با جامعه غمگین و تحقیرشده‌ای مواجهیم که به‌هم خشونت می‌ورزند

فردین علیخواه، جامعه‌شناس، می‌گوید: در مواجهه با اخبار خشونت‌آمیزی که با شتاب در شبکه‌های مجازی دست به دست می‌شود، باید بگوییم «موبایلت را زمین بگذار».

فهیمه حسن‌میری: تقریبا روزی نیست كه چشم و گوشمان با خشونت در پیرامونمان عجین نشود، از درگيري كلامي و دعواها در خانه و خيابان گرفته تا هجوم اخبار خشونت‌آمیز از رسانه‌ها و شبكه‌های اجتماعی، اخبار تلخي كه از انواع قتل و تجاوز و آزار جسمی و جنسی حكايت مي‌كنند. همه اینها این سوال را پیش می‌آورد كه ما خشن شده‌ایم؟ تحملمان كم شده يا رسانه‌ها خشونت را بیشتر انعكاس می‌دهند و سرعت تكنولوژی در انتشار این اخبار مقصر است؟ هر چه باشد، یكی یا همه اینها، باید قبول كنیم كه در وضعیت ناخوشایند اجتماعی قرار گرفته‌ایم؛ وضعیتی كه خیلی از جامعه‌شناس‌ها و آسیب‌شناس‌ها درباره آن هشدار می‌دهند و آن را نقطه بحران می‌نامند.

فردین علیخواه، استاد دانشگاه، معتقد است «به جای انكار خشونت، باید ریشه‌های آن را پیدا كنیم، بايد ببينيم چرا خشونت از جامعه به فرد منتقل می‌شود، با او به خانه می‌رود و تبدیل به خشونت خانگی می‌شود، خشونتی مخرب كه نتيجه بی‌توجهی نهادهای دولتی و سازمان‌ها به حقوق شهروندی است.»

گفت‌وگوي خبرآنلاين با دكتر فردین علیخواه، جامعه‌شناس، را در ادامه بخوانید:

آقای علیخواه، به عنوان یك جامعه‌شناس فكر می‌كنید خشونت‌ها در جامعه‌مان افزایش داشته یا تحت تاثیر سرعت انتقال اطلاعات، اخبار خشونت‌آمیز بیشتر از قبل به گوش می‌رسد؟

باید بگویم درمورد بعضي از خشونت‌ها مثل نزاع‌های خیابانی، به نظر می‌رسد شاهد رشد بوده‌ایم. هرچند درباره هر نوع خشونت باید تبیین‌های مستقل و جداگانه‌ای ارائه داد و متأسفانه یکی از مشکلات درمورد بررسی خشونت‌ها، فقدان آمار معتبر است. درواقع ما مرکزی نداریم که به شکل سالانه و منظم آمار مربوط به انواع خشونت را منتشر کند تا محققان بتوانند با استناد به آن درمورد روند خشونت تحلیل ارائه دهند. هرچند باید توجه داشت که افزایش آمار خشونت، ممكن است لزوما به معنی افزایش واقعی آن در جامعه نباشد.

به چه دلایل دیگری می‌تواند باشد؟

یکی از دلایل بالا رفتن آمار خشونت می‌تواند بالا رفتن گزارش کردن خشونت توسط قربانیان خشونت‌ها باشد. یعنی جامعه این مخاطره را بپذیرد و برود و خشونت را به نهادهای مسئول و قانونی گزارش کند. منظورم آن است که آمار بالا می‌تواند به معنای آن باشد که جامعه درمورد خشونت‌های مختلف به آگاهی رسیده، تشخیص داده و مخاطرات پس از مراجعه به نهادهای قانونی و انگ‌های احتمالی پس از آن را پذیرفته است. اما در این زمینه نمی‌توان نقش رسانه‌ها را هم نادیده گرفت. شبکه‌های اجتماعی باعث شده‌اند اخبار خشونت در هر گوشه‌ از کشور، روزها به موضوع بحث و نظر مردم تبدیل شود و جامعه نسبت به آن حساس شود.

