۲ نفر
۱۰ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۴:۰۷
پیشینه اسلامی کردن علم طب در تمدن اسلامی

بسیاری از تلاشهایی که امروزه برای تاسیس یا احیای تمدن اسلامی صورت می گیرد، در قرون اولیه اسلامی تجربه شده و نتایج آن در آثار برجای مانده از آن روزگاران در اختیار ماست. مع الاسف، ما بی توجه به آن تجارب، بارها اقدامی را تکرار می کنیم و نتیجه آن، جز هدر دادن نیرویمان چیزی نیست. این مقاله که بن مایه اش برای سخنرانی در همایش تمدن اسلامی در دانشگاه شیراز بود، به پیشینه اسلامی کردن علم طب در تمدن اسلامی بر اساس یک نسخه خطی چاپ نشده می پردازد. کاری از یک عالم دینوری متوفای 364 هجری

از چه زمانی تعبیر با عنوان «طب النبی» یا «طب النبوی» در ادبیات اسلامی وارد شد؟ ما به طور خاص نمی خواهیم به این سوال پاسخ دهیم، خواهید دید که این نوشته قصد آن دارد تا نقش احادیث اسلامی را در شکل گیری مفهوم طب، و در واقع، در حد سهمی که حدیث در این باره داشته، مرور کند.
شاید در این باره، یعنی شناخت پیدایش مفهوم طب در ذهن مسلمانان، پرسش قبلی این باشد که عربهای پیش از اسلام چه میراثی از طب داشتند؟ در این باره باید جستجو کرد چون کمک زیادی به یافتن پرسش اصلی ما می کند. می توان حدس زد که عربها با برخی از موارد تجربی در درمان آشنا بوده اند، اما این که یادی و نشانی مثلا از طب یونانی یا موارد مشابه بیرونی داشته باشند، محل تامل است. در آن زمان، بجز فرهنگ جاهلی که دانسته های بدوی و امی رواج داشته است، اهل کتاب هم در حوزه فرهنگ عربی حاضر بودند. می توان تصور کرد آنها از بیرون مثلا مصر یا حتی روم و نیز ایران مطالبی دریافت می کرده اند، اما این مطالب نباید چندان قابل ملاحظه باشد. با این حال نیم توان گفت طب که مورد نیاز هر جامعه ای حتی جوامع بدوی است، امر نامفهومی بوده است. باید روشهایی در این باره می بوده است. روشهایی درمان دارویی و دعایی. برای مثال و بر طبق اخبار برجای مانده، آنان رویه ای برای درمان دعایی داشتند که به رقیه یا الرقی شناخته شده است. دراین باره در میان عربهای جاهلی نیز ادعیه و تعویذاتی بوده و به نظر می آید برای هر کدام از بیماری ها، دعای به خصوصی بوده است. این روش می تواند منشأ یهودی داشته باشد زیرا اصولا کار دعا و ورد بیش از همه متعلق به آنهاست. حتی تا زمان ما هم ادعیه ای به عبری در طلسمات برجای مانده وجود دارد، عباراتی که مشتمل بر برخی از اسامی ملائکه و رایج در عبری است و برای رفع گرفتاری ها خوانده می شود. به عبارت دیگر آثار عبری در آنها مشهود است. این خبر جالب است که روزی، ابوبکر بر عایشه وارد شد در حالی که مریض بود. زنی یهودی در حال ترقیه او بود. ابوبکر گفت: او را به کتاب الله ترقیه کن (الموطاء «با شرح منتقی»، ج 7 ص 258). از شارح موطاء یعنی باجی نویسنده منتقی نقل شده که مقصود ابوبکر، یقینا تورات بوده است. (بنگرید: الرقیه، تعریفها و صفتها، امارات، 2014، ص 45 - 46). با توجه به کمبود اطلاعات طب دارویی در آن دوره، مسلما حجم اوراد و ترقیه و تعویذات، بیش از طب عملی بوده و طبعا می باید شفای به اوراد را که از یهودیان به انصار و سپس به قریش رسید، محتوای اصلی مفهوم طب در آن دوره دانست. اما مسلمانان، به جای آنچه یهود می خواندند، به تدریج آیات قرآنی را جایگزین کردند. روایت است که زمانی، عقرب، رسول (ص) را گزید. آن حضرت فرمودند: خداوند عقرب را لعنت کند که حتی نمازگزار را رها نمی کند. آب و نمک آوردند و به محل گزیدگی مالیدند و همان وقت، سوه کافرون، و معوذتین را خواندند. (المعجم الصغیر طبرانی: 2/23). این مفهوم، ترکیبی از طب دارویی و دعایی را نشان می دهد. استفاده از روش حجامت یا سوزندان عود که اصطلاحات به آن القُسط البحری گفته می شد، و در روایات رسول (ص) هم آمده، روشهای بسیار رایجی بود که در فرهنگ های مختلف رواج داشته است.
این نمونه ها را برای آن گفتیم تا بتوانیم راه را برای درک مفهوم طب نزد تمدن اولیه مسلمانی نشان دهیم. زمانی که دوران شکل گیری مفاهیم بوده و علاوه بر ادبیات جاهلی، قرآن کریم، روایات، و سپس متون خارجی به تدریج کنار هم چیده می شده است. روشن است که تتبع زیاد در نقلهای طبی کهن، می توان تاریخچه این تعبیر را بدست آورد.


رسول جعفریان
ما در اینجا قصد دنبال کردن مفهوم طب را نداریم، بلکه چنان که در سطور اول یادآور شدیم، بحث مان این است که احادیث اسلامی چه نقشی در تولید مفهوم طب در میان مسلمانان داشته است.
شرح ماجرا آن است که در میان احادیثی که در قرن سوم در اختیار محدثان بوده، و میراثی است که از قرن اول و دوم به تدریج تولید و تدوین و تجمیع شده، روایاتی در باره فواید برخی از خوارکی ها و خاصیت های دارویی آنها و نیز احکام کاربرد آنها از نظر حلال و حرام وجود داشته است. داستان به شکل گیری علم حدیث مربوط بوده و باید گفت، از زمانی که احادیث به صورت موضوعی طبقه بندی شده، بخشی هم به روایات طبی اختصاص داده شده است.
در قرن سوم احادیث در مجموعه هایی گرد آمد و همانجا روشن شد که می توان تعدادی حدیث را تحت عنوان باب طب یا کتاب الطب تدوین کرد. این روش به تبع آنچه در تاریخ نگارشات حدیثی رخ می داد، به تدریج پیشرفت کرد تا آن که در قرن چهارم آثاری به عنوان طب النبی و طب النبوی یا طب سیدنا محمد نوشته شده که نشان می دهد در چهارچوب تحولی که در علم حدیث رخ داده، از مرحله گردآوری اولیه، تا تبویب موضوعی و سپس تبدیل شدن آنها به رساله و کتاب، این موضوع نیز پیش رفته است. برای نمونه در قرن سوم، کتاب الطب در کنار عناوینی از ابواب حدیثی مانند کتاب اللباس و کتاب الادب و کتاب الاستئذان در آثاری مانند صحیح بخاری آمده است. همین که در میانه قرن سوم «کتاب الطب» در دل یک مجموعه حدیثی شکل گرفته نکته مهمی است که می تواند راهنمای ما در تولید مفهوم طب در تمدن مسلمانی بر اساس سهم اهل حدیث باشد. این که از چه زمانی روایات طبی دسته بندی موضوعی شده و خارج از مباحث فقه طبابت، مثلا مداوای مریض با خمر، بحث از طب به عنوان یک علم شکل گرفته، باید کار بیشتری صورت داد.
