امیر حاج‌رضایی، کارشناس و مفسر فوتبال در کافه خبر حاضر شد و با ما گفت‌وگویی درباره خاطرات گذشته و البته فوتبال امروز داشت.

فاطمه پاقلعه‌نژاد: در این روزهای بدون فوتبال که به قول امیر حاج‌رضایی بسیار سخت می‌گذرد، صحبت‌های این کارشناس و مفسر فوتبالی در کافه خبر ما را به گذشته برد و یاد خیلی چیزها انداخت. امیر حاج‌رضایی در گفت‌وگو با با خبرآنلاین از خاطرات امجدیه، شاهین و تاج و البته ماجراهای خواندنی دیگر صحبت کرد.

*قبل از ورود به بحث اصلی به ما بگویید روزهای بدون فوتبال چگونه می گذرد؟

اصلا نمی گذرد. برای من که 60 سال با فوتبال زندگی کرده ام ایامی که فوتبال ها تعطیل است واقعا سخت است. با این حال یک خوبی دارد.باعث می شود بتوان استراحتی کرد و به ریکاوری پرداخت. در چنین شرایطی به تماشای فیلم و مطالعه کتاب مشغول می شوم. این روزها که کاری ندارم و خوشحال هم هستم که کار ندارم چون هم خودم نمیخواهم هم سیستم فوتبال نمی خواهد وقتم را به خواندن نوشتن و دیدن اختصاص می دهم.

از تیم مورد علاقه تان منچستریونایتد هم برایمان بگویید.روزهای بدون وین رونی.

منچستر مورینیو را دوست ندارم. تیمی که هم خط دفاعش ضعیف است هم حمله اش. شاید مورینیو نمره قبولی بگیرد ولی منچستریونایتد افتضاح بود.  در مورد رونی هم باید بگویم فرجام تلخ است ولی از راه می رسد.  

*برسیم به بحث اصلی. برای ما از نوستالژی های امجدیه بگویید. از بازیکنانی که اصطلاحا "امجدیه باز" بودند که البته تعدادشان هم کم است.حتی قدیمی تر از نسل علی پروین. به بهانه فوت آقای بهمنش برای ما از جایگاه امجدیه در فوتبال ایران و البته تجربه های شخصی خودتان بگویید.

من از 11 سالگی به امجدیه می رفتم. خانه ما میدان خراسان بود پولی هم نداشتیم. گاهی پیاده و گاهی هم با اتوبوس به امجدیه می رفتیم. 

*این جریان برای چه سالی است؟

برای سال 1335. سه سال پس از کودتا.

*برای بازی چه تیم هایی به امجدیه می رفتید؟

-من فوتبال را دوست داشتم و به امجدیه می رفتم و از همان اول هم از تیم های تاج و شاهین خوشم نمی آمد و طرفدار تیم خاصی نبودم.

*نمی شود که آدم طرفدار تیمی نباشد و به استادیوم برود. بالاخره از یک تیمی خوشتان می آمد.

من عاشق فوتبال بودم و.بخاطر فوتبال می رفتم. دوستی داشتم که هر شب می رفت مقابل منزل دختر مورد علاقه اش و از پدر دختر جواب رد می شنید ولی باز هم می رفت. فوتبال برای ما مثل آن دختر بود. الان که شما معترض شدید یاد نکته ای افتادم.

آقای منصور امیرآصفی که هم محله ای ما بود مدیر تیم کیان بود و بازیکنانی چون پرویز قلیچ خانی علی پروین فرامرز ظلی و عزت جان ملکی همه بازیکنان آن تیم بودند که ملی پوش شدند. این شد که من طرفدار کیان شدم و بعد هم در این تیم بازی کردم البته هیچگاه نتوانستم به سطح تیم ملی برسم. 

*با پرویز قلیچ خانی همبازی هم بودید؟

نه تنها همبازی بودیم بلکه هم محله ای هم بودیم. ما یک جا زندگی می کردیم. شب ها خانه هم می رفتیم. خانه ما ابتدای خیابان خراسان بود و علی پروین هم ساکن چهارراه عارف بود. روبروی خیابان طیب فعلی ورزشگاه شماره 8 بود که بعدا اسمش شد ورزشگاه رضا پهلوی. ما با پرویز یک کوچه فاصله داشتیم. روزهایی که ناهار آبگوشت داشتیم پرویز به خانه ما می آمد. یا من گاهی شب ها می رفتم خانه پرویز و روی پشت بام می خوابیدیم.

