کارشناس مسائل اسیای شرق با تحلیل حوادث و رویدادها مهم افغانستان و پاکستان را در سال گذشته معتقد است که پاکستان و افغانتسان سال خوبی پیش رو نخواهند داشت.

زهره نوروزپور: افغانستان و پاکستان در سالی که گذشت دست خوش تحولات تازه و امنیتی بود، بمب گذاری های پی در پی در مناطق مختلف افغانستان و پاکستان کار را به جایی رساند که تنش بین دو کشور بیشتر از همیشه شد و یکدیگر را متهم به خرابکاری کردند و درگیری های مرزی بین این دو کشور چندین کشته بر جای گذاشت. در کنار این ها طالبان بر خلاف روال همیشه که جنگ های خود را علیه حکومت افغانستان در بهار آغاز می کرد حملات خود را در زمستان تشدید کرد. به این ترتیب این دو کشور سالی پر از حادثه را پشت سر گذاشتند چشم انداز امنیتی و روابط اسلام آباد و کابل را با پیرمحمد ملازهی کارشناس آسیای شرق بررسی کرده ایم که از نظر می گذرانید:

ملازهی تحولات افغانستان در سالی که گذشت را حول سه محور بررسی کرده است:
یک،  تشکیل جنگ بود،  بین نیروهای طالبان و ارتش ملی افغانستان که البته امریکایی ها و ناتو تقریبا در سال 95 خودشان را کنار کشیدند بعد از ان سیاست های دولت قبلی امریکا که اوباما تغییر ماموریت آمریکا به ناتو اعلام کرد،  از حالت رویارویی و شرکت در جنگ مستقیم ماموریت آنها تعریف شد به صورت اینکه در حقیقت انها کار مستشاری انجام دهند در کنار اموزش نیروهای محلی در مناطق مختلف افغانستان را به عهده بگیرند که وفاداری آنها نسبت به تعهدی که دادند و اینکه اقای اوباما طرحی که ارائه داد انجام دادند یا خیر، جای بحث دارد.

در هر حال به دلیل اینکه نیروهای امریکایی و ناتو، جز موارد خیلی استثنایی که به درخواست نیروهای دولتی افغان وارد عمل می شدند، از نظر هوایی خیلی در جنگ نقش گذشته را نداشتند. مثل سال قبل به شکل مستقیم شریک عملیات نبودند. در سالی که گذشت شرایطی به وجود امد  که می توان گفت طالبانی که معمولا درفصل زمستان دست از جنگ میکشید، (به دلیل وضعیت خاص جغرافیایی افغانستان) عملیات را درفصل بهار به شکل بیشتری از گذشته از سر می گرفتند. علی رغم شیوه جنگ هر ساله، آنها در سال 95 در فصل زمستان هم عملیات نظامی را در مناطق مختلف به خصوص در منطقه هلمند تا نزدیک لشگرگاه که مرکز ایالات است انجام دادند، حتی تصور می شد که آن ها هلمند را به طور کامل تصرف کنند و در انجا حکومت محلی خودشان را مستقر کنند. آن ها تا این حد هم در فصل زمستان پیشروی کردند. مناطق شمالی قندوز چندین بار زیر حملات سنگین رفت و حتی برای مدت محدود دو سه روزی هم توانستند مرکز ایالات قندوز را تصرف کنند.

در طول سال 95 یکی از مسائل مهمی که در جریان بود تشدید جنگ  بین طالبان، شبکه حقانی و نیروهای دولتی افغانستان بدون حضور ناتو بود. به طوری که بعضی از منابع اعلام کردند که 30 درصد خاک افغانستان در اختیار طالبان است. طالبان نسبت به سال های قبل توانسته بودند عملیات بیشتری انجام دهند و مناطق بیشتری را از کنترل دولت خارج کنند.

دوم- عملیات سنگین انتحاری بود. در کنار این جنگ مستقیم یک جنگ دیگری هم در جریان بود که هنوز هم ادامه دارد، عملیات انتحاری است که عمدتا شبکه حقانی مسولیت ان را به عهده می گرفت.

به خصوص عملیات انتحاری در قلب کابل، امنیتی ترین منطقه ای که کاخ ریاست جمهوری است و به شدت از آن حفاظت می شود، کما اینکه ان منطقه محل سکونت خارجی ها است.