آنچه اجمالا می توان گفت در میانه قرن چهارم، گرایش به نگارش آثاری مستقل در طب النبی (ص) مطرح بوده است. چنان که ابوالعباس جعفر بن محمد المستغفری (350 - 432) کتاب طب النبی نوشته است [بخش مهمی از آن را حاجی نوری در مستدرک الوسائل جلد 16 آورده است] و درست همین ایام احمد بن محمد بن اسحاق مشهور بن ابن السنی دینوری (م 364) نیز کتاب طب النبوی یا طب سیدنا محمد را نوشته است. ابونعیم اصفهانی (336 - 430 ) هم کتابی با عنوان طب النبی نگاشته است.
در قرن چهارم و پنجم، در غالب آثار حدیثی که ابواب مختلف فقه را داشتند، کتاب الطب نیز وجود داشته است. شیعیان نیز کم بیش چنین بودند. نمونه آن، کتاب الطب در دعائم الاسلام قاضی نعمان اسماعیلی است. نباید بدین نکته بی توجه بود که در این بخش، و در پاسخ این نکته که چرا این بخش در میان احادیث فقهی آمده، دلیلش نوعی توجهی دو جانبه به امر معالجه و جنبه های شرعی است، یعنی از یک طرف پزشکی است و از طرف دیگر فقه پزشکی. قاضی نعمان در ابتدای این باب و قبل از نقل احادیث می نویسد: در اینجا آنچه را از رسول خدا (ص) و امامان ا ز نسل او در «تعالج و تداوی» نقل شده و آنچه از این نوع کارها حلال یا حرام است «ما یحل من ذلک و ما یحرم منه» می آوریم. این یعنی هر دو جهت، هم بحث پزشکی و هم فقهی. قاضی یک یک نکته مهم دیگر را هم گوشزد می کند که از آن معلوم می شود کسانی این نوع مطالب روایی در باره طب را نمی پذیرند. وی می گوید این مطالب را برای کسی می گوییم که به اعتبار برکت و شفاء آنها را تلقی به قبول و تصدیق می کند «ان شاءالله»، نه کسی که آنها را قبول ندارد و صرفا به چشم «تجربه» به آن می نگرد. (دعائم الاسلام: 2/ 135). قبلا هم اشاره کردیم احادیث طب درمانی، الزاما واجب الاطاعه نبوده و بیشتر در شمار اخلاق وآداب شمرده می شده است. در اینجا، هم طب دارویی هست و هم طب دعایی و به همین جهت بخش قابل توجهی از این روایات در باره دعا جهت شفای بیماری هاست که امر آنها جدای از طب است، گرچه تلقی آنها از طب مجموعه آن چیزی است که به درمان مربوط می شود، چه با دارو باشد و چه دعا. یعنی طب را به عنوان یک مجموعه واحد از این امور می دانند، نه آن که بین آنها تفکیک کنند. در واقع، در زندگی ساده عربی عصر اول که پزشکی یونانی نبود یا اگر بود، اهل حدیث و متدینان آن را قبول نداشتند، و از درمان و پزشکی دارویی، جز تجربه های شخصی، چیزی وجود نداشت، عمده کار طب با رقیه و حرز و تمائم و تول و سحر و مانند اینها بود. روایات فراوان نقل شده در کتاب الطب دعائم (از جمله صفحات 141 - 143) این را نشان می دهد.
از کهن ترین کتاب های طب که رنگ و بوی شیعی دارد، طب الائمه ای است که ابوعتاب و حسین دو فرزند بسطام آن را روایت کرده و نسخه آن برجای مانده است. (قم، منشورات رضی، 1411) این کتاب بدون هر نوع مقدمه ای به نقل روایات پرداخته و ترکیبی از روایات طبی برای درمان و روایاتی در باره رقی و تعویذات برای درمان دردهای مختلف است. برای مثال، پس از آن که برای درمان بیماری های مختلف ادعیه و تعویذاتی آمده، به بحث «دواء للبلغم» می رسد و در کنار طب دعایی، از طب دارویی صحبت شده و ما با کلماتی در باره داروها که ایرانی یا هندی یا یونانی هستند بر می خوریم: « تأخذ جزء من علك رومي و جزء من كندر، و جزء من سعتر، و جزء من نانخواه، و جزء من شونيز، أجزاء سواء تدق كل واحد على حدة دقا ناعما، ثم تنخل و تجمع و تسحق حتى يختلط، ثم تجمعه بالعسل و تأخذ منه في كل يوم و ليلة بندقة عند المنام نافع إن شاء الله تعالی». (طب الائمه، ص 19). این در حالی است که بخش اعظم این کتاب طب دعایی است و عناوینی مانند «عوذة لوجع الفخذین» «عوذة لوجع الظهر» «عوذة لوجع العین» که در آن تعویذاتی برای دردهای مختلف چشم و کمر و باسن و ران و غیره است، به چشم می خورد. بخشی از فقه این امور یا به عبارتی جنبه های کلامی، مربوط به استفاده از رقی و تمائمی بود که شرک تلقی می شد و تأکید می شد که در رقیه ها، فقط از آیات قرآن باید استفاده شود. (بنگرید: طب الائمه، ص 48). به هر روی، کتاب طب الائمه اثری است که از هر جهت می تواند نمونه نوعی نگاه تلفیقی و ترکیبی از طب دعایی - دارویی تلقی شود و بدین ترتیب ما را با مفهوم طب و آنچه رایج در آن عصر بوده، آشنا کرده و فلسفه طب را به ما بنمایاند.
تا اینجای کار، باید به یک نکته رسیده باشیم و آن این که دست کم دو مکتب طبی در میان مسلمانان وجود دارد که مفهوم طب در آنها متفاوت با یکدیگر است، گرچه مشترکات هم وجود دارد. یکی مکتب طبی یونانی است که اساسا کاری به تقدس دینی به ویژه مفاهیم اسلامی ندارد، دوم مکتب طبی حدیثی که تلاش می کند، همه چیز را منتسب به رسول (ص)، و سنن دینی کرده و از طب، به عنوان بخشی از علم الهی - که یا وحی است یا رفتاری از رسول و صحابه که تقدس دارد - یاد می شود. این که این دو مکتب با یکدیگر تقابل دارند، تردیدی وجود ندارد و این که برابر هم شکل گرفتند و شاید دومی برابر اولی. در جای دیگر هم این نکته را آوردیم که در متون کهن وقتی اقوال نسبت به یک مساله نقل می شود، حکما یک طرف و اهل شرع در طرف دیگر هستند. اینها دو علم است که شکل می گیرد و مفهوم هر کدام در حوزه طب یا نجوم، در آنها متفاوت است.
این که مکتب حدیثی مسلمانان تلاش کرده است در حوزه طب، مانند نجوم و برخی از موضوعات جهان شناسانه دیگر، دست به ابتکار زده، و از احادیث دینی، دانشی به نام «طب» استخراج کند، کاری است که تا به امروز هم ادامه دارد، چیزی که ممکن است عنوانش اسلامی کردن علوم طبیعی باشد. البته مانند همه موارد دیگر، با درجات مختلف و ارائه طرح های متفاوت صورت می گیرد. از وضع حال بگذریم، مقصودمان آن است تا نشان دهیم مفهوم طب اسلامی چطور از دل مکتب حدیثی بدست آورده و مستند کلامی آن به ویژه در این پرسش که آنچه به عنوان علم نامیده می شود از خداست یا انسان، چیست.


