۰ نفر
۳ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۳:۳۷

اگر تعریفی برای «پیش‌رفت» و «عقب‌ماندگی» کشورها وجود داشته باشد٬ به وجود یا عدم وجود یک «ویژگی» یا «خصلت» جمعی در ملت‌هایشان برمی‌گردد؛ ملت‌های «پیش‌رفته» قادرند که از درون حوادث روزگار - سیل و طوفان و زلزله و سونامی و آتش‌سوزی و ترور و افنجار و اشغال و جنگ - هر بار قوی‌تر و منسجم‌تر و سربلندتر از قبل بیرون بی‌آیند و انبوهی از تجربه‌ها و ارزش‌های جدیدی را به نسل‌های آینده منتقل می‌کنند.

اما ملت‌های «عقب‌مانده» با هر ضربه‌ای که می‌خورند قدری شکسته‌تر٬ تلخ‌تر٬ خشم‌گین‌تر و افسرده‌تر می‌شوند و کوله‌بار سنگین‌تری از احساس حقارت و ذلت و حسرت و افسوس و نفرت از خود را بر دوش نسل‌های آینده می‌گذارند.

بسیاری از کشورهایی که ما امروز به عنوان نمادهای «پیش‌رفت» و «توسعه» می‌شناسیم٬ کشورهایی هستند که تاریخ‌شان بستر خانمان‌سوزترین حوادث و دشوارترین آزمون‌ها بوده؛

ملت «آلمان» که در طی یک قرن در مرکز دو جنگ جهانی قرار داشته٫ ۹۰٪ شهرهای بزرگش در آتش سوخته بودند٬ ویران‌گرترین ایدئولوژی‌‌ تا مغر استخوانش ریشه دوانده بود٬ نیروهای خارجی خاکش را اشغال کرده بودند٬ و دیوار قطوری سرزمینش را دو نیمه کرده بود؛ اگر «آگاهانه» چشم بر نقاط قوت خود نمی‌دوخت و آن‌ها را برجسته نمی‌نمود و جایگزین احساس حقارت و ننگ و تلخی نمی‌کرد٬ امروز در چه جایگاه متفاوتی قرار داشت؟

ملت «فرانسه» تنها یک سال بعد از آغاز جنگ جهانی دوم تسلیم دشمن شدند٬ کلید پایتخت‌شان را به او تحویل دادند٬ دولت دست‌نشاندهء «ویشی» را بر مسند قدرت نشاندند٬ در خیابان مشهور شانزلیزه استقبال چند میلیونی از مارشال پتن (Maréchal Pétain) - رئیس دولت دست‌نشاندهء نازی‌ها - به عمل آوردند٬ اعضای «مقامت» را شناسایی می‌کردند و لو می‌دادند٬ و به طور گسترده در جنایات نازی‌ها هم‌کاری می‌کردند. اما در سال ۱۹۹۴ وقتی خبرنگار فرانسوی در یک مصاحبهء تلویزیونی از فرانسوآ میتران (Francois Mitterrand) - رئیس جمهور - می‌پرسد که آیا حاضر است به عنوان نمایندهء کشور فرانسه به خاطر تشکیل دولت «ویشی» در جنگ جهانی دوم عذرخواهی کند؛ او با عصبانیت پاسخ می‌دهد که «کسانی که چنین تقاضایی دارند هیچ درکی از تاریخ پُر افتخار فرانسه ندارند. آن‌ها صد سال دیگر هم می‌توانند منتظر بمانند؛ من هرگز تسلیم گفتمان نفرت ‌نخواهم شد!»

