استاد شهید می فرماید: من از شما هیچ چیزی نمی خواهم جز اینکه بگویم چشمتان را باز کنید،تحقیق کنید،بدانید عناصر یهود در این مملکت و در همه ممالک اسلامی فراوانند،دست اینها،جاسوسها و پول اینها مرتب دارد کار می کند...چرا ما هر سال می آییم جمع می شویم به نام علی مجلس می گیریم؟چون علی زندگی اش آموزنده است.یکی از نکات آموزنده زندگی علی علیه السلام همین مبارزه با خوارج است، مبارزه با خشکه مقدسی ماست، مبارزه با نفاق است،مبارزه با جهالت است.... اگر ما از این درسها پند نگیریم،پس از چه می خواهیم پند بگیریم؟ از خوارج نهروان نباشیم،تیر شیطان قرار نگیریم! علی شیعه جاهل نمی خواهد،چنین شیعه ای را علی علیه السلام نمی خواهد و از او بیزار است. چشمهایتان را باز کنید، گوشهایتان را باز کنید، تحقیق کنید،بعد از تحقیق هرچه که می خواهید بینکم و بین الله بگویید،اما بی تحقیق حرفی را نزنید.

هر چه دانشمند بزرگ تاکنون اسلام داشته، این خشکه مقدس ها می گویند: این مسلمان نبوده،کافر بوده،این شیعه نبوده، مثلا دشمن علی علیه السلام بوده است. جریانی را برای شما نقل کنم.مسلمانها بیدار باشید،از خوارج نهروان نباشید،تیر شیطان قرار نگیرید!

روزی یکی از دوستان تلفن کرد: آقای من خیلی تعجب می کنم، جریان خیلی عجیبی شنیدم. آقا این اقبال پاکستانی که شما جلسه جشن و یاد بود برایش گرفتید،این که می گویند در کتابش به امام جعفر صادق علیه السلام اهانت کرده و فحش داده. گفتم: این حرفها چیست؟! گفت: فلان صفحه از فلان کتاب را ملاحظه بفرمایید. گفتم:خودت دیدی؟گفت: نه، یک آقای خیلی محترمی به من گفت.من تکان خوردم. تعجب کردم از بعضی دوستان مثل آقای سعیدی-که دیوان اقبال را از اول تا آخر خوانده اند-که اینها چطور چنین چیزی را ندیده اند.

به او گفتم: اولا صحبت یادبود و تجلیل نبود،صحبت سوژه قرار دادن بود، ما کسی را که تجلیل نکردیم اقبال بود، اقبال را سوژه قرار دادیم برای یک سلسله هدفهای اسلامی،اگر حضور نداشته اید، در کتابش که منتشر می شود خواهید دید.فورا با جناب آقای سید غلامرضا سعیدی تماس گرفتم و از ایشان پرسیدم.او هم حیرت کرد،گفت: نه آقا من خوانده ام،چنین چیزی نمی شود.گفتم:آخر دروغ به این بزرگی که نمی شود. یکی دو ساعت بعد یک وقت ایشان یادش افتاد،آمد گفت: فهمیدم جریان چیست.

جریان این است: دو نفر بوده اند در هندوستان، یکی جعفر نام و یکی صادق نام.در وقتی که انگلیس ها آمدند هندوستان را احتلال کردند، مسلمین علیه آنها قیام کردند و این دو نفر رفتند با انگلیس ها ساختند و نهضت اسلامی را از پشت خنجر زدند و از بین بردند.اقبال ایندو را در کتابش مذمت کرده. خیال می کنم هر کس اشتباه کرده ،همین باشد. گفتم حالا ببینیم. کتاب را آوردند.دیدم در آن صفحه ای که این آقایان می گویند،این جور می گوید: هر جا که در دنیا یک خرابی هست در آنجا یا یک صادقی وجود دارد و یا یک جعفری.در دو صفحه قبلش می گوید:

جعفر از بنگال و صادق از دکن                 ننگ دین ننگ جهان ننگ وطن

جعفر بنگالی و صادق دکنی را می گوید. مگر امام جعفر صادق اهل بنگال یا دکن بوده؟!بعد هم ما تحقیق تاریخی کردیم،معلوم شد پس از آنکه انگلیس ها می آیند هندوستان را احتلال کنند،دو سردار اسلامی شیعی یکی به نام سراج الدین و یکی به نام تیپو سلطان(ظاهرا سراج الدین در جنوب هندوستان و تیپو سلطان در شمال هندوستان)این دو نفر قهرمان بزرگ قیام می کنند(و اقبال این دو قهرمان شیعی را در حد اعلی ستایش می کند). انگلیس ها در دستگاه سراج الدین،جعفر را پیدا کردند،با او ساختند،او شریک دزد بود و رفیق قافله، در دستگاه تیپو سلطان هم صادق را درست کردند،او هم شد شریک دزد و رفیق قافله، و این هر دو آمدند از پشت خنجر زدند و نتیجه این شد که انگلیس ها سیصد سال استعمار خودشان را بر هندوستان مستولی کردند.