سوم- مذاکراتی بود که با حزب اسلامی حکمتیار صورت گرفت.  توافق صلحی که بین نماینده اعزامی حکمتیار و شورای صلح افغانستان صورت گرفت و قرار بر این شد که حکمتیار به طور کلی دست از جنگ بردارد و تبدیل شود به یک حزب سیاسی در حکومت افغنستان و حکمتیار هم که در خاک پاکستان است اما بنا به گفته خودشان در افغنستان است، وارد کابل شود. در این میان توافقی هم با دولت کرد که جنجال زیادی به پا کرد.

اینکه دولت کابل منطقه و سرزمینی از خاک افغانسان را در اختیار حکمتیار بگذارد که خانواده و حامیانش در آنجا مستقر شوند و دولت هم امنیت انجا را به عهده بگیرد.این بخش قضیه مخالفت جدی در داخل افغانستان به وجود اورد.

حرکت دومی که در زمینه اشتی ملی صورت گرفت، مذاکره با طالبان بود. بعد از این مذاکرات طالبان دفترخود را در قطر مجددا  بازگشایی کردند. هیات طالبان که در انجا مستقر شد یک سری مذاکراتی بین دولت افغانستان، شورای عالی صلح و هیات طالبان در قطر هم صورت گرفت، ولی راه به جایی نبرد. برای اینکه فاصله بین دیدگاه های دو طرف زیاد بود و تا کنون به نتیجه نرسیدند.

 جدا از جنگ و مذاکراتی که بین طرفین صورت گرفت یک مشکل دیگری که در سال 95 حاکمیت افغانستان پیدا کرد، اختلاف نظر بین دو تیم تشکیل دهنده دولت وحدت ملی (تیم عبدالله عبدالله) و اشرف غنی،  رئیس جمهور افغانستان بود.

علت ان هم این بود که وقتی بعد از انتخابات افغانستان و پیروزی اشرف غنی مساله تقلب پیش آمد و عبدالله نتایج را نپذیرفت، وزیر خارجه وقت ایالات متحده اقای جان کری یک طرحی ارائه کرد تحت عنوان تشکیل دولت وحدت ملی که در واقع توافق شد که اقای اشرف غنی رئیس جمهور و عبدالله عبدالله رئیس اجرایی شود. توافق شد که در فاصله دوسال قانون اساسی اصلاح شود و جایگاه رئیس اجرایی که هیچ جایگاهی در قانون اساسی این کشور نداشت مشخص شود ، به این معنا که به پست نخست وزیری تبدیل شود تا عبدالله عبدالله دو سال بعدی را با اختیارات قانونی نخست وزیری در دولت فعالیت کند.

اقای غنی قرار بود که در این فاصله لویه جرگه (گردهمایی بزرگ سران قبایل افغانستان) را تشکیل دهد و اصلاحات را در قانون اساسی اعمال کند تا بخشی از قدرت را به دکتر عبدالله واگذار کند، که این اتفاق نیفتاد. قانون اساسی اصلاح نشد و حتی لویه جرگه ای هم  به وجود نیامد و نه روشن شد که رئیس دولت اجرایی دقیقا چه اختیاراتی دارد و جایگاهش چیست. ظاهرا ان طور که عبدالله عبدالله معتقد بود، کارها پیش نرفت.  ماه های پایانی سال بحرانی در حاکمیت به وجود امد و خود این بحران در حقیقت سبب شد که دولت نتواند ان طور که انتظار میرفت با طالبان از یک موضع قاطع برخورد کند و در این میان اتهاماتی که علیه دولت به وجود آمد جو را خیلی نا آرامتر کرده است.

در یکی دوماه مانده به پایان سال یک بحث دیگری که پیش امد ،مذاکراتی بود که اشرف غنی بعد از سفر مسکو و اسیای مرکزی به بلخ رفت و با والی بلخ که نفوذ قدرت بسیاری دارد ، دیداری کرد.  صحبت هایی در این دیدار رد و بدل شد که به نوعی دور زدن عبدالله عبدالله بود. هرچند که قوام النور والی بلخ تکذیب کرد و گفت ما همچنان در کنار عبدالله هستیم. ولی صحبت هایی شد در این رابطه که ممکن است اقای قوام النور یک معامله با اشرف غنی انجام دهد و به اصطلاح جایگزین عبدالله عبدالله شود که این اتفاق نیفتاد.