رسول جعفریان

آنچه برای نمونه می تواند به ما برای شناخت نوعی طب الحدیث یا آنچه به عنوان طب النبی نامیده شده کمک کند، مرور بر یک اثر طبی از قرن چهارم با عنوان کتتاب الطب از ابوبکر دینوری یا احمد بن محمد بن اسحاق ابن السنی دینوری است که به «صاحب النسائی» هم شهرت دارد. پیش از شرح محتوای اثر وی اشاره به زندگینامه او لازم است:
ابن السنی دینوری، از محدثان بنام روزگار خویش و شافعی مذهب است که شرح حالش در منابع مختلف از جمله طبقات الشافعیه سبکی (3/ 239) و تاریخ دمشق (5/ 214) و تاریخ الاسلام ذهبی (26/ 318 - 319) آمده است. سبکی نوشته است که او از موالی جعفر بن ابی طالب بوده است. در کمال الدین صدوق دو مورد از او حدیث نقل شده و گفته شده که کان من اصحاب الحدیث (کمال الدین، ص 68، 272). برخی از روایات وی در فضائل امام علی (ع) در شواهد التنزیل (1/ 250، 3/ 105) و تیسیر المطالب (ص 114، 116، 117، 118) هم آمده است. ابوزرعه رازی (روح بن محمد م 423) از نسل اوست که خطیب از او یاد کرده و گفته است که قاضی اصفهان و شافعی مذهب بوده و در کرج ابودلف درگذشته است. روایتی در التدوین فی اخبار قزوین (1/ 424) حکایت از زندگی او در ری (دست کم در یک مقطع) دارد. وی از مشایخ صدوق بوده و علاوه بر دو روایت در کمال الدین، چهار روایت از وی در خصال نقل کرده است. معروف ترین کتاب برای جای مانده از وی عمل الیوم و اللیله است که با عنوان عجالة الراغب المتمنی فی تخریج کتاب عمل الیوم و اللیلة (توسط ابواسامه سلیم بن عبدالهلالی توسط انتشارت ابن حزم در سال 2001) در دو مجلد منتشر شده است. کتاب دیگر او ریاضة المتعلمین است که در باره علم الحدیث و به اصطلاح تحمل علم است. این کتاب، اثری مهم در شناخت مفهوم علم از دیدگاه محدثان است. علم واقعی چیست، مصداق آن کدام است، و اهمیت علم در جامعه چه اندازه است. می دانیم که نگاه به علم از دید یونانی گرایان، با عالمان حدیث و حتی معتزله و یا صوفیه متفاوت است. این کتاب در ادامه آثاری که کسانی مانند خطیب بغدادی یا دیگران در باره علم الحدیث نوشته اند، و در اصل بر مفهوم خاصی از علم استوار است، باید تلقی شود. کتاب یاد شده نخستین بار با تصحیح نظام محمد صالح یعقوبی در سال 1436 منتشر شده است. این کتاب را باید سر فرصت مرور کنم.
مصحح کتاب این دینوری، در مقدمه آن،از دیگر آثار دینوری به این شرح یاد کرده است: القناعة، الایجاز فی الحدیث، الضیافة، الطب، فضائل الاعمال، الصراط المستقیم، روایة الاخوة بعضهم عن بعض. وی از برخی از آثار او، نسخه هایی را معرفی کرده اما نسخه ای از کتاب الطب را معرفی نکرده است؛ این در حالی است که نسخه ای از آن در کتابخانه فاتح ترکیه هست، چنان که در «فهرس مخطوطات الطب الإسلامي في مكتبات تركيا، ص: 78» نسخه ای از آن به این شرح آمده است: کتابخانه فاتح، ش 3585، 72 برگ، به خط نسخ، کتابت شده توسط ابراهيم بن علي در 775. در کشف الظنون ص 1095 هم از آن یاد شده است. جالب است بدانیم این نسخه، همان نسخه ای است که تصویر آن در اختیار ماست. در جامع الاثار فی مولد النبی (ص) المختار (5/ 2791) روایتی از کتاب الطب او نقل شده است. این بود خلاصه ای از شرح حال مولف و معرفی نسخه کتاب.
نوشته دینوری در باره طب، بر اساس رساله ای که مانده است، نشان می دهد که او شیفته این بحث علمی در این باره بوده و در واقع، علاقه مند به پزشکی بوده نه آن که صرفا از سر علائق حدیثی دست به این کار زده باشد. به همین دلیل یک بار کتاب مفصلی در باره طب نوشته که حاوی روایات فراوانی بوده است. سپس همان را مختصر کرده با انداختن اسناد، کتابچه کوچکی در این باره فراهم آورده است.
نکته دیگر، مقدمه ای است که برای این کتاب نوشته است. این نوشته، چنان می نماید که او از علم طب به عنوان یک علم بامقدمات و فروعات خاص بحث می کند. به عبارت دیگر، این طور نیست که تنها چند حدیث آورده باشد، بلکه تلاش می کند از طب به مثابه یک علم بحث کند. علمی که مبانی دارد، اما اساس آن علم، بر اساس این اصل که همه چیز در قرآن و حدیث آمده، احادیثی است که در دوایر اهل حدیث در این باره وجود داشته است.
نکته مهم این است که در این علم، مبنای دانایی و علم طب، حدیث است، حدیثی که منبع معرفتی آن وحی و دانش رسول (ص) است. در واقع، اساس این نظریه، بر این اصل است که علم طب، علمی الهی است که از طریق رسول (ص) به «ناس» می رسد. این یعنی این که این علم هم در کنار علم فقه و سایر علوم دینی، اساس الهی دارد.


رسول جعفریان
دینوری در مقدمه می گوید: خداوند متعال «تندرستی و فراغت» از بیماری را دو نعمتی قرار داده که به هر کسی از بندگانش که خواست عطا می کند، تا کسانی که قدر نعمت های الهی را می دانند، آن را مغتنم شمرند، و آنان که جاهل به نعمت های الهی هستند به آن بی توجهی کنند. چنان که خداوند، بیماری ها را وسیله تنبّه بر دانستن فضل عافیت، و از سوی دیگر کفاره کارهایی (گناهانی) قرار داده که در زمان صحت و عافیت مرتکب آنها شده اند. این لطف الهی در حق مردم است. خداوند که خالق همه چیز است، کارهایش مبارک است، و او بر همه چیز تواناست و از هیچ چیز سوال نمی شود.
دینوری می گوید که پس از نگارش کتابی که مطالبی در «علم الطب» در آن، زیر ابواب مختلف، با ارائه طُرق احادیث آوردم، فکر کردم یک متن مختصر از آن فراهم آوردم که شامل همه آن ابواب باشد، و اختصار آن، تنها از باب ارائه متن روایاتی باشد که صحیح است (نه اسناد آن روایات). به علاوه، آنچه که الفاظ آنها کامل و شرح دقیق دارد بیاورم.
به گفته دینوری، علم طب، علمی است که «قد دلّت علی فضله الکتاب و صحّت به السنة» کتاب و سنت بر فضل و درستی آن دلالت دارد. به علاوه همه امت به آن نیاز دارند. یعنی از یک طرف خدا این علم را تعلیم داده و از سوی دیگر مردم نیازمند به آن هستند.
