یک کارشناس ارشد مسائل شرق آسیا وضعیت سیاسی ناآرام پاکستان و تاثیر آن در منطقه را برای خبرآنلاین تحلیل و بررسی کرده است.

زهره نوروزپور: ماجرای ناآرامی های پاکستان از دستگاه قضایی این کشور آغاز شد، بر سر قسم به نبوت در دادگستری این کشور، این ناآرامی ها و اعتراضات به دستگاه قضایی و وزارت دادگستری این کشور تا کنون 6 کشته برحای گذاشته است، اما مساله ای که در این میان مطرح شده این است که آیا سبب این ناآرامی ها سهل انگاری یک وزیر است؟ یا اینکه باردیگر تئوری توطئه مطرح است؟ چرا که مردمانی که به نشانه اعتراض به قسم نبوت به خیابانها آمده اند اکثرا حامیان حزب مسلم لیگ هستند. در همین حال برخی تحلیلگران شرق آسیا بیم آن دارند که این خشم مقدس و مذهبی اتش فتنه داعش است و هدف این گروه شوم پس از عراق و سوریه، پاکستان است. پشت پرده حوادث اخیر پاکستان را با پیرمحمد ملازهی، کارشناس ارشد مسائل شرق آسیا بررسی کرده ایم که از نظر می گذرانید:

پشت پرده ناآرامی های پاکستان چیست؟ برخی تحلیلگران تئوری توطئه را مطرح کرده اند، برخی دیگر آنرا بی ارتباط با حضور داعش در این کشور ندانستند، برخی هم این وضعیت را به نوازشریف مرتبط می دانند. تحلیل شما چیست؟
آنچه در پاکستان اتفاق افتاده ارتباطی به تئوری توطئه و یا اینکه تقویت داعش در این ناآرامی ها ندارد. درواقع پشت پرده این مسائل، تضادهای درونی حاکمیت وجود دارد به این معنا که از وقتی که نوازشریف از کار برکنار شد حزب مسلم لیگ در یک موقعیت ضعیف قرار گرفت و احزاب دیگر با هماهنگی ارتش در پشت پرده سعی کردند که قدرت را به دست بگیرند تا حزب حاکم را وادار به کناره گیری کنند و در نهایت انتخابات زودهنگام را برگزار کند.

به دلیل اینکه حزب مردم حاضر نشد این طرح را پیش ببرد و به خاطر تعهدی که در زمان بوتو و نوازشریف در لندن به توافق رسیده بودند، از حزب حاکم حمایت کرد و حاضر نشد در آن طرح برکناری به عنوان حزب اصلی که در انتخابات هم ممکن بود برنده بشود در این طرح شریک شود و از ادامه قدرت حزب مسلم لیگ شاخه نوازشریف حمایت کردند. هرچند که مسلم لیگ نوازشریف را برکنار کرد، ولی حمایت مردم از او سبب شد که قدرت را حفظ کنند.

بعد از آن مخالفان، چند حرکت دیگر انجام دادند که تظاهرات خیابانی و بستن جاده ها بود،  ولی هیچکدام از اینها به نتیجه مد نظر نرسید چرا که حمایت توده های مردم از حزب مسلم لیگ، خصوصا در پنجاب بسیار زیاد بود.

پس این مساله ادای سوگند و حق نبوت در مناسبات قضایی پاکستان یک بهانه برای حمایت از مسلم لیگ است؟
به نظر می رسد بهانه تازه ای پیدا کرده اند، انهم مساله حق نبوت است. پیشنهادی که وزیر دادگستری اعلام کرده بود راجع به اینکه سوگند را به چه شکلی بیان کنند، این مساله واکنش زیادی را در جامعه اسلامی و گروههای افراطی ایجاد کرد. آنها آمدند جاده اسلام اباد را بستند و مدتها آنجا بسط نشسته بودند و دولت هم هرچه مدارا کرد نتوانست این وضعیت را کنترل کند.

حقیقت این است که این تردید وارد است که پشت پرده این مساله، نظامیان وجود داشتند. لااقل بخشی از نظامیان وجود داشتند چراکه وقتی دولت از ارتش خواست که این وضعیت را کنترل کند، ارتشی ها این دست ان دست کردند و حاضر نشدند این غائله را ختم کنند، هرچند که برای کنترل اوضاع اعلام آمادگی کردند! ظاهرا ارزیابی انها این نبود که به آن سرعتی که دولت می خواهد این غائله را پایان دهند.  به همین دلیل وزیر دادگستری در نهایت مجبور شد از سمت خود کناره گیری کند، تا اینکه مساله تمام شود. 

