یک مصلح درگیر، یک روحانی واقعی، یک آزادیخواه روشنگر و یک بیداری‌آفرین فداکار اوصاف اوست که در چنین روزی قیام کرد.... شیخ‌محمد خیابانی به عنوان یک عالم اسلامی و مصلح دینی، همواره مواضع مستقلی داشت. او در سراسر زندگی سیاسی خود به‌هیچ وجه آلوده نشد و نه ‌تنها پیوستگی به سیاست بیگانه‌ای نداشت و جز عشق به دیار و سرزمین ایران چیزی محرک و پشتیبان او نبود، بلکه آلودگی و جاه‌طلبی‌ در او نبود. بالاتر از همه اینکه ابداً توقع مادی از کسی نداشت و هرگز زندگی خود را به پستی‌ها و کوته‌نظری‌هایی که یگانه محرک دیگران بود نیالود.او چندین سال، یکی از مؤثرترین مردان سیاست ایران بود، با این همه در زندگی ساده نزدیک به تهیدستی زیست و روزی که از جهان رفت، اندوخته محقردیگران را هم نداشت.

17 فروردین 1299 : آغاز قیام روحانی مبارز شهید شیخ محمد خیابانی در تبریز (اینجا)


شیخ محمد خیابانی از جوانی به فراگیری علوم دینی روی آورد و به سرعت مدارج علمی را طی نمود. پس از نهضت مشروطه، زندگی او وارد مرحله جدیدی شد. و با تشکیل جمعیتی مبارز، در راه پیروزی مشروطه، گام‏های مهمی در تبریز برداشت. وی در این میان روزنامه تجدد را منتشر کرد و خواهان اجرای قوانین مشروطه و احیای آن گردید. خیابانی سپس به رهبری فرقه دموکرات آذربایجان برگزیده شد و همگام با انتشار روزنامه تجدد، به کارهای سازنده دیگری در جهت پیشبرد اهداف و تامین آسایش مردم دست زد. همچنین نقش وی پس از محاصره تبریز در دوره استبداد صغیر بسیار حساس بود. پس از راه‏یابی شیخ محمد خیابانی و پنج تن از دوستانش به مجلس شورای ملی، وثوق الدوله صدر اعظم قاجار تصمیم گرفت که شیخ را از سر راه خود بردارد. لذا عده‏ای از صاحب منصبان نظامی را با افراد تعلیم دیده به تبریز فرستاد. با ورود متجاوزان به شهر تبریز، خیابانی بر ضد دولت قیام کرد و در کمتر از دو روز تمام ادارات شهر را به تصرف درآورد. این پیروزی و نهضتِ خیابانی، بیش از پنج ماه ادامه داشت. شیخ در حیاط ساختمان تجدد به ایراد نطق‏هایی می‏پرداخت و مردم با اشتیاق تمام، پای صحبتش می‏نشستند. این سخنان به زبان آذری بود و ترجمه فارسی‏اش هر روز در روزنامه تجدد چاپ می‏شد. در این پنج ماه، خیابانی و جنبش او با خطرهای فراوانی مواجه بودند، اما بر همه پیروز شدند و آتش توطئه‏ها را خاموش کردند. شیخ محمد خیابانی در نهضت خویش بر ارشاد افکار عمومی و ارتقای میزان آگاهی آنان به منظور نیل به اهداف خویش تأکید داشت، به همین دلیل، در صدد تجهیز قوای مسلح خویش برای دفاع از نهضت برنیامد. وی همچنین در جریان جنگ جهانی اول، در برابر فشار روس‏ها مقاومت نمود و در عین حال از نفوذ کمونیسم نیز جلوگیری می‏کرد. عاقبت با ورود مخبرالسلطنه، والی جدید تبریز و شکست محاصره این مبارز انقلابی، در 21 شهریور 1299 ش برابر با 29 ذیحجه 1338 ق توسط نیروهای دولتی بازداشت شد و به شهادت رسید.

*******************************************************

وقتی وثوق الدوله اقدام به عقد قرارداد 1907 با انگلیسی ها نمود، روزنامه تجدّد ـ که مدیر مسئول آن شیخ محمد خیابانی بود ـ طی مقالاتی، بی اعتبار بودن آن را گوش زد نمود و نوشت: مادامی که این قرارداد از تصویب مجلس نگذشته، آن را بیش از یک ورق پاره چیز علی حده نمی دانیم و ترتیب اثری به آن نمی دهیم.