دینوری در اینجا سخنی از شافعی (فارق از این که از او باشد یا نه) در باره تفکیک علم به علم الابدان و علم الادیان نقل کرده که نشان می دهد ذهنیت و نگاه علمی به طب به عنوان یک علم داشته است. در عین حال، بدلیل تعلق خاطرش به حدیث گرایی و اخباری گری ، محتوای آن علم را همان احادیث می داند. جالب است که بحث از علم الابدان را تنها با همین جمله شافعی تمام می کند و حاضر نیست چند سطر بیشتر توضیح بدهد. اساس این نوع رفتار این است که سخنی از بزرگی، آن هم مانند شافعی، به معنای تمام شدن و صحیح بودن آن یا به عبارتی اول و آخر کلام در این باب است.
مقایسه عناوین کتاب با آثار پزشکی رسمی مانند کامل الصناعة الطبیه و مانند آنها که از آثار تفصیلی و متعلق به طب یونانی است، نشان می دهد که مولف بیشتر می کوشد تا با نوعی تقلید در عناوین، نشان دهد که از معدود احادیث و اخبار موجود، می توان دست به تولید محتوای پزشکی در همان حد و قواره زد، بدون آن که نیازی به آن قبیل آثار باشد.
چنان که اشاره کردیم، ورود ابن سنی به بحث، به روال آثار حدیثی صرف در طب مانند کتاب الطب بخاری که صرفا ارائه چند حدیث در این باب است، نیست، بلکه با مقدماتی همراهی است. وی در ادامه مطالبی که بالا نقل شد می نویسد: من کتابم را در هفت مقاله قرار دادم، آن هم بر اساس آنچه از روشهای اهل این صناعت معهود و مسبوق است، تا مطالب هر بابی در مقاله مورد نظر یافت شود و مطلب به سهولت بدست آید. سند روایات هم به دلیل فراوانی و پرحجم کردن و این که به هر حال نیازی در یک اثر پزشکی به آن نبوده، حذف شده است.
مقاله اول در اهمیت معرفت و فضیلت صناعت طب (که خواهیم دید اینها و مطالب سایر ابواب با روایات اثبات می شود).
مقاله دوم: در معرفت ترکیب بدن و تدبیر صحت
سوم: در ذکر انواع بیماری ها و شناخت راه معرفت هر بیماری.
چهارم: شناخت گیاهان و منافع آنها.
پنجم در تدبیر حفظ مریض و شناخت خواص اغذیه.
ششم در لزوم عادات و حفظ بدن با اشیاء مألوف و نوشیدنی ها.
هفتم در رُقی و تمایم و تبرک و تشاؤم.
آنگاه از مقاله اول آغاز کرده و مباحثی را طرح و ذیل آنها احادیث را آورده است.
تقسیم بندی بالا، نشان از توجه بیشتر به طب دارویی دارد تا طب دعایی که تنها فصل هفتم اختصاص به این موضوع یافته است.


رسول جعفریان
مقاله اول در باره اهمیت معرفت علم طب است و او در این باره، به روش اهل حدیث، نقلهایی را آورده است. اول آیه قرآن که خداوند فرمود: علّم الانسان ما لم یعلم. این می تواند اشاره به این نکته باشد که طب، از جمله علومی است که خداوند به انسان آموخته است. هرچند این سخن می تواند به صورت کلی چنان گفته شود که ربطی به باور اهل حدیث هم ندارد، اما از زبان او معنایش همین است که علوم و در اینجا علم طب هم نبوی و الهی است. در همین جا و در معرفت علم طب، بلافاصله از ابوعبدالرحمن سلمی نقل شده است که او غلامش را با سوزندان محل زخم درمان کرد. گفتم: آیا «کیّ» می کنید؟ گفت: بلی «هو داء العرب». چهار روایت پس از آن به این مضمون است که خداوند برای هر بیماری، دوایی نیز داده است. «ان الذی انزل الداء أنزل الدواء». (فریم 2). سوزندان محل زخم، از رسوم رایج عرب بوده و ضرب المثل و آخر الدواء الکی شاهد آن است. این تجربه های بدوی، بخشی از دانش طبی عرب در دوره تمدن اسلامی و در واقع، بخشی از مفهوم طب است.
باب بعدی در باره احضار اطبا در وقت بیماری مریض است. کلیدی ترین نقل در این روایت این است که مردی از انصار بیمار شد. رسول خدا(ص) دو طبیبی را که در مدینه بودند خواستند. آنها گفتند: ای رسول خدا! «إنما کنا نعالج و نحتال فی الجاهلیة فلما جاء الاسلام فما هو الا التوکل» ما قبل از اسلام مردمان را معالجه می کردیم. از وقتی اسلام آمد، توکل تنها راه است. حضرت فرمود: عالِجاه فإن الذی أنزل الداء أنزل الدواء، او را معالجه کنید. آن کس که بیماری را فرستاد دارویش را هم فرستاده است. دینوری روایت دیگری هم در باره استفاده رسول (ص) از طبیب آورده است. روایت سوم آن است که زمانی اُبی بن کعب مریض شد. رسول (ص) طبیبی برای او فرستاد.
این بخش جالب است، از آن روی که نگرش او استفاده از طبیب و نه رها کردن بیماری و توکل بر خدا برای خوب شدن اوست. این نگرش می تواند تقویت کننده جایگاه طبیب و در واقع طب درمانی باشد. نویسنده کاملا به این نکته توجه داشته و در تقسیم بندی بحث، نشان داد که روی عناوین کلی حساسیت دارد.
این مساله در عین حال، حل یک نگاه کلامی هم هست که آیا بیمار باید به حال خود رها شده و خداوند خود در این امر دخالت کند، یا آن که می توان به عامل دیگری برای درمان وی اعتماد کرد. وقتی رسول (ص) چنین کرده، یعنی از آنان خواسته است که تنها به توکل تکیه نکرده و طبابت کنند، معنایش این است که چنین کاری از دیدگاه کلامی جایز است. با این حال، تصور کنید که پزشکی که امری کاملا انسانی و عقلایی است و میان همه امم رواج داشته، باز هم در معرض این ابهام باشد خود نشانگر فشاری است که نوع نگرش اخباری و آنچه که تدین شدید می تواند خوانده شودف بر امور عقلی و انسانی وارد می کرده است.


رسول جعفریان
باب بعدی، کشف بیماری با دست گذاشتن روی بدن مریض است. «معرفة الامراض بالمجسّ» در این باره مجاهد از سعد وقاص روایت کرده که رسول (ص) بر من وارد شد. دست میان دو سینه من گذاشت به طوری که سردی دست او را حس کردم. آن گاه حضرت فرمودند: حارث بن کلده را بخواهید «فإنه رجل یتطبّب». حارث را بخواهید که مردی طبیب است. اینها طبعا در باره مشروعیت طبابت است که پیداست محل تردید بوده و نویسنده ما به رغم اهل حدیث بودن، برای آن باید متوسل به حدیث شود تا مشروعیت آن را ثابت کند.