پس نظامی خود به بخشی از بحران تبدیل شدند...
در پشت این قضیه به نظر می رسید که تضادهای سیاسی بین احزاب از یک طرف و تضادهایی که بین بخش سیاسی و نظامیان وجود دارد از طرف دیگر ممکن است که هر ان از این نوع بهانه ها ایجاد شود و یک شورش و راه بندانی به پا کنند.

مردمی  که در اعتراض به موضوع سوگند به خیابان ها آمدند،  کمی مشکوک است چراکه تغییر خیلی جدی در این مساله نبود، تغییری که بگوییم کفر گویی شده است، تنها نوع سوگند خوردن در مجلس به گونه ای مطرح شده بود که وزیر دادگستری خودش اعلام کرد که اشتباه شده است.  من فکر می کنم که مسائل جدا از ان فرضیه ای است که مثلا بگوییم این تظاهراتی که ریشه مذهبی دارد آماده سازی برای حضور داعش است، یا اینکه بگوییم چون داعش در عراق و سوریه شکست خورده است در اینجا حضور پیدا کرده است.

اینکه داعش در افغانستان و پاکستان حضور دارد تردیدی وجود ندارد. اما ارتش پاکستان، بسیار قدرتمند است. این طور نیست که به راحتی بتوان این کشور را تجزیه کرد. شرایط پاکستان به طور کلی با سوریه و عراق متفاوت است.

به نظرم پشت پرده به این معنا نیست که داعش در حال به وجود آوردن مشکلات جدی برای پاکستان باشد.  گروههای رادیکال اسلامی روابط نزدیکی با ارتش دارند، همین روزهایی که اینها جاده اسلام آباد را بسته بودند،  امکانات انها از منابعی می امد که مشکوک بود، خیلی ها می گفتند خود ارتشی ها این هزینه ها را تامین می کنند یا افرادی که نزدیک به ارتش هستند مانند تجار بزرگ، منظورم این است که نمی توان گفت تئوری توطئه برای حضوررادیکالیزم وجود داشته است.

 بعد از برکناری نوازشریف پیش بینی کرده بودید که پاکستان از سوی هواداران نوازشریف دچار ناآرامی و ناامنی می شود، آیا پیام سوگند بهانه است؟ در نهایت این ناآرامی ها چه پیامدی برای مرزشرقی ما دارد؟
ناآرامی های پاکستان کنترل شده است. این طور نیست که خارج از ارتش بتوان کاری انجام داد.  قدرت آی.اس.آی (استخبارات) با هسته مرکزی پاکستان خیلی قوی است. اگر قضات بین ارتشی ها و بخش های سیاسی و حزب نوازشریف به سادگی حاضر نیستند قدرت را واگذار کنند، این یک واقعیت است.  حتی پیش ببنی اینکه در انتخابات اینده باز هم مسلم لیگ و حزب مردم برنده شوند بسیار زیاد است، ان احزاب کوچکی که ارتش در نظر دارد که زیر چتر حمایت طاهر قادری، حزب انصاف فعالیت کنند، جریانی که کمابیش با ارتش در پشت پرده هماهنگ می شود که جایگزین حزب مردم و حزب مسلم لیگ شود، به این صورت ممکن است انتخابات را پیش می برند. در ان صورت ممکن است که ارتش مجددا دخالت کند، نوعی برکناری دولت به بهانه این اتفاقات یعنی مردم بیایند به خیابان ها، گروههای اسلامی مشکل ساز شوند و ارتش وارد عمل شود.

این وضعیت بر بروی نا امنی های پاکستان هم تاثیر گذار است؟
اینکه تحولات داخلی پاکستان از کنترل خارج شود و بر بلوچستان تاثیر گذارد، باید بگویم الان بین ارتش و ارتش آزادی بخش بلوچستان یک جنگ تمام عیار در جریان است، این مسئله اگر بتواند معادله را به گونه پیش ببرد که در ایالت بلوچستان خطرات جدی به وجود بیاید که بر امنیت ایران هم تاثیر بگذارد بعید است.

