رئیس پلیس راهور گفته است: «در دو دهه اخیر 402 هزار و 259 نفر در اثر حوادث رانندگی کشته و چهار و نیم میلیون زخمی، یعنی بیش از دو برابر شهدای 8 سال جنگ تحمیلی داشتهایم». همین امروز که شما این مطلب را میخوانید طبق گفته همین مقام مسئول « 43 نفر در حوادث رانندگی کشته شده و میشوند». اگر خسارت اقتصادی فوت یک انسان را با دیه آن فرد محاسبه کنیم (که البته کاری دقیق نیست)، با توجه به دیه 210 میلیون تومانی در ماهای غیر حرام کل دیه معادل این کشتهها 85 هزار میلیارد تومان است. تعداد زخمیها هم طبق گفته رئیس پلیس راهور 4 میلیون و 591 هزار و 307 نفر بوده است. اگر متوسط هزینهای که برای درمان هر زخمی برای خانواده و سیستم درمانی ایجاد میکند را معادل 50 میلیون تومان فرض کنیم این تعداد زخمی حدود 230 هزار میلیارد تومان خسارت مستقیم ایجاد کرده است. اگر فرض کنیم تعداد خودروهای آسیب دیده در اثر این تصادفات یک چهارم تعداد کشتهها و زخمیهاست، 1 میلیون و 250 هزار خودرو در اثر این تصادفات خسارتهای سنگین دیدهاند. اگر خسارت آنها را نصف ارزانترین خودروی بازار (پراید) در نظر بگیریم، 12 هزار و پانصد میلیارد تومان هم خسارت مالی به وسائل نقلیه وارد شده است. به فرض چشم پوشی از خسارتهای غیر مستقیم دیگر در اثر بی سرپرست شدن یک عضو خانواده و یا از دست رفتن یک نیروی کار و متخصص، این تصادفات تا به حال حداقل 327 هزار و پانصد میلیارد تومان معادل 86 میلیارد دلار (یعنی به طور متوسط سالی 4.3 میلیارد دلار) به اقتصاد کشور زیان وارد کرده است.
سوال جدی که همیشه ذهن من را به خود مشغول کرده است، این است ما که از کشته شدن دیگر انسانها در دیگر نقاط جهان به حق حساس هستیم، چرا نسبت به این کشتار بیرحمانه در داخل خاک خودمان بی تفاوتیم؟ آیا فکر میکنیم که این انسانهای شکم سیر از فرط خوشی هوس کردهاند یکی یکی یا به ته دره بروند، یا زیر آهن و آتش له شده و بسوزند و یا برای همیشه روی ویلچر زندگی کنند؟ چرا این همه رسانههای نوشتاری و تصویری و مجازی در مورد این بزرگترین نسل کشی تاریخ بی تفاوتند؟
سوال دیگری این است: آیا راهی برای جلوگیری از این جنایت نیست؟ من نیک میدانم که جایی در دنیا نداریم که سوانح رانندگی تلفات نداشته باشد. ولی مسئله آن است چرا ما در صدر آمار تلفات رانندگی در جهانیم و این جایگاه اصلا تغییر نمیکند؟ من نمیخواهم خودمان را با کشور پیشرفتهای چون آلمان مقایسه کنم. چرا رتبه کشور همسایه ما ترکیه در کشتههای رانندگی (تعداد در 100 هزار) طبق آمار سایت جهانی امید به زندگی 118 است ولی ایران در رتبه اول جا خوش کرده است؟ جالب آن است که بر اساس آمار ویکی پدیا رتبه ترکیه از نظر تعداد خودروها بر جمعیت 62 و ایران 71 است!