پیش‌بینی ما از مشکلی که در دولت وحدت ملی به وجود آمد این است که همین وضعیت حاکم می ماند. مشکلات و بحث های قدرت، اینکه هر کدام از تیم های تشکیل دهنده وحدت ملی که میزانی از قدرت را در اختیار دارند، ممکن است لاینحل باقی بماند. هرچند که گفتند که در اسرع وقت اشرف غنی قانون اساسی را اصلاح می کند که  طی آن تکلیف نخست وزیر و ساختار اداری افغانستان هم مشخص شود. چرا که یکی از پیشنهادهای عبدالله عبدالله این بود که ساختار اداری کنونی تبدیل به یک ساختار منظم و قانونی تر شود که هرکدام از مناطق قومی یک مجلس و دولت محلی داشته باشند، یعنی فدرال هم مد نظر بود.

به هر حال این بحث ها تا روزهای پایانی سال تا کنون به جایی نرسیده است، شاید در سال جدید تحولات تازه ای در افغنستان رخ دهد.

در سالی که گذشت غیر از مسائلی که مطرح کردید، دولت اشرف غنی درگیر مساله امنیتی هم شد، حضور داعش در این کشور بسیار بحث برانگیز بود. مقامات افغانستان این مساله را کتمان می کردند یا تکذیب، از داعش بگویید که وضعیت آن ها در این کشور به چه صورت است.

مساله داعش در سال 95 به تدریج روشن شد که در این کشور حضور پیدا کرده است. به خصوص در ماه های آخر سال که وضعیت در خاورمیانه تغییر کرد. یعنی بعد از اینکه روسیه دخالت موثری در سوریه را آغاز کرد و معادله را به نفع بشار اسد تغییر داد و در همان حال موصل هم دردست آزادسازی قرار گرفت، این تردید به وجود امد که داعش در عراق و سوریه با شکست مواجه شده است. به دنبال تحولات خاورمیانه، بخشی از نیروهای داعش به خصوص نیروهایی که وابسته به قومیت های مرکزی بودند از جمله تروریست های چچن، تاجیک، ایغور و ازبک ، به شمال افغانستان در منطقه بدخشان، قندوز و قاریا رخنه کردند.امنیت این منطقه تحت تاثیر قرار گرفت. 

در این گیر و دار روشن شد که داعش با طالبان همکاری نمی کند و حتی رقیب یکدیگر هستند، این مساله باعث شد این دو گروه درگیر شوند و حضور فیزیکی داعش مشخص شود.

در روزهای پایانی سال داعش در مناطق مختلف افغانستان، در شرق،امتداد مرزهای پاکستان، افغانستان تا امتداد مرزهای اسیای مرکزی،حضورش را به نمایش گذاشت که تا وقتی هم که با طالبان بر سر اینکه کدام منطقه تحت نفوذ کدام گروه باشد درگیر شد که این درگیری ها شدت گرفت.

به طور کلی می توان گفت افغانستان در سال گذشته درگیر جنگ و مسائل امنیتی بود.
افغانستان سال 95 را می توان این طور دید : 1- جنگ تشدید شد. 2-  نیروهای امریکایی تغییر ماموریت دادند. 3-  مسولیت اصلی جنگ را نیروهای افغانستان و ارتش و پلیس ملی به عهده گرفت. 4- حاکمیت، درون دولت وحدت ملی دچار مشکل شد و این خطر وجود داشت که به بن بست برسد، چرا که اختلافات درون دولت تاثیرات منفی عمیقی در جنگ داشت.

با اشاره به این که در ماه های پایانی سال اعلام شد طالبان حدود سی درصد خاک افغانستان را در اختیار دارد، احتمال می رود که در سال جدید جنگ در فصل بهار با شدت بیشتری شعله ور شود. حداقل طالبان امیدوار است مناطق جدید به دست بیاورد. اگر پاکستان فشار بیاورد که رهبری طالبان از پاکستان خارج شود به افغانستان منتقل شود ، در آن صورت  به نظر می رسد که مناطقی مانند هلمند تحت تسلط طالبان شود و حکومت خود را از کویته به افغانستان منتقل کنند.