این حساسیت خوب است؟

بله رشد حساسیت خوب است و باعث می‌شود به مسأله توجه شود و جامعه از خودش مراقبت کند. پدیده‌ای که در زمینه خشونتی مانند تجاوز شاید کمی جدید به نظر می‌رسد آن است که ما معمولا مسأله تجاوز به کودکان را داشته‌ایم و این اتفاق جدیدی نیست ولی اینکه کودکان بعد از تجاوز به قتل برسند پدیده‌ای جدید است. البته نحوه بازنمایی حادثه از طریق شبکه‌های اجتماعی هم مشکلاتی دارد.

يعني معتقديد نبايد اين اخبار تلخ را براي ديگران فرستاد؟

من در یک سخنرانی با تأثیر از ترانه «تفنگت را زمین بگذار» مرحوم فریدون مشیری گفتم که «موبایلت را زمین بگذار». ما باید قبل از انتشار هر خبر و فوروارد کردن آن برای دیگران از خودمان سوال کنیم که واقعا هدفمان چیست؟ اینکه به محض دیدن کسی که خودش را از پل عابر به پایین پرتاب کرده، فیلم بگیریم و در شبکه‌ها منتشر کنیم به چه معنی است؟ آیا می‌خواهیم به دیگران اطلاع‌رسانی کنیم؟ نشان دادن بدن متلاشی شده یک فرد روی آسفالت خیابان اطلاع‌رسانی است؟ باید مراقب باشیم که نوعی هراس عمومی ایجاد نشود. اطلاع‌رسانی با هراس عمومی تفاوت دارد. اطلاع‌رسانی همراه با تحلیل و تبیین است. آنچه ما در شبکه‌های اجتماعی می‌بینیم، ایجاد هراس عمومی است. همین امر باعث می شود خانواده‌ها مضطرب شوند و احساس کنند خانه‌ای روی آب دارند. منظور من اصلا این نیست که این شبکه‌ها باید محدود شوند بلكه معتقدم نیاز داریم قبل از انتشار و فوروارد کردن هر خبری از خودمان چند سوال بپرسیم و به آنها صادقانه پاسخ دهیم. اینکه دقیقا هدفمان چیست؟ یک بار از خودمان سوال کنیم و بعد دكمه انتشار را فشار دهیم. متأسفانه در ماه‌های اخیر شاهد حاکمیت احساسات‌گرایی در انتشار اخبار مربوط به خشونت‌ها بودیم و موج عظیمی در شبکه‌های اجتماعی ایجاد شد.

این موج، ناشی از همان حساسیتی نیست كه در ابتدای گفت‌وگو به آن اشاره كردید و آن را مفید دانستید؟

نه، این موج احساسات‌گرایی یک نتیجه نامطلوب دارد و آن اینکه اينطور تصور مي‌شود كه مسائل اجتماعی با دو سازوکار می‌تواند حل شود: اعدام و ابلاغ. منظورم آن است که اولا مجرمان اعدام شوند. دوم اینکه با ابلاغ دولت به وضعیت اقتصادی بازماندگان ناشی از آسیب‌های اجتماعی به شکل فوری و مقطعی رسیدگی شود. متأسفانه موج احساسات‌گرایی باعث می‌شود قاضی در بررسی پرونده عجله کند و شاهد نوعی عوام‌گرایی حقوقی باشیم و دولت هم دستپاچه شود و دستور فوری بدهد. مثلا به جای آنکه حاشیه‌نشینی به شکل اساسی حل شود با دستور ویژه به پدر آتنا شغل و خانه داده می‌شود، به جای آن که مسائل سالمندان فقیر به طور اساسی حل شود به پیرزنی که برای رفتن به سمت صندوق رای از چهارپایه پلاستیکی استفاده کرده با دستور ویژه ویلچر برقی داده می‌شود! من این ابلاغ و اعدام را مشکلی می‌دانم که شبکه‌های اجتماعی نقش زیادی در شکل‌گیری آن داشته‌اند. ما باید مراقب احساسات‌گرایی شدید در مواجهه با آسیب‌های اجتماعی در شبکه‌های اجتماعی باشیم. البته در این میان سایر نهادهای تخصصی می‌توانند مداخله کنند و کمی از سطح این احساسات‌گرایی بکاهند ولی معمولا می‌بینیم که این موج همه نهادها را با خود می‌برد.