نمایندگان آذربایجان تحت قیادت رهبر مقتدر خویش، مرحوم خیابانی، با حضور فعال در مجلس با این قرارداد به مخالفت برخاستند. وثوق الدوله برای خنثی کردن اقدامات دموکرات ها دست به حرکت هایی زد تا بتواند قرارداد را از تصویب مجلس بگذراند. او سعی در محدود کردن فعالیت دموکرات ها نمود. اقدامات وثوق الدوله موجب تشدید فعالیت خیابانی شد و حزب دموکرات کنترل تبریز را به دست گرفت.

آغاز قیام

با آغاز قیام شیخ محمد خیابانی در فروردین 1299، دو روز تمام نیروهای انقلابی شهر و ادارات دولتی تبریز را تصرّف کردند. شش ماه با کمال متانت مقاصد مورد نظر انقلابیون پی گیری شد و با هرگونه هرج و مرج و فتنه جویی برخورد می شد. مرحوم بادام چی معتقد است: به شهادت اشخاص بی طرف از تجار و کسبه و اعیان، اگر قیام انقلابیون تبریز نبود و یا آن که این نهضت در دست کس دیگری بود، حتما مملکت به طرف هرج و مرج می رفت. تنها فداکاری حزب دموکرات و درایت و کفایت و تدبیر شهید خیابانی بود که جلو این سیل بلا گرفته شد و مملکت از بدبختی غیر قابل تحمل نجات و استقلال ایران و اموال و اعراض اهالی از تعدی و تجاوز اشرار حفظ شد.

تعقیب خیابانی

پس از تصرف مقر حکومت مجاهدان تبریز به دست قزاق های کلنل روسی و نیروهای حکومتی، مخبرالسلطنه به تعقیب شیخ محمد خیابانی پرداخت. وقتی قزاق ها به خانه خیابانی حمله کردند، او قبل از این که آنها به او دست بیابند از راه پشت بام خود را به خانه شیخ حسن علی میانجی رساند. شیخ حسن علی به خیابانی اصرار کرد که از مخبرالسلطنه برای او تأمین بگیرد. اما رهبر شجاع قیام تبریز گفت: شما شخصیت بزرگی هستید. او کوچک تر از آن است که شما نزد او بروید. اصرار شیخ حسن علی به جایی نمی رسد و آخرین سخنی که شیخ محمد خیابانی در پاسخ به اصرارهای او گفت این بود که «من کشته شدن را به تسلیم شدن در برابر مخبرالسلطنه ترجیح می دهم. من پیش دشمن زانو بر زمین نمی زنم. من فرزند انقلابم». شیخ حسن علی با شنیدن این حرف ها و این همه شهامت و استقامت شیخ را تحسین کرد.(اینجا)

*****************************************************************



یکی از موثق‌ترین منابع، درباره مصلح اسلامی و شهید مجاهد دینی و ملی، شیخ‌محمد خیابانی تبریزی، کتاب «شرح حال و اقدامات شیخ‌محمد خیابانی» است که به قلم چند نفر از دوستان و آشنایان او نوشته شده است.

این کتاب را حسین کاظم‌زاده ایرانشهر در برلین در سال ۱۳۰۴ هجری شمسی، یعنی حدود پنج سال پس از شهادت خیابانی منتشر کرد.

وی در بخشی از مقدمه کتاب می‌نویسد:
من شیخ‌محمد خیابانی را از نوادر رجال عهد اخیر می‌شمارم و از این نقطه نظر یک قیمت اجتماعی به مجاهدات او می‌دهم، بنابراین تذکیر و تخلید نام او را از فرایض خود ‌شمردم و طبع شرح حال آن رادمرد آزاداندیش و با فکر و اراده را برای راهنمایی جوانان ایران لازم دانستم.

اغلب ایرانیان و به‌خصوص اهالی ایالات دوردست ایران در موضوع شخص خیابانی و اقدامات و مقاصد سیاسی او که در پررنج‌ترین موقع خطرناک سیاسی ایران، امور آذربایجان را به دست گرفت و از ورطه پریشانی نجات داد، به‌کلی بی‌خبرند. این رساله هویت و شخصیت او را به‌خوبی معرفی و بی‌خبران را از افکار و آمال و خدمات آن مرحوم آگاه خواهد ساخت و نشان خواهد داد که آن نادره زمان مردی با فضل و کمال و صاحب متانت و شور و حرارت و فکر و اراده بود و در راه نجات ایران با سر خود بازی کرد.

