روال عادی یک زندگی غیرعادی

نمایش «روال عادی» نوشته «ژان کلود کاری‌یر» به کارگردانی «دکتر محمدرضا خاکی» در سالن استاد سمندریان مجموعه ایرانشهر به روی صحنه است و «مسعود دلخواه» و «کورش سلیمانی» بازیگران این اثر هستند.

روال عادی به دنبال نشان دادن این گزاره تجربه‌شده در قرن اخیر ـ در حکومت‌های توتالیتر و چپ و نظام‌های بسته ـ است که زندگی آدمیان در این حکومت‌ها از روال عادی خارج می‌شود. خود آدمی در تعارض با خود است. آدم‌ها ماشین‌وار در سیستم حاکم استحاله می‌شوند. با این اعتبار افزون بر اینکه این اثر یک نمایش روان‌شناسانه است، اثری جامعه‌شناسانه نیز قلمداد شده و نشان می‌دهد که چطور ماشین‌ِخواست حکومت‌ها موجب «دگردیسی» آدم‌ها می‌شوند و درنهایت این چرخه موجب استهلاک خود سیستم خواهد شد.

ژان کلود کاری‌یر موقعیت را کاملاً استریلیزه و کوچک می‌کند، نیاز به هیاهو و جنجال نیست. کافی است دو نفر از این سیستم را روبروی هم نشاند و یک موقعیت واقعی ـ نمایشی به وجود آورد. همین‌که آدم‌ها زبان باز کنند، وجودشان آنچه هست را نشان می‌دهد. ازخودبیگانگی محصول عمومی است. آدم‌ها درگیر دیگران هستند و چوب حراج به وجود خود می‌زنند، چه در این میان واقعاً شخصیت خبرچین به غیر آن‌که به «روال عادی» از زندگی خصوصی دیگران خبر جمع ‌کرده و می‌فروشد، از خویش نیز مایه می‌گذارد و در گزارش‌های متعدد، خود را نیز به سیستم لو می دهد؛ یعنی علیه خودش خبر جمع کرده و به سیستم می‌دهد. این دیگر عمق فاجعه است و تجربه دوگانه‌ای را برای مخاطب اثر به وجود می‌آورد. اگرچه خبرچین به‌عنوان شخصیت اصلی نمایشنامه تأکید می‌کند که: «برای اینکه دیگران شک نکنند برای خودم پرونده‌سازی می‌کردم» اما خود او نیز با آن‌که اصرار دارد که آدمی وفادار به سیستم و حکومت است اما در بعضی از گزارش‌ها و بازگو کردن آن‌ها نشان می‌دهد که خارج از روال عادی، او نیز فراری از فرمان‌ها و الگوهایی است که باید و به‌اجبار رعایت شود. تجربه زندگی خبرچین به‌عنوان یک شخصیت، در چنین جامعه‌ای به او آموخته است که: «ما همیشه دروغ را باور می‌کنیم و از حقیقت روی‌گردانیم»(نقل به مضمون). خبرچین وقتی می‌خواهد شخصیت خودش را تعریف کند در تطابق با حاکمیت می‌گوید: «مثل دیکتاتورها که جنایت‌های بزرگ را به خود منتسب می‌کنند تا بتوانند جنایت‌های کوچک را انجام دهند...». البته لایه‌های عمیق‌تری چه به لحاظ روانشناسی و چه به لحاظ جامعه‌شناسی می‌شود از دل کار بیرون کشید و در مورد آن‌ها بحث کرد.

