مهدی درستی: صنعت ترجمه ایران در سالهای اخیر حال چندان خوبی ندارد و به جز آثار چند تن از پیشکسوتان این عرصه دیگر کتابهایی با کیفیت و شناسنامهداری منتشر نمیشود.
بازار ترجمه به آشفته بازاری تبدیل شده است که مملو از آثار بیکیفیت، پرغلط، تکراری و کپی است و بدون نیازسنجی مترجمان دست به ترجمه میزنند و ناشران منتشر میکنند.
اما بحثی که این روزها بسیار شنیده می شود و به یکی از معضلات ترجمه در ایران تبدیل شده است، کپی کردن مترجمان از آثاری است که قبلا منتشر شده است. مشکلی که دلایل متعدد و متنوعی دارد و برای نجات حرفه ترجمه ایران نیاز به همفکری و همبستگی جدی اهالی این حوزه دارد.
برای بررسی این مسئله با سه تن از مترجمان با سابقه، عبدالله کوثری، اسدالله امرایی و شهرام اقبالزاده گفت و گو کردهایم و به بررسی علل این امر پرداختهایم.
چالش کپی آثار و ترجمههای یکسان از اثری واحد
اولین بحثی که در این باره مطرح میشود، مفهوم کپی کردن و ترجمههای تکراری است که به وفور انجام شده و ناشران هم به دلیل نیاز خود دست به انتشار آنها میزنند. یکی از مسایلی که مطرح است ترجمه یک اثر در بازه زمانی مشخص و محدود از سوی چند مترجم شائبه این کپی کردن را ایجاد میکند.
عبدالله کوثری در این باره میگوید: «الزاما نه، فرض کنید از یک کتاب در بازه زمانی مشخصی دو کدام مجزا منتشر شده باشد. من آخرین کتاب ترجمهام «ریچارد سوم» از شکسپیر است که دو ترجمه قبل از آن بوده است. نیامدهام دزدی کنم بلکه در ابتدای کتاب به این دو ترجمه اشاره کردم و گفتم این اثر را به این دلیل برگرداندم که در ترجمههای قبلی حرف شکسپیر نبود، درست بودن ترجمه کافی نیست بلکه زبان هم باید لایق اثر باشد و معنا و هدفی که نویسنده دارد را به درستی منتقل کند. بعضی از آثار تنها از نظر ترجمه درست هستند ولی زبان صحیح و درخوری ندارند.»
او می افزاید: «من امروز ترجمه کسانی را میخوانم که به آنها اعتماد دارم، زیرا که دیگر وقتی برای خواندن آثاری که شناسنامهدار نیستند ندارم.»
این مترجم همچنین میگوید: «در دهه 30 آثاری توسط بزرگان ترجمه ایران مانند نجف دریابندری به فارسی برگردانده شد که از کیفیت خوبی برخوردار بودند و از روی این آثار در سالهای بعد ترجمههای جدیدی منتشر شد.»
اسدالله امرایی نیز در این باره اینطور میگوید: «من شاهد مورد خاصی در این مورد نبودهام، اما ترجمههای مکرر، بسیار زیاد داریم و کارهایی که در گذشته ترجمه شده با ترجمهای دیگر به بازار آمده است. البته مواردی بوده که ناشری کارهای پرفروش دیگران را با تغییر نام مترجم در بازار عرضه کرده بود که در نمایشگاه کتاب امسال هم رویت شد و کتابهای آن ناشر را جمعآوری کردند و غرفهاش را تعطیل.»
او در همین راستا میافزاید: «نمیتوان کسی را در این زمینه متهم کرد، یکسری عوامل زمینهساز این مسئله است، اما این مسئله در فضای ادبی امروز ما وجود دارد.»