زندگینامه
از کسانی که درباره زندگی و اقدام‌ها و افکار و آرمان‌های خیابانی پژوهشی دامنه‌دار را به سامان رسانیده است، سیدعلی آذری نویسنده کتاب «قیام شیخ‌محمد خیابانی» است. کتاب وی شامل نطق‌های خیابانی و یکی از خدمات ارزنده فرهنگی و ملی و دینی این روزگار است. در این کتاب، چهره یک مصلح درگیر، یک روحانی واقعی، یک آزادیخواه روشنگر و یک بیداری‌آفرین فداکار ترسیم شده است. در مقدمه کتاب آمده است:

شیخ‌محمد خیابانی، فرزند حاجی عبدالحمید خامنه‌ای، درسال ۱۲۹۷ هجری قمری، در همان قصبه خامنه ـ‌که یکی از قصبات مهم ارونق، توابع تبریز به شمار می‌رود‌ـ‌ پا به عرصه وجود گذاشت. حاجی عبدالحمید پدر شیخ در روسیه تجارت می‌کرد و حدود ۳۰ سال در «پطروفسکی» (نام باستانی این شهر «مخاچ‌کالا» است که پایتخت داغستان بود)، اقامت داشت و به کار تجارت مشغول بود. شیخ‌محمد خیابانی در طفولیت، در همان خامنه به مکتب سپرده شد. مقدمات دروس معموله آن زمان را تمام و برای اولین‌بار به روسیه مسافرت کرد و مدتی در تجارتخانه پدرش به آموزش رموز اقتصاد زمان مشغول [بود] و پس از چندی به تبریز بازگشت.

در حوزه روحانیت
فقه و اصول را نزد مرحوم حجت‌‌‌‌الاسلام آقای حاج میرزا ابوالحسن آقا انگجیِ مجتهد فرا گرفت. ‌محمدعلی بادامچی، یکی از رفقای صمیمی مرحوم شیخ می‌گوید که او در دو رشته فقه و اصول از مبرزترین متعلمین حوزه درس انگجی بود و در اندک مدتی از جودت فکر و حدت ذهن و کثرت ممارست قریب به اجتهاد بود. علم هیئت و نجوم و حساب را از مرحوم میرزا عبدالعلی منجم معروف آموخت و در آن گوی سبقت را از همه ربود. مسائل غامضه هیئت را استخراج می‌کرد و تقویم‌های رقومی می‌نوشت. در علم حکمت و کلام و ادبیات نیز مهارت داشت.

زهد
مرحوم خیابانی، علاوه بر فضایل و کمالات علمی اخلاقاً نیز مقام ارجمندی داشت. بیانش به زبان مادری و لسان پارسی بسیار رسا و شیرین و در عین حال، برّان و در زهد و تقوا و پرهیزکاری نیز مشهور و معروف همگان بود.

امام جماعت
قبل از انقلاب مشروطیت که در عنفوان جوانی بود، قریب یکی دو سال ظهرها در مسجد جامع و شب‌ها در مسجد کریمخان، واقع در محله خیابان تبریز امامت کرد و بیش از هزار مأموم داشت. در زمان خود اَوْرَع و ازهد و نسبتاً افقهِ همقطاران خود از ائمه جماعت بود.
سال‌ها پیش از آنکه داغستان به دست رژیم کمونیستی شوروی به خاک و خون کشیده شود، شیخ‌محمد خیابانی، در این سرزمین در حجره پدر خویش مدتی کار ‌کرد، سپس روانه تبریز شد و به تحصیل علوم روحانی اسلام پرداخت.
در داغستان هنوز هم مسلمانان وفادار به عقاید و احکام اسلامی بسیار پیدا می‌شوند که با انواع گرفتاری‌ها دین حق اسلام را برای خود حفظ کرده‌اند و با پرداخت هزینه‌هایی چند به نشر معارف و ادامه تحصیل علوم اسلامی کمک می‌کنند.

استقلال مواضع
چنانکه آگاهان و مطلعان به این امر تصریح کرده‌اند، شیخ‌محمد خیابانی به عنوان یک عالم اسلامی و مصلح دینی، همواره مواضع مستقلی داشت. او در سراسر زندگی سیاسی خود به‌هیچ وجه آلوده نشد و نه ‌تنها پیوستگی به سیاست بیگانه‌ای نداشت و جز عشق به دیار و سرزمین ایران چیزی محرک و پشتیبان او نبود، بلکه جاه‌طلبی‌ها و خودخواهی‌ها و ریاست‌جویی‌هایی که در دیگران، آفات بسیار برانگیخت و ماجراها و رسوایی‌های زیادی را فراهم کرد، در او نبود. بالاتر از همه اینکه ابداً توقع مادی از کسی نداشت و هرگز زندگی خود را به پستی‌ها و کوته‌نظری‌هایی که یگانه محرک دیگران بود نیالود.
او چندین سال، یکی از مؤثرترین مردان سیاست ایران بود، چه در تهران و چه در تبریز وجود او در روی دادن حوادث و در جریان وقایع بسیار مؤثر بود و به‌آسانی می‌توانست از نفوذ خود برای به دست آوردن هرچه می‌خواست بهره‌مند شود. با این همه در زندگی ساده نزدیک به تهیدستی زیست و روزی که از جهان رفت، اندوخته محقر دیگران را هم نداشت.

