حسین کیانی، رویا میرعلمی، شهرام حقیقت‌دوست، خاطره اسدی، امیررضا دلاوری، علیرضا آرا و مجید رحمتی با حضور در کافه خبر از تازه‌ترین نمایش‌شان در سالن اصلی مجموعه تئاتر شهر گفتند.

نرگس کیانی: گروهی تصمیم دارند در عصر 28 مرداد 1332 نمایش «باغ آلبالو» را در تئاتر سعدی اجرا کنند. آنان با وجود مواجهه با سانسور، مشکلات شخصی بازیگران و رویداد کودتا، تمام تلاش خود را می کنند تا کار را روی صحنه ببرند... اما در پایان سالن تئاترشان توسط دار و دسته شعبان جعفری به آتش کشیده می شود. این داستان نمایشی است به نویسندگی و کارگردانی حسین کیانی به نام «تیاتر سعدی، تابستان سی و دو» که این روزها در سالن اصلی مجموعه تئاتر شهر اجرا می‌شود.

بازیگران این نمایش به ترتیب حروف الفبا خاطره اسدی در نقش مهرزاده ایرانی، علیرضا آرا در نقش فردوس کیهان‌خدیو، شهرام حقیقت‌دوست در نقش حسن آقا سوفلور، امیررضا دلاوری در نقش‌های سرگرد قربانعلی فخرایی و شعبان جعفری، مجید رحمتی در نقش‌های تقی تُمبَکی و احمد عشقی، علی سلیمانی در نقش سراب‌علی بهرام‌افشار و رویا میرعلمی در نقش لورین هستند.

نویسنده و کارگردان و تعدادی از بازیگران «تیاتر سعدی، تابستان سی و دو» که تا سی‌ام دی هر شب ساعت 19:30 روی صحنه می‌رود در همان روزهای آغاز اجرایشان مهمان کافه خبر بودند. آن‌چه در ادامه می‌خوانید حاصل گفت‌و‌گوی مهدی یاورمنش است با کارگردان و بازیگران این نمایش.  

آن‌چه در نمایش «تیاتر سعدی، تابستان سی و دو» جلب توجه می‌کند دغدغه‌مندی شما در مقام نویسنده نسبت به مصائب و مشکلات اهالی نمایش است. چیزی که پیش از این هم در آثارتان شاهد آن بوده‌ایم.  

حسین کیانی: دغدغه نمایش «تیاتر سعدی، تابستان سی و دو»، خودِ تئاتر است؛ نمایشی درباره نمایش. همان طور که اشاره کردید گروه ما در سال‌های اخیر چند اثر دیگر هم با این مضمون روی صحنه برده که به مسائل، مشکلات و زندگی اهالی نمایش پرداخته است. از جمله این نمایش‌ها می‌توان به «مضحکه شبیه قتل»، «تیاتر اجباری»، «تکیه ملت» و «بیداری‌خانه نسوان» اشاره کرد که جملگی زندگی اهالی نمایش را مورد توجه قرار داده‌اند.

«تیاتر سعدی، تابستان سی و دو» نیز خالی از این دغدغه‌ها نیست و از آن جا نشات می‌گیرد که بررسی چگونگی شکل‌گیری بنیان‌های تئاتر در ایران همواره مورد علاقه من بوده است و دوست داشته و دارم که آثاری در این مورد بنویسم و کارگردانی کنم.

نکته‌ای که در این نمایش نسبت به سایر آثاری که نام بردید برجسته‌تر است آمیختگی آن با مسائل سیاسی دوران خود است.

