حسین مفیدی احمدی

سفر خانم می به آمریکا به‌عنوان نخستین سفر مقام ارشد کشوری بعد از روی کار آمدن ترامپ به این کشور، در کانون توجه تحلیلگران مسائل آمریکا، انگلستان و اروپا قرار گرفته است. در واقع این سفر از آن جهت اهمیت بیشتری یافته است که هم آمریکا و هم انگلستان در موقعیت سیاسی و اقتصادی جدیدی قرار گرفته‌اند. آمریکا در عصر پر ابهام ترامپ به سر می‌برد و انگلستان در موقعیت عدم قطعیت پسا برگزیت. از دیگر ابعاد مهم این سفر، هم‌زمانی آن با ابهامات ژئوپلیتیکی جدیدی چون جایگاه آینده روسیه در سپهر سیاسی و امنیتی اروپا و جهان، سناریوهای پیش روی ناتو و اتحادیه اروپا به‌عنوان مهم‌ترین نهادهای یوروآتلانتیکی و آینده ترتیبات امنیتی و سیاسی منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا بوده است.

مقدمه

سفر خانم می به آمریکا به‌عنوان نخستین سفر مقام ارشد کشوری بعد از روی کار آمدن ترامپ به این کشور، در کانون توجه تحلیل‌گران مسائل آمریکا، انگلستان و اروپا قرار گرفته است. در واقع این سفر از آن جهت اهمیت بیشتری یافته است که هم آمریکا و هم انگلستان در موقعیت سیاسی و اقتصادی جدیدی قرار گرفته‌اند. آمریکا در عصر پر ابهام ترامپ به سر می‌برد و انگلستان در موقعیت عدم قطعیت پسابرگزیت. از دیگر ابعاد مهم این سفر، هم‌زمانی آن با ابهامات ژئوپلیتیکی جدیدی چون جایگاه آینده روسیه در سپهر سیاسی و امنیتی اروپا و جهان، سناریوهای پیش روی ناتو و اتحادیه اروپا به‌عنوان مهم‌ترین نهادهای یوروآتلانتیکی و آینده ترتیبات امنیتی و سیاسی منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا بوده است.

در یک نگاه کلی، به نظر می‌رسد، سه حوزه مواجهه با موقعیت پسابرگزیت انگلستان، مسئله روسیه و مسئله ناتو را باید از حوزه‌های کانونی مورد توجه رهبران جدید انگلستان و آمریکا در نظر بگیریم. مسئله ایران و برجام نیز با توجه به تأثیرش بر آینده ترتیبات امنیتی و سیاسی منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا موردتوجه مقامات دو کشور بوده است.

مواجهه با موقعیت پسا برگزیت انگلستان

ترامپ از ماه‌ها پیش از برگزاری همه‌پرسی خروج انگلستان از اتحادیه اروپا مدافع برگزیت بوده است و هیچ‌گاه نگرش منفی خود را نسبت به نهادهای فراملی چون اتحادیه اروپا مخفی نکرده است. بعد از رأی مثبت مردم انگلستان به همه‌پرسی خروج نیز، ترامپ طرفداران کمپین خروج را در کنار طرفداران کمپین انتخاباتی خود، به دلیل انتخاب گزینه تقویت "حاکمیت ملی" ستوده است. در این چارچوب، ترامپ همواره وعده داده است که پس از خروج، انگلستان در اولویت انعقاد پیمان تجاری دوجانبه با آمریکا قرار خواهد گرفت.

انگلستان نیز با سه هدف عمده، انعقاد پیمان تجاری دوجانبه با آمریکا را در اولویت‌های راهبردی خود قرار داده است. هدف اولِ رهبران پسا برگزیت انگلستان، نشان دادن تعهد این کشور به تجارت آزاد است. می‌دانیم که وزارت جدید تجارت بین‌الملل انگلستان در این راستا، کارگروه‌هایی را برای ایجاد ترتیبات جدید تجاری با کشورهای استرالیا، نیوزیلند، نروژ، هند، کره، چین و همچنین شورای همکاری خلیج‌فارس تشکیل داده است. هدف دوم انگلستان، نشان دادن امکان بهره‌مندی انگلستان از جایگزین‌های تجاری بزرگی چون آمریکا است تا در روند مذاکرات خروج انگلستان از اتحادیه اروپا، موقعیت این کشور را تقویت کند. هدف مهم دیگر رهبران انگلستان نیز کاهش پیامدهای منفی اقتصادی در دوران پسابرگزیت و کاهش عدم قطعیت در سپهر اقتصادی این کشور بوده است. انگلستان با بزرگترین کسری تراز تجاری خود پس از جنگ جهانی دوم مواجه است و پوند نیز از زمان همه‌پرسی خروج تاکنون، 20 درصد ارزش خود را از دست داده استتحقق اهداف فوق با چالش‌هایی مواجه خواهد بود. شاید مهم‌ترین مانع به سرانجام رساندن یک پیمان تجاری سودمند با آمریکا برای انگلستان، قرار گرفتن این کشور در موقعیت ضعف پسا برگزیت است. این مسئله از آنجا اهمیت می‌یابد که اساسی‌ترین ارکان دکترین ترامپ به‌عنوان طرف دیگر این پیمان، "ملی‌گرایی با عنوان «اول آمریکا» و «ناسیونالیسم اقتصادی» است."