شهامت روحی
شیخ‌محمد خیابانی نمونه‌ای از عالمان آگاه و شجاع اسلام است. دوست و همرزمش درباره وی چنین می‌نویسد:
فراموش نمی‌کنم شهامت و متانت فقید شهید خیابانی مرحوم را که روز اول دستگیری تصمیم گرفت ابداً ولو یک حرف هم باشد به صاحب‌منصبان عثمانی نگوید و اعتنا نکند و حتی با رفقا قرار گذاشته بود که در موقع استنطاق ابداً به سؤالاتشان جواب ندهد و تنها بگوید: شما حق ندارید ما را استنطاق کنید و در این رأی راسخ بود و اعتنایی به تهدیدات عثمانی‌ها نکرد و ابداً جوابی به آنها نداد.

سیمای یک مصلح
با قدم‌های بلند پیش می‌آید، نزدیک می‌شود، گره بر ابروانش می‌زند و ناظران را به طرف خود دعوت و معنی شرافت را برای آنها بیان می‌کند. پارچه سفیدی مانند هاله نور بر اطراف سرش پیچیده است و چشمان جذاب او از زیر عینک سفیدش برق می‌زند. سیمای دلچسب، چهره‌ای بشاش، اراده‌ای آهنین و لایَتَزَلْزَل، روحی پاک و فداکار و قلبی سرشار در عشق شرافت و اصلاح و عظمت دارد.

آخرین کلماتش را با جمله: «مرگ شرافتمندانه بهتر از حیات بی‌شرفانه است»، خاتمه می‌دهد: جوانان! امیدهای آتیه وطن! بدانید که همواره افتخارات حقیقی در میانه جانفشانی‌هاست. شرافت واقعی نصیب کسی است که برای راحتی دیگران جان‌نثاری می‌کند و در میدان مبارزه حیات اجتماعی، پشت به حملات روزگار نشان نداد و مغلوب مصائب طاقت‌فرسا نشد.

قیام تبریز و نهضت جنگل
به علت تشابه تام آرمانی و دینی میان این دو حرکت، یعنی حرکت خیابانی در تبریز و حرکت میرزاکوچک‌خان در گیلان بود که این دو جناح درصدد اتحاد با یکدیگر برآمدند.

میرزاکوچک‌خان جنگلی، مسلمان آگاه و مجاهدی بود که با سابقه تحصیلی طلبگی و شناخت اسلام به فکر تحصیل قدرت و تشکیل سازمانی برآمد تا نفوذ بیگانگان را از کشور اسلامی ایران قطع کند.

میان این مجاهد پرورده دامان دین و روحانیت متعهد و آگاه، میرزاکوچک‌خان و فرزند رشید اسلام و منادی آزادی و روحانی و مجاهد و روشنگر و شجاع، شیخ محمدخیابانی، آن چنان وحدت هدف و نزدیکی اندیشه‌ای بود که در گیراگیر قیام‌های خویش به فکر ایجاد و پیوستن به یکدیگر افتادند.

افکار و تعالیم
افکار اصلاحی و آرمان‌های انسانی شیخ‌محمد خیابانی که بیشتر از راه سخنرانی‌ها و نطق‌های عمومی او القا شده، سرشار از روشنگری‌، آزادیخواهی، بیگانه‌رانی، حریت‌آموزی، فلاح گستری، تباهی‌ستیزی، ملیت‌پروری و دیانت‌شعاری است.

برخی از آگاهان معتقدند که هنوز سال‌ها زود است تا جامعه افکار خیابانی را بفهمد و هضم کند. آنچه مسلم است این است که مجموعه آرمانی این مصلح اسلامی نشان می‌دهد که عقل بیدار و خون جوشان این فرزند آگاه دین، هیچ خواری، فساد، وطن‌فروشی، فرودستی، فقر، نابسامانی و بی‌عدالتی و جهل و جنایت را نمی‌پذیرفته است و پایه مبارزه با این همه را روی داشتن قدرت و دادن آگاهی استوار می‌داشته است.