کیانی: کودتای 28 مرداد 1332 به عنوان یکی از مهمترین اتفاقات صد سال اخیر دنیا، هنوز هم قابل بررسی و مطالعه است. این کودتا صرفا برای برکناری دکتر محمد مصدق نبود و اسناد می‌گویند دو کشوری که باعث و بانی این کودتا شدند دورنمای ملی شدن صنعت نفت ایران را برای کل خاورمیانه و شرق بد می‌دیدند و می‌دانستند اگر این جنبش ملی ریشه‌کن نشود چه بسا مردم دیگر کشورهای نفت‌خیز هم که حاکمان وابسته و مستبدی داشتند، قیام کنند و این مسئله بُعد جهانی پیدا کند.

کوتای 28 مرداد جدا از اثرات خارجی، اثرات داخلی قابل توجهی هم بر جا گذاشت. سال‌های بعد از کودتا، سال‌هایی تلخ و سرشار از خفقان و ناامیدی بود.

از چپ:حسین کیانی،رویا میرعلمی،علیرضا آرا،امیررضا دلاوری،شهرام حقیقت‌دوست،خاطره اسدی و مجید رحمتی


نکته سومی که باید در مورد «تیاتر سعدی، تابستان سی و دو» به آن اشاره کرد بحث خودِ تئاتر سعدی و به آتش کشیده شدن آن به لحاظ تاریخی است.

کیانی: البته تئاتر سعدی اولین تئاتری نبود که آتش زده شد. ما پیش از آن و در اوایل دهه 20 شاهد به آتش کشیدن تئاتر سعادت هستیم اما تئاتر سعدی به دلیل توجهی که تنها در طول سه سال فعالیتش به خود جلب کرد با سوزانده شدن بُعد نمادین گرفت. در مجموع مسائل و مشکلات اهالی نمایش، کودتای 28 مرداد 1332 و سوزانده شدن تئاتر سعدی در این روز سه مسئله‌ای بودند که موجب شدند نتوانم به راحتی از کنار این ایده بگذرم.

بهتر است دوستان دیگر هم وارد بحث شوند و از نگاه خود به این متن و دغدغه های نویسنده آن بگویند. 

علیرضا آرا: هر نویسنده و کارگردانی که می‌خواهد نمایشی روی صحنه ببرد فارغ از دانش‌ باید چیزی درون خود داشته باشد که متاسفانه بسیاری از فعالان این حوزه فاقدش هستند و آن، دغدغه‌ موضوعی خاص است. خوشحالم که حسین کیانی این دغدغه‌مندی را دارد و همان طور که خودش اشاره کرد یکی از موضوعات مورد توجه‌اش زندگی اهالی نمایش و وضعیت و موقعیت آن‌ها در جامعه است و این ماجرا چه مستقیم و چه غیرمستقیم در آثارش دیده می‌شود. 

مجید رحمتی: آن چه من در نمایش‌های کیانی دوست دارم جدا از دغدغه‌مندی‌اش، ارتباط تنگاتنگ آثارش با زمانه‌ای است که در آن زندگی می‌کنیم. اتفاقات نمایش‌های او حتی اگر در دوران مشروطه یا سلطنت ناصر شاه بگذرد با جامعه معاصرش پیوندی ملموس دارد.

یکی از نکات جذاب نمایش «تیاتر سعدی، تابستان سی و دو» برای من این بود که به شخصه به عنوان یک بازیگر نمی‌دانستم تئاتر سعدی واقعا طبق اسناد تاریخی در 28 مرداد 1332 به آتش کشیده شده است.

به غیر از واقعیت تاریخی به آتش کشیدن تئاتر سعدی، باقی ماجرای نمایش خیالی است. اما چند شخصیت تاریخی مثل شعبان جعفری دارد که بازی در نقش آنان باید مستند باشد. آقای دلاوری در این باره بگویید. 

امیررضا دلاوری: در مورد شعبان، در کنار توضیحاتی که حسین کیانی ارائه داد شروع به خواندن کتاب خاطرات شعبان جعفری به کوشش هما سرشار کردم، فیلم‌های کوتاه و عکس‌هایی را هم که از او به جا مانده دیدم و مصاحبه‌ای را که در اواخر عمر انجام داده بود خواندم.   


