آری این حکومت لیبرال زاییده دمکراسی ، به بمب بستن یک شهر بزرگ و قتل عام مردمی را که گناهی جز ضعیف بودن ندارند ، اعلام می کند. همین حکومت دمکراسی و لیبرال وارث فرهنگ انقلاب کبیر فرانسه ، در یک روز 45 هزار نفر رادر ماداگاسکار قتل عام می کند.این جنایات در قرون وسطی یا دوران لویی ها وکاخ نشینان ورسای اتفاق نیفتاده است...این جنایات نه به دست کشیشان و انگیزیسیون ها و نه به دست سزارها بلکه به دست دمکراسی و لیبرالیسم غربی انجام شده و می شود...

 

 

سوم ژوییه 1962 ، ملت الجزایر پس از یک مبارزه سخت 8 ساله و برجای گذاردن حدود یک میلیون کشته (که در فرهنگ سیاسی جهان به ملت یک میلیون شهید معروف شد) سرانجام پس 132 سال به استعمار فرانسه در کشورش خاتمه بخشید. الجزایری های اینک پس از 53 سال در حالی سالگرد انقلاب خود را جشن می گیرند که در نسل امروز جهان کمتر خاطره و یادی از آن مبارزات و فداکاری ها باقی مانده است. شاید اگر جیله پونته کوروو فیلم "نبرد الجزیره" را در سال 1966  نمی ساخت ، امروز از صحنه های آن انقلاب ، اثر قابل توجه تصویری باقی نمانده بود و معدود فیلم های گمنام یا غیر معروفی هم که در این باره ساخته شد، اساسا قابل ذکر نبودند.

اما انقلاب الجزایر ورای همه نتایج و ماحصل منفی و مثبتش ، تصویر بی واسطه ای بود از نمایش دمکراسی و حقوق بشر غربی آن هم در روزگاری که فریادهای آزادی خواهی غرب خصوصا در اوج دوران جنگ سرد ، گوش فلک را کر کرده بود و پی در پی از سوی روشنفکران غربی و البته با پول و سرمایه سرویس های جاسوسی و امنیتی غرب ، کنگره ها و همایش هایی تحت عنوان آزادی و دمکراسی و حقوق بشر برپا می شد و تبلیغات سرسام آوری هم برای آنها صورت می گرفت.

 

تبلیغاتی که متاسفانه گریبان بسیاری از شبه روشنفکران داخلی را  هم گرفت و بعضا آنها را چنان ذوق زده کرد که حتی عاشق و دلباخته دمکراسی اسراییل شدند! (حکایت اخلاف امروزی آن شبه روشنفکران است که در مقابل غمزه ها و عشوه های آمریکاییان و غربی ها در جریان مذاکرات هسته ای چنان ذوق زده شده و سر از پا نمی شناسند که انگار تیم هسته ای ما با قهرمان های فیلم های وسترن مشغول گپ و گفت است! و در اولین فرصت باید از هنرپیشه هایشان امضای یادگاری بگیرد!!!)

 اما در میان حضرات روشنفکر دهه 40 ، تنها دو نفر سخنان افشاگرانه و روشنگرانه ای بیان کردند که از آن زمان تا به امروز ذائقه این حضرات را آزار داده است! چنانچه هنوز که هنوز است به صورت موتیفی در نشریات زنجیره ای خویش ، این دو نفر را مورد نوازش های شبه روشنفکرانه قرار می دهند!!