روشن است که سطر نخست دفتر اصلاح و آزادگی، آگاهی است. نهایتاً، در موارد بسیار، قدرت‌ها با نشر آگاهی درست در می‌افتند. اینجاست که فرزانگان و حکیمان نیز به مسئله دیگری توجه می‌یابند؛ حل مشکل قدرت.

حسین کاظم‌زاده ایرانشهر در رساله یاد شده که درباره زندگانی و افکار خیابانی انتشار داده است، «قسمت‌هایی از نطق‌های خیابانی» را به «اقتباس از جریده تجدد، منطبعه تبریز» در آن رساله آورده است. از صفحه ۵۰ تا ۵۷. سپس زیر عنوان «صد کلام از افکار فلسفی شیخ‌محمد خیابانی»، صد سخن از گفتار خیابانی آورده است. خود در مقدمه رساله در این باره چنین می‌گوید:

من نیز... پس از مطالعه نمرات جریده «تجدد» که در زمان شیخ در تبریز چاپ می‌شد و جزئیات اوضاع آذربایجان و مخصوصاً خلاصه نطق‌های روزانه شیخ را درج می‌کرد. صد کلام حکمت نثار از میان نطق‌های شیخ استخراج و آنها را به چند موضوع تقسیم و با چند صفحه از خود نطق‌ها بدین رساله علاوه کردم، تا از یک طرف کلمات خود شیخ مقاصد و افکار و مقام او را معرفی کند و از طرف دیگر بدین رساله، علاوه بر اهمیت تاریخی و اجتماعی آن، یک جنبه فکری و علمی و اخلاقی بدهد و آن را برای مطالعه و استفاده جوانان و شاگردان مدارس ایران مفیدتر و شایسته‌تر ‌سازد.

کلماتی را که ایرانشهر از گفتار خیابانی آورده زیر این پنج عنوان قرار داده است:
۱ـ در آزادی و استقلال
۲ـ در تجدد و ترقی
۳ـ در فلسفه اجتماعی
۴ـ در شرایط موفقیت
۵ ـ در اخلاق

من بررسی افکار و تحلیل آرمان‌ها و تعالیم سیاسی و اجتماعی خیابانی را به دست طلاب جوان و دیگر جوانان و آگاهی‌طلبان می‌سپارم و از آنان می‌خواهم که به «روزنامه تجدد» و دیگر منابع و نوشته‌ها در این باره رجوع کنند و آنها را عمیق بخوانند و به شناخت افکار و اهداف خیابانی بپردازند و از خواسته‌های او، در رده «مصلحان بزرگ اجتماعی‌ـ‌ دینی»، دم زنند و آن همه را زنده کنند. در اینجا برای نشان دادن نمونه‌ای از تعالیم این نابغه اجتماعی و مصلح اسلامی، چند بخش از یکی از نطق‌های او را می‌آورم.

آگاهی سیاسی
آنان که قدری با سیاسیات مشغول می‌شوند، می‌دانند که دولت‌ها در میان خودشان شرایط و قراردادهایی می‌نویسند که مناسبات آنان را در ایام صلح تعیین می‌کند. در موقع تدوین و تحریر این شرایط هیچ دولتی به دولت دیگر نمی‌گوید که او را فریب خواهد داد و از ساده‌لوحی او استفاده خواهد کرد و تمامی شرایط و مقررات، ظاهراً با ملاحظه صلاح طرفین معین می‌شود، ولی دول عظیمه دیپلمات‌های ماهر و زبردستی دارند که مواد معاهدات را با اسلوب مخصوصی ترتیب می‌دهند و در الفاظ و عبارات آن مضامینی را می‌گنجانند که منافع و منظورات دولت متبوعه خودشان را تأمین می‌کند و در موقع عمل مواد معاهده را موافق صلاح خود تأویل و تفسیر می‌کنند و منفعت می‌برند. ظاهراً کسی نمی‌تواند بگوید که «در این معامله اعمال زور شده است». این سلاح که دیپلماسی نام دارد، از توپ و تفنگ و تمامی اسلحه متداوله مهم‌تر و مؤثرتر است.