برخلاف شعبان جعفری، اما از شخصیت سرگرد فخرایی چندان روایت تاریخی نداریم.

کیانی: شخصی به نام فخرایی واقعا در اداره سانسور وجود داشته، هر چند سرگرد نبوده است اما امضاهای او در کتاب دو جلدی «گزیده اسناد نمایش در ایران» موجود است. عکسی از او وجود ندارد اما امضاهایش هست.

خانم اسدی، شما که چندان سابقه حضور روی صحنه را نداشتید، این تجربه را چگونه دیدید؟

خاطره اسدی: پس از نمایش «همسایه آقا»، این دومین باری است که روی صحنه می‌روم. طبق صحبت‌هایی که با حسین کیانی انجام دادیم، مهرزاده ایرانی را دختری زیر 30 در نظر گرفتیم. کسی که به شدت درگیر مشکلات  زندگی است و به همین واسطه پیشنهاد سرگرد فخرایی را می‌پذیرد تا در ازای دریافت پول کاری را که او می‌خواهد انجام دهد.

آقای حقیقت دوست، یکی از دلنشین ترین آدم های این نمایش که البته بیشتر به تیپ نزدیک است، حسن آقا سوفلور است. برای بازی در این نقش گریم متفاوتی شده ، در سنی بزرگ تر از خودتان بازی و با لهجه گیلکی هم صحبت کرده اید. هنگامی که کیانی این نقش را به شما پیشنهاد داد با پذیرش آن مشکلی نداشتید؟

شهرام حقیقت‌دوست: پیش از این در نمایش‌هایی که برای کیانی بازی کرده بودم ‌نقش‌های تیپیکال داشته ام اما این اولین باری بود که نقش کسی با این اختلاف سنی نسبت به خودم را بازی می‌کردم.

البته علاقه من به شخصیت حسن آقا سوفلور به جای دیگری برمی‌گردد. همان طور که احتمالا می‌دانید نمایش «مرگ در حمام بنفش» به نویسندگی و کارگردانی حسین کیانی دو سال پی در پی در بازبینی رد شد و هنوز هم به اجرای عمومی نرسیده است، من در آن اثر نقش سربازی شهرستانی از خطه شمال را بر عهده داشتم. هنگامی که کیانی برای حضور در «تیاتر سعدی، تابستان سی و دو» از من دعوت کرد، قصد داشت نقش فردوس کیهان‌خدیو را که اکنون بر عهده علیرضا آرا است به من بدهد. زمانی که اسامی شخصیت‌های نمایشنامه را دیدم احساس کردم با حسن آقا سوفلور ارتباط بهتری برقرار خواهم کرد و (با خنده) به نظرم پدربزرگِ سربازِ «مرگ در حمام بنفش» آمد.

از سوی دیگر به دلیل این که درگیر کار تصویر بودم، احساس کردم حسن آقا نسبت به فردوس کیهان‌خدیو نقش سبک‌تری است و برای تمرین به زمان کمتری احتیاج دارد.

شما در تمام طول نمایش از لهجه گیلکی استفاده می‌کنید. موضوعی که بارها خصوصا در کار تصویر و سریال‌های تلویزیونی شاهد حساسیت‌برانگیزی آن بوده‌ایم.

حقیقت‌دوست: به نظر من اساسا حساسیت روی لهجه حساسیتی بی‌خود و بی‌جهت است. من این تجربه را در کار تصویر هم داشتم و با قضاوت‌ها و ممیزی‌هایی ناآگاهانه و ناعادلانه رو به رو شدم. در آن سریال کسی که در راس مدیریت فرهنگی قرار داشت به جای گرفتن تصمیمی درست، دست به حذف زد. به خاطر تمام این بازدارندگی‌هاست که استفاده از لهجه و گویش صرفا به جُک‌ها و لطیفه‌ها محدود مانده است. آیا نباید روزی از این پله بگذریم و به سمت استفاده از این قابلیت دراماتیک در هنرهای نمایشی برویم؟ ایراد این که از لهجه‌ها و گویش‌های مختلف موجود در کشورمان در تصویر و تئاتر بهره ببریم کجاست؟