عنوان بعدی از مقاله اولی، تقدیم المعرفة فی صناعة الطب است. این که باید شناخت داشت و طبیبی کرد. روایت اول این است که اگر کسی طبابت کند و طب نداند، ضامن است. دیگر این که ابورمثه گوید: وقتی بچه بودم همراه پدرم نزد رسول (ص) گفتیم. در انتهای خانه ایشان کسی نشسته بود که «بلمّته ردغ من حناء». پدرم گفت: من طبیب هستم این شخص را به من نشان دهید تا او را خوب کنم. حضرت فرمود: «لست بطبیب و لکنک رفیق. طبیبها الذی وضعها». (فریم 4). حکایتی هم از مردی ضماد نام یمنی آورده است که در زمان اول بعثت به مکه آمد، کافران به او گفتند محمد (ص) مجنون شده و او که کار طبابت می کرد گفت شاید من او را درمان کنم. وقتی حضرت را دید، او را به توحید دعوت کرد و وی مسلمان شد.


رسول جعفریان
زنان هم می توانند پزشک باشند. «اباحة مداواة النساء» عنوان باب بعدی از مقاله اول است و مستند آن حدیث ام عطیه انصاری است که در جنگهای صدر اسلام شرکت داشت و کار مداوای مجروحان را انجام می داد. امر به درمان از روایت دیگری آمده که کسی نزد رسول (ص) آمده و سوال کرد که «أ نتداوی»؟ حضرت فرمود: «داوَوا» خداوند برای هر بیماری جز یکی، درمانی قرار داده است (فریم 5). آن یکی باید مرگ باشد. ابن عباس از رسول (ص) پرسیده است که آیا «درمان کردن» با «قدر» سازگار است؟ رسول (ص) فرموده: «هو ینفع من شاء بما شاء».
ابواب بعدی، گاه طبی، و گاهی فقه طب است. مداوی به چیزی که حرام است، ممنوع است. همین طور که طبابت بدون معرفت، فرد مدعی طبابت را ضامن می کند و این هم طبعا فقهی است.
دینوری وقتی روایت از رسول (ص) کم دارد، از صحابه نقل می کند. در جایی از شناخت عائشه نسبت به ادویه یاد کرده و حتی آورده است که عروه به خاله خود عائشه گفت که از کجا طبابت را فرا گرفته و او گفت وقتی رسول (ص) پا به سن گذاشت و مریض می شد و وفود می آمدند، من این کار را انجام می دادم. از آنجا به این بصیرت رسیدم. (فریم 6). روایتی هم آورده که عنوان «طبیب» برای خدا باشد و عنوان رفیق به جای آن برای طبیبان ما. عنوان باب این است که بکار بردن لفظ طبیب کراهت دارد. این اشاره به همان حدیثی که قبل از این هم نقل شد که کسی گوید با پدرش نزد رسول آمد و حضرت فرمودند تو طبیب نیستی بلکه رفیق هستی.
در باب لزوم شناخت داروها، این نقل را از رسول (ص) آورده است که سلیمان هر وقت گیاهی در پیش رویش می دید، اگر به کار دارو می آمد، می نوشت: «إن کانت لدواءٍ کتبت». (فریم 7).
از این پس، بحث، بر اساس نظریه دینوری که باید هر بحث پزشکی به حدیثی از رسول (ص) متکی باشد، شکل خاصی به خود می گیرد. وی باید بر اساس عناوین مفصلی که انتخاب کرده و نشان از تعلق خاطر و حتی تخصص نسبی او در پزشکی دارد، برای هر مطلبی، به هر قیمتی شده، یک حدیث بیابد. این دقیقا همان چیزی است که ما باید بر آن تاکید کنیم که طب النبی (ص) چطور باید در شرایطی دشوار شکل پیدا کند و اطراف این تعابیر، بحث ها شکل بگیرد.
مقاله دوم کتاب، شامل عناوینی است که به بحث های پزشکی نزدیکتر می شود. این مقاله در باره «ترکیب البدن و تدبیر الصحه» است. حدیثی از عایشه می گوید که رسول (ص) فرمود بدن 360 مفصل دارد. ابوهریره هم گفته است که رسول (ص) گفت: بدن آدمی 360 استخوان دارد که برای هر کدام باید صدقه داد. (فریم 7). گویی دانش تشریح هم باید از نوعی حدیث اقتباس شود.
باب بعدی این مقاله، در باره اعصاب است. اعصاب که اینجا باید آن را رگ معنا کرد، چنین تعریف می شود: چیزی که میان استخوان و گوشت و رباط، پیوند برقرار می کند. دینوری می باید از کجا مطلبی در باره اعصاب یا همان عروق بیابد؟ او سراغ روایتی می رود که در آن رسول (ص) با وفدی از عبدالقیس سخن گفته و از حرمت مسکرات یاد کرده و این که شماها می نشینید و می خورید تا آن که عروق شما برافروخته شده، آنگاه به مفاخره مشغول شده، یکباره شخص برخواسته ابن عم خود را با شمشیر می زند و او شل می شود. در میان آن قوم یک اعرج هم بوده است. (فریم 8).
دینوری با نقل این حدیث در یک کتاب طبی چه می خواهد بگوید؟ شاید این که عروق وجود دارد و این رسول (ص) است که از آن خبر داده است. چنان که گذشت عروق در اینجا به رگ ها هم گفته شده و در موردی خاص، آن را اکحل یا ابجل هم نامیده اند. روایتی دیگر گوید که رسول(ص) یک بار سعد یا اسعد را در بخش اکحل او، کیّ کرد. یعنی رگ را سوزاند [لابد تا خون بند بیاید]. به گفته دینوری، این رگ یا عرق را در پشت آدمی، ابهر می نامند، چنان که در گردن، ورید می نامند، آنچه که در حدیث رسول (ص) که هیچ چیزی نمی تواند نماز را قطع کند و هو اقرب الیکم من حبل الورید. همان رگ را «ودج» و جمع آن اوداج هم می نامند. آنگاه این حدیث رسول (ص) را آورده است که غضب، سرخی (آتشی) است که در دل آدمی روشن می شود. آیا نمی بینید که چشمان آدم غضبناک، سرخ می شود و اوداج او، نفخ پیدا می کند.... (فریم 8، 9). این هم توضیح تشریحی جالبی است. بدین ترتیب دینوری از هر فرصتی برای یافتن کلمه ای از احادیث که بتواند بحث او را کامل کند استفاده می نماید.