ما در سن 16 سالگی بودیم که آقای امیرآصفی ما را از زمین های خاکی میدان خراسان برد به زمین شماره 8. در تمرینات کیان حاضر شدیم و بعد از یک سال به تیم اول رسیدیم. علی پروین یک سال بعد از ما به کیان پیوست. آن تیم یک کاپیتان تیم ملی در جام جهانی یعنی علی پروین در سال 1978 و کاپیتان دو المپیک ما یعنی پرویز قلیچ خانی را تربیت کرد. 

*علی پروین هنوز هم از کیان یاد می کند.

بله. همچنین علی پروین هیچ فوتبالیستی را جز پرویز قلیچ خانی از خودش بالاتر نمی داند.

زمانی من در تیم برق بودم و پرویز در عقاب. مربی به من گفت تو از وسط برو سمت راست که قلیچ خانی را که در سمت چپ بازی می کرد مهار کنی. من به مربی گفتم نه تنها من بلکه هیچ بازیکنی در تیم ما نمی تواند پرویز را مهار کند. 

*برای ما از فضای خانه تان بگویید. این شوق به مطالعه و یادگیری از کجا در شما به وجود آمد؟

پدر و مادر من هردو بی سواد بودند. اما عموی من در آن زمان 9 کلاس درس خوانده بود در دبیرستان نظام. فضا کاملا سنتی بود.مادر در خانه به کارها می رسید و پدر هم مشغول کاسبی بود و با فوتبال هم مخالف بود. درسم هم عالی نبود ولی هر جوری بود نمره قبولی را می گرفتم. ضمن اینکه از همان ابتدا هم به سینما علاقه مند بودم. کمی که سنم بیشتر شد می آمدم سمت مخبرالدوله و لاله زار و فیلم می دیدیم.

*خانواده برای سینما رفتن سخت گیری نمی کردند؟

نه زیاد. اما می پرسیدند پولتان را چه کار کردید.

در سن 16,17 سالگی که من وارد تیم کیان شده بودم آقای امیرآصفی مربی تیم دانشکده فنی دانشگاه تهران بودند و زمین چمن دانشگاه تهران را که الان محل نماز جمعه است را در اختیار ما قرار می دادند و ما آنجا فوتبال بازی می کردیم. قبل از فوتبال از همان راسته انقلاب یکی دوتا کتاب می خریدم. بعد از فوتبال هم می رفتیم سینماهایی مثل دایانا و کاپری و فیلم های روز سینمای جهان را می دیدیم. از همان موقع به خواندن مجلات سینمایی علاقه مند شدم.

از برکت خواندن مجلات سینمایی توانستم بفهمم که چه فیلم هایی عمیق است و چه فیلم هایی می خواهد سر مخاطب را کلاه بگذارد. یا مثلا چه وسترن هایی اصل است و کدام قلابی.

*برگردیم به همان امجدیه.

ما جلوی امجدیه کتک زیاد می خوردیم. ما معمولا پولی برای خرید بلیت نداشتیم. مامورها گاهی راهمان می دادند و گاهی هم نه. آن موقع پلیس سوار با اسب اطرف امجدیه چرخ می زد. ما از در جنوبی امجدیه که مقابل حمام رکس و قهوه خانه قاسم آقا بود وارد می شدیم. مردم جلوی در اصلی امجدیه منتظر ستاره هایی مثل همایون بهزادی می ماندند و ایشان را تا جلوی حمام رکس سر دست می آوردند.

تیرماه ماه آقای کیارستمی است چون هم تولدش و هم فوتش در تیر است. اتفاقن من تجربه ای مشابه فیلم "مسافر" ایشان را پشت سر گذاشته ام.

یک بار که مامور استادیوم من را راه نداد به هر زحمتی بود پریدم پشت یکی از اسب های پلیس و به سمت استادیوم رفتم اما هنگام ورود پایم به یکی از میله های در ورودی گیر کرد و من زمین خوردم.

*اولین قهرمانی ایران در آسیا را به یاد دارید؟ سال 1347 و فینال مقابل اسراییل و گل دیدنی پرویز قلیچ خانی؟

من آن بازی ایران و اسراییل را در استادیوم بودم. ایران اولین بازی اش مقابل هنگ کنگ بود که به سختی توانست پیروز شود. در فینال هم مقابل اسراییل گل اول را خوردیم و بعد با گل های بهزادی و قلیچ خانی بازی را بردیم. آن موقع اسراییل بازیکنی داشت به نام اشپیگلر و آقای بهمنش با آن صدای گرمش جوری نام او را تلفظ می کرد که مردم در خیابان مدام می گفتند "اشپیگلر". و در نهایت آن شوت موشکی پرویز که قیامت به پا کرد. بعد از بازی مقابل امجدیه ایستادم و با قلیچ خانی به خانه برگشتیم. بازی تاج و هاپوئل اسراییل را در فینال آسیا هم به یاد دارم که تاج با گل های غلام وفاخواه و مسعود معینی بازی را برد. 