ما قرار نیست قومیتی را مسخره کنیم بلکه برای ایجاد حسی از نزدیکی با مخاطب این کار را انجام می‌دهیم. به عنوان مثال من از خطه شمالم و هنگامی که نقش حسن آقا سوفلور را با لهجه گیلانی بازی می‌کنم به سادگی و صداقتی می‌رسم که در خلق این کاراکتر به کمکم می‌آید.

میپذیرید که ممکن است برخی دیالوگ‌هایتان برای بعضی از مردم همان منطقه برخورنده باشد؟   

حقیقت‌دوست: این مرحله گذر است و ما باید این قدم‌ها را برداریم. شاید الان یک یا دو دیالوگ مخاطب را به یاد جُکی بیندازد که قبلا شنیده است و شاید من ناآگاهانه و ناخودآگاه در بعضی قسمت‌ها به این سمت رفته باشم و ادعایی هم ندارم که کار کاملا درستی انجام داده‌ام ولی ما باید از این مرحله بگذریم و نمی‎توانیم مرتب جلوی آن را بگیریم. این جلوگیری‌ها به ماندن در سطح جک‌ها و مسخره کردن‌ها منجر می‌شود.

کیانی: برخورنده شدن یا نشدن بستگی به این دارد که ما به چه منظوری شخصیتی را که دارای لهجه است وارد کار کنیم؟ در نمایش ما به غیر از حسن آقا سوفلور، سراب‌علی بهرام‌افشار با بازی علی سلیمانی هم لهجه دارد که اولی گیلکی صحبت می‌کند و دومی تبریزی. این نه تنها مسخره کردن نیست بلکه اشاره‌ای به دو پایگاه مهم تئاتری ایران است. تاریخ تئاتر تبریز و تاریخ تئاتر رشت آن قدر مفصل‌اند که خواندنشان متعجب‌تان می‌کند. در واقع حضور این دو شخصیت گونه‌ای ادای دِین به این دو شهر هم هست.  

در کنار اهالی رشت و تبریز، ارامنه هم در پاگرفتن تئاتر ایران نقشی اساسی داشتند. برای همین شخصیت لورین با بازی خانم میرعلمی هم به کار اضافه شد؟ 

رویا میرعلمی: ابتدا که حسین کیانی شروع به نوشتن کرد نام شخصیتی که من بر عهده دارم عصمت تالشی بود، سپس به لورین آواکیان تبدیل شد و مجددا عصمت شد اما من در ادامه از کیانی خواستم به لورین تبدیلش کند چون احساس کردم می‌توانم به واسطه لهجه ارمنی و ویژگی‌های شخصیتی‌اش نقش متفاوت‌تری ارائه کنم.

برای رسیدن به لهجه ارمنی از لوریس چکناواریان کمک بسیار زیادی گرفتم. پیشنهاد او این بود که غلیظ صحبت نکنم چون لورین بازیگر تئاتر است و بازیگران سعی می‌کردند خود را با زبان رایج تطبیق دهند. نکته جالب این که دوران نوجوانی چکناواریان مصادف با زمان کودتای 28 مرداد بوده و حتی شعبان جعفری را دیده است و برای تحقیقی در مورد موسیقی زورخانه‌ای با یکدیگر ملاقات هم داشته‌اند.  

فارغ از بحث بازیگری، تئاتر سعدی در تاریخ نمایش ایران دارای سابقه و پیشینه‌ای مشخص است. پیش از آن که بخواهم به پایبندی یا عدم پایبندی شما به این تاریخ بپردازم می‌خواهم دلیل انتخاب تئاتر سعدی و نه تئاتری دیگر را به شکل مشخص‌تر بدانم.