یک نکته محل تامل این است که در پزشکی رایج یونانی، براساس آموزه هایی که وجود داشته، مسیر بحث از نظر تشریح بدن، کیفیت طبایع و آثار و علائم، مشخص است. اما به هر دلیل، در نقلی و روایتی، نکته خاصی عنوان می شود. همین نقل به رغم این که برخلاف طب یونانی است، خود منشأ بحث می شود. برای مثال می توان به ارتباط قلب با دیگر جوارح مثال زد. در حدیثی از ابوذر به این ترتیب آمده است: اگر کسی قلبش را برای ایمان خالص گرداند، قلبش را سالم و زبانش را صادق و نفس ش را مطمئن و خلقتش را مستقیم، گوشش را شنوا، چشمش را بینا، او رستگار خواهد بود. در اینجا نوعی سلامت قلبی با سلامت چشم و گوش و سایر جوارح رقم خورده و بدین ترتیب اساس بحث در عنوانیطرح می شود که مولف با تعبیر «باب منزلة سائر الجوارح من القلب» از آن یاد کرده است. (فریم 10) در این نقل، چشم و گوش ارتباط مستقیمی با قلب دارند. نقلی هم در ادامه از ابوهریره بدون انتساب به رسول (ص) دارد که «القلب مَلِک و له جنود». قلب پادشاه است و سپاهیانی دارد. اگر پادشاه صالح باشد، لشگریان هم صالح خواهند شد. بدین ترتیب دینوری از یک حدیث اخلاقی هم برای تشریح بدن نمی گذرد چون مجبور است از حدیث برای هر آنچه صورت طبی و معرفت طبی دارد استفاده کند. دست کم دو روایت دیگر هم در باره قلب و اهمیت و ارتباط آن با سایر اجزاء بدن آمده و از جمله روایتی از سلمان که رابطه قلب و جسد رابطه کور و زمینگیر است. زمینگیر به کور می گوید من را بر دوش گیر. او را بر دوش می گیرد. چیزی می خورد و به او هم چیزی می دهد. آنها شریک یکدیگر هستند. (فریم 10). این نقل هم اخلاقی است اما بر اساس همان روش که اشاره شد، این تعابیر با این تفاسیر، سبب شکل گیری نوع خاصی از مفهوم طب می شود که به قلب به عنوان محور سلامت می پردازد. از یک سو طب معنایی و روانی و اخلاقی است که قلب در آن نقش محوری دارد و از سوی دیگر، جدا شدن از طب مادی است که علت شناسی بیماری را کنار می نهد. این معنا از طب، در فرهنگ اسلامی به ویژه آنچه بعدها در عرفان طبی رواج یافت، جایگاه ویژه ای دارد. نمونه هایی را هم می توان در ادب فارسی از آن یافت. هرچه هست، از نظر شکل دادن به مکتب طبی، عمده نتیجه آن، فاصله گرفتن با مکتب جالینوسی و علت شناسی مادی در امر درمان است که خود آثار منفی در امر تعلیم طب دارد.
دینوری در مقاله دوم بابی در باره تدبیر صحت دارد. در اینجا نقلهایی آمده که توصیه می کند چه کنید تا صحت و سلامت داشته باشید. اصل بحث تدبیر الصحه از مباحث پزشکی مکتب یونانی است که اینجا از نظر دینوری باید با حدیث جبران شود. تاکید بر روزه گیری با تعبیر «صوموا تصحّوا» یک نمونه است. از تاثیر نماز شب بر صحت یاد شده است: «القیام باللیل للصلاة مصحّة». در نقلی از نماز شب به عنوان چیزی که درد را از جسم دور می کند یاد شده است: «مطردة للداء عن الجسد» درست همان طور که سبب قربت به خداوند و از بین بردن گناهان می شود. (فریم 11). این موارد، ضمن آن که می تواند نوعی تاثیر مسائل معنوی را در امر صحت تاکید کند، اما از نظر مفهومی، سبب شکل گیری مفهومی خاص از طب عرفانی می شود.


رسول جعفریان
در بحث تدبیر صحت، از سفر به عنوان امری سلامت آور شده است. «سافروا تصحوا». این که آیا این جملات، نص حدیث است یا بیانی از باورهای رایج و تجربه های معمول که به نوعی به رسول (ص) منسوب شده یا رسول (ص) آنها را نه به اعتبار وحی، بلکه به قول قاضی نعمان به صورت تجربی بیان کرده، در این نکته که به تدریج به عنوان جزء مکمل طب اسلامی درآمده، تاثیر خاصی ندارد. در نقلهای دیگری از رسول (ص) امام علی (ع) و دیگران، در امر تدبیر صحّت، به پرخوری تاکید شده است. اما در نقلی دیگر، منسوب به رسول (ص) گفته شده است که ظرف دل، باید سه بخش باشد. بخشی برای طعام، بخشی مایعات، و بخشی برای باد. نباید با پرخوری، بخش های دیگر را پر کرد که سلامت به خطر می افتد.
عنوان جالب دیگری که نویسنده آورده «نفی الهموم مصحّة للجسم» و آن هم بر اساس روایتی و خبری است این است که «عن علیّ، قال: قال رسول الله: من کثر همه کثر سمّ بدنه و تعدیل الغذاء مصحّة للجسم» است. (فریم 11) این نقل، روی رابطه روان و تن تاکید دارد و آن را به عنوان بخشی از مفهوم طب در آن روزگار می شناساند. وی در جای دیگری هم بر اساس روایتی از رسول مدخلی با عنوان «کثرة الهموم تولد الامراض» را آورده است. بلافاصله پس از آن از راه حل دفع هموم و احزان سخن گفته و گفتن لاحول و لاقوة الا بالله ... را چاره آن دانسته است. در آنجا از این هم با روایتی یاد شده که یاد کردن فراوان از مرگ، به بدن آسیب می زند و این که اگر حیوانات مثل آدمی از مرگ خبر داشتند هرگز نمی توانستند آن قدر بخورند که چاق و گوشتی شوند! (فریم 20) نمونه دیگری از این روال، این است که اگر چشم به سبزه بنگرد، یا آب جاری، یا صورت نیکو، در سلامت بدن موثر است. «باب اختیار المجالس التی تنفسح فیه الابصار». جایی که چشم لذت ببرد، در تدبیر صحّت مهم است. البته شارح روایت، آن را صرفا برای تقویت قدرت بصیرت دانسته نه آن که مقصودش جنبه روحی و روانی آن باشد. «یزید فی البصر». (فریم، 13)
در باره رابطه نظافت و بیماری هم یک نقل آمده و آن این است که اگر کسی شب بخوابد و آثار غذا خوردن بر دستش باشد و مشکلی (بیماری) برای او پیش آید، تنها خود را ملامت کند. (فریم، 12). نویسنده دقیقا روی «تنظیف» تکیه کرده و آن را در عنوان آورده است. این قبیل موضوعات در آثار پزشکی بوده و ما حتی بابی تحت عنوان تاثیر ورزش و ریاضه در امر صحت در کتاب کامل الصناعه الطبیه داریم. مهم آن است که دینوری می کوشد پشتوانه آن مطالب را با علم حدیث توضیح دهد.


رسول جعفریان
روایت دیگر، پرهیز از سرما به عنوان اصل بیماری هاست. «اصل کل داء من البردة». (فریم 12)
رابطه «وقت» و «بیماری» که آن هم در برخی از روایات منسوب به رسول (ص) و در لابلای آن از اطباء هم نقلی آورده شده، ما را به فضای رابطه بیماری ها با آسمان و وضع نجومی می برد که یک وجه آن زمان است. البته در اینجا، بحث وقت می توانست به معنای فصول باشد، و این که زمستان یا تابستان یا فرضا در غرب ستاره ثریا بودن یا شرق آن، ما را با ارتباط وقت و مکان برای توجه به صحت و بیماری آشنا می کند. در دوره های بعد، این توجه وجود داشت که برخی از بیماری ها در برخی از فصول سال دیده می شود. یا مکان های خاصی در اوقات خاصی، داری شرایط ویژه ای برای بیماری است. اما این که وضع نجوم یعنی نسبت ستارگان چنان که بعدها گفته می شد در اوضاع زمین تاثیر داشته باشد، به نظر می رسد در میان عرب جاهلی و صدر اسلام مطرح نبوده و بعدها با تاثیر گرفتن از مکتب نجومی یونانی در میان مسلمانان رواج یافته است.