*با شنیدن نام امجدیه کدام بازیکن برایتان تداعی می شود؟ من فکر می کنم سوپر استار امجدیه همایون بهزادی بود.

بهزادی بازیکن بزرگی بود و بسیار هم محبوب بود اما این اواخر با بی مهری مواجه شد. بهزادی برای جامعه فوتبالیستی بود که بسیار محبوب بود و ستاره بی بدیل آن زمان بود. و نکته دیگر این که شاهینی ها از تاجی ها محبوب تر بودند. چون تصور می شد که تاج تیم حکومتی است.

*وقتی که دارایی و تیم‌ های دیگر هم بودند، همچنان این دوقطبی بین شاهین و تاج وجود داشت؟

آن زمان دیگر اضلاع این جریان زیاد شد. آن تیم‌ ها مثل دارایی و ایرانجوان تماشاگر هم نداشتند.

*مردم به وابستگی تاج به دربار اعتقاد داشتند. شما هم در قسمتی از صحبت‌تان به این اشاره کردید. چنین موضوعی باعث می شد که جریان بازی مثلا از سوی داور به سود تاج رقم بخورد؟

چندین بار اتفاق افتاد. بازی متوقف شد حتی به دلیل اینکه یک صحنه اشتباه داوری رخ داده بود. حتی شعارهایی علیه داورها داده می شد. اما اینکه واقعا وجود داشته این موضوع یا خیر، من اطلاعی ندارم. اما فقط این را بگویم که یادم هست زمانی که رئیس باشگاه استقلال ریاست سازمان ورزش را هم بر عهده داشت، باشگاه های دارایی و ایرانجوان و ... را بست. نه اینکه فقط با بعد ورزشی قضیه مشکل داشته باشد. از نظر نگرش های سیاسی هم مخالف بود. 

*بعد از تعطیل شدن شاهین همه بازیکنان این تیم به پرسپولیس رفتند؟

نه اینکه همه، اما یک انشعاب ایجاد شد. تا اینکه آقای خیامی باشگاه پیکان را راه انداختند و این بازیکنان به پیکان رفتند. آقای خیامی را هم اذیت کردند و او هم پشیمان شد. به همین دلیل عده‌ای در پیکان ماندند و عده ای هم راهی پرسپولیس شدند. اما بعد از این اجازه دادند که شاهین با عنوان شهباز باز شود. آقای مهراب شاهرخی هم مربی تیم بود. 

*شهباز در لیگ تخت جمشید هم بود. حتی فکر کنم ناصرخان حجازی هم در آن بازی کرد.

ناصرخان حجازی به همراه آقای عبداللهی و غلامحسین مظلومی ابتدا از نادر راهی تاج شدند و بعدا چند فصل در شهباز بازی کردند. 

*یک مقدار دوباره برگردیم به صحبت درباره مرحوم بهمنش. چقدر می شود ایشان را با عادل مقایسه کرد؟

شرایط خیلی به ایشان ظلم کرد. مثلا آن زمان فقط یک کیهان ورزشی بود و بعد هم دنیای ورزش. بعد تر از آن وقتی ما مربی شدیم و قصد آموزش دادن داشتیم گچ و تخته سیاه در اختیارمان بود. کمی مدرن‌ تر که شد ماژیک و وایت برد. این را بگویم که در آن زمان شرایط برای دیده شدن آقای بهمنش اینطور بود. اما همچنان مردم خیلی دوستش داشتند. چند ورزشی هم بودند. من یادم هست چندین کشتی از ایشان دیدم که در آن نظرهای کارشناسی می داد و می دیدیم همه این نظرها هم درست از آب در می آمد. درباره کشتی ایشان کتاب هم نوشته بود. 

*خود شما بین آقای بهمنش و روشن زاده کدام را انتخاب می کردید؟

بهمنش! اصلا قابل مقایسه نبود. آقای روشن زاده هم خوب بودند اما اقبال جامعه به آقای بهمنش بود. 