مساله دیگری که در سال گذشته بسیار مطرح بود، درگیری مرزی افغانستان با پاکستان بود، که بازیگران منطقه ای را کمی نگران کرد، مقامات اسلام آباد اعلام کردند که اوضاع امنیتی افغانستان از کنترل خارج شده است. منظور پاکستان از این امنیت چیست و دقیقا به چه چیزی اشاره دارد؟
به نظرم مسائلی که در رابطه با پاکستان وافغانستان میگذرد خصوصا در روزهای اخر سال،  دیدیم که حتی به برخورد های مرزی هم کشیده شد. مثلا در چهاردهم اسفند ماه اعلام شد که توپخانه مرزی پاکستان مناطقی از ایالت خوست افغانستان را مورد حمله قرار داده است، تعدادی هم از طرفین کشته شدند.  بعد از آن افغانستان طی یک حمله ای پاسخ پاکستان را داد که طی آن 12 نفر از نیروهای پاکستان کشته شدند.

بنابراین می توان گفت که در سال 95 اختلافات پاکستان افغانستان مقداری نسبت به سالهای قبل شکل روشنتری پیدا کرده است. به این معنا که پاکستان مدعی شد که ملا فضل الله رهبر طالبان پاکستان بعد از اینکه ارتش پاکستان در دوران ریاست راحیل شریف به وزیرستان شمالی حمله کرد و این منطقه را تا حد زیادی از حضور نیروهای مخالف خودش پاکسازی کرد، طالبان به رهبری ملاصدرا به داخل افغنستان آمدند و مستقر شدند.

پاکستان مدعی است که نیروهای تحریک طالبان و ملا صدرالله مورد حمایت دستگاه های امنیتی هند و افغانستان قرار گرفته اند. در واقع بحث این است که همچنان که افغانستان مدعی است که طالبان پاکستان با شبکه حقانی در کویته و پیشاور مستقر هستند و از آنجا جنگ را در افغانستان هدایت می کنند، یک نوع نگاه مقابل به مثل به وجود آمده است که افغانستان و پاکستان به یکدیگر دارند. اسلام اباد مدعی است که افغانستان به کمک هند  عملیاتی را در پاکستان انجام می دهد که جنگ نیابتی را به پاکستان بکشانند. نگرانی پاکستان از  این مساله است که هند در کنار افغانستان قرار بگیرد و کمک نظامی بیشتری به افغان ها برساند و امنیت ملی پاکستان را به خطر بیاندازد.

این نگاه دو طرف به یکدیگر است که مظنون هستند به حمایت از مخالفان یکدیگر که به نظرم در پایان سال تنش بین آن ها تشدید شد و در حد نگران کننده ای این مساله پیش رفت.

اما این ادعا که افغانستان انقدر ضعیف باشد که نتواند امنیت کشورش را تامین کند مقداری به دور از حقیقت است. اینکه طالبان یا داعش بتوانند بخش های مهمی از افغانستان را تحت کنترل خودشان در بیاورند و دولت تا این حد ضعیف باشد که نتواند مقابله کند، مقداری بدبینانه است. چرا که نیروهای امریکایی و ناتو در انجا هستند و اجازه نمی دهند معادله به طور کلی به سود طالبان تمام شود. به اضافه اینکه فشار  زیادی روی پاکستان به وجود آمده است مبنی بر اینکه اسلام اباد طالبان را پای میز مذاکره بیاورد.
در سالی که گذشت چند دورمذاکره صورت گرفت، روسیه، چین، پاکستان و افغانستان، مذاکراتی را انجام دادند برای اینکه راه حلی برا صلح افغانستان پیدا کنند که به جایی نرسید. اما هنوز به شکل تئوریک این مذاکرات مد نظر است  و احتمالا در سال بعد پیگیری خواهد شد.

با توجه به امنیتی که پاکستان از ان صحبت کرده است و  اظهارات شما درباره نگاه بدبینانه دو کشور به یکدیگر، اگر فرض را بر این بگذاریم که امنیت افغنستان واقعا از کنترل خارج شده باشد، این مساله تا چه حد مرزهای کشور ما را تهدید می کند؟
نگرانی هایی امنیتی در ارتباط با مرز ایران و افغانستان مطرح است، حقیقت این است که دولت کابل از این حیث برخورداراست که اگر نا امنی های کشورش خیلی گسترده باشد و دولت مرکزی تضعیف شود، در آن صورت سرایت نا امنی ها به کشور همسایه وجود دارد.
در حال حاضر داعش در افغانستان حضور پیدا کرده است در ان تردیدی نیست.اما تمرکز داعش روی مرزهای ایران و پاکستان نیست. بلکه روی مرز های اسیای مرکزی، چین و منطقه مسلمان نشین روسیه است. واقع بینانه هم نیست که فکر کنیم در کوتاه مدت شرایطی به وجود خواهد امد که امنیت ملی ایران به طور کلی از ناحیه داعش در افغانستان با خطر روبه رو شود.