در شرایط و مقرراتی نیز که میان دولت و ملت منعقد شده و مناسبات هر دو را تنظیم می‌کنند، باید این نکته را در نظر داشت تا باب مداخله به حِیَل و دسایس دیپلماتی گشوده نشود. اغلب دیده شده است که دول مستبده در مقابل نهضت و شورش‌های ملت تسلیم شده و برای اجرای اصلاحات مطلوبه حاضر شده‌اند، ولی این تسلیمیت خود را برای تسکین ملت به کار بردند. در مشروطیتی که با ملت عقد و قوانین اساسیه‌ای که وضع کرده‌اند، توانسته‌اند مواد موافق صلاح و منفعت خود را بگنجانند و در موقع عمل مجدداً به گردن ملت سوار شوند.

آرمان قیام
قیام ما می‌خواهد در ایران یک وضعیت ثابت و پایداری را برقرار کند که وجود و استقرار آن بسته به هیئت‌ها و اشخاص مخصوص نباشد و هرگز کسی نتواند به تغییر و تخریب آن موفقیت یابد. ما این وضعیت ثابت و تزلزل‌ناپذیر را در شکل یک حکومت دموکراتیک تصور می‌کنیم.

شناخت حقوق و اهمیت آن
امری که هرگز نمی‌توان به سهل‌انگاری گذراند و منصرف از آن شد عبارت از مدافعه حقوق است. هرگاه ببینید یک ملت، یک قوم یا یک شخصی از حقوق خود دفاع نمی‌کند، بدانید که آن ملت، قوم یا شخص مطلع بر حقوق خود نیست و آن چیزی را که از آن دفاع نمی‌کند حقوق خود نمی‌داند. اقوام وحشیه و ملل ابتدایی از حقوق مدنیه و بشریه خود بی‌خبر هستند، بنابراین هرگز در مقام مدافعه از آن برنمی‌آیند. عدم مدافعه آنان ناشی از عدم اطلاع آنان است. ملت‌هایی که داخل طریق تمدن شده‌اند، به قدر درجه تکامل خود، قدر و قیمت حقوق خود را دانسته و در موقع لزوم به محافظه آن می‌پردازند.

مقاصد دخمه‌بانان
تغییراتی که در وضع زندگانی اجتماعی یک جماعت به ظهور می‌رسد، ممکن نیست موافق آمال و تمنیات عموم باشد، مخصوصاً در مملکتی که امتیازات و تشخصات، هزاران سال رایج و حکمفرما بوده‌اند. بنابراین در میان هر جماعتی، محافظه‌کاران پیدا می‌شوند و این محافظه‌کاران ساعی‌اند که اوضاعی را که بر ضد منافع آنان پیش آمده است بر هم زنند یا عقب برانند. ما که به طرف تجدد می‌رویم و می‌خواهیم یک شکلی پیش بیاوریم که استقلال مملکت و زندگانی آزاد اهالی آن را تأمین کند، حتماً باید با اشکالات و موانع زیادی مصادف شویم. یک هیئتی که می‌خواهد یک قوم را هدایت کند، باید این نکته را خوب ملتفت شود و بداند که پس از قیام «اکثریت»، برای تأمین آسایش و آزادی خود، اقلیت ابداً راحت نخواهد نشست و متوسل به پاره‌‌ای اقدامات مخالفت‌آمیز خواهد شد. اکثریتی که قیام کرده است به شخصه واقف بر حقوق خود نیستند، ولی اقلیتی که خود را در معرض هلاکت می‌بینند، پی به ضیاع حقوق خود می‌برند و با جدیتی شدیدتر به مدافعه می‌پردازند. رؤسای قوم باید این نکته را نیز از نظر دور ندارند و بدانند اکثریتی که به همراهی آنان قیام کرده است، هنوز تحت تأثیر عادات و تعاملات قدیمی خودش است. عوالم آزادی و حاکمیت را ندیده است و نمی‌داند. چیزی که تحصیل می‌کند یا برای تحصیل آن قیام کرده است هنوز از نظر او به‌خوبی مجسم و معین نیست، ولی برعکس، طرف مقابل که اختیارات غیرمحدوده، امتیازات و تشخصات خویش را از دست می‌دهد، با کمال وضوح و به‌طور آشکار ضایعات خود را حساب می‌کند. بنابراین با نهایت جدیت در مقام دفاع برمی‌آید.

اتحاد و نقش آن
ظلم را پذیرفتن خود یک خیانت است و در مقابل ظلمی که به همنوع می‌شود ساکت نشستن نیز خیانت است. آمال خودتان را ممکن بدانید. نباید قوت قلبی را که برای ما لازم است در افراد جست‌وجو کنیم، ملت است که باید آن را داشته باشد. تا روزی که مانند شیر و شکر آمیزش نکرده و یک‌وجود نشده‌اید، حق ندارید زبان به تنقید دیگران بگشایید. وقتی که متحد شدید، قلب متین و شجاع خواهید داشت. همین‌که مقصود در نظر شما مشخص شد مانند مرغ سریع‌الطیر به طرف آن خواهید شتافت.