فكر مي‌كنيد بيشترين عاملي كه در ايجاد خشونت موثر است كدام است؟ همان خشونت‌هايي كه مي‌گوييد بعضي‌شان افزايش پيدا كرده‌اند و بعضي جديد هستند.

من فشارهای ساختاری را درباره رشد خشونت‌ها موثر می‌دانم. منظورم آن است که متأسفانه دولت‌ها مسئولیت‌های خودشان درباره تأمین شغل، تحصیل و ازدواج را به شکل زیرپوستی بر دوش خانواده‌ها محول کرده‌اند. والدین نگرانند و دغدغه همه امور فرزندانشان را دارند. حتی پس از ازدواج و تأمین مخارج عروسی، دغدغه تأمین مسکن برای فرزندان متأهلشان را دارند. این در حالی است که اینها مسئولیت دولت‌هاست و نه خانواده.

خب واگذاري مسئوليت دولت‌ به خانواده‌ها چطور به افزایش خشونت دامن می‌زند؟

ببینید، در حال حاضر پدر و مادر خوب بودن عمدتا در ارائه خدمات به فرزندان خلاصه شده. دولت انگار خودش را کنار کشیده و توپ را به زمین خانواده‌ها پرتاب کرده. حاکم شدن این دغدغه‌ها بر خانواده‌ها به هر حال اضطراب و استرس ایجاد می‌کند و تحمل‌ها را پایین می‌آورد. من قبلا هم در جای دیگری گفته‌ام زمانی كه فقر برای همه است، تحمل این شرایط آسان‌تر است ولی وقتی همه نهادها از والدین انتظار دارند برای فرزندانشان خدمات فراهم کنند، وقتی پدر و مادر خوب بودن در ارائه خدمات است و حتی خود فرزندان هم چنین انتظاری از والدین دارند و از طرف دیگر والدین نمی‌توانند چنین خدماتی فراهم کنند ناکامی ایجاد می‌شود. یکی از پاسخ‌ها به ناکامی‌ها هم پرخاشگری است. احساس ناکامی به ویژه با مشاهده نابرابری در جامعه، تحمل را کم می‌کند. همه فشار می‌آورند که موفقیت اینچنین است. پدر و مادر خوب باید دارای این ویژگی‌ها باشند، خانواده باکلاس دارای این امکانات و این دارایی‌هاست. این فشارها آدم‌ها را عصبی می‌کند و تاب آوری را کاهش می‌دهد. شما می‌بینید که رسانه‌ها یک زندگی مرفه را تبلیغ می‌کنند. شبکه‌های اجتماعی از یک زندگی مرفه و لاکچری حرف می‌زنند. انتظارات آدم‌ها مدام رشد می‌کند ولی توانایی‌های مالی برای برآورده کردن این انتظارات روزبه‌روز ضعیف‌تر می‌شود. این فشار ساختاری باعث می‌شود آدم‌ها زودتر عصبی شوند. وقتی در جامعه آدم‌ها مجبورند چند شغل داشته باشند و مدام به فکر آینده باشند، آن هم آینده‌ای که چندان هم روشن نیست، در این ساختار معیوب، عصبانی شدن طبیعی به نظر نمی‌رسد؟ آن هم در كنار این كه جامعه غمگینی داریم و تحقیقات هم این را نشان می‌دهد.

پس یك جامعه غمگین و عصبانی داریم و نباید از اخبار خشونت تعجب كنیم.