کیانی: تئاتر سعدی تنها مکان فرهنگی بود که روز 28 مرداد 1332 به آتش کشیده شد و از بین رفت. درست است که در آن روز دفتر اصل 64، دفاتر احزاب و روزنامه‌ها هم آتش زده شدند اما تئاتر سعدی برای من اهمیت نمادین داشته و دارد.

این اهمیت نمادین از اسم این مکان فرهنگی هم ریشه می‌گیرد. همان طور که می‌دانید یکی از القاب سعدی، مصلح‌الدین و افصح‌المتکلمین است. سعدی برخلاف بسیاری از هم طرازان خود، مصلح اجتماعی است و ما شاعری اجتماعی نویس‌تر از او نداریم. آن قدری که او در خلقیات، آداب، رسوم، منش و رفتارهای ما ایرانیان دقیق شده و آن را به نظم و نثر درآورده هیچ شاعر دیگری چنین نکرده است. بنابراین عنوان تئاتر سعدی این موضوع را هم به ذهن من متبادر کرد.

نکته دیگر این که در ابتدا، نمایشی که این گروه تئاتری مشغول تمرین آن بودند و می‌خواستند در شب کودتا در تئاتر سعدی روی صحنه ببرند گوشه‌ای از زندگی سعدی بود و نه نسخه آداپته‌ شده‌ای از«باغ آلبالو».

چه شد که آن نمایش به «باغ آلبالو» آن هم به صورت منظوم تبدیل شد؟

کیانی: واقعیت این است که چند شب مانده به شروع اجرا احساس کردم آن نمایش در شان سعدیِ شاعر نیست. این حرف به این معنی نیست که آن چه نوشته بودم ضعفی داشت بلکه احساس کردم در حد و اندازه سعدی نیست و من برای شیخ المصلح‌الدین باید در زمانی دیگر متن دیگری بنویسم.

و اگر می‌خواستید براساس مستندات تاریخی پیش بروید با بررسی نمایش‌هایی که در تئاتر سعدی اجرا شده است می‌بینیم هیچ گاه نمایش ایرانی در این مکان روی صحنه نرفته و هر چه بوده متون ترجمه شده فرنگی بوده است.

کیانی: بله. عمده نمایش‌هایی که در تئاتر سعدی روی صحنه می‌رفتند فرنگی بودند. من این نکته را مد نظر داشتم که از لحاظ تاریخی این گروه باید نمایشی را روی صحنه ببرد که فرنگی باشد و همچنین نگاه و نگرش خاص فردوس کیهان‌خدیو به عنوان کارگردان با بازی علیرضا آرا در آن دیده شود.

ما در «تیاتر سعدی، تابستان سی و دو»، «باغ آلبالو» را به صورت منظوم و ریتمیک می‌بینیم. سابقه این گونه ترجمه‌ها به پنجاه سال پیش از تاریخی که ما در نمایش‌مان نشان می‌دهیم برمی‌گردد؛ زمانی که به عنوان مثال میرزا حبیب اصفهانی، «میزانتروپ» مولیر را به نظم در آورد. این نوع ترجمه، این نوع اقتباس و این نوع نگاه به آثار فرنگی در تاریخ ادبیات نمایشی هم همواره برای من جذاب بوده و هست.  

اما باز هم به لحاظ تاریخی، با وجود اجرای آثار ترجمه شده در تئاتر سعدی، این مکان نماینده این نوع نمایش‌های منظوم و ریتمیک که شما نشان می‌دهید نبوده و ممکن است برای کسی که با تاریخ ادبیات نمایشی آشنا نیست سوتفاهم ایجاد شود. 