قابلیت
قابلیت یک ملت، به حاکمیت ملِّیَّه ، بسته به حیازت شرایطی است. از احکام طبیعت است که هر وجودی در نسبت قابلیت خود، به یک نعمت مافوق نائل می‌شود. هر ملتی که ذلیل و زبون شده علتش این است که قابلیت نداشته است.

مشکل طبقه ضعیف
بعضی از اهل بازار، از اخبار شایعه استفاده کرده بر قیمت پاره‌ای مأکولات افزوده‌اند. این اشخاص یا باید به‌زودی دست از این‌گونه کارها بردارند یا از هیئت اجتماعیه خارج شوند. به بهانه اینکه راه مسدود شده، قیمت برنج و نفت تفاوت کلی پیدا کرده است، ولی ملت مخصوصاً طبقه ضعیفه ملت ـ‌که نظر ما همیشه معطوف به جانب آنهاست‌ـ نمی‌تواند متحمل این تغییرات بشود... هر که به قیمت عالی بفروشد، مال او مصادره خواهد شد و جریمه از او خواهند گرفت. مبالغ حاصله از این ممر، به احتیاج ملت صرف خواهد شد.

تعلیمات ابتدایی
آزادی و استقلال یک ملت منوط بر این است که در کودکی، معنی عزت و ذلت، شرافت و دنائت را به او یاد داده‌ باشند. ملتی که تفاوت این حیثیات را نداند، ممکن نیست زنده نیکنام باشد...

شیخ‌محمد خیابانی، حدود ۷۰ ـ۶۰ سال پیش این سخنان را گفته است. آنچه از وی بیان کردیم قابل دقت و بسیار قابل تطبیق است. سخنان و نطق‌های خیابانی بسیار است. در اینجا نمونه‌ای بس اندک آورده شد. تأمل در گفته‌های این مصلح اسلامی، انسان را به یاد پیشوایان دین و رهبران راستین می‌اندازد، یعنی آنان که جزئیات و کلیات امور جامعه و کوچک و بزرگ گرفتاری‌های مردم، همه و همه برایشان مطرح بوده و مسئله به حساب می‌آمده است و همواره به آنها توجه داشته‌اند و برای حل آنها می‌کوشیده‌اند. این نمونه تعهد اسلامی و عالم متعهد اسلام است.

شهادت
پس از اینکه قیام تبریز، به رهبری خیابانی، سامانی می‌یابد و نفوذ ملی را بسط می‌دهد دولت وقت در صدد از میان بردن این قیام برمی‌آید. نخست ایادی خائن به ملت و دژخیمان دشمنِ مردم را به آذربایجان گسیل می‌دارد تا از هر گونه اقدام درباره سرکوب کردن قیام مردم خودداری نکنند. بدینگونه کار منتهی به پراکنده شدن آزادیخواهان و اختفای خیابانی در منزل یکی از عالمان دینی تبریز، حاج‌شیخ حسنعلی میانجی می‌شود.

شرح این پیشامد و واقعه شهادت خیابانی را هم حاج‌محمدعلی‌ بادامچی و هم سیدعلی آذری مرقوم داشته‌اند. مؤلف اخیرالذکر این واقعه را از قول نوه حاج‌شیخ حسنعلی میانجی که خود شاهد واقعه بوده، آورده و تفصیل آن را ثبت کرده است:

پس از تزویری که مخبرالسلطنه هدایت به کار برد و با رئیس قزاقخانه... برای امحای قیام و قیامی‌ها تبانی کرد... روز مناسبی را برای حمله انتخاب کرده بودند، زیرا در آن روزها قوای ملی اکثراً در قرجه‌داغ با امیر ارشد در جنگ بودند و قوای بسیار کمی در شهر تبریز وجود داشت. علت غلبه قزاقان، به‌واسطه فقدان قوای کافی و تبانی رؤسای ژاندارمری بود و الا ممکن نبود قیام به این زودی از پا درآید.

