مادر یک کودک کار می‌گوید: «شوهرم دستفروش است؛ چایی می برد و می فروشد. خودتان می دانید صبح ها نمی توانند بساط کنند، شهرداری نمی گذارد کتک می زنند و بعد هم جمعشان می کند. الان هم که مریض است با این وضعبت اگر فیروز هم کار نکند چه کسی خرج خانه را بدهد.»

لیلا رزاقی: زخم مهاجرت، پس از یک حمله انتحاری در کابل هنوز تازه است.انگار که از سیاره‌ای دیگر به این گوشه از دنیا پرتابش کرده باشند،از روزهایی که به تلخی می گذرد گله می کند.« شوهرم روماتیسم دارد و مریض است، با این حال جایی حوالی 15 خرداد دستفروشی می کند.چایی می برد و می فروشد.خودتان می دانید صبح ها نمی توانند بساط کنند، شهرداری نمی گذارد و جمعشان می کند. اگر هم کار باشد روزی 20-25 (هزار) تومن بیشتر درنمی آورد. با این وضعبت اگر "فیروز" هم کار نکند چه کسی خرج خوردوخوراکمان را بدهد. بالاخره بچه ها خرج دارند. خرج کفش و لباس.. ماهم که مهاجریم، کسی را نداریم ...»

از 7 سال پیش که شهربانو، مادرِ فیروز ، کودک کارگر پاساژ بزرگ پرده فروشی خیابان مولوی، از افغانستان به ایران آمده وضع زندگی‌شان هیچ تغییری کرده. «شوهرم تا اهواز هم برای کار رفت. ولی کار نبود. خودمم یه مدت تو مولوی تخمه پاک میکردم. یه خانمی بهم تخمه میداد، براش پاک میکردم ولی بعد از مدتی به خاطر نگهداری از بچه هام نتونستم کار قبول کنم. تعدادمون زیاده»

حالا مدتی‌است فیروزِ ده ساله ، یک تنه خرج زندگی را روی شانه هایش می کشد. تنها برای هفته ای 50 هزار تومان...روایت او روایت دهها کودک ایرانی و غیرایرانی مهاجری است که یک تنه مخارج زندگی در شرایط سخت را تامین می کنند. گاه با باربری در پرده فروشیهای خیابان مولوی و گاه با پاک کردن شیشه ماشینها بر سر چهار راهها.. گروهی را با هدف موهوم زیباسازی چهره شهر جمع آوری می کنند و گروهی دیگر زیر پوست خالی شهر ، آنجا که از دیده ها پنهان است، زیر بار سختی قد می کشند.

اگر درآمد داشته باشم دیگر نمی گذارم "فیروز" کار کند

به محض تعطیل شدن از مدرسه، راهی پاساژ پرده فروشی می شود؛ وردست مغازه دار است و توپ های پارچه را یکی یکی روی شانه اش می اندازد و از این سو به آن سوی پاساژ جابه جا می کند. آن هم تنها برای 50 هزار تومان در هفته... ساعتهای کار طولانی و سختی کار، فکر کردن به بازی های کودکانه را از فیروز که فقط 10 سال سن دارد، گرفته است. در این بین اگر وقتی برای رفع خستگی باشد سری به موسسه می زند، تکالیف درسی اش را انجام می دهد و بازهم تکرار هر روزه ی مشکلاتی که تمامی ندارد.

وقتی از مادرش می پرسیم با 50 هزار تومانی که فیروز درمی آورد چگونه از پس مخارج خانواده 5 نفری شان برمی آیند، می گوید: «شوهرم دستفروش است؛ چایی می برد و می فروشد. خودتان می دانید صبح ها نمی توانند بساط کنند، شهرداری نمی گذارد کتک می زنند و بعد هم جمعشان می کند. الان هم که مریض است با این وضعبت اگر فیروز هم کار نکند چه کسی خرج خانه را بدهد.»

شهربانو و خانواده اش 8 سالی است که از کابل در افعانستان به ایران آمده اند. می گوید خیلی از شهرها را در پی یافتن کاری که زندگیشان را بچرخاند رفته اند اما این رفت و آمدها تاثیری بر وضعیت زندگیشان نگذاشته. شهربانو می گوید نمی توانند به افغانستان برگردند «افغانستان برای چی برویم. شوهرم شانس آورد زنده ماند. کل فامیلش در انفجار انتحاری کابل زیر خاک ماندند..»

شهربانو را در موسسه توانمند سازی «آوای ماندگار دروازه غار» می یابیم. جایی در میان کوچه های خاکستری محله مولوی و خیابان ریسی. تلخی فضا بیش از حد تصور است تنها صدای همهمه بچه ها که از مدرسه پسرانه تعطیل می شوند این رخوت و سکوت تلخ را می شکند. اینجا هنوز می توانید برخی تصاویر آشنای دوران کودکیتان را ببینید.