نتیجه این شد که سراج الدین و تیپو سلطان نزد شیعه محترمند چون هم شیعی هستند و هم قهرمان، نزد اهل تسنن محترمند چون قهرمان اسلامی هستند، نزد هندوها هم محترمند چون قهرمان ملی هستند. ولی این دو نفر دیگر، خائن در نزد شیعه و سنی و هندوی هندوستان و پاکستان، و مردمانی مذموم،منفور و سمبل خیانت هستند.

هنوز که سه ماه از برگزاری آن مجلس یادبود گذشته است،شاید کمتر روزی اتفاق می افتد که من مواجه نشوم با این سؤال که: آقا! این آقایی که شما شعرهایش در مدح امام حسین را می خوانید چرا به امام جعفر صادق فحش داده؟!و چیزی که اکنون در محافل غیر اسلامی اسباب مضحکه شده است و من رنج می برم این است که در محافل غیر اسلامی این قضیه منعکس شده است که اقبال پاکستانی، جعفر بنگالی و صادق دکنی را هجو کرده و مسلمانها هر جا می نشینند می گویند اقبال به امام جعفر صادق فحش داده،عقل مسلمانها را ببینید! آن وقت ما در مقابل این محافل غیر اسلامی خجالت می کشیم که ببینیم مسلمانهای ما سطح فکرشان اینقدر پایین است.

معاویه هنگامی که پیک علی علیه السلام در شام بود،در حالی که روز چهار شنبه بود گفت اعلام نماز جمعه کنید. اعلام نماز جمعه کردند. در روز چهار شنبه نماز جمعه خواند. احدی به او اعتراض نکرد.در خفا نماینده علی علیه السلام را خواست،گفت:«برو به علی بگو با صد هزار شمشیرزن به سراغ تو می آیم که چهارشنبه را از جمعه تشخیص نمی دهند.به علی بگو حساب کار خودت را بکن »..... 

من از شما هیچ چیزی نمی خواهم جز اینکه بگویم چشمتان را باز کنید،تحقیق کنید،بدانید عناصر یهود در این مملکت و در همه ممالک اسلامی فراوانند،دست اینها،جاسوسها و پول اینها مرتب دارد کار می کند. از خوارج نهروان نباشید.آخر تا کی ما می خواهیم به نام اسلام علیه اسلام شمشیر بزنیم؟! اگر ما از این درسها پند نگیریم،پس از چه می خواهیم پند بگیریم؟ چرا ما هر سال می آییم جمع می شویم به نام علی مجلس می گیریم؟چون علی زندگی اش آموزنده است.یکی از نکات آموزنده زندگی علی علیه السلام همین مبارزه با خوارج است، مبارزه با خشکه مقدسی ماست، مبارزه با نفاق است،مبارزه با جهالت است.

علی شیعه جاهل نمی خواهد، علی شیعه ای که حقه بازها و یهودیها و جهودها بیایند شایعه درست کنند بگویند اقبال پاکستانی به امام جعفر صادق تان فحش داده، بعد مثل برق در میان این مردم ساری و جاری بشود که اقبال پاکستانی-العیاذ بالله-ناصبی بوده(این مردی که مخلص اهل بیت پیغمبر است) و نروند کتابش را باز کنند یا اقلا تاریخش را از سفارت پاکستان یا جای دیگر بپرسند،چنین شیعه ای را علی علیه السلام نمی خواهد و از او بیزار است. چشمهایتان را باز کنید، گوشهایتان را باز کنید، هر حرفی را که می شنوید فورا نگویید«می گویند چنین ». آخر این «می گویند» ها ریشه هایش یک جاهای خطرناک است.تحقیق کنید،بعد از تحقیق هرچه که می خواهید بینکم و بین الله بگویید،اما بی تحقیق حرفی را نزنید.



برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 365996

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
6 + 4 =