هنری‌اش این کد و پیش زمینه ذهنی را به مخاطب می‌دهد که شیرین آدم ویژه ای است. ویژه به آن معنا که همانطور که از قدیم گفتند مرز بین نبوغ و جنون به اندازه یک تار موی باریک است. در واقع آدم‌های اینچنینی قابلیت افتادن از هر دو لبه بوم را دارند و همانقدر که می‌توانند نابغه باشند می‌توانند این حالات را هم داشته باشند. البته معمولا بیننده از بازیگر به دلیل نقش‌هایی که از او دیده ذهنیتی دارد و همیشه دلش می‌خواهد او را در همان قالب ببیند و فکر می‌کند بازیگر فقط می‌تواند در همان زمینه بازی کند. اما ویژگی که در شیرین برای من جذاب بود این بود که او تیپ نبود. یکسری از تیپ‌ها هستند که همه بازیگران دوست دارند بازی‌اش کنند مثلا آدم روان‌پریش یا معتاد ولی واقعیت این است که شیرین به نظر من تیپ نبود، او شخصیتی بود که رفتارها و کنش‌هایش برای من به عنوان بازیگر چالش برانگیز بود. من خودم هم در طول بازی در این فیلم تمام تلاشم را کردم که شیرین هیچ‌گاه به سمت تیپ نرود تا تماشاچی حس نکند رفتارهای او تصنعی است.

پس شخصیت برایتان آتقدر کامل بود که خودتان در آن دستی نبرید و ویژگی به آن اضافه نکنید؟

اسکندری: فیلمنامه این کار به نظرم فیلمنامه کاملی بود و روی نگارش قصه آن وقت زیادی گذاشته شده بود و چارچوب‌اش به نظرم درست بود به همین دلیل خاطرم نیست ویژگی خاصی را خودم به شخصیت اضافه کردم باشم مگر در موارد خیلی جزئی که آن هم با مشورت و هماهنگی کارگردان بود.

آتش زمزم: در رابطه با شخصیت پردازی‌ها من نکته‌ای را بگویم، ما وقتی در حال نگارش و بازنویسی فیلمنامه بودیم، خودمان را در سه جایگاه قرار می‌دادیم و به جای مخاطب به سه شخصیت اصلی قصه حق می دادیم و بر همین اساس از المان‌های آنها کم و زیاد می‌کردیم و شخصیت پردازی‌ها را نیز جلو می‌بردیم تا بشود هر بار یک نفر را متهم کرد. این نکته را باید در نظر بگیریم که هر کسی متهم را از دید خودش انتخاب می‌کند. اما قصه ما قصه سنت و مدرنیته است و به همین دلیل هم در فضا هم در فرم این المان‌ها را می‌بینیم. در سنت افسانه ،خرافه و توهم تا حدودی وجود دارد. اما در اصل هر ماجرایی همه چیز بستگی به این دارد که شما از زاویه‌ای به ماجرا نگاه می‌کنید و بر همین اساس است که بازخوردهای آن ماجرا می‌تواند با توجه به نوع نگاه هر فرد متفاوت باشد. قصه ما هم به همین شکل است و بر اساس زاویه دید مخاطب هر آن چیزی که می‌بیند واقعیت دارد. متاسفانه به دلیل مشکلاتی که در سطح جامعه وجود دارد شکل قضاوت‌های افراد تغییر پیدا کرده البته من نخواستم این موضوع را در فیلمم به این سیاهی ببینم ولی مشکل امروز جامعه اینجاست که اتفاقا کسانی که با مشکل مالیخولیا، سوداگری یا اسم امروزی‌اش اسکیزوفرنی دست و پنجه نرم می‌کنند به هیچ عنوان خودشان را متهم نمی‌دانند و هر چقدر که برایش دلیل و استدلال بیاورند که او اشتباه می‌کند باورش نمی‌شود و بقیه را متهم می‌بیند.