درباره کارگردانی دکتر خاکی نیز باید همین را گفت که او نیز بدون نیاز به هیاهو و جنجال سعی در تصویر کردن اثری است که می‌خواهد با دیالوگ‌ها آرام‌آرام آینه‌ای را بالا بیاورد تا مخاطب خود را در آن ببیند. موقعیت که دکتر خاکی ساخته این‌گونه است. یک میز سه صندلی که به روی یک سکو قرار دارند که به این سکو از زیر نور خورد است. یک پرچم کوچک قرمز وسط میز و چند پاکت نامه و کاغذ. خب با این ترکیب صحنه کاملاً استریلیزه شده است. کارگردان ایده اجرایی‌اش را با ترکیبی از طراحی صحنه ساخته است. پرچم قرمز موقعیت جغرافیایی و تاریخی اثر را نشان می‌دهد. سه صندلی روی صحنه که از صندلی‌ای که روبروی مخاطب است هیچ‌گاه استفاده نمی‌شود. نشانی از یک غایب همیشه حاضر. کسی یا چیزی که نیست اما حضور دارد. در ساختارهای بسته بلوک شرق، آنجا، جای گا گ ب است، اشتانازی و... است. آدمی در این ساختارها با کسانی درگیر است که نیستند، در محافل دوستانه و کار درباره‌اش حرف می‌زنند حتی حضورش را در زندگی شخصی‌‌شان حس می‌کنند اما آن‌ها را نمی‌بینند. این میزانسن به مفهوم واقعی است، این کلاس درس دکتر خاکی است.

کارکرد دومین میزانسن با طراحی صحنه تکمیل می‌شود، سکوی که میز و صندلی روی آن قرارداد و بازیگران روی این سکو بازی می‌کنند. استفاده از این سکو در بسیاری از اجراها رایج است، اما در این نمایش با یک تفاوت مهم به یک میزانسن تبدیل‌شده است. سکو که نور پایین آن قرار دارد. وقتی منبع نور صحنه به‌غیراز روشنایی درجایی از صحنه قرار می‌گیرد، درواقع نوعی میزانسن ساخت می‌شود و این تعمد و خواست کارگردان است که با تغییر محل منبع نور به دنبال انتقال چه پیامی به مخاطب است. در این نمایش منبع نورـ به‌غیراز روشنایی صحنه ـ در زیر پای بازیگران قرار دارد. اگر معنای منبع نور را «واقعیت» در نظر بگیریم، این واقعیت در سطحی زیر پای آدم‌ها قرارگرفته است. به‌عبارت‌دیگر آدم‌های این نمایش منبع واقعیت را زیر پای خوددارند، آن را حذف کرده‌اند یا منبع واقعیت (که در این نمایش وجود آدمی است) زیر پا قرارگرفته است. آن‌ها منبع واقعیت ـ «نور» ـ را زیر پا له می‌کنند. این میزانسن امکان تحلیل‌های متعدد را به مخاطب می دهد.

سومین میزانسن کارگردان در این اجرا جایی است که خبرچین در یک برش زمانی پشت به ما مخاطبان می‌نشیند و با تأکید این عمل صحنه‌ای را ادامه می‌دهد. انگار خبرچین نفر جلوی منِ مخاطب است، انگار او هم بین ما نشسته و درمیان ماست. این میزانسن خبرچین را در ادامه ما مخاطبان قرار داده و اگرچه پشت به ماست اما دقیقاً کار آینه را می‌کند. به این اعتبار کارگردان به من مخاطب هشدار می‌دهد فاصله تاریخی و جغرافیایی مهم نیست، می‌تواند امروز و اکنون برای من و شما هم این ازخودبیگانگی و این روال غیرعادی عادی شده زندگی برای من و شما هم رخ دهد.

هدایت بازیگران آن‌طور که رد پای کارگردان محو شود هم کار دیگر کارگردان است.

بازیگری در این نمایش هم در راستا با همان هدف اصلی اثر است، بدون هیاهو و جنجال یک‌روال غیرعادی زندگی به روال عادی تبدیل و نشان داده شود. مسعود دلخواه در نقش خبرچین هیجانات کنترل‌شده گرهای روانی و سرکوفته شده خبرچین را در بازیش به نمایش می‌گذارد. البته باید تأکید کرد کاری که کورش سلیمانی انجام می‌دهد این است که بدون بازی اضافه، خودش و مخاطب جذب روال عادی زندگی خبرچین شوند. شاید اگر بازیگری خودخواه جای سلیمانی بود، تلاش می‌کرد این توجه مخاطب به بازیگر مقابل را کم کند، اما انسجام گروه کارگردانی و بازیگری در تلاش است تا پیام‌های اصلی به مخاطب منتقل شود و از حاشیه پرهیز می‌کند.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 687433

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 9 =