شهرام اقبال زاده هم با اشاره به تعداد آثار ترجمه شده از «شازده کوچولو» در این باره بیان میکند: ««متاسفانه سالهاست شاهد این آشفته بازار هستیم، من از کتاب «شازده کوچولو» شروع میکنم که 80 ترجمه از آن به چاپ رسیده است. سالهای گذشته خانم میرهادی به من گفتند چرا نقدی بر ترجمههای این اثر نمینویسی، گفتم من فرانسه نمیدانم، گفت «برخی از نسخه انگلیسی آن ترجمه کردهاند؛ نمیدانم چرا به سراغ آثار برجسته دیگر نویسندگان نمیروند که کسی آنها را ترجمه نکرده است.» آن زمان که خانم میرهادی این را گفت هفت ترجمه از کتاب «شازده کوچولو» را در بازار پیدا کردم که بیشترشان از مترجمانی نامدار بود، ترجمه اول از محمد قاضی بود، ترجمه دوم از فریدون کار که ابتدای اثر نوشته این کتاب ترجمهای آزاد از «شازده کوچولو» است، سومین ترجمه از شاملو، چهارمین از استاد نجفی و پنجمین از رحماندوست، ششمی از اصغر رستگار بود که این آثار را با متن انگلیسی تطبیق دادم و با یکی از دوستان فرانسهدان هم بررسی کردیم و نقدی نوشتم که نقد برتر سال شد.»
او میافزاید: «در بررسی که کردم ترجمه استاد نجفی از همه دقیقتر بود ولی بهتر نبود زیرا که ادبیات علم نیست و باید زبان اثر را پیدا کرد. برخی از ترجمههای قبلی استفاده کرده بودند و همان غلطها را داشتند. انصافا ترجمه شاملو متفاوت، اما زبان لیریک ادبی اثر اگزوپری نبود، ولی از زبان کوچه استادانه بهره گرفته بود و مغایرت کم نداشت.»
اقبال زاده ادامه میدهد: «نظریهای هم در این زمینه است که پس از دو، سه دهه باید ترجمهها را به روز کرد زیرا که زبان در حال تغییر و تحول است و باید با معیارهای روز تطبیق پیدا کند اما آنچه نباید از آن سوداگری شود دسترنج ترجمه اولين مترجم است. یعنی وقتی اثری پرفروش میشود برخی مترجمها فرصت طلبانه سوار موج بازار میشوند، یا به قول معروف سوار اسب زین کرده مترجم یا مترجمهای پیشین. گاهی هم ناشران اثر را به مترجمان گمنام و یا با سابقه میدهند تا ترجمه کند تا از آن کسب درآمد کنند. این عمل چیزی جز اقدامی ریاکارانه، سوداگرانه و سرقت ادبی نیست، کپی کردن از روی دست دیگری خیانت است.»
از نبود قانون کپیرایت تا آشفتگی بازار کتاب
پس از بیان زوایای مختلف و متنوع این معضل در حوزه ترجمه، به بررسی عواملی که در ایجاد این فضا موثر بودند می پردازیم که چرا بازار ترجمه ما به این سمت رفت.
کوثری با گلایه از آشفتگی بازار نشر میگوید: «آشفتگی وضع بازار کتاب عامل اصلی این مسئله است، تولید آثار خوب نیست و شاهد نوشتن داستانهایی ضعیف و سطحی هستیم. بنابر آمار 12 هزار ناشر در کشور فعالیت میکنند و اگر این تعداد بخواهند سالی دو کتاب هم منتشر کنند، چه حجمی خواهد شد؟ مگر ما چند مترجم خوب داریم؟ اگر بخواهم مترجمانی که آثارشان با کیفیت است را نام ببرم به تعداد انگشتان دو دست نمیشود. از طرفی دیگر یک مترجم با سابقه مگر در سال چند اثر میتواند ترجمه کند که بخواهد پاسخگوی این حجم باشد.»
مترجم کتاب «آئورا» میافزاید: «به دلیل سختیهایی که تالیف اثر دارد امروز شاهد تقاضای وسیعی از سوی ناشران برای ترجمه هستیم. در این بین افرادی هستند که ترجمه را آسانتر از تالیف میپندارند و دست به این کار میزنند، ناشران هم برای داشتن محصول در بازار کتاب به سراغ این مترجمان میروند.»