چالش بعدی، زمان‌بر بودن نهایی شدن و اجرایی شدن پیمان تجاری دوجانبه است. بر اساس تعهدات پیمان اتحادیه اروپا، هرگونه توافق تجاری با کشور ثالث، تنها بعد از خروج کامل کشورهای عضو از اتحادیه اروپا ممکن است که حداقل دو سال زمان می‌برد. در این چارچوب، تنها، مذاکرات غیررسمی آمریکا و انگلستان در خصوص پیمان تجاری امکان‌پذیر خواهد بود. در ضمن این پیمان باید به تأیید کنگره آمریکا نیز برسد و تجربه بیست معاهده دوجانبه پیشین آمریکا نشان می‌دهد که به‌طور متوسط زمان تصویب چنین پیمان‌هایی در کنگره، سه سال و نیم بوده است.

دیگر آنکه حتی اگر این مذاکرات به‌سرعت آغاز شود، در این مورد که این مذاکرات بتواند تأثیر قابل‌توجهی بر جابجایی شرکت‌های خارجی از داخل انگلستان به اروپا بر جای بگذارد ابهامات زیادی وجود دارد. می‌دانیم که دلیل عمده حضور شرکت‌های خارجی در انگلستان، امکان دسترسی آن‌ها به بازار واحد اروپا بوده است.

مسئله قابل‌تأمل دیگر، مقایسه حجم مبادلات تجاری انگلستان با اتحادیه اروپا و آمریکاست. در سال 2014، انگلستان بیش از 231 میلیارد دلار به کشورهای عضو اتحادیه اروپا کالا صادر کرده است که بیش از 55 درصد کل صادرات این کشور را شامل می‌شده است. در همین سال انگلستان بیش از 54 میلیارد دلار کالا به آمریکا صادر کرده است که 13 درصد از کل صادرات این کشور را دربرمی‌گرفته‌است. بر اساس این آمار، صادرات انگلستان به آمریکا تقریباً یک‌چهارم صادرات این کشور به اتحادیه اروپا بوده است. برای آمریکا نیز انگلستان شریک تجاری کوچکی محسوب می‌شود. در روابط تجاری آمریکا با 43 اقتصاد بزرگ دنیا، سهم صادرات به انگلستان، تنها نزدیک به 5 درصد است حال‌آنکه سهم بقیه کشورهای عضو اتحادیه اروپا نزدیک به 21 درصد است.

این آمار خود گواه آن است که با وجود اهمیت غیرقابل‌انکار ایجاد روابط تجاری و اقتصادی راهبردی با آمریکا برای انگلستان پسا بریگزیت، با توجه به اینکه ظاهراً انگلستان "خروج سخت" از اتحادیه اروپا را انتخاب کرده است، خلأ بازار واحد پانصدمیلیون‌نفری اتحادیه اروپا با روابط ویژه اقتصادی با آمریکا پر نخواهد شد. در این چارچوب و با توجه به دیگر چالش‌های مورداشاره، احتمالاً حداقل در کوتاه‌مدت، سپهر اقتصادی انگلستان همچنان با عدم قطعیت مواجه خواهد بود؛ تضعیف ارزش پوند در مقابل ارزهای دیگر ادامه خواهد یافت و انگلستان برای پرکردن کسری تراز تجاری مشکل خواهد داشت.

ابهام در همسویی مواضع دو کشور در حوزه ناتو

به نظر می‌رسد بتوان مهم‌ترین راهبردهای امنیتی یوروآتلانتیکی انگلستان این موارد دانست: 1-متعهد نگاه‌داشتن آمریکا نسبت به ناتو؛ 2-تشویق کشورهای اروپایی به تمرکز بر ناتو به‌عنوان مهم‌ترین نهاد امنیت ساز برای اروپا ازجمله از طریق انجام تعهدات خود نسبت به این سازمان و 3- انتقال این پیام به اروپا که هرگونه کنش تأسیسی مستقل از ناتو در حوزه نظامی و امنیتی، آمریکا را بیش‌ازپیش از اروپا دور می‌کند.