کیانی: فراموش نکنیم غیر از عنوان تئاتر سعدی و سوخته شدنش در روز 28 مرداد توسط دسته‌ای از اراذل و اوباش به سرکردگی شعبان جعفری، مابقی ماجرا ساخته و پرداخته ذهن من است. در هنر نمایش، ورود تخیل به تاریخ همواره مجاز بوده و هست و من هم پایبند به وقایع تاریخی نبوده و نیستم. برای من بُعد نمادین تئاتر سعدی نسبت به واقعیت تاریخی و کنکاش در آن جذاب‌تر است. من نمایشنامه نویسم و نه وقایع‌نگار سیاسی.  

هرچند آن‌چه به عنوان نمایش «باغ آلبالو» توسط این گروه در تئاتر سعدی تمرین می‌شود چیزی جز مضحکه‌ای متلاشی شده یک متن اصیل نیست اما همین هم از سوی اعمال کنندگان ممیزی تحمل نمی‌شود.    

کیانی: البته من آن چه را تمرین می‌شود مضحکه‌ای متلاشی شده نمی‌دانم. انتخاب نمایش «باغ آلبالو» از سوی فردوس کیهان‌خدیو به عنوان کارگردان نمایش ما، با توجه به شرایطی که گروه در آن به سر می‌برد انتخابی هوشمندانه و درست است.

اجرای «باغ آلبالو» به این صورت را مضحکه نمی‌دانید؟

کیانی: من هیچ ایرادی به این موضوع وارد نمی‌دانم، زمانی که می‌دانیم «باغ آلبالو» خود در اصل نمایشی کمدی است. فراموش نکنیم مضحکه بودن دلیلی بر جدی نبودن موضوع نیست و اتفاقا مضحکه، تفکربرانگیزترین نوع نمایش ماست. این نوع نگاه، مغز اثر را هدف می‌گیرد.

آنتوان چخوف، نویسنده «باغ آلبالو» با وجود فضای غمناک و بی‌عمل آثارش بارها و بارها بر کمدی بودن آن‌ها تاکید کرده است و فردوس کیهان‌خدیو نمایش ما نیز به عنوان کارگردان بُعدِ کمدی این نمایشنامه را پُررنگ‌تر کرده است که نگاه غلطی هم نیست. او بر پایه روح کمدی که در اثر آنتوان چخوف دیده آن را به نظم درآورده شاید به این دلیل که شباهت‌های بسیاری میان ایران در حال انقلاب، التهاب و کودتای دهه سی شمسی و روسیه  در آستانه انقلاب اکتبر 1917 احساس کرده است.

درختی که روی صحنه نمایش «تیاتر سعدی، تابستان سی و دو» کمرش شکسته و تکه‌تکه شده و باغی که در نمایش «باغ آلبالو» در حال احتضار، فراموشی و فروش است، همچنین صدای ضربه‌هایی که شعبان جعفری در «تیاتر سعدی، تابستان سی و دو» به در می‌زند و صدای تبری که در پایان «باغ آلبالو» به گوش می‌رسد نکاتی هستند که ما را هر چه بیشتر قانع می‌کنند فردوس کیهان‌خدیو نمی‌توانسته جز «باغ آلبالو»، نمایش دیگری را برای اجرا در روز کودتا در تئاتر سعدی انتخاب کند.

میرعلمی: این لباسی است که حسین کیانی همواره به تن آثارش می‌پوشاند تا در قالب آن، حرف روز را بزند. این جریان سانسور و ممیزی در تئاتر اکنون ما هم وجود دارد.

کیانی: ما باید ببینیم می‌خواهیم ممیزی و سانسور را تا کجا در تئاتر ادامه دهیم؟ سایه نظارت تا کِی باید بالای سر هنرمند باشد؟ و تا چه زمانی این نظارت می‌تواند حضور خود را اعمال کند؟ آن چه از ظاهر امر برمی‌آید این است که نظارت کماکان به قوت خود باقی خواهد ماند و نمی‌دانیم چه زمانی قرار است مابین دستگاه تصمیم‌ساز فرهنگی و هنرمند اعتماد به وجود آید.