کوثری از با اشاره به عدم استفاده ناشران از متخصصان برای شناسایی کیفیت آثار بیان میکند: «متاسفانه تعداد زیادی از ناشران که صلاحیت تایید کیفیت اثر را ندارند و حاضر نیستند آثار را به متخصص این کار بدهند تا مشکلات و نواقصش را مرتفع کند. البته همچنان ناشرانی هم داریم که این اصول را رعایت میکنند و از متخصصان استفاده کرده و به سراغ آثار ضعیف نمیروند.»
او توضیح میدهد: «مشکل ما تقاضای بیش از حدی است که در عرصه نشر برای ترجمه وجود دارد و باعث میشود هرکسی به خود اجازه دهد تا اثری را کپی کند، یا اصلا کپی نکند بلکه بدون داشتن تخصص و دانش این رشته دست به ترجمه آثار بزند. معیاری هم که برای تعیین صلاحیت و کیفیت آثار وجود ندارد.»
اقبال زاده هم با اشاره به عدم وجود سازمانی برای اطلاع رسانی درباره آثار ترجمه شده می گوید: «عامل دیگر هم نبود سازمان اطلاع رسانی مناسب است که البته اگر این آگاهی هم داده شود وقتی اثری پرفروش باشد به دلیل نبود قانون کپی رایت ناشران دیگر هم آن را ترجمه میکنند. بخش دیگر زمان دریافت مجوز است که در این زمینه تاثیر میگذارد.»
امرایی هم نبود قانون کپی رایت را عامل اصلی این مشکل میداند و اضافه میکند: «اولا کشور ما تابع قانون کپیرایت نیست و در نتیجه هرکسی میتواند اثری را که به دستش میرسد ترجمه کرده و منتشر کند. وقتی کشور قانون کپیرایت را بپذیرد اثری را که تابع کپیرایت است، نمیتوان منتشر کرد و تنها فردی که حقوق اثر را خریداری کرده است حق این کار را دارد، اگر کس دیگری این کار را انجام دهد با او برخورد میشود. به دلیل نبود این قانون شاهد این ترجمههای تکراری از یک اثر هستیم.»
مترجم «خزان خودکامه» ادامه میدهد: «نکته دیگر این است که برخی از آثار همزمان ترجمه میشوند اما در زمان دریافت مجوز سرنوشت متفاوتی دارند، ممکن است برخی مجوز بگیرند و برخی نه؛ اینکه کسی را متهم به کپی کرد. بحث حقوقی را از همان طریق میتوان آن را پیگیری کرد.»
نیاز به حضور دیدهبان و سازمانی برای نظارت
به نظر یکی از عللی که زمینهساز بروز این مشکل در حوزه ترجمه است، نبود سازمان یا دیدهبانی برای نظارت بر محتوای آثار ترجمه است تا شباهتهای بیش از حد آثار را مورد بررسی قرار دهد.
کوثری درباره نظارت سازمانی بر آثار تولید شده بیان میکند: «از نظر بنده این مسئله به وزارت ارشاد هم مربوط نمیشود و نمیتوان آن را را جز وظایفش دانست، ناشران باید اصولی را رعایت کنند و از تجربه متخصصان استفاده کنند تا مشکل آثار را در بیاورند.»
او ادامه میدهد: «امروز هرکس مدرک لیسانس و فوق لیسانس ترجمه دارد فکر میکند مترجم است و شروع به کار میکند، این ناشران هستند که نباید این آثار را بپذیرند و منتشر کنند. ناشران ما چند متخصص دارند تا آثاری که برایشان فرستاده میشود را عیارسنجی کند؟»
مترجم نمایشنامه های «ائوریپیدس» توضیح میدهد: «نکته دیگر این است که وقتی تیراژ کتاب هزار نسخه است و کمترین تقاضا برای این کالا وجود دارد، آن 12 هزار ناشر چه فعالیتی میکنند؟ مشکل این است. نیاز به یک صافی در حوزه نشر داریم تا آثار خوب را از بد مجزا کند.»
کوثری می افزاید: «وزارت ارشاد وظیفه دارد رسیدگی کند از این تعداد ناشری که مجوز دارند، کدام یک در اصل ناشر هستند و اینکه آثار خود را چگونه تولید میکنند و از چه افرادی کمک میگیرند. متاسفانه بازار کتاب ایران تبدیل به بازاری غیرقابل اعتماد برای خوانندگان شده است و تنها آثار چند ناشر را میبینید که قابل خواندن است و مخاطبان به ترجمهشان اعتماد میکنند.