 

یکی جلال آل احمد بود که  50 سال پیش به بهانه انقلاب الجزایر ، درباره دمکراسی غرب  و روشنفکران شیفته اش ، آن گونه نوشت که گویی برای امروز سخن گفته است. آل احمد در بخشی از کتاب "سفر به ولایت عزراییل" به عنوان نامه دوستی از پاریس می نویسد  :

"... تنها در بحران های سیاسی و اجتماعی حاد است که کلمات و عبارات و اعمال و اقدامات ، مفهوم واقعی خود را پیدا می کنند. تنها سر بزنگاه ها است که معلوم می شود ، هرفرقه و هرکس چند مرده حلاج است و تنها سر پل های خربگیری است که می توان به دقت، نیروهای دوست و دشمن را بررسی کرد و چنین شرایطی اخیرا به مناسبت جنگ خاورمیانه پیش آمد و مهره ها را نشان داد و داغ ها را برپیشانی ها زد، آن چنانکه پاک کردنش با غلط نامه هم میسر نیست.

مردم فرانسه از خرد و کلان و چپ و راست ، چقدر نژاد پرست و چقدر ضد عربند! هیچکس فکرش را نمی کرد که داغ الجزایر چنین بردل اینها مانده باشد و ماجرای لشکرکشی کانال سوئز در 1956 و ناکام ماندن آن ، چنین به انتقام کشی تحریضشان کرده باشد. به قول امه سه زر :

"همه این حیوانات رنگارنگ لشکریان جرار استعمارند. همه شان برده فروشندو همه شان به انقلاب بدهکار."

دو هفته تمام آماده کردن افکار عمومی طول کشید... همه آنها یک مرتبه به میدان ریختند؛ از سارتر گرفته تا کرگدن یا خوکی "اوژن یونسکو" نام که وقاحت را به آنجا رساند که ادعا کرد آوارگان بی وطن فلسطین که بیست سال است در اردوگاههای جنگ به سر می برند و جیره غذایی نصف یک آدم معمولی را از راه سازمان ملل دریافت می کنند ، همگی می خواهندکاری بکنند که هیتلر نکرد یعنی می خواهند این یهودی های رنگ و وارنگ اروپایی و آمریکایی را که نماینده تمدن غربند در وسط ممالک عربی قتل عام کنند! ...

اما وقیح تر و بی آبروتر از همه، جناب دانیل مایر بود که رییس دفاع از مجمع حقوق بشر است! و به نام رسالت تاریخی که به عهده دارد ، چنین فرمودند که :

" من از سوسیالیست بودن (!!) خود متنفرم ، از انسان بودن خود هم متنفرم ولی به یهودی بودنم افتخار می کنم..."

آن وقت صاحب کارهای اصلی که سرنخ به دستشان است ، وارد گود شدند... حضرت بارون ادموند روچیلد ، دبیرکل اتحادیه طرفداران اسراییل در میتینگ های هیستریک و راسیست ضد عربی در کنار نامدارترین عناصر دست چپ قرار گرفت. همه باهم به کمک اسراییل متمدن ، به جنگ اعراب جاهل و وحشی شتافتند...در عرض 48 ساعت میزان پولی که در فرانسه برای اسراییل جمع شد، از 3 میلیارد فرانک گذشت! که فقط نصف آن را حضرات روچیلد پاریس و لندن هدیه کردند و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل..."

 

و دومی دکتر علی شریعتی بود که در سخنرانی "امت و امامت" درباره برخورد این نوع تجدد و دمکراسی با انقلاب الجزایر گفت:

"... هنگامی که در اروپا فریاد انسان دوستان ، شعار دمکراسی - لیبرالیسم ، آزادی های فردی انسانی و حقوق بشر را اعلام می کرد و تب انسان پرستی و اومانیسم تند شده بود و این سخنان زیبا ، شعرهای لطیف و شورانگیز و شاهکارهای موسیقی و تئاتر و نقاشی و ...در ستایش آزادی و آزادیخواهی اشک در چشمان روشنفکران آسمان جل و انسان دوستان پاکدامن ساده دل ، می آورد ، حکومت دمکرات لیبرال فرانسه ، پس از انقلاب کبیر که بارای اکثریت مردم روی کار آمده بود ، در یک اعلامیه رسمی اعلام کرد که :

"خانم ها و آقایان ! مردم فرانسه ...هرکس می خواهد بمباردمان شهر آلژه یعنی الجزیره (پایتخت الجزایر) را از نزدیک تماشا کند ، در روز فلان ، در فلان جا و فلان جا ... که جایگاه های مخصوصی است که ارتش فرانسه برای تماشاچیان فرانسوی ترتیب داده است ، می تواند جا بگیرند و از نزدیک عملیات ارتش را تماشا کند..."!!

