۴ نفر
۲۷ شهریور ۱۳۹۶ - ۰۵:۳۳

خانواده ها با صرف هزینه های گزاف و کمرشکن مدارس غیر انتفاعی و هزینه های جانبی شرکت در کنکور، فرزندان دلبند خود را به دانشگاه رسانده اند. اما دانشگاه متاسفانه قادر نیست انتطارات مشروع و به حق آنان را عملی کند. ارتباط دوسویه و محکمی بین دانشگاه ها با بازار کار و جامعه وجود ندارد. لذا دانشگاه ها با کسری بودجه و فقر جدی منابع پژوهشی مواجه می باشند.

دانشگاه در هر کشوری آیینه ای از شالوده زندگی اجتماعی آن کشور است. در ایران هم دانشگاه آیینه ای از وضعیت فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جامعه ماست. دانشگاه باید مرجع و ملجأ رفع مشکلات جامعه باشد، اما چنین نیست.

دراین چهل سال بر کمیت دانشگاهها، استادان، دانشجویان و کارمندان اداری آن بشدت افزوده شد اما از بالابردن کیفیت علمی و آموزشی و علم کاربردی عاجز و درمانده شدیم. این همه وزیران پی در پی علوم با تخصص های فنی و پزشکی از جناح های سیاسی آمدند و رفتند، اما عمده تلاش بر کمیت و تعداد متمرکز شد.

از بیم عزیمت جوانان متقاضی تحصیل به خارج از کشور، تعداد پذیرش دانشجوی داخل، تصاعدی بالا رفت، پذیرش دانشجویان فوق لیسانس و دکترا بی حساب و کتاب و بیقواره افزایش یافت، دانشجوی شهریه ای دولتی، پردیس بین الملل، آزاد اسلامی، پیام نور، غیر انتفاعی، موسسات آموزشی وابسته به وزارتخانه ها همه برای خود سهمی برای پذیرش دانشجو اختصاص دادند. اما از آن طرف، برای اشتغال تدبیر نشد. 

تنزل کیفیت علمی و آموزشی دانشگاه ها از زمان گسترش واحدهای دانشگاه آزاد در دهه 1360 آغاز شد، و با تاسیس دانشگاه های غیر انتفاعی نیز تسریع و تشدید گردید. تا آنجا که برای دریافت مجوز تاسیس دانشگاه، لابی قدرتمندی شکل گرفت زیرا شغلی درآمدزا بود. اما این وضع چند سالی بیش ادامه نیافت و بر مشکلات دانشگاه های بحران زده  افزود. 

از دهه هفتاد تا کنون، عمدتا دانشگاه در ایران به منزله مکانی برای مشغول کردن جوانان برای چند سال و نیز ایجاد نوعی افتخار و دل خوشی برای خانواده های آنان شده است، بجای اینکه واقعا چه قدر تضمین شغلی برای فارغ التحصیلانش وجود دارد.

خانواده ها با صرف هزینه های گزاف و کمرشکن مدارس غیر انتفاعی و هزینه های جانبی شرکت در کنکور، فرزندان دلبند خود را به دانشگاه رسانده اند. اما دانشگاه متاسفانه قادر نیست انتطارات مشروع و به حق آنان را عملی کند. انتظار برای آموزش به همراه کاربرد برای ورود به بازار کار و داشتن شغلی آبرومند، متناسب با رشته تحصیلی آنان، به امیدی سخت و عمدتا دست نیافتنی تبدیل شده است.

وقتی وزارت خانه های ما و نهادهای حکومتی، نوع تعامل با استادان دانشگاه را بلد نیستند و برخی از مراکز و معاونت های پژوهشی آنها هم که می خواهند ادعا و پُز ارتباط با دانشگاه را داشته باشند، از استادان با اطلاعیه های عمومی و فله ای دعوت به نشست می کنند، از این نوع برخورد باید بفهمیم که منزلت و جایگاه استاد و دانشگاه در پایین ترین رتبه اجتماعی قرار گرفته است و دانشجو که اصلا احترامی برایش قائل نیستند. این ها، تجربه طولانی این نویسنده و همکارانش از مراکز اجرایی و تصمیم گیری کشور است. 