*من این اواخر زیاد منزل ایشان می رفتم. همسرشان می گفت با اینکه دیگر قدرت خواندن ندارد، اما هرروز صبح بلند می شود و به کتابخانه اش سر می زند و خاک کتاب هایش را می گیرد.

آقای افشارزاده این اواخر در کمیته ملی المپیک یک پست هم به ایشان داده بود. یکبار من رفتم پیش شان و تا من را دید گفت تو چرا موهایت را می دهی بالا؟! همه چیزت خوب است. موهایت را هم بده پایین!

*درباره عادل هم بگویید.

دنبال یک لغت می گردم که بتوانم او را توصیف کنم. اگر بگویم بی نظیر، اغراق نکرده ام. او تلفیقی از صفات عالی انسانی و اکتسابی است. در همه حوزه ها. 

*یک مقدار بیشتر درباره پرویز قلیچ خانی خاطره بازی کنیم. سال 54، 55 در دانشکده فنی درس می خواند؟

دانشکده تربیت بدنی بود.

*بعد آن فضای چپی بین همه شما شکل گرفته بود یا او بیشتر از همه غرق در این بحث ها شده بود؟

این گرایشات را داشت و من نمی دانم که از کجا شکل گرفت. ما اصلا در این فضاها نبودیم و با شخصیت او هم آشنا نبودیم و من خودم همیشه تحسین کننده بازی او بودم. وضع مالی خوبی نداشتند و با این حال خودساخته بود. یک بار به این دلیل که پول حمام نداشت، خود را با آب سرد کنار زمین شست و ذات‌الریه شد. از فقر آمد و به دل افتخار رسید. فکر نمی کنم فوتبالیستی مثل او در تاریخ فوتبال ایران آمده باشد. یک پازل کامل بود. اما بعد گرایشات سیاسی پیدا کرد. هیچوقت اما در جمع ما از آنها حرف نمی زد. چون ما نمی توانستیم درک کنیم. اتفاقاتی هم بعد از آن افتاد که ما فهمیدیم دستگیر شده است. 

*روزی که مجبورش کردند آن نامه را در تلویزیون بخواند؛ شما چه حسی داشتید؟

خودش درباره آن مورد صحبت کرد. اما اگر نظر من را بخواهید کاش می توانست و نمی آمد. خیلی دوستش داشتم و دارم. ما خیلی با هم صمیمی بودیم. فوق‌العاده بود. من به عنوان هافبک کنارش بازی می کردم و گاهی وقت ها می دیدم چه کار می کند. خصوصیاتش را می دانستم که این آدم از یک قشر پایین آمد و به اینجا رسید. من حتی یکبار به او گفتم پرویز تو به بازی‌های شوروی دعوت می شوی. هیچکس باور نمی کرد. اما وقتی لیست اعلام شد نام او هم بود. وقتی رفت و برگشت برای من یک ادکلن آورد و خیلی جالب بود که گفت من می دانستم که می روم و این را برای پیش بینی ات نیاوردم! شخصیت خیلی جذابی داشت. دریغ که در ایران نیست و رفت. خیلی می توانست خدمت کند. چون تفکرات روشنی داشت. یکبار حتی برابر عکاسان ایستاد. گفت شما توهین کردید و نمی گذارم که عکس بگیرید. باید از همه این مردم که صاحبان اصلی تیم ملی هستند عذرخواهی کنید. 

*بعد از آن اتفاقات از ایران رفت و جام جهانی را از دست داد. حرف هم درباره اش زیاد است. مثلا -محمد صادقی می گوید من جایش را پر کردم و نبودش اصلا حس نشد!

بحثی در این نیست که آقای صادقی بازیکن بزرگی بود.

*علی پروین هم روی این بحث داشت. حسن روشن یک روز روی همین صندلی نشسته بود و می گفت یک روز من و علی پروین و ناصر حجازی رفتیم پیش حشمت خان مهاجرانی و گفتیم اگر پرویز باشد ما نیستیم!

این شائبه در جامعه هم وجود داشت. پرویز آماده بود که از آمریکا به آرژانتین برود و هرطوری بود یا نگذاشتند یا نشد. اما فاصله قرائت آن توبه نامه با شروع انتقلاب انقدر نزدیک بود که قربانی شد. بعدها ولی گفت خیلی ها حرف نزدند و من نتوانستم حرفم را زدم. 

43257

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 689229

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 3 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • محمد IR ۱۳:۳۹ - ۱۳۹۶/۰۴/۳۱
    40 14
    یاد قدیما بخیر