به عنوان کسی که چندین سال از عمرش را در کشوری با بهترین سیستم حمل و نقل عمومی مانند آلمان گذرانده است، پاسخ به دو سوال بالا خیلی سخت نیست. اولین دلیل آن فساد سیستمی در نظام کشور داری ما است که تمامی برنامه و پروژهها و سرمایه گزاریهای دولتی و بودجه گزاری و تایید آن توسط مجلس معطوف به حفظ منافع شرکتها و پیمانکاران خصولتی (خصوصی-دولتی) است. نتیجه آن میشود که وزارت راه، وزارت صنایع و معادن و شهرداریها میشوند، تامین کننده منافع دو شرکت بزرگ خودروسازی و یا پیمانکاران راه سازی و پل سازی و امثالهم. آنها غافل میشوند که وظیفهاشان ساخت جاده برای 1.5 میلیون خودوریی نیست که سالیانه توسط شرکتهای خودروی سازی ساخته و یا وارد کشور میشوند. آنها وظیفه دارند بودجه دولتی را صرف زیر ساختهایی بکنند که مردم به راحتی وسلامتی بتوانند جابجا شوند. ایجاد یک سیستم حمل و نقل عمومی کارا - که در ایران با توجه به پستی و بلندها و دوری مسیرها سیستم ریلی و هوایی از همه مناسب تر است -میتواند ایمن ترین و سریعترین راه برای جابجایی انسان و بار باشد، نه نشستن در خودروهای شخصی که امید به زنده مانی در آنها تا مقصد بسیار کم است.
شهرداری تهران همیشه گلایه داشتند که دولتها مصوبات قانونی پرداخت سهم دولت در حمل و نقل عمومی را رعایت نکردهاند. این انتقاد به دولت وارد است و هر مسئول دولتی که از پرداخت سهم قانونی کوتاهی کرده و آن را در جای دیگری مثلا ساخت سد شفارود و گتوند و اتوبان شمال صرف کرده است، به طور مستقیم در حیف و میل کردن بیت المال و عواقب آلودگی و تلف شدن وقت مردم در ترافیک و حوادث رانندگی مقصر است. البته شهردار سابق هم که چند هزار میلیارد تومان پول مردم را برای ساخت سازهای چون پل صدر هزینه کرده کمتر از دولت مقصر نیست.
من بارها تاکید کردهام و باز هم تکرار میکنم، که مهمترین عامل ناامنی خودروهای عمومی مانند اتوبوس و تاکسی در ایران، خرده مالکی این سیستمها است. در جایی که راننده صاحب خودرو است، یعنی شرکت کوچکی که هم رئیس، هم ناظر، هم کارمند و کارگرش در یک انسان جمع شده، سالم به مقصد رسیدن فقط معجزه است. این شرکت تک نفره هم باید مواظب سودش باشد، هم بر سلامت خودرو نظارت فنی داشته باشد و هم رانندگی کند و هم دغدغه زندگی شخصی و خانواده خود را داشته باشد. رانندگی شغلی است که به تنهایی یکی از سختترین مشاغل است. کسی که پشت فرمان مینشیند نباید هیچ دغدغه و هدفی جز رانندگی استاندارد داشته باشد. به همین دلیل راه حل کوتاه مدت این مشکل ممنوع کردن ارائه خدمات حمل و نقل عمومی توسط اشخاص است. دولت میتواند ابر شرکتهایی که به دولت فشار میآورند که جاده و پل و سد بسازد را به سوی سرمایه گذاری در سیستمهای حمل و نقل عمومی هدایت کند.
راه حل پایدار هم سرمایه گذاری در حمل و عمومی ریلی مانند قطار و مترو، با استفاده از مالیات بنزین و گازوئیل است. در کشوری که سالیانه 57 میلیارد لیتر بنزین و گازوئیل مصرف میشود، اگر فقط 200 تومان به قیمت آن به عنوان مالیات حمل و نقل عمومی اضافه شود، درآمدی معادل 11 هزار و چهارصد میلیارد تومان در سال بدست میآید که سرمایه گزاری آن در حمل و نقل ریلی میتواند تحول بزرگی در رها شدن کشور از کشتارهای حوادث جادهای و آلودگی شهرها گردد. 90 سال پیش اخذ مالیات از قند و شکر به احداث راه آهن سراسری منتج شد. چرا باید از اعمال مالیات بر خشن ترین سلاحی که عامل بزرگترین نسل کشی قرن 21 در ایران، یعنی بنزین و گازوئیل، تردیدی به خود راه داد؟
نظر شما