فرانسوآ میتران به درستی درک کرده بود که یک ملت بر «روایت جمعی» خودش استوار است؛ روایتی که باید هر لحظه در هر رویداد و حادثه‌ای «آگاهانه» نوشته شود. او ترجیح می‌داد که روایت جمعی ملت‌ش حکایت اندک شهروندانی باشد که شب‌نامه‌های «ژان مولن» (Jean Moulin) - چهرء مقاومت علیه نازی‌ها- را پخش می‌کردند و نه شهروندانی که اعضای مقاومت را لو می‌دادند٬ حکایت استقبالِ گستردهء مردم از ژنرال دوگل (De Gaulle) در روز آزادی باشد و نه استقبال‌ از مارشال پتن در روز اشغال٬ و ارزش‌های «آزادی‌خواهی» و «عزت» و «مقاومت» به نسل‌های آینده منتقل شود و نه شرمندگیِ «تسلیم» و «سرسپردگی».

حالا ما از خودمان بپرسیم که از دل حوادث روزگار با چه قامتی بیرون می‌آییم؟

دیروز ساختمان پلاسکو فروریخت؛ میلیون‌ها شهروند ایرانی با دل‌های شکسته و چشمان نگران لحظه به لحظهء اخبار این حادثه را پیگیری کردند٬ مغازه‌‌دران اطراف با پخش غذا و آب و میوه به نیروهای امدادرسانی یاری رساندند٬ هزاران شهروند در مقابل بانک‌های اهدای خون ساعت‌ها صف کشیدند٬ گروهی از مردم در کنار ایستگاه‌های آتش‌نشانی شهر دسته‌های گُل و روبان‌های سیاه و پیام‌های تسلیت گذاشتند٬ و ایرانیان از سراسر جهان میلیون‌ها پیام و شعر و عکس برای ابراز هم‌دردی با همو‌طنان‌شان ارسال کردند.

اما در«روایتی» که ما امروز در شبکه‌های اجتماعی مشغول نوشتن‌‌ آن هستیم٬ چه میزان توجه به این واکنش‌های انسانی و یاری رسانی‌ها و ابراز هم‌دردی‌ها و هم‌بستگی‌ها شده و چند میلیون بار عکس فردی که صحنهء حادثه در حال لبخند زدن و «سلفی» گرفتن است با عنوان «بی‌شعوری» و «سقوط اخلاقی» ایرانیان بازنشر شده است؟‌ چه میزان از اطلاع‌رسانی‌‌ جمعی‌مان صرف برجسته نمودن نقاط قوت و پخش تصاویر لحظه‌های انسانی و تقویت روحیهء هم‌بستگی و سازندگی و خیررسانی شده و چه میزان صرف «خودزنی» و لعن و نفرین ملت شده است؟

ما از دل این حادثه - و حوادث دیگر - چه ارزش‌هایی استخراخ خواهیم کرد٬ چه تجربه‌هایی کسب خواهیم کرد٬ و چه روایتی برای نسل‌های ‌آینده خواهیم نوشت؟

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 626171

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
9 + 4 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بهرام IR ۰۳:۵۱ - ۱۳۹۵/۱۱/۰۳
    18 1
    زیبا نوشتی. ممنون
  • بی نام A1 ۰۸:۲۷ - ۱۳۹۵/۱۱/۰۳
    4 1
    اونها چهارتا مدیر فهمیده داشتند که مردم را در مسیر درست هدایت می کردند. مگه زبان مردم تهران مو در نیاوردکه این چه مدیریت شهری ست. خفه شدیم از اینهمه بتون و از بین بردن فضای سبز. مگه همین مردم نگفتن که به جای ساختن مال هایی که ایجاد ترافیک کرده برید به بافتهای فرسوده رسیدگی کنید. این مسئولین ما مردم را به حد انفجار می رسانند از ندانم کاری. سر خودمان را کلاه نگذاریم. ما هیچوقت آلمان نمی شویم چون مسئولین ما آن حس وطن دوستی و آن شعور سازندگی مسئولین آلمانی پس از جنگ را ندارند.یک عده بیسواد که با رانت یک مدرک زیر بغلشان زده اند هیچوقت نمی توانند مملکت بسازند. ساخت کشور شعور می خواهد.یک چیزی هم یاد گرفته اند و اون اینکه خلائ قانونی داریم انگار ما باید درستش کنیم و چنابان پشت میز بنشینند.