اما واقعیتی که وجود دارد و نباید نادیده گرفت این است که داعش به این امر واقف است که یکی از دلایل شکست آن ها در عراق و سوریه، حضور نیروهای ایرانی، نیروهای حزب الله لبنان و روسیه بودند. اگر روس ها و ایرانی ها به شکل موثر در این عملیات حضور نداشتند، همکاری نمی کردند با دولت مرکزی عراق و سوریه، احتمالا خلافت اسلامی ابوبکر بغدادی می توانست مدت طولانی تری در منطقه حکمرانی کند.

در حقیقت شکست انها  این بود که ایران و روسیه وارد عمل شدند. اگر این مهم را بپذیریم، معنی آن این است که داعش اگر در افغانستان بتواند یک وضعیتی پیدا کند که امکان حضورش در ایران به وجود بیاید، تردید نخواهد کرد و امنیت ملی ایران را می تواند به خطر بیندازد. این را از زاویه نظری تئوری صرف می گویم.

اما از نظر عملی، ایران از نیروهای نظامی و اطلاعاتی قدرتمندی برخوردار است. به لحاظ امنیتی اشراف کامل روی مرزهای خود دارد. این گونه نیست که گروه کوچکی که در جایی شکست خورده آن قدر در افغانستان قدرتمند شود که امنیت ایران را به مخاطره بیندازد. به اضافه اینکه شرایط کلی در مناطق شرقی ایران که اهل سنت هستند مانند اهل سنت عراق و سوریه نیستند. آنها احساست به صورت ملی احساسات قوی ایرانی دارند. احساسات آن ها مانند مناطق دیگری که داعش نفوذ کرده است نیست. به این دلیل امکان نفوذ آنها به معنای جدی وجود ندارد.

ولی از این زاویه اگر داعش بتواند در ایران وارد عمل شود، تردید نخوهد کرد. چرا که نگاه داعش به ایران نگاه منفی از بعد تاریخی است. به این معنا که از نگاه دواعش، خلافت اسلامی فقط در دو منطقه می تواند وجود داشته باشد. یکی منطقه خاورمیانه ودیگری خراسان بزرگ است. خراسان بزرگ هم نه به معنای امروزی بلکه به معنای تاریخی،  که از اسیای مرکزی شروع می شود، بخشی از ایران را در بر می گیرد و همین طور شامل بخش هایی از پاکستان،افغانستان، مسلمانان هند و بنگلادش تا جزایر مالزی و اندونزی، نگاه انها به خراسان بزرگ است این است که بخش شرقی که بعد تاریخی دارد که خلافت شرقی در دوره اموی و عباسی را شکل می دهد.

آن ها معتقدند که ایران بعد از شکل گیری صفویه که دولت قدرتمندی بود و طی آن مشهد شیعه رسمی شد، بین دو بخش خلافت اسلامی فاصله انداخت. این برداشت در ادبیات داعش بسیار پر رنگ است.  بنابراین به لحاظ نظری اگر واقعا توان عملیات پیدا کنند تردیدی ندارند با ایران وارد جنگ شوند.

با توجه به مرزهای طولانی که بین ایران و افغانستان است و در خراسان اهل سنت بسیار حضور دارند، داعش از نظر تئوریک احتمال می دهد اهل سنت را بتوانند به نوعی با خودشان هماهنگ کنند. بخش هایی نیروهایی که ضد نظام ایران هستند انها را جذب کنند گروهای کوچکی مثل جیش العدل که تمایل به داعش دارند و در این باره با داعش هم مذاکراتی داشته اند. حال تا چه اندازه که آنها به همراه داعش توان عملیاتی داشته باشند بحثی است که به نظرم زود است راجع به امنیت ایران بپردازیم.
 