بله و متأسفانه نهادهای شهری ما تلاش نمی‌کنند فضای شاد و مفرحی برای مردم فراهم کنند. جالب است كه در خلاف شاد كردن مردم هم اقدام می‌شود، مثلا این كه در میادین شهرها مجرمان اعدام می‌شوند و خانواده‌ها با فرزندانشان به تماشای صحنه اعدام می‌روند. انگار فستیوال مرگ راه افتاده است! خشونت روی خشونت انباشت می‌شود. مسأله دیگری که به نظر من مهم است حس محترم بودن است. سازمان‌ها و نهادهای ما چقدر به مردم احترام می‌گذارند؟ هر فرد وقتی برای کاری اداری به ادارات و موسسات مراجعه می‌کند پس از ترک آنجا چقدر احساس محترم بودن به او دست می‌دهد؟ درنهایت این كه من فکر می‌کنم با جامعه تحقیرشده‌ای طرفیم و این تحقیرها روی هم انباشت می‌شود. شما به بعضی از ادارات مراجعه می‌كنید ساعت 8 صبح است و می‌بینید که دویست نفر در نوبت هستند و ساعت 4 صبح به آن اداره مراجعه کرده‌اند و ساعت 3 بعدازظهر قرار است نوبتشان شود! به نظر شما این افراد می‌توانند روان آرامی داشته باشند؟ کسی که حرمت نفس‌اش زیر پا گذاشته می‌شود و احترام نمی‌بیند چطور می‌تواند به دیگران احترام بگذارد؟ ما به آدم‌ها حس محترم بودن نمی‌دهیم. برخورد شرکت‌های خودروسازی با مشتری‌ها چگونه است؟ برخورد سازمان‌های خدماتی نظیر شهرداری‌ها و سازمان‌های ثبت اسناد و املاک با مردم چگونه است؟

اما چرا خشونت‌ها در محیط خانواده هم افزایش پیدا كرده؟

با تمام چیزهایی كه گفتم، وضعیت طوري است که وقتی پدر یا مادری از بیرون به خانه می‌آید، انگار از جنگ برگشته. اعصاب‌های ناآرام در بیرون از خانه، دشوار است که در خانه هم آرام باشند. بحران‌های اقتصادی و اجتماعی پشت در خانه نمی‌مانند. این بحران‌ها در خانواده هم بحران ایجاد می‌کنند و سپس دوباره به جامعه برمی‌گردند. این تعامل دوطرفه وجود دارد. درمجموع فکر می‌کنم که امید و امنیت در همه ابعادش به ویژه اقتصادی و آرامش لازمه جامعه ماست.

اگر بخواهید به عنوان جامعه‌شناس، هشدار یا راهكارى به مسئولان در این زمینه بدهید، به چه اولویت‌هایی اشاره می‌كنید؟

همانطور که اشاره کردم، جامعه ایرانی جامعه‌ای غمگین است و یكی از اولویت‌ها این است كه به این نكته توجه شود كه نیازمند فضاهای شاد هستیم. متأسفانه وقتی با برخی از مدیران شهری در این مورد حرف می‌زنم می‌گویند برای تعریف برنامه‌هایی برای مناسبت‌های سوگواری مشکلی نداریم و دستمان باز است ولی وقتی می‌خواهیم برای مناسبت‌های شاد برنامه‌هایی تعریف کنیم دچار استرس و نگرانی می‌شویم كه برایمان مشکلی پیش نیاید. به نظرم نیازمند مدیران جسور هستیم.
موضوع دیگر هم طبیعتا همان احساس محترم بودن است كه به آن اشاره كردم. ما در ورودی همه ادارات بنری درمورد احترام به ارباب رجوع نصب کرده‌ایم ولی متأسفانه فقط بنر نصب شده و در عمل اتفاق خاصی نیفتاده است. بوروکراسی کشنده اداری یک طرف و نحوه برخورد با ارباب رجوع یک طرف دیگر. اینها زمینه پرخاشگری می‌شوند. من زمانی پیشنهاد دادم که ما یک گواهینامه اعتبار برای سازمان‌ها تعریف کنیم با عنوان کام. کام مخفف کیفیت اجتماع‌مداری بود. هر سال سازمان‌ها و نهادها از این نظر ارزیابی شوند. اینکه چقدر منافع اجتماع را تأمین کرده‌اند و چقدر رضایت مشتری را به دست آورده‌اند.
یك توصیه مهم دیگر این است که مسئولان به رفاه مردم بیشتر فکر کنند. مسائل اقتصادی به تدریج دارد زجرآور می‌شود. زمانی وجود دارد که وضع همه بد است و این قابل تحمل است ولی هم اکنون اینطور نیست. وضع بعضی‌ها خیلی بد و وضع بعضی‌ها خیلی خوب است. ما شاهد مردمی هستیم که وضع اقتصادی خوبی ندارند، انتظاراتشان از رفاه هر روز گسترش می‌یابد ولی هر روز اخبار مربوط به اختلاس و دزدی و ویژه‌خواری ها را در شبکه‌های اجتماعی می‌خوانند. این باعث ناکامی و خشم می‌شود. این خشم‌ها در کجا بروز خواهد یافت؟