به هر روی دینوری، به چند روایت و حدیث متفرق در باب رابطه وقت و محل و وقعیت برخی سیارات از یک طرف و بیماری و صحت از طرف دیگر استناد کرده است. این باور وجود داشت که ثریا که به نظر بسیاری مقصود قرآن از نجم آن است، در وقت سقوط یا برآمدنش، سبب آمدن بیماری و بالا رفتن صحت بوده است. در واقع باور این بوده که در دوره غیبت او که ستاره ای بنام و شناخته شده بوده، بیماری ها فراوان می شده است. بنابرین روایت منسوب به رسول (ص) اذا طلع النجم ارتفعت العاهة، وقتی نجم یا همان ثریا طلوع کند، همه آفات از روی زمین برداشته می شود، مرتبط با همین باور است. شواهد کافی دیگری در این باره در تاج العروس ذیل ماده غسق آمده است. در این باره در کتب سیره تفسیری مانند سبل الهدی و الرشاد (3/ 27 - 28) هم به این بحث پرداخته شده است.
به هر روی، ارتباط دادن آن به طب، ریشه در یک نگاه عربی پیش از اسلام دارد و چنان که اشاره شد، ارتباطی با تأثیر نجوم و افلاک به معنای یونانی یا احیانا هندی و ایرانی آن ندارد، بلکه به نوعی مربوط به فصول سال دارد. دینوری از قول یکی از اطبا نقل کرده است که اگر شما در باره وقت غیبت ثریا به من تضمین دهید، من باقی سال را (در باره نبودن بیماری ها) تضمین می دهم (فریم، 13).
برای ابن السنی دینوری، تفاوت ندارد که حدیث از رسول (ص) باشد یا عمر یا سایر صحابه. درست همان طور که در فقه و دیگر امور دینی، این تفاوت وجود ندارد. عمر گفته است: زیر خورشید برای مدت طولانی نمانید که رنگ شما تغییر کرده و پوست شما قبض می شود، و لباستان از بین می رود و دردهای پنهان می آورد. (فریم 13).
تا اینجا تنها کمتر از یک چهارم این رساله یعنی رساله الطب یا طب سیدنا محمد، از ابن السنی دینوری، مرور شد تا بتوان روش نویسنده را در تدوین یک اثر طبی - حدیثی در قرن چهارم بدست آورد و با مفهوم طب از دیدگاه او آشنا شد.
این مفهوم همان است که در عمق نگرش مسلمانان نسبت به درد و درمان وجود داشته و هنوز هم بسیار استوار است، امری که سبب رشد آنچه که طب سنتی که با جسارت به آن طب اسلامی یا نبوی هم داده می شود، و متکی به همان دانسته هاست، باشد. مشاهده کردیم که منابع این نقلها، گاه تجربه های شخصی، و گاه باورهای برجای مانده از قبل از اسلام و نیز برخی از جملات و امثال مشهور میان عرب است. از نظر روشی هم متکی به بینشی حدیث گرایانه و غیر عقلی است که نه تنها در حوزه طب، که در حوزه نجوم هم منشأ توضیحات طولانی اما با روش اعتقادی نه خردورزانه بوده است. در همه این موارد، انتساب آنها به رسول (ص) و صحابه، نوعی تقدس برای آنها به همراه آورده و منکران یا شکاکان را به عنوان حکما می توانسته از نظر دینی مورد تردید قرار دهد.
اما یک نکته مهم آن که فقها، هیچ گاه بر اساس این روایت، امر و نهی واجب و حرامی را در حوزه طب نیاورده و آنها را با احکام فقهی اطعمه و اشربه خلط نکرده اند. این کاری آگاهانه بوده و آنان غالبا توجه داشته اند که اینها جنبه دینی جدی ندارد. به واقع، باید توجه داشت که همیشه، و میان همه فرقه های اسلامی، جدای از فقه، بخشی به عنوان «آداب و اخلاق» وجود داشته که با اتکای به روایات، روی سبک خاصی از زندگی تأکید می کرده است. روایات طبی بخشی از این مجموعه تلقی می شده است. این که چه مقدار اینها واقعا دینی بوده یا اساسی تجربی، و طبعا عقلی و قابل نقد، مطلبی است که روش دین شناسی فقها، تکلیفش معلوم بوده و به هیچ روی، امری جدی به شمار نمی آمده و صرفا در حوزه اخلاق و آداب جای می گرفته است. اما نباید غفلت کرد که تاثیر منفی آن در آموختن طب که غالبا دست نامسلمانان بوده، تاثیر ویژه ای داشته و دست کم می توان در باره آن بحث کرد.

رسول جعفریان

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 541634

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 16 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 11
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام A1 ۱۴:۳۵ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۰
    4 14
    استادجعفریان، کتاب ادمون دمولن که شمااینجامعرفیش کرده بودیدراباهزارمکافات دانلودکردم وخواندم. واقعااین کتاب بااینکه قرنی ازچاپش گزشته معجزه است وانگارازمسائل امروزی ایران وراه حلشان سخن میگوید. به همه کسانیکه علاقمندندبدانندکه چرابعضی ملتهاپیشرفت میکنندوبعضی دیگرعقبمانده میمانندپیشنهادخواندن این کتاب رامیکنم. دیگرکتابی چنین جامع دقیق وهمراه باراه حل مشکلات ایران واقعانیست. همانطورکه درمعرفی این کتاب اشاره داشتیدرضاشاه واقعابیسوادبودکه نتوانست این کتاب رادرک کنه. ازشمابرای معرفی این کتاب تشکرمیکنم. این کتاب جواب تمامی سوالاتم راکه درموردپیشرفت ملتهاونحوه شکل گیری فرد،فرهنگ وتمدن بودراداد. اینکه ماهزارسال سیاه وباصد رولوسیون وبرجام دیگرهم پیشرفت نخواهیم کردالاکه خودمان رادقیقابشناسیم وبفهمیم.
    • بی نام A1 ۱۸:۱۵ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۰
      1 0
      البته این را هم بگم که ترجمه فارسی این کتاب اصلاآنلاین وجودنداره. ترجمه انگلیسی این کتاب راگوگل به شکل پی.دی.اف. اسکن کرده ولی بعدا ازخود سایت کتاب های آنلاین گوگل حذفش کردن. کپی این اسکن گوگل درچندتاازسایتها هست ولی باسانسورصفحات میانی کتاب که برای نسخه کاملش طلب پول میکنند. تنهانسخه رایگان وکامل این اسکن گوگل در سایت اوپن لایبرری هست که آنجا هم نسخه کامل پی.دی.اف. این کتاب دوتا لینک داره که یکیش آدرس غلط میده به یک کتاب دیگر بیربط وفقط یک لینکش هنوز درست کارمیکنه. اسکن گوگل هم از یک کتاب کهنه انجام شده که بعضی جاهاش را صاحبان قبلی کتاب زیرش خط کشیدن ولی به طورکلی نسخه تمیزی هست. اگر کتابخوان الکترونیک دارید خواندنش آسانتر هست ورنه که روی مانیتور کامپیوترهم میشودخواند.
    • امیرحسین A1 ۱۰:۲۷ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۲
      1 1
      سلام لطفا لینک کتاب رو قرار بدید برای دانلود ممنون
  • بی نام CA ۱۵:۲۱ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۰
    12 29
    چیزی به اسم طب اسلامی یا ایرانی وجود نداره. طب فقط یک نوع داره آن هم غربی هست دلیلش هم اینکه ساینس بازیچه غرب هست و مسلمانان و ایرانیان توانایی درک ساینس را ندارند و بیشتر به دعانویسی ومعجزات اعتقاد دارند تا الکترون ومولوکول. ولی استاد عزیز حقیقت اینست که در این سالها بقیه چیزهارا که اسلامی کردند وبه درجه اعلا رساندند مثل جامعه٬ فرهنگ٬ بانک٬ بازار٬ شهریاری و .... خوب اجازه بدین طب و مهندسی مکانیک و فیزیک نظری و بقیه ساینس را هم اسلامی کنند. به هرحال ما مسلمان هستیم و همه چیزمان باید اسلامی باشد. مثلا در حال حاضر عمل جراحی قلب یا مغز در ایران کاملا امریکایی هست و این باید اسلامی شود. ما باید به سرعت این ۱۴۰۰ سال را عقب بریم که قال قضیه بخوابه. والسلام.