مدتی است که مقامات امنیتی و نظامی پاکستان به دولت جدید امریکا هشدار می دهند که اگر درباره افغانستان مواضعی محکم اتخاذ نکنید روسیه جای شما را خواهد گرفت، از طرفی مقامات روسیه با طالبان مذاکرات مخفی داشته اند در حالی که سخنگوی کرملین این ادعا را بارها رد کرده است، دراین میان برخی تحلیلگران معتقدند که روسیه قصد دارد در افغانستان حضور پیدا کند، ایا ممکن است روسیه اشتباه شوروی را تکرار کند؟ اگر این تحلیل درست نیست قصد روس ها از مذاکره با طالبان و همکاری با دولت اشرف غنی چیست؟
نشانه قانع کننده ای وجود ندارد که روس ها اشتباه گذشته را تکرار کنند. روس ها می دانند که به راحتی می توان وارد افغانستان شد اما خروج راحتی ندارد. دو تجربه تاریخی از اشغال افغانسان نشان می دهد که خروج از این کشور به راحتی انجام نمی گیرد.  یکی تجربه انگلستان در اواخر قرن نوزده است سه تا جنگ صورت گرفت تا حدی که کابل اشغال شد. ولی با قیام عمومی افغان ها روبه رو شدند و شکست خوردند. وقتی شکست خوردند و توافق شد که نیروهایشان را به پیشاور برگرداند در تنگه خیبر همه نیروهای انگلیسی کشته شدند جز یک پزشک که زخمی شد و اطلاع داد که تنگه خیبر چه کشتاری شده است.

تجربه دوم شوروی سابق بود. آنها در سال 1979وارد افغانستان شدند که شکست خوردند. از قضا شکست انها در افغانستان همزمان شد با فروپاشی شوروی و به همین دلیل روس ها به هیچ عنوان نمی خواهند این تجربه را تکرار کنند.

افغانستان سرزمینی است که می توان نیروی نظامی را به آنجا اعزام کرد ولی پیروز شدن در آن بسیار سخت است.  آمریکایی ها در دوره اوباما هوشیاری به خرج دادند و بسیار تلاش کردند که شکست نخورند ولی خیلی ابرومندانه خودشان را از باتلاق افغانستان بیرون کشیدند، اگر آمریکایی ها به همان سبک اوایل اشغال افغانستان می ماندند، تردیدی ندارم که آمریکایی ها هم شکست می خوردند.
افغانستان یک جغرافیای خاص و سرزمین خاصی است، مردم آنجا به شدت انسان های جنگجویی هستند و به شدت احساسات ضد خارجی دارند. هر وقت دخالت خارجی صورت گرفته است مردم اختلافاتشان را کنار گذاشته اند و علیه متجاوز یکپارجه شده اند.

روس ها نگران قدرت گرفتن داعش در افغانستان هستند. اگر مناطق شمالی افغانستان به دست داعش بیفتاد و دولت مرکزی تضعیف شود. دران صورت ورود نیروهای داعش امکان پذیر است. چرا که از سال 1912 در انجا تفکرات رادیکال اسلامی از سوی مدارسی که عربستان در آنجا دایر کرد، شکل گرفته است. حتی مناطقی از افغانستان امارات اسلامی بنا کردند که تا زمان دخالت شوروی باقی بود. دو سه امارات کوچک در مناطق کوهستانی به صورت خود مختار در امده بودند و حتی دولت مرکزی هم نمی توانست انها را از بین ببرد.
تا زمانی که القاعده عرب افغان ها آمدند و بعد این امارات های کوچک در گروه القاعده حل شدند، اگر این سابقه را در نظر بگیرید متوجه می شوید که نگرانی روس ها جدی است. ضمن اینکه فرماندهان اصلی نیروهای داعش در سوریه چچن ها بودند مانند شهشانی که کشته شد یک از فرمانده های اصلی داعش بود. همین حالا هم یکی از فرماندهان اصلی داعش رئیس پلیس ویژه تاجیکستان در دولت رحمان است که از کشورش فرار کرد و به داعش پیوست.احساس خطر روس ها از این ناحیه است.

روسیه و چین تلاش می کنند با طالبان وارد مذاکره شوند. اگر بتوانند طالبان را به نوعی تقویت کنند که دو اتفاق بیفتاد؛ یکی اینکه امریکایی ها در افغانستان زمین گیر شوند و نتوانند راحت خارج شوند، شاید تصورشان این است که افغانستان را به ویتنام امریکایی ها تبدیل کنند که این تصور در دستگاه امنیتی انها وجود دارد.