 آری این حکومت لیبرال زاییده دمکراسی ، به بمب بستن یک شهر بزرگ و قتل عام مردمی را که گناهی جز ضعیف بودن ندارند ، اعلام می کند. همین حکومت دمکراسی و لیبرال وارث فرهنگ انقلاب کبیر فرانسه ، در یک روز 45 هزار نفر رادر ماداگاسکار قتل عام می کند.این جنایات در قرون وسطی یا دوران لویی ها وکاخ نشینان ورسای اتفاق نیفتاده است...این جنایات نه به دست کشیشان و انگیزیسیون ها و نه به دست سزارها بلکه به دست دمکراسی و لیبرالیسم غربی انجام شده و می شود..."

 

مرحوم شریعتی این نوع برخورد ریاکارانه دمکراسی غربی را محدود به سیاستمداران ندانسته و آن را نشات گرفته از تفکر روشنفکری غربی می داند. او در یک سخنرانی به هنگام سفر حج و در میان زائران خانه خدا گفت :

"... همین ژان پل سارتر که بزرگترین شخصیت سیاسی ، ایدئولوژیکی ، فلسفی و اجتماعی غرب که به عنوان قطب و رهبر اومانیسم و اگزیستانسیالیسم و به عنوان برجسته ترین بنیانگذار بزرگترین مکتب فلسفی معاصر و به عنوان مرد سیاسی ، اجتماعی و انقلابی شناخته شده است ، دربست تحت تاثیر تبلیغات مستقیم و انحرافی صهیونیسم جهانی قرار گرفت ، افکارش ، گفتارش ، مصاحبه هایش ، قلمش و رفتارش همگی مجانا مدافع قدرت صهیونیست ها شده بود و از آنها به عنوان تنها تجربه سوسیالیسم در خاورمیانه ، تجربه دمکراسی غربی در کشورهای عربی و تجربه لیبرالیسم انسانی در جامعه های سنتی و متعصب ، یاد می کند. در حالی که بسیاری از یهودی های روشنفکر بودند که فهمیدند اینان بدترین فاشیست ها هستند و ننگ دین و ملت یهود...البته می دانید که بیشتر دستگاههای خبرگزاری عالم ، دست همین صهیونیست هاست..."

 

راستی امروز پس از گذشت بیش از نیم قرن از آن جنایات و فریب کاری ها و شعارهای شداد و غلاظ حقوق بشر و دمکراسی ، چه تغییری در فضای سیاست جهانی و موضع این فرمانروایان دنیای به اصطلاح آزاد پدید آمده است؟

مگر تا امروز ، 100 روز از تجاوزات ناجوانمردانه و وحشیانه وهابیون آل سعود به نیابت از آمریکا و با اسلحه آمریکایی به کشور یمن نمی گذرد؟ واقعا براساس کدام معاهده ، قرارداد ، پروتکل یا کنوانسیون  جهانی حقوق بشری یا دمکراسی و آزادی خواهی ، آل سعود می تواند هر روز بارها و بارها ، کشور همسایه خود را بمباران کرده و هزاران زن و کودک و انسان بیگناه را کشتار نماید و حتی یک آه از نهاد هیچکدام از این موسسات و سازمان های عریض و طویل جامعه به اصطلاح جهانی و مجامع به اصطلاح حقوق بشری بلند نشود؟ شورای امنیت در این میان چه نقشی برعهده دارد؟ مگر در قواعد همین شورا ذکر نشده که حملات کشورهای عضو شورای امنیت  به کشوری ثالث در یک شرایط فوق العاده و تنها با موافقت اکثریت اعضای شورا و صدور قطعنامه از سوی آن مجاز است؟ (مانند آنچه ظاهرا در مورد حمله به عراق زمان صدام صورت گرفت) و در غیر این صورت  شورای امنیت موظف است جلسه فوق العاده تشکیل داده و اقدامات جدی علیه کشور یا کشورهای متخلف انجام دهد؟ و سوال این است که شورای امنیت پس از 100 روز جنایت وهابیون آل سعود در یمن چه اقدامی به عمل آورده است؟ آیا اگر به جای کشور یمن ، مثلا بحرین یا امارات مورد تهاجم قرار می گرفت ، همین گونه عمل می شد؟