فكر مي‌كنيد مجازات‌هاي سنگين، مي‌تواند از ميزان خشونت كم كند؟

روشن است که اگر مجازات‌هایی مانند اعدام مفید بود، ما هم‌اکنون باید هیچ جرم و جنایتی نداشتیم ولی اینطور نیست. نباید فقط به مجازات فکر کنیم. باید به پیشگیری فکر کنیم، به زمینه‌های منجر به خشونت. ترس یکی از سازوکارهای دور کردن آدم‌ها از جرم است اما هزار سازوکار دیگر هم وجود دارد. متأسفانه همان احساسات‌گرایی در مواجهه با خشونت‌ها باعث شده از سیر زندگی افرادی که جرائم خشن انجام می‌دهند خبری نداشته باشیم. در بیشتر کشورهای دنیا شبکه‌های تلویزیونی برنامه‌های مبسوطی درباره قاتلان می‌سازند و سیر زندگی آنها را بررسی می‌كنند. این باعث می‌شود حتی کسانی که پتانسیل به قتل رساندن و آزار دادن دیگران را در خود می‌بینند با دیدن این فیلم‌ها آگاه شوند و سعی کنند خودشان را درمان کنند. ولی متأسفانه ما در کشورمان این امور را نداریم. با عجله این افراد را اعدام می‌کنیم و زندگی آنها را بررسی نمی‌کنیم. شما چند برنامه در تلویزیون کشورمان دیده‌اید که درباره پدوفیلیا یا آدم‌های به تعبیر عامیانه بچه‌باز بحث کنند و به بررسی ریشه‌های آن بپردازند؟ اینها را نمی‌گوییم بعد شاهد اخبار دردناكی هستیم كه در گوشه و كنار اتفاق می‌افتد.

47234

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 726434

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 4 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • ایرانی A1 ۰۸:۴۰ - ۱۳۹۶/۰۸/۲۱
    42 2
    چقد زیبا و درست تحلیل کردند شما واقعا حرف دل ما رو زدید اقای علیخواه . من هم خیلی با خودم تو خیالاتم این مسائل رو تجزیه و تحلیل میکنم و بارها با خودم میگم چطور میخواد درست بشه و آینده روشنی متصور نیستم و یه راه حل برای خودم و خانوادم پیدا کردم و اون هم مهاجرت به کشور دیگه است اگه خدا بخواد سال بعد از ایران شیران . مهد دلیران میرم
  • بی نام IR ۱۰:۵۴ - ۱۳۹۶/۰۸/۲۱
    32 6
    غرور یه مرد جوون وقتی خرد و خاکشیر شد دیگه نمیشه با هیچ خاک اندازی خاکروبه هاشو جمع کرد.یه پسر بیست و اند ساله با مدرک فوق لیسانس هنوز حتی نمی تونه به خرید یه ماشن کاملا معمولی از جیب خودش فکر کنه و زندگیش وابسته به جیب پدرشه از اونور پدر هم که یاد جوانی خودش میفته از اینکه پسر تا این سن مستقل نشده شاکی میشه و عملا فرزند خودش رو به بیکاری و پوچی متهم میکنه و این شروع یک داستان پیچیده میشه