او همچنین میگوید: «این مسئله که میگویند تیراژ کتاب پایین است را هم من قبول ندارم، اگر کتابی خوب و با کیفیت باشد حتما تیراژش 500 عدد نیست، کتابی که نه هویت دارد و نه مترجم شناخته شده و شناسنامهداری آن را بازگردانده است معلوم است که با این تیراژ منتشر میشود.»
امرایی هم خوانندگان را بهترین دیده بان میداند و میگوید: «سازمان و دیدهبانی بهتر از خوانندگان وجود ندارد و این خوانندگان آثار هستند که تشخیص میدهند کدام اثر را بخوانند، مثلا از دن کیشوت سروانتس ترجمه قاضی را میخوانند و ... مرجع تشخیص این مسایل خوانندگان هستند که نمیتوان آنها را فریب داد، کسی که از وقت خود میگذارد تا کتاب بخواند تشخیص میدهد که کدام اثر اصل است. در نهایت آن فردی که کپی کرده است از عمل خود آگاه است و ممکن است سر و صدایی هم راه بیاندازد تا خود را مقصر جلوه ندهد.»
او همچنین اضافه میکند: «تصور من این است که در حوزه آثار ادبی که فروشی آهسته و پیوسته دارند کمتر کسی خطر تقلید از این آثار را میکند، اگر هم چنین کاری انجام دهد خیلی زود رسوا میشود.»
اقبال زاده هم در این باره بیان میکند: «سازمان و دیدهبانی وجود ندارد، حرکاتی اوایل دهه 80 شروع کردند که در وزارت ارشاد مرکز سازماندهی ترجمه ایجاد شد و از من هم درخواست کردند که به دلیل فعالیت مستمری در حوزه نقد ترجمه داشتم نظریات و تجربیاتم را در اختیارشان بگذارم. اما من گفتم بدون دخالت نهادهای مدنی و صنف مترجمان کار درست پیش نمیرود. آخر هم متوجه نشدم این مرکز برای چه ایجاد و چرا منحل شد. مرکز دیگری در سازمان تبلیغات اسلامی ایجاد شد به عنوان ساماندهی ترجمه که هدفش ساماندهی و نظارت بر ترجمهها از اثر فارسی به زبانهای دیگر بود و گویا هنوز هم هست. اما من که از بود و نبودش بیخبرم.»
مترجم «بینظمی نوین جهانی» توضیح میدهد: «در اصل باید یک نهاد مدنی با حضور مترجمان ایجاد شود تا بر روند انتشار این آثار بیدخالت دولت نظارت کند. فعالیتهایی که در حوزه نقد ترجمه در نشریات انجام شده، تنها از روی عشق و علاقه است، اگر ما میخواهیم اوضاع ترجمه را بهبود ببخشیم یکی از راهکارهایش نقد ترجمه است که حمایت سازمانهای مربوطه را نیاز دارد. فردی نمیتوان کار کرد و من هم به همین دلیل دیگر نقد ترجمه نمینویسم چون برای گذران زندگی نیاز به درآمد دارم. بنابراین تا نهاد مدنی مستقل تشکیل و تامین بودجه نشود و پشتیبانی مالی دولت بدون دخالت نباشد نمیتوان کاری کرد، مدام میگویند بودجه نیست پس این پولهایی که خورده میشود از کجا میآید؟ از همین بانکها گرفته میشود که یا بیتالمال و یا پساندازهای مردم بینوای کشور است.»
او ادامه میدهد: «عدم وجود برنامهریزی و سازماندهی، نبود مدیران کاردان و دلسوز و عدم حمایت مالی از فرهنگ همگی عواملی است که در این زمینه موثر است. فرهنگ همیشه کمترین بودجه را دارد و آن وقت میگویند ما تنها انقلاب فرهنگی جهانیم، این حرف اصلا معنا دارد؟ وقتی دم از معنویت میزنند پس چرا سرقت ادبی را مذموم نمیدانند؟»
58243
نظر شما