۰ نفر
۱ تیر ۱۳۹۶ - ۱۷:۲۸

محمدرضا یزدانپرست *

برخلاف نامش که شیرینی از آن می‌بارد، لحظات شیرینی نمی‌آفریند؛ حداقل مدعی یک برنامه "شاد" نیست اما چگونه برنامه‌ای با محوریت رنج‌ها و غم‌ها و اشک‌ها به متن جامعه ایران نفوذ کرده و مردم این جامعه، مخاطبان میلیونی آن هستند؟!

■■■

جامعه شناسان بسیاری، مردم جامعه ایران را مردمی دارای «تضاد» توصیف می‌کنند؛ البته در اکثریت، نه به مفهوم مطلق. این «تضاد» که در بسیاری از شئون زندگی ایرانی‌ها، حضور دارد، آن‌قدرها هم نیاز به پژوهش و تحلیل و تحقیق جامعه شناسان و جامعه‌شناسی ندارد. کافی است قدری در خلوتمان اندیشه کنیم و عمیق‌تر به خود و اطراف و اطرافیانمان بنگریم. کشف رفتارهای متضاد، آن‌قدرها هم به‌سختی شکافتن اتم نیست.

نمونه‌های دست‌به‌دست شده معروفی‌ از تضاد غالب در فرهنگ جامعه ایران دیده و خوانده و شنیده‌اید مثل اینکه:

■ همان‌ها که حوصله ندارند از روی پل عابر پیاده رد شوند، پیاده تا عتبات عالیات می‌روند...

■ همان‌ها که از خیر 45 هزار تومان یارانه نمی‌گذرند، سالانه میلیاردها تومان در خیریه‌ها هزینه می‌کنند...

■ همان‌ها که خود را صاحب اندیشه مدرن می‌دانند، با کار همسرشان در جامعه مخالف‌اند...

■ همان‌ها که خود را مهمان‌نواز می‌دانند، خداخدا می‌کنند مهمان نیاید یا اگر آمد، نماند...

■ همان‌ها که خود را انتهای راستی و صداقت می‌خوانند، اکثر کارهایشان را با دروغ و زیروروکشیدن، جلو می‌برند. حداقل در این جامعه مجبورند که دروغ بگویند وگرنه کلاهشان پس معرکه است.

■ همان‌ها که وقتی به «در»ی می‌رسند، نیم ساعت تعارف می‌کنند که چه کسی اول داخل شود، وقتی سوار ماشین هستند، برای جلو زدن و زودتر ردشدن، حق تقدم که هیچ، همه حقوق زمینی و آسمانی دیگر و دیگری را هم زیر پا می‌گذارند...

■ همین جامعه‌ای که مردمش سر تا ته، دارند از بیکاری و فقر و تنگنای معیشت و بی‌پولی می‌نالند، رکوردهای فروش سینما را - به‌عنوان یک تفریح نه نیاز اولیه مثل خوراک و پوشاک و مسکن - میلیاردی جابجا می‌کنند...

■ همین جامعه‌ای که حال و حوصله مطالعه ندارد، نمایشگاه کتاب را غلغله می‌کند...

■ مردم همین جامعه‌ای که قبل از انتخابات مفتخر(!) هستند به اینکه صفحه انتخابات شناسنامه‌شان مثل قلبشان پاک است، مشارکت بالای 70 درصدی را رقم می‌زنند...

■ همان‌ها که باافتخار می‌گویند ما تلویزیون ایران را نگاه نمی‌کنیم، پلان به پلان حتی آبکی‌ترین سریال‌ها را حفظ‌اند....

حالا و با این مثال‌ها حکایت مخاطب میلیونی ماه‌عسل، روشن‌تر می‌شود. با همین منطق که مبنایش اتفاقاً منطقی نیست و با استدلالات متضاد شکل‌گرفته باید پذیرفت همان‌ها که از احسان علیخانی و «ماه‌عسل»‌اش گله‌دارند که نمایش غم و غصه و فلاکت و بدبختی و اشک و آه است، دو قطره اشک که بریزند، احساس سبکباری و سبکبالی بیشتری دارند تا وقتی قاه قاه می‌خندند.

حالا بگذریم از اینکه تنفر از این برنامه، به یک پز روشنفکری تبدیل‌شده و علیخانی _ به‌غلط _ "موج‌سوار"ی روی احساسات مردم پنداشته می‌شود اما از طریق رسانه زمین‌خورده‌ای مثل تلویزیون، آسان نیست رسیدن به این حد از «دیده شدن» و مخاطب داشتن.

اینجا مجال نقد فنی-تلویزیونی ماه‌عسل نیست - که در جای دیگری نوشته‌ام - اما مگر قضیه ایستادگی یک دختر در سرزمینی غریب و کارآفرینی یک خانم برای زنان خودسرپرست دیگر و واگویه آسیب‌های فرزند طلاق و حکایت عاشقی کتک خوران فیلمفارسی‌های دیروز و هنروران امروز و رستگاری ملوانان گمشده در اقیانوس و زندانی آزاد کردن و کودک یتیم را به سرپرست سپردن و روایت عشق 63 ساله‌ای آتشین را پرسیدن و مادر و فرزندی را بعد از 36 سال به هم رساندن و یک زوج مطلقه را به زندگی بازگرداندن و صدها قصه دیگر، چیزی غیر از روایت و حکایت زیستِ روزمره مردمان همین جامعه است که اتفاقاً رفتار و کردارشان بیشتر از تعقل، بر مبنای احساسات و قلبشان است؟!

■■■

ماه‌عسل، برنامه‌ای از متن مردم جامعه است. خودمان را به خودمان نشان می‌دهد در آینه قصه زندگی دیگری. چرا نبینیم؟ چرا این جامعه خودش را نبیند؟

*روزنامه‌نگار و مجری تلویزیون

۴۷۴۷
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 679379

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 1 =