دو اینکه از ورود داعش به اسیای مرکزی، چچن، مناطق مسلمان نشین روسیه و سین کیانگ چین جلوگیری کنند که این بیشتر به هدف اصلی آنها نزدیک است. چرا که می دانند طالبان یک گروه محلی است و حداکثر ادعای ان این است که کابل را بگیرد و افغانستان را تبدیل به امارت اسلامی کند بنابراین خطری برای روسیه و چین ندارد.  اما داعش ادعای خلافت دارد که تمام کشورهای مسلمان نشین را در بر می گیرد. بالغ بر 20 میلیون جمعیت روسیه مسلمان هستند. منطقه مسلمان نشین سین کیانگ چین ایالت بزرگی است که به لحاظ جغرافیای به اندازه خاک ایران است. 

با توجه به این فضا هم چین و هم روسیه نگرانی های عمیقی دارند و می خواهند طالبان را تقویت کنند که با داعش مقابله کنند. زیرا می دانند که داعش و طالبان بر سر قدرت در افغانستان وارد جنگ می شوند. کما اینکه تا به حال هم شدند. حتی تعدادی از فرماندهان طالبان و یک گروه از طالبان که از آنها جدا شدند و به سمت داعش رفتند، آن ها را اعدام کردند که نشان می دهد این فضا جدی است آن ها درجنگ هستند.

نکته دیگری که وجود دارد این است که  در بعضی از محافل افغانستان شاهد بودم که مساله ای مطرح است من باب اینکه ممکن است مشکلاتی که بین دولت وحدت ملی با ژنرال دوستم و همچنین با تاجیک ها به وجود آمده است، کسانی در این محفل مطرح کردند که از انجایی که پشتون ها تحت هیچ شرایطی رضایت نمی دهند که قدرت از طریق ساز و کار دموکراتیک انتخابات پارلمان و انتخابات ریاست جمهوری به غیر از پشتون برسد مانند عبدالله عبدالله که هرچند دو رگه است هم پشتون و هم تاجیک محسوب می شود.، آن ها رضایت ندادند. تحت هیچ عنوانی این ها به راهکار دموکراتیک رضایت نمی دهند، راه حل آن ها تجزیه افغانستان به دوبخش است ، بخش غیر پشتون و بخشی پشتون را در بر بگیرد. با این وصف بهترین راه حل افغان ها برای کشورشان تجزیه است.

من در سایت های محلی افغانستان این گزینه مطرح را دیده ام که به بهترین راه حل تعریف شده است که افغانستان را به دو کشور تقسیم کنند. نکته مهم این است که انها معتقدند که روس ها از این طرح حمایت خواهند کرد. حالا اگر مذاکراتی پشت پرده شده و بحث هایی بین روس ها و طالبان یا دولت مرکزی بوده است یا خیر من اطلاعاتی در این زمینه ندارم و نمی دانم که روسیه حمایت می کند یا خیر. ولی به لحاظ کلی این بحث ها وجود دارد که در منافع روس ها این مساله است که اگر نتوان وحدت ملی افغانستان را حفظ کرد منافع روس ها در این خواهد بود که یک خط حائلی بین پشتون ها و اسیای مرکزی به وجوود بیاورند. اگر در نهایت جنگ داخلی افغانستان به انجایی برسد که گزینه تجزیه عملی شود، در ان صورت روس ها از این طرح حمایت می کنند. در این صورت افغانستان به دو کشور تقسیم می شود. ولی نشانه ها خیلی قانع کننده نیست. در این رابطه بحثم این است که اگر همان طرح فدرالی کردن افغانستان پیش برود، در آن صورت می شود وحدت ملی افغانستان را حفظ کرد و توزیع قدرت را به وجود اورد. و قوم پشتون هم بتوانند سهم خودشان را از قدرت داشته باشند.

در هر حال حتی می گویند که دوستم ارتباطاتی با روس ها دارد و حتی انهایی که با اقای قوام نور (والی بلخ) ارتباط دارند می گویند او هم با روس ها خارج از دولت مرکزی ارتباط دارد.ولی نیروی نظامی روسیه در افغانستان دور از ذهن است.