از سوی دیگر نمی‌دانم چرا از خود نمی‌پرسیم به چه دلیل هر زمان چیزی را سانسور می‌کنیم طیف بیشتری از جامعه به سمت آن کشیده می‌شوند؟ آیا به این دلیل نیست که ممیزی‌ها براساس قرائتی مستبدانه و بر مبنایی سلیقه‌ای و شخصی شکل گرفته‌اند؟

میرعلمی: همه آن ایراداتی که از سوی سرگرد فخرایی با بازی امیررضا دلاوری به گروه ابلاغ می‌شود، چیزهایی است که در طول این سال‌ها بارها و بارها به خودِ ما گفته شده است.


گمان می‌کنید می‌توان روزی در عالم واقعیت، متن «باغ آلبالو» را به این صورت که در نمایش «تیاتر سعدی، تابستان سی و دو» می‌بینیم، اجرا کرد؟

رحمتی: من مشکلی با این شیوه اجرا ندارم. خودِ چخوف هم اذعان می‌کند که این آدم‌ها به شدت خنده‌دار و مضحک‌اند. شاید به عنوان بازیگر پیش از آغاز اجرا کمی نسبت به این ماجرا گارد داشتم اما بعد از دیدن واکنش تماشاگران نظرم اساسا عوض شد.

آرا: در «تیاتر سعدی، تابستان سی و دو» چند موقعیت در کنار یکدیگر قرار گرفته است. گروهی تصمیم دارند در شب کودتای 28 مرداد نمایش «باغ آلبالو» را در تئاتر سعدی اجرا کنند و این طرح داستانی یک خطی اثر است. گمان می‌کنم اصولا دلیل آداپته کردن متن‌های نمایشی بزرگ دنیا، قابل فهم شدن آن برای مردم زمانه است. شاید در آن دوره هم احساس کرده‌اند اگر «باغ آلبالو» ریتمیک و (با خنده) با قر ایرانی همراه شود قابل فهم‌تر می‌شود.

همچنان تاکید می‌کنم چنین اجراهایی در تئاتر سعدی نبوده است.

کیانی: این نکته را می‌پذیرم اما اشاره کردم که پنجاه سال پیش از 1332 میرزا‌حبیب اصفهانی «میزانتروپ» مولیر را به شکل منظوم با عنوان «گزارش مردم‌‌گریز» ترجمه کرد و ما شاهد تبدیل نمایشنامه‌ای فرنگی به اثری ریتمیک و ایرانی بودیم.

حقیقت‌دوست:  چیزی که فردوس کیهان‌خدیو با بازی علیرضا آرا به عنوان «باغ آلبالو» روی صحنه تئاتر سعدی برده است، حاصل شرایطی است که برایش به وجود آورده‌اند. اجرای نمایش کاری کاملا گروهی و وابسته به مدیریت و برنامه‌ریزی است. ما نمی‌توانیم بگوییم تحت هر شرایطی که بر کارمان اعمال شود، می‌توانیم اثری خوب و ایده‌آل روی صحنه ببریم.

 شرایط کنونی برای روی صحنه بردن یک نمایش آن قدر دشوار است که باید بسیار پوست کلفت باشید تا بتوانید دوام بیاورید. شاید فشاری که روی حسین کیانی به عنوان نویسنده و کارگردان وجود دارد بازتاب خود را در صحنه مربوط به اجرای «باغ آلبالو» نشان می‌دهد. همه این شرایط باعث می‌شود حاصل کار گروهی که کارگردانش فردوس کیهان‌خدیو است چیزی باشد که دیدید و اگر شما گمان می‌کنید مضحکه است، بله مضحکه‌ای است تلخ.   