چرا با قاطعیت می گویید بعید است؟ دلیلی برای آین مساله دارید؟
برای اینکه چینی ها 54 میلیارد دلار در حال سرمایه گذاری در خط گوادر هستنند، به این خاطر کل منطقه را در وضعیتی قرار می دهند که امنیت آن تامین شود. ارتش کاملا با چین هماهنگ است. 25 هزار نیروی نظامی ارتش و زبده در گوادر و اطرف ان که چینی ها فعال هستند در انجا مستقر شده اند و امنیت انها را تامین می کنند.  تصور اینکه بلوچستان بر امنیت ملی پاکستان یا جنوب شرق ایران تاثیر بگذارد به نظرم قدری دور از ذهن است. هرچند که پاکستان مشکلاتی در این منطقه دارد، بلوچستان بزرگ است، و نهضت ازادی بخش بلوچ در ان به دنبال تجزیه پاکستان است و پاکستانی ها مدعی هستند که هندی ها از  طریق کنسولگری هایشان در پاکستان در این مساله دخالت و از آنها حمایت می کنند. 

ولی به کلیت مساله که نگاه کنید می بینید که با سرمایه گذاری چین خیلی بعید است که تحولی در منطقه به این سادگی ها پیش بیاید. در بلند مدت و میان مدت به نظر می رسد که اگرطرح های چین پیش برود همانطور که الان در حال پیش رفتن است، کمااینکه تا کنون هفتصد کیلومتر بزرگراه از کراچی تا گوادر را افتتاح کردند، منظور این است که سرمایه گذاری بسیار عظیم تر از انچیزی است که پاکستان اجازه دهد امنیت کشورش به خطر بیفتند.

با توجه به توضیحات شما، پس مسائل ناارامی یا مساله تروریسم و نا امنی در پاکستان جدی تر از مساله چین نیست، می توان گفت انجا مرکز ثقل تنش بین چین و آمریکا است؟
ممکن است رقابت هایی بین آمریکا و چین در افغانستان تشدید شود و امریکا فشار بیشتری روی پاکستان بیاورند،  اما به این معنا نخواهد بود که امنیت ملی پاکستان اینقدر تخریب شود که به سوریه و عراق دوم تبدیل شود.

گذشته از این نیروهای رادیکال اسلامی در پاکستان کمابیش با ارتش پاکستان هماهنگ هستند بدون دستور ارتش کاری انجام نمی دهند. نیروهایی که در پاکستان به داعش پیوسته اند، یکی همین لشگر طیبه است که چند روز پیش حافظ سعید رهبر آن از حصر خانگی آزاد شد. خب این کاملا واضح و روشن است که کار ارتش است. از دیگر این گروهها سپاه صحابه، لشگر جنگوی است که اینها همه با ارتش هماهنگ هستند و به این خاطر امنیت پاکستان را به خطر نمی اندازند و اصولا جایگزینی داعش در پاکستان عملی نیست.

اما در افغانستان وضعیت فرق می کند ممکن است خود پاکستانی ها با امریکایی ها سر مساله افغانستان به تفاهم برسند، با این هدف که داعش را علیه روسیه و چین در شمال افغانستان فعال کنند. و اگر قرار است عملیاتی علیه ایران هم انجام دهند از منطقه هرات که نزدیک با مرز ایران است انجام می دهند.

بنابراین خیلی باید به این مسئله دقت کرد که داعش در خاورمیانه به گونه دیگر حرکت کرده است و در افغانستان با اهداف و مسائل دیگری حرکت می کند. در انجا داعش با امریکایی ها درگیر بود اما در افغانستان می توانند علیه روسیه و چین هماهنگ باشند. مسائلی که در بلند مدت ممکن است اتفاق بیفتد، ولی در پاکستان خارج از کنترل ارتش کاری نمی توانند انجام دهند.

پس منظور شما این است که اختلافات آمریکا و پاکستان تنها بر سر نوع فعالیت در این مناطق است، و اینکه مبارزه با تروریسم بهانه است، هدف روسیه، چین، افغانستان و ایران است؟ خب این چه منفعتی برای هر دو کشور دارد؟ و آیا این طرح عملی شده است؟
اختلافات پاکستان با آمریکا بر سر مساله تروریسم جدی تر از این حرف ها است. امریکایی ها معتقدند که بخشی از این جریانات رادیکال اسلامی در واقع در پاکستان ریشه دارد و آمریکایی ها هدف ارتباط لشگر طیبه، جیش المحمد، سپاه صحابه و لشگر جنگوی را با ارتش پاکستان می دانند.