برخی تحلیلگران خصوصا رسانه های پاکستان معتقدند که مدل سوریه را در افغانستان پیاده کند یک پشتیبانی نظامی مختصر که داعش را دفع کند. کما اینکه داعش چندی پیش در رقه وعده اشغال افغانستان را داد.
هدف داعش کابل نیست. افغانستان گذرگاه داعش به طرف اسیای مرکزی، سین کیانگ، چچن، داغستان و روسیه خواهد بود. ولی اینکه هدفشان این باشد که قدرت را در کابل به دست بگیرند درکوتاه مدت این مساله امکان پذیر نیست. طالبان قدرت بیشتری دارد. قبایل پشتون هم به سادگی زیر بار داعش نمی روند. داعش مشغول یارگیری در افغانستان است ولی افغان ها احساسات ملی بالایی دارند به این راحتی جذب داعش نمی شوند.  اگر زمانی شرایطی مانند عراق و سوریه در افغانستان به وجود بیاید که حاکمیت را متزلزل کند، همانطور که داعش موصل را گرفت واعلام خلافت کرد. اگر این اتفاق در افغانستان و پاکستان بیفتاد ،  ان زمان می توان گفت که داعش در موقعیتی قرار می گیرد که خلافت شرقی را احیا کند. لازمه این هدف این است که بخش مهمی از قبایل پشتون را به خودش جذب کند.  نیروی قدرتمند محلی تشکیل دهد که در شرایط کنونی  نونی به نظر نمی رسد که داعش به این هدف برسد.

تحلیل شما از سال جدید در اسیای شرق چیست؟
شرایط در سال 96 مثل اواخر سال 95 خواهد بود. به این معنا که اختلافات پاکستان و افغانستان همچنان باقی خواهد ماند. هرچند که این اختلاف بستگی به این دارد که تا چه اندازه آمریکایی ها به پاکستان بر سر مساله طالبان فشار بیاورند. امریکا اگر واقعا  تصمیم بگیره که به پاکستان فشار بیاورد که دست از حمایت طالبان بردارد و آنها را پای میزمذاکره بیاورد تا راه حلی برای صلح پیدا شود، در ان صورت تحول مهمی رخ می دهد.

در غیر این صورت هم مناسبات افغانستان و پاکستان رو به تشدید خواهد رفت و بدتر خواهد شد، هم مناسبات هند و پاکستان. نگرانی پاکستان از نفوذ هند در افغانستان بسیار جدی است. چرا که از شرق و غرب پاکستان را محاصره می کند. به این دلیل پاکستان امنیت ملی خودش ر در خطر جدی می بیند.

به اضافه اینکه اگر هندی ها و افغان ها به شکل خیلی جدی به طرف حمایت از نیروهای مخالف پاکستان بروند، پاکستان در دو منطقه بسبار اسیب پذیر می شود؛ یکی منطقه بلوچستان است که نهضت آزادی بخش که ارتش بلوچ است که هدف آنها تجزیه پاکستان است. کما اینکه بزرگترین ایالت پاکستان محسوب می شود و 47 درصد از خاک این کشور را در بر میگیرد. ان طور که شایعه شد در سال 95 اگر هندی ها از طریق دوبی از گروه های بلوچ حمایت نظامی، تسلیحاتی و مالی بکنند، پاکستان در این منطقه دچار مشکلات عدیده ای خواهد شد.

از طرفی تحریک طالبان که در خوست افغانستان است،  هم شعبه پشتون آنها فعال است که عملیاتی انجام می دهد علیه امنیت ملی پاکستان، هم یک شعبه پنجابی طالبان که به تازگی شکل گرفته است و عملیات انتحاری هم در مناطق مهمی انجام داده است. به این خاطر سال جدید 96 اگر پاکستان تغییر موضع ندهد سال خوبی پیش رونخواهد داشت. بر سر مساله کشمیر به سمت هند نروند و در ان منطقه ارامش را برقرار کنند به این معنا که از گروه های رادیکال مانند لشکر طیبه و حزب المجاهدین در کشمیر حمایت نکنند. بعد از ان عملیاتی که علیه ارتش هند در کشمیر انجام دادند و هندی ها در پاسخ ان حمله از مخالفان پاکستان حمایت کردند، به نظرم این روند پاکستان را مجبور به تجزیه می کند البته ممکن است به سادگی امکان پذیر نباشد چراکه اختلاف هند و پاکستان بر سر خاک است و هیچ کشوری از منافع ارضی خود دست نمی کشد.

با این حال در سال جدید مناسبات هند و افغانستان ارتقای بیشتری پیدا می کند، ممکن است هند ارتش افغانستان را مانند تقویت نیروها و تسلیحات نظامی، بازسازی می کند. پاکستان هم سال دشورای از ناحیه هند و افغانستان خواهد داشت.

49310

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 649902

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 8 =