به تصویر کشیدن ناکامی‌های زنان در جامعه چقدر در این فیلم سهم دارد؟ در واقع می‌توانیم «مالیخولیا» را فیلمی زنانه بدانیم؟

آتش زمزم: این فیلم برشي از جامعه است ولی زن محور هم هست. «مالیخولیا» قصه جامعه امروز ماست و به نظرم خانواده‌ها باید به آن فکر کنند و حواسشان را جمع کنند تا اعتماد بیشتر شود و خوش بینی در جامعه بالا رود. يكي از مشکل جوامع  این است که خیلی‌هاعینک بدبینی به چهره‌زده‌اند و می‌توان گفت احساس نگرانی در خیلی از مسائل وجود دارد. به دلیل بحث مدرنیته که وارد جامعه ما شده ما از خانواده سنتی و سنت‌مان فاصله گرفتیم. البته که سنت ما موارد خوب و بدی دارد، اما مدرنیته هم همین است. ما اگر بتوانیم ابعاد خوب و مثبت سنت و مدرنیته را کنار هم قرار دهیم پیشرفت می‌کنیم و یا حداقل به جاده کمال می‌رسیم. این فیلم در عین حال که معضلی را نشان می‌دهد در نهایت با امید و روشنی تمام می‌شود، یا حداقل من به عنوان کارگردان می‌توانم بگویم فیلم شاید پرتنش باشد اما سیاه نیست.

اسکندری: من معتقدم اصولا زن‌ها در جامعه ایران آسیب‌پذیرترند. هرچقدر که ما از حقوق برابر حرف بزنیم و زنان را در موقعیت‌های خوب اجتماعی، شغلی و تحصیلی ببییم اما باز هم در نهایت اعتقادم بر این است که زنان آسیب‌پذیرتر هستند. ما در «مالیخولیا» هم می‌بینیم که دو زن اصلی قصه به لحاظ اجتماعی آدم‌های مهمی هستند. شیرین آرتیست است و مینا هم صاحب یک شرکت است. اما متاسفانه آن چیزی که در واقعیت جامعه ما وجود دارد آسیب پذیری زنان به خصوص در بحث روابط آنهاست. همان‌چیزی که ما در فیلم هم در رابطه شیرین با همسر سابقش می‌بینیم. در جامعه ما قوانینی حاکم است که تو به عنوان یک زن حتی وقتی به بالاترین درجات علمی، ورزشی هم می رسی باز دست و پایت در برخی موارد بسته است. کمااینکه در این سال‌ها هم شاهدش بودیم دوستانی در عرصه‌های مختلف درخشیدند اما اجازه خروج از کشور را نداشتند چون همسرشان به آنها اجازه نداده است. به نظرم این موارد معضلاتی هستند که هرچقدر هم آدم بخواهد نسبت به آنها بی تفاوت و بی اعتنا باشد نمی‌شود از آنها گذشت و وقتی با آنها برخورد می‌کنی باید آنها را حل و فصل کنی. البته در فیلم دو نیمه لیوان دیده شده و فقط قسمت خالی لیوان به تصویر کشیده نشده است.

و نکته آخر اینکه چرا قصه فیلم در اصفهان می‌گذرد؟ به لحاظ  دراماتیک ارتباطی بین لوکیشن و قصه برقرار است؟

آتش زمزم: من در اصفهان به دنیا آمدم، بزرگ شدم و تحصیل کرد. به همین دلیل از این شهر شناخت دارم و معماری‌اش را هم دوست دارم. من مستندساز هستم و 10-12 شهر و کشور هم تراز با اصفهان را دیدم و درباره انها مستند ساخته ام وقتي مستدي درباره شهري ميسازي يعني يك شناخت نسبي خوبي نسبت به ان داريد. با اين اوصاف بايد بگويم اين شهر از نظر زيبايي  بسيار جادويي است  ، معماری اصفهان از لحاظ تصویری خیلی به ما عمق می‌دهد و این اتفاق در زمینه قصه هم می افتد. معماری اصفهان وهم و خرافه و افسانه دارد. ما در معماری ‌مان مسجد زنانه و مردانه داریم. این نماد و المان‌ها در برخی از پلان‌های ما دیده می‌شد که به فضای قصه ما کمک می‌کرد. از طرف دیگر من به این قضیه فکر کردم که چقدر فیلم های ما مثل هم هست و لوکیشن‌هایمان چقدر تکراری شده و فضاها آپارتمانی شده و به همین خاطر خواستم ارتباطی دراماتیک بین قصه و معماری که نقش مهمی در فیلم‌مان داشت برقرار کنم. من به قضیه تمرکززدایی اعتقاد دارم و امیدوارم همانطور که در ورزش ما با به وجود آمدن تیم‌های فوتبال مثل سپاهان، تراکتور و ... تمرکز زدایی شد، شاهد این اتفاق در حوزه و فرهنگ و سینما هم باشیم.

عکس‌ها: سیداحمد شریعتی

58244

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 688522

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 5 =