در سفر اخیر نخست‌وزیر انگلستان به آمریکا نیز، خانم می تلاش کرد به کشورهای اروپایی اطمینان دهد که آمریکا به تعهدات امنیتی اروپایی‌اش ازجمله در ارتباط با ناتو پایبند خواهد بود. البته باوجودآنکه گفتمان یوروآتلانتیکی در آمریکا، گفتمانی قدرتمند است و ترامپ نیز در جریان این دیدار بر اعمال سیاست‌های موردنظر وزرای امنیتی و دفاعی‌اش تأکید کرد، راهبردهای کلان یوروآتلانتیکی آمریکای عصر ترامپ همچنان در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. نکته قابل‌تأمل دیگر دیدگاه طرف اروپایی نسبت به این سفر است. به نظر می‌رسد یکی از تأثیرات ذهنی این دیدار، تقویت این احساس در اروپا خواهد بود که " آنگلوساکسون‌ها دیگر بخشی از اجماع لیبرال پسا جنگ جهانی دوم اروپا نیستند".

فقدان اجماع در خصوص مواجهه با روسیه

به نظر می‌رسد سیاست روسی انگلستان به‌ویژه بعد از بحران اوکراین و الحاق کریمه به روسیه، دو راهبرد اصلی را دنبال کرده است. 1-متعهد ماندن به حفظ امنیت کشورهای اروپایی همسایه روسیه و 2- تحدید نفوذ روسیه در اروپا و به رسمیت نشناختن حوزه نفوذ روسیه در کشورهای اروپایی همسایه این کشور. بدیهی است، استمرار تحریم‌های فعلی علیه روسیه نیز یکی از تاکتیک‌ها و سازوکارهای مهم انگلستان برای مواجهه با روسیه‌ای از منظر ژئوپلیتیک جسورتر از پیش و تحدید نفوذ این کشور در اروپا بوده است. بااین‌حال، هنوز نشانه‌های واضحی در خصوص همراهی ترامپ با راهبردهای روسی انگلستان دیده نشده است و غلظت نگرش منتقدانه ترامپ به روسیه به‌مراتب کمتر از انگلستان است. در ضمن در حوزه مسائل خاورمیانه نیز ترامپ معتقد به لزوم همراهی با روسیه در جنگ با داعش است که با سیاست‌های خاورمیانه‌ای انگلستان چندان انطباق ندارد.

مسئله ایران و برجام

انگلستان برجام را در چارچوب تهدیدزدایی از آنچه خطر ایران هسته‌ای می‌خواند ضروری می‌داند و در تلاش برای اقناع رهبران جدید آمریکا برای پذیرش این ایده است. در واقع در نگاه انگلستان، توافق هسته‌ای با وجود کاستی‌هایش به‌ویژه در حوزه در برنگرفتن کنش‌های منطقه‌ای ایران، حداقل در کوتاه‌مدت و میان‌مدت، امکان تمرکز بر سایر ابعاد سیاست خارجی ایران را امکان‌پذیر می‌سازد.

در ضمن انگلستان با توجه به پیشینه حضور خود در منطقه، به توانایی‌ها و ظرفیت‌های ژئوپلیتیک کشورهایی چون ایران و عربستان واقف است. از این منظر، انگلستان نابودی برجام را آن‌هم در وضعیت امنیتی بی‌ثبات فعلی منطقه، به‌شدت امنیت‌زدا و برای منافع انگلستان و آمریکا خطرناک می‌داند. تحولی که می‌تواند امکان مدیریت سیاسی بحران‌های منطقه را حتی از دست قدرت‌های جهانی خارج سازد. شاید از منظر تأثیر احتمالی دیدگاه‌های فوق بر رهبران جدید آمریکا است که انتظار همگرایی کامل انگلستان و آمریکا در حوزه حفظ برجام و تمرکز بر تحدید کنش‌های منطقه‌ای و برنامه موشکی ایران دور از ذهن نباشد. این همگرایی به همراه احتمال افزایش حضور منطقه‌ای انگلستان و همچنین نیاز انگلستان به مبادلات تجاری و تسلیحاتی با کشورهای عرب حوزه خلیج‌فارس در دوران پسابرگزیت، می‌تواند مؤلفه‌ای تهدید زا برای دکترین‌های منطقه‌ای ایران باشد.

49312

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 638772

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 0 =