آن‌چه روی صحنه برده‌اید را تئاتری می‌نامید که از سنت‌های نمایش ایرانی بهره می‌برد؟ و اساسا تفاوت میان نمایش ایرانی و تئاتر ایرانی را در چه می‌دانید؟  

کیانی: اگر بین دو واژه تئاتر و نمایش تفکیک قائل شویم که می‌توان شد و نمایش را متشکل از خرده آیین‌ها بدانیم و تئاتر را امری دراماتیک و مبتنی بر آموزه‌هایی که از غرب فراگرفته‌ایم، گمان می‌کنم تئاتر ایرانی مدت‌هاست به وجود آمده و رد آن در آثار نمایشنامه‌نویسان بزرگمان هم قابل پیگیری است.

تئاتر ایرانی چیزی نیست که الزاما از عناصر نمایش‌های سنتی ایرانی استفاده کند. نه این که اگر استفاده کرد تئاتر ایرانی نیست ولی نمی‌توانید نمایشنامه یک نویسنده ایرانی را که از عناصر نمایش‌های سنتی استفاده نکرده است تئاتر ایرانی ننامید.

تئاتر ایرانی یعنی روایت جهان انسان ایرانی با روح، حال و هوا و منش ایرانی. یعنی بتوان تمام ابعاد انسان ایرانی را روی صحنه نشان داد. معتقدم نباید خط‌کشی و مرزبندی قائل شد و الزاما گفت اگر ریتم و رقص و آواز در اثری وجود ندارد پس تئاتر ایرانی نیست.

به عنوان مثال آن‌چه محمد یعقوبی روی صحنه می‌آورد تئاتر ایرانی است. آن‌چه عباس نعلبندیان، بهرام بیضایی، محمد رحمانیان، حمید امجد، علیرضا نادری و خیلی‌های دیگر نوشته‌اند هم تئاتر ایرانی است. آن‌چه میرزا آقا تبریزی هم نوشته است تئاتر ایرانی است فقط در برخی از این آثار عناصر نمایش‌های سنتی ایرانی مانند شبیه‌خوانی، تقلید و مضحکه یا روحوضی، سیاه‌بازی و زن‌پوشی ورود پیدا کرده است و در برخی دیگر نه.

معتقدم باید دایره تئاتر ایرانی را کمی وسیع‌تر دید. تئاتر ایرانی تئاتری است که من به عنوان مخاطب ایرانی به واسطه آن بتوانم خودم را در متن نمایشنامه یا روی صحنه تئاتر ببینم و آن را آینه خود فرض کنم.  

به عنوان مثال، چخوف روسی‌ نویس‌ترین نویسنده روسیه است، همان طور که آرتور میلر آمریکایی ترین نویسنده آمریکا است. عمده این است که بتوانیم مسائل آدم‌های پیرامون خود را به صادقانه‌ترین و خلاقانه‌ترین شکل، تولید و اجرا کنیم. اگر به این توفیق دست پیدا کنیم شاید بتوانیم برای آیندگانی که فرضا 100 سال دیگر به دوران ما نگاه می‌کنند سندی ارزشمند به جا بگذاریم تا آن‌ها ارزیابی‌ کنند که تا چه میزان در نشان دادن انسان عصر خود در ادبیات نمایشی‌مان توفیق داشته‌ایم.

متاسفانه خلایی که اکنون در ادبیات نمایشی ما وجود دارد به این دلیل است که بیشتر نویسندگان ایرانی که برای انسان ایرانی می‌نوشتند یا کم‌نویس شده‌اند یا به اقتباس روی آورده‌اند. خلایی که بعدها خود را به عنوان فقدانی در تاریخ اجتماعی نشان می‌دهد. شاید این موضوع الان برای فلان مسئول فرهنگی بی‌اهمیت باشد اما آیندگان قضاوت سختی خواهند کرد و خواهند پرسید ما برای پر کردن این خلا فرهنگی چه کردیم؟  

عکس‌ها: عارف طاهرکناره

58242  

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 616542

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
6 + 7 =