آمریکایی ها با جریان رادیکال اسلامی کجا مشکل دارند و کجا می توانند هماهنگ باشند؟
خب این بحث اصلی است. در جاهایی که منافع امریکا ایجاب کند که اوضاع کنترل شود در انجا به پاکستان و سعودی اجازه نمی دهند که از رادیکال های اسلامی در جهت مسیری استفاده کنند که منافع غرب و اسرائیل را به خطر بیندازند . ولی جاهایی که یتوان به عنوان یک ابزار راهبردی در جهت منافع امریکا استفاده کرد، مساله ندارند.

الان مشکل پاکستان با آمریکایی ها بر سر این است که نمی تواند لشگر طیبه، جیش المحمد، سپاه صحابه، طالبان، حقانی و جنگوی را انطوری که امریکا مد نظردارد تحت کنترل در بیاورد.  چون منافع راهبردی پاکستان در حمایت از این گروهها است. مثل لشگر طیبه که در کشمیر هند فعال است یا طالبان و حقانی که در افغانستان فعال هستند.

بنابراین امریکا و پاکستان در این نقطه اختلاف دارند. آمریکا به سمت هند و افغانستان رفته است. آنها معتقدند که این گروههای افراطی باید در کشمیر بجنگند، این گروههای افراطی که در افغانستان می جنگند، همه مورد حمایت ارتش پاکستان است.

آیا آمریکا پذیرفته است؟
آمریکایی ها الان این خط فکری را پذیرفته اند. راهبرد جدیدی که ترامپ درباره افغانستان و پاکستان مطرح کرد، این بود که نگاه هند به دولت افغانستان را پذیرفت. بنابراین در حال حاضر پاکستانی ها به شدت تحت فشار هستند از این نظر که پاکستان منافع ملی خودش را باید تامین کند، به هر حال بسیار زیاد روی این گروهها برای یک اهداف راهبردی سرمایه گذاری کرده است، نمی تواند از اینها دست بکشد. از طرفی هم  نمی تواند از امریکا ببرد. برای اینکه کمک های مالی،  نظامی و سیاسی که امریکا به پاکستان می دهد کشور دیگری را نمی توانند جایگزین آن کنند، از همین رو است که امید پاکستان الان به چین بسته شده است. تلاش می کند به نوعی مهره هایش را حرکت دهد که به امریکا بگوید که اگر کمک نکنید ما مجبور هستیم به سمت چین، روسیه و ایران، یعنی کشورهایی که اینها با شما مشکل دارند، برویم.  در واقع یک بازی پیچیده انجام می دهند در این بازی امریکا دست انها را خوانده است یعنی این طور نیست که آمریکا بگوید هرچه پاکستان بگوید می پذیریم!

مساله رادیکالیزم اسلامی به این معنا که تا به حال داعش در خاورمیانه، سازمان القاعده در گوشه کنار دنیا، مطرح بوده است، از دید امریکایی ها دیگر باید در منطقه خاورمیانه تمام شود. به این معنا که دیگر آنها نمی پذیرند داعش در عراق و سوریه قدرت داشته باشند. این سیاست امریکا هم با سیاست روسها هماهنگ شده است. معاملاتی بین روسیه و امریکا در حال انجام است. همین که اعلام کردند که امریکا سلاح های را از کردها پس می گیرند معنای آن این است که معامله ای انجام شده است و ابعاد ان معامله چه چیزی است؟معلوم نیست! فشاری که بروی حزب الله می آید بخشی از ان معامله است. برای ایران هم ممکن است پشت پرده معامله ای انجام شده باشد. مجموع این شرایط را در نظر بگیریم رادیکالیزم اسلامی در معنایی که قبلا با غرب هماهنگ بوده است، الان دیگر حمایت نمی شود، باید به سمت چین و روسیه  تغییر جهت دهد تا اینکه غرب بار دیگر از این گروه ها حمایت کند.

52310

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 731895

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
7 + 9 =