مرحوم خیابانی، به‌واسطه تسخیر عالی‌قاپو [ستاد دموکرات‌ها] و فقدان قوای ملی ناگزیر از پنهان شدن شد. پیش از آنکه به خانه ما بیاید، یکی از دوستان خیلی نزدیک او که عضو هیئت مدیره قیام نیز بود، چهار ساعت او را به انتظار خود گذاشت و وقت بسیار گرانبهایش را عبث و بیهوده ساخت.
هنگامی که به خانه ما آمد و جریان را به پدربزرگم گفت، ایشان با کمال محبت و شجاعت او را پذیرفت.

پدربزرگم طرز فرار او را از خانه‌اش پرسید، خیابانی چنین گفت: «چند دقیقه پیش که قزاقان به در خانه‌ام هجوم آوردند، من چاره را در این دیدم که به پشت‌بام بروم و خود را به کوچه شما بیندازم و همین کار را کردم. پس از فرود آمدن از پشت‌بام، تفنگ و قطار فشنگم را زنم از بالای بام انداخت. برداشتم و مستقیماً آمدم اینجا».

آن شب ما ابداً به خواب نرفتیم. به نوبت کشیک می‌دادیم. من و مادربزرگم مأمور پذیرایی خیابانی شدیم. روز بعد از اختفا، پدربزرگم به خیابانی پیشنهاد کرد که هر گاه موافقت فرمایید نزد مخبرالسلطنه می‌روم و برای شما تأمین می‌گیرم. خیابانی چنین پاسخ داد: «شما شخصیت بزرگی هستید، او کوچک‌تر از آن است که شما نزد او بروید.‌»

بعد از ظهر روز دوم اختفا، وقتی که اسماعیل قزاق و همراهانش وارد خانه ما شدند و به طرف زیرزمین [محل اختفای خیابانی] روانه شدند، خیابانی او را از پنجره زیرزمین دید و امکان داشت قبل از شلیک اسماعیل، او را از پا درآورد، ولی به احترام قولی که داده بود ابداً تیر خالی نکرد. اسماعیل قزاق بلادرنگ چندین تیر از پنجره زیرزمین به طرف شیخ که با پیراهن و زیرشلواری بود، خالی کرد... شیون و غوغای عجیبی در خانه ما به راه افتاده بود... اسماعیل و همراهانش وارد زیرزمین شدند، پس از لحظه‌ای جسد خون‌آلود شیخ را از زیرزمین خارج کردند و به میان کوچه بردند.

جسد را در کوچه روی نردبان کوچکی انداختند و به مقر فرمانفرمایی مخبرالسلطنه بردند...

بدین‌گونه یکی دیگر از شهیدان بزرگ اسلام، سربلند و سرخ‌کفن، به صف دیگر مجاهدان پیوست و آزاده مردی با ترجیح دادن مرگ بر تسلیم، ورقی تابناک بر تاریخ شهیدان فضیلت بیفزود. شهادت خیابانی در روز بیست و نهم ماه ذیحجه سال ۱۳۳۸ هجری قمری اتفاق افتاد.

من در نوشتن این شرح حال، در صدد بحث و تحقیقی موسع نبودم، فقط خواستم چهره‌ای از این عالم آگاه و متعهد و آزادیخواه شجاع بنگارم و یاد او را نو کنم و طلاب جوان و دیگر جوانان را به شناخت بیشتر این نابغه اجتماعی و دینی فراخوانم. چه خوب شد که ذکری نیز از «میرزاکوچک‌خان جنگلی» به میان آمد که خود نیز از میان طلاب و روحانیت شیعه برخاست و انقلاب هفت‌ ساله جنگل را برای آزادی ملت مسلمان ایران، با رعایت اصول اسلامی اداره کرد. آری خیابانی، در راه نجات امت مسلمان ایران شهید شد، ولی دریغ که او نیز، آخرین شهید این راه نبود، چنانکه سقراط، در «خطابه دفاعیه» خود گفته است: امیدواری نیست که من آخرین مظلوم جنایت اشقیا باشم.

منبع : جوان آنلاین (اینجا)



برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 346060

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
8 + 2 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • صمد A1 ۰۴:۱۹ - ۱۳۹۳/۰۱/۱۷
    2 11
    كشته شدن در راه تجزيه ايران، شهادت است؟؟
    • آیدین A1 ۰۴:۵۸ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۱
      4 0
      شما بهتر است تاریخ مشروطه را دوباره مطالعه نمایید تا بدانید که امثال شیخ محمد خیابانی در مقابل وطن فروشی قاجار که فقط به فکر سفر فرنگ خود بودند قیام کردند و به شهادت رسیدند . مثل اینکه شما خیلی به دوران فلاکتبار قاجار با برگهای زرینی چون ترکمنچای و گلستان خیلی دلبسته هستید