بی تدبیری در تاسیس دانشگاه ها، امروز ما را با بحرانی روبرو کرده: با روند خالی شدن کلاس های دانشگاه ها مواجه هستیم. چه کسانی مسئول این وضعیت هستند؟ و چه راه درمانی برای آن متصور است؟ گفتند دانشگاه باید مرجع حل مشکلات کشور باشد، رفتند بر تعداد آن افزودند بدون آنکه به فکر محتوا باشند. امروز دانشگاه های نیمه خالی، همچون کلیساهای سیاه و فرسوده دوران قرون وسطایی رها و بی حاصل مانده است.

نویسنده به عنوان معلم دانشگاه در چالش این اندیشه است که چرا و با چه انگیزه ای باید در دانشگاه بحران زده ای بماند که تولیداتش نه بکار جامعه می آیند و نه جذابیتی برای بازار کاردارند؟  مهمترآنکه امکان تولید علم کاربردی برای استادانش وجود ندارد. وقتی ابزار و فرصت های آموزشی و منابع پژوهشی در انحصار چند درصد از مدیران و استادان است، وقتی تولید کارخانه دانشگاه، در بازار خریدار ندارد و فارغ التحصیلانش درمانده اند، چه انگیزه ای برای استاد دانشگاه به عنوان نیروی تولید باقی می ماند.

برای درک واقعی وضعیت بحرانی دانشگاه ها از استادان علوم انسانی اش بپرسید: هر یک از آنها چند مورد از مسائل جامعه را در رشته خود حل کرده اند؟ و چه راه کاری که منتج به حل مسئله و مشکلی شده باشد ارائه داده اند؟ از میان ده ها هزار استاد علوم انسانی دانشگاه های ایران، عده ­ای که واقعا طرحی عملی و مفید ارائه داده باشند که آن طرح از سوی نهادهای اجرایی و تصمیم گیرنده حکومتی و دولتی به اجرا درآمده باشد و  به حل مسئله ای در عمل کمک کرده باشد، به نسبت استادانش بسیار ناچیز  و مایه شرمساری  است. 

وقتی روند تقدیر از تلاش علمی به هزار چیز دیگر وابسته است، وقتی فلسفه نوشتن کتاب و مقاله علمی به کلی به امور دیگری معطوف می شود: کتاب نویسی، کتابسازی می شود؛ مقاله نویسی فقط برای گرفتن ارتقای شغلی و جلوگیری از قطع حقوق ماهیانه می شود، وقتی فلسفه تآلیف کتاب و مقاله که باید برای حل مسئله و جهد علمی و برای عبور از مرزهای دانش باشد فراموش می شود، وقتی انگیزه و هدف پژوهش برای رفع مشکلات مالی زندگی و نه حل مشکل جامعه می شود، اینجاست که دانشگاه از درون بی خاصیت است.

وقتی قانون ارتش در دانشگاه حاکم می شود؛ وقتی قوانین و آیین نامه ها راه افراط می روند و کاسه داغ تر از آش هستند؛ بدون فراهم آوردن زمینه ها و زیرساخت ها برای اجرای آیین نامه های دانشگاهی و آموزشی و پژوهشی، به آنجا می رسیم که حتی برای مصاحبه با شبکه های خارجی، امتیاز و تشویق علمی لحاظ می کنیم و زمینه ای می شود برای ورود افراد فاقد شایستگی های علمی به ساحت سایر علوم تخصصی.

 اینجاست که استوانه های علم، سست و بیمار می شوند، اینجاست که همه در مورد تولید این کارخانه باید نگران باشیم. زیرا این تولید در جامعه خریدار ندارد، کالای مرغوب نیست؛ زیرا راه علم اندوزی و علم ورزی بیمار است. به کمک رفع وضعیت دانشگاه های بحرانی بشتابید و سرمایه های علمی و ظرفیت نیروی جوان جویای علم و کار را پاس بداریم.

دکتر حسام الدین واعظ زاده استاد دانشگاه 

 

 

 

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 708252

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
8 + 7 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • دانشجوی دانشگاه تهران US ۱۵:۴۱ - ۱۳۹۶/۰۶/۲۷
    1 0
    آقای دکتر در دانشگاه بمانید ما به شما نیاز داریم