امروز پس از گذشت یک سال از جنایت 50 روزه سال گذشته رژیم صهیونیستی در نوار غزه ، بالاخره شورای حقوق بشر سازمان ملل ، با صدور قطعنامه ای، اعمال رژیم صهیونیستی در مقابل مردم غزه را جنایت جنگی اعلام کرد ، مسئولان اسراییل را جنایتکار جنگی خواند و خواستار محاکمه آنها شد! جالب اینکه از میان 51 عضو شورای حقوق بشر، تنها ایالات متحده آمریکا به این قطعنامه رای منفی داد!! چنین محکومیتی در زمان جنگ 33 روزه لبنان در سال 2006 نیز اتفاق افتاد  و نمایندگان سازمان ملل پس از بررسی های فراوان ، طی گزارشی ، رژیم صهیونیستی را مصداق جنایتکار جنگی اعلام کردند!

شاید این یک اتفاق منحصر به فرد در تاریخ سازمان ملل باشد که یک پدیده نامشروع چندین بار به عنوان جنایتکار جنگی معرفی شده و حتی در قطعنامه سال 1976 این سازمان ، مصداق آپارتاید و نژادپرستی معرفی شده باشد!

اما متاسفانه حاصل این اعتراف ها،  نه محاکمه و مجازات رژیم صهیونیستی ، نه حتی انزوای آن بلکه حضور دائمش به عنوان عضو محوری در تصمیم گیری های سیاسی غرب بوده است. چنانچه براساس اخبار منتشره و گزارشات علنی ، در واقع مجموعه 1+5 را باید 6+1 نامید که آن "یک" ، همان اسراییل است که ( برخلاف نقش آلمان به عنوان "یک" مجموعه 1+5)  اصلی ترین نقش را در جمع 5 عضو دائم شورای امنیت دارد، چراکه تقریبا تمامی اعضای گروه 1+5 ، قبل و بعد از هر جلسه یا مذاکره ، گزارشات خود را علنی ، حضوری یا تلفنی خدمت سران رژیم صهیونیستی ارائه کرده و برای ادامه مذاکرات کسب تکلیف می کنند!!!

برای همین است که امروزه حتی وهابیون آل سعود برای حملات خود از اسراییل کسب تکلیف کرده و از آمریکا نیرو و سلاح می گیرند!! از همین روست که گروهک های تروریستی مانند طالبان و داعش و النصره و ... از اسراییل دستور گرفته و از عربستان پول می گیرند  و از آمریکا اسلحه دریافت می کنند !!

و معنی و مفهوم دمکراسی و حقوق بشر غربی در جهان امروز همین است چه از نوع آمریکایی اش و چه در قالب فرانسوی اش که از 50-60 سال پیش هیچگونه تغییری نکرده و حتی صورت خود را نیز بزک نکرده است و متاسفانه شبه روشنفکران نیز از همان 50-60 سال پیش موضع خود را در شیفتگی و ذوق زدگی برای این به اصطلاح دمکراسی کپک زده و گندیده همچنان حفظ کرده اند!!

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 433016

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
8 + 9 =