    • شمس تبریزی 1 A1 ۰۳:۵۶ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۱
      2 2
      سلام دوست کانادایی. یک زمان طبعیت و یا بدن انسان را به شکل مجرد و منفک از بقیه عالم مطالعه می کنی. حاصل این می شود علوم طبیعی بالاعم و طب بالاخص به معنی امروزی آن که در دانشگاهها تدریس می شود. علم با نظر به چنین روش مطالعاتی نه اسلامی است و نه غربی. در چنین حالتی صحبت از اسلامی و غربی و ایرانی و یونانی بودن علم بی معنی است. این به همان اندازه بی معنی است که شما بگویی الکترون اسلامی یا گلبول قرمز یونانی. خخخخخ. این نوع طبیعت شناسی محدودیت های خاص خود را دارد که بسیاری از سوالات در رابطه با طبیعت را نمی توان با آن پاسخ داد چرا که مانند این است که شما یک سیستم فیزیکی را بخواهی فارغ از محیطش بررسی کنی و برهم کنش های سیستم و محیط را نادیده بگیری.
    • شمس تبریزی 2 A1 ۰۳:۵۷ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۱
      3 3
      یک نوع مطالعه دشوارتر طبیعیت هم وجود دارد که طبیعت را به عنوان بخشی از نظام عالم مطالعه کنی. در این حالت برهم کنش طبیعت و ورای طبیعت را نیز لحاظ می کنی. در این نوع مطالعه، دیدگاه شما یا به عبارتی فلسفه ات درباره نظام عالم قطعا بر علمت نسبت به طبیعت هم تاثیر گذار است. مثال عرض می کنم. در قرآن می فرماید «ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس». در این آیه به رابطه «حداقل» برخی پدیده های طبیعی با اعمال مردم اشاره می کند. نیک می دانید که اعمال مردم مربوط به حوزه غیر طبیعت و غیر ماده است اما قرآن از رابطه بین آن و طبیعت سخن می گوید. یا می گوید « و يسبح الرعد بحمده .... و يرسل الصواعق» صریحا داره می گه رعد و برق در طبیعت تسبیح خدا را می گوید.
    • شمس تبریزی 3 A1 ۰۳:۵۸ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۱
      13 13
      در سوره نحل می گوید «اَو لم يروا اِلى ما خلق الله من شى يتفيوا ظلله عن اليمين و الشمائل سجدا لله وهم داخرون». صریحا داره از سجده کردن سایه صحبت می کنه. شما اگر طبیعت را جدای از نظام عالم مطالعه کنی، از محالات است چیزی به نام سجده سایه را بتوانی کشف کنی. سجده سایه، تنها با مطالعه طبیعت در ذیل نظام کلی عالم، آن هم نظامی که بر پایه دیگاه قرآن تبیین شده قابل توضیح است. حتی اگر دیدگاه شما مبتنی بر وحدانیت خدا هم باشد، باز هم موضوع فی المثل سجده سایه و تسبیح رعد قابل توضیح نیست.مخلص کلام من این است که وقتی طبیعت به عنوان بخشی از نظام کلی تر مطالعه شود آنگاه چیزی به نام علوم طبیعی الحادی یا اسلامی و یا غربی معنا پیدا می کند. در غیر اینصورت خیر. قضیه طب هم به همین ترتیب است.
    • شمس تبریزی 4 A1 ۰۳:۵۹ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۱
      10 13
      یک زمان بدن انسان را جدای از کل عالم مطالعه می کنی و حاصل می شود همین علم طبی که الان مرسوم است. این نه غربی است و نه اسلامی. یک زمان بدن را در رابطه با کل عالم مطالعه می کنی آنگاه اینجا طب اسلامی و غربی هم مطرح می شود چون جهانبینی شما در دیدگاهت نسبت به بدن و همچنین بیماری های آن موثر است. مثال می زنم. مال حرام خوردن و ظلم به دیگران در بدن تاثیر دارد. شما تا جهانبینی نداشته باشی، از محالات است که بتوانی ارتباط بین حرام خوری و بیماری را توضیح دهی. اصلا چیزی به نام حرام و حلال که با نظر به خود طبیعت معنا ندارد و شما قادر به کشفش در آزمایشگاه نیستی. اسلام فی المثل می گوید زنا و فکر حرام در نطفه آدمی تاثیر دارد.
    • شمس تبریزی 5 A1 ۰۴:۰۰ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۱
      13 12
      این با ژنتیک به معنای امروزی آن که ژن را جدای از نظام کلی عالم مطالعه می کند قابل توضیح نیست. این حتما دید وسیع تر از طبیعت را می طلبد و در این جاست که مثلا ژنتیک اسلامی و ژنتیک غربی معنا پیدا میکند. فیزیک اسلامی و غربی با این ملاحظه، هر دو با تفکر در خلقت آغاز می کنند اما یکی از تفکر در خلقت به «ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار» می رسد و دیگری احتمالا به این می رسد که « یدالله مغلولة». تفاوت را در اینجا بیابید. خدانگهدار
  • بی نام A1 ۰۸:۵۱ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۱
    11 22
    آقای شمس جان! اتفاقا اگر این مقاله رو خونده بودید می فهمیدید که این مطالب بافتنی که نوشتید برای بیش از یک هزار و دویست سال همه را سر در خم مستی این افکار نگه داشته و اجازه ترقی و تکامل به ما نداده است. تا صبح قیامت هم این توجیهات رو بگید، نمی تونید یک قدم ترقی کنید. همه شما و بزرگانتون هر وقت مریض می شید پشت در آزمایشگاه ها و سی تی اسکن و اگر پولتون برسه به لندن تشریف می برید و دل به این طبی که به غلط اسمش رو اسلام گذاشتید نمی بندید. لطفا این مطالب فلسفی را بذارید برای توی حجره و ا جازه بدید مردم نفس بکشند. درس دین رو یعنی همان نماز و روزه رو از شما یاد بگیرند علم رو هم خودشون دنبالش برند. حتما خداوند راضی تر هست.
    • شمس تبریزی A1 ۰۹:۲۹ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۱
      19 13
      ضمنا فراموش کردم که بگویم اونی که به تو گفته درس دین نماز و روزه است همان آخوند مفلسی است که از سهم امام ارتزاق می کند و یک مشت اباطیل به تو تحویل می دهد که تو خیال کنی دین صرفا برای بهشت رفتن است. من نه سهم امام میگیرم و نه جیبم مثل برخیها به بانک مرکزی وصل است که برای معالجه به لندن بروم. حاج آقا مطلب مرا کامل منتشر نکرد وگرنه میفهمیدی که منظورم چه بوده و این اباطیل را در پاسخ من نمی نوشتی. به دینی که امثال آنها و شما میخواهید بمن تعلیم دهید نیازی ندارم. تو لازم نکرده از رضای خدا سخن بگویی. خدا خودش زبان داره و گفته که من از چه راضی هستم و از چه راضی نیستم. خداحافظ شما