دویدن بچه ها لابه لای پیاده روهای تنگ و باریک و برخوردشان به وسایل آهنگری یک پیرمرد آهنگر و گوش پیچاندنی که تا سالها دردش را فراموش نمی کنی... از اینها که بگذریم مابقی ماجرا تلختر از حد تصور است. در دروازه غار انگار گوشها تیزتر می شود و چشم ها بیناتر. اصلا انگار قرار است با یک سیلی محکم به گوش هر تازه واردی، خواب از سر کل شهر بپرد. راستی تا یادم نرفته بگویم، به اینجا که رسیدید سرتان را بالا بگیرید تا چشمتان به سرنگهای استفاده شده روی زمین نیفتند. آخر اینجا گروهی از شهروندان، برای تسکین دردهایشان به خودشان سوزن می زنند! شاید بتوانند کمی بیشتر بی مهری ها را دوام بیاورند.

در طی سالهای گذشته دهها موسسه غیردولتی با هدف کاهش آسیب در این منطقه راه اندازی شده اند که موسسه آوای ماندگار یکی از آنهاست. شهربانو با چادری روی سرش وارد اتاق مددکاری موسسه می شود و در پاسخ مددکار که به او می گوید؛ به این شرط برابت کار پیدا می کنیم که نگذاری فیروز کار کند می گوید "چشم ... به پدرش میگویم. باور کنید اگر کاری داشته باشم دیگر نمی گذارم این بچه برود سرکار."

به جای دستگیری کودکان از اشتغال مادران حمایت کنید

حالا دیگر جمعیت این منطقه به 36 هزار نفر رسیده اند..36 هزارنفردر یک گودی بنام "دروازه غار"، روزگارشان با آسیب هایی گره خورده که محصول نابرابریهای ساختاری است.از اعتیاد و کارتن خوابی زنان و مردان آسیب پذیر اگر به سختی عبور کنیم ، حضور خانوارهای کارگری با درآمدهایی چندین برابر زیر خط فقر ، سالهاست دروازه غار را به ویترینی از نمایش آنچه آسیب اجتماعی خوانده می شود، تبدیل کرده است.

نتیجه این ساختار معیوب، افزایش تعداد کودکانی است که برای کمک به تامین مخارج خانواده هایشان به کار در خیابانها، تولیدی ها و کارگاههای زیرزمینی مشغولند. فعالان مدنی می گویند، برخورد حذفی با کودکان کار و جمع آوری یا دستگیری آنها پاک کردن صورت مساله است و بسیاری از آنها را روانه کارگاههای ناامن زیرزمینی خواهد کرد. آنها بر این باورند که سیاست گذاریهای رفاه اجتماعی باید مبتنی بر حمایت و توانمندسازی خانواده‌های کودکان کار و خیابان باشد.

این روزها که بحث جمع آوری کودکان کار و خیابان داغ شده، دوباره اختلاف نظرها بر سر اثربخشی این گونه اقدامات ضربتی بین نهادهای مدنی مدافع حقوق کودک و نهادهای دولتی بالا گرفته است.

علی اکبر اسماعیل پور مدیریت موسسه آوای ماندگار با اشاره به اجرای چند باره طرح جمع آوری کودکان کار و خیابان در سالهای گذشته می گوید: این طرح از سال 80 سابقه دارد و به روشهای مختلف کودکان را از سطح خیابان جمع یا دستگیر و به مراکز نگهداری بهزیستی و یا شهرداری منتقل می کنند. با اینحال بعد از مدتی می بینیم که با وجود صرف هزینه های میلیاردی بدون اینکه اتفاق خاصی برای بهبود وضعیت این کودکان وخانواده هایشان رخ داده باشد مجددا بچه ها به خیابان باز می گردند و این چرخه مجددا تکرار می شود.در واقع تمام هدف مسولین این است که این بچه ها در خیابان نباشند. این در حالیست که به وضعیت کودکانی که در کارگاههای زیرزمینی و سایر مشاغل غیررسمی مشغول به کار هستند، توجهی نمی شود.

او با اشاره به فعالیت های موسسه آوای ماندگار در راستای حمایت از خانواده های در معرض آسیب می گوید: فعالیتهایی که ما داریم در سطح پایلوت می تواند به عنوان یک نمونه مورد توجه دولت قرار گیرد. در طی این سالها در حدود 200 زن در این مرکز توانمند شده اند که اگر از انها حمایت شود و بازار امن برای فعالیت آنها فراهم شود دیگر لازم نیست کودکانشان در خیابانها به دستفروش بپردازند یا در مشاغل زیرزمینی به کارهای سخت مشغول شوند.

اسماعیل پور با اشاره به اینکه دروازه غار یکی از مراکز مهم آسیب های اجتماعی در پایتخت است می گوید: این مساله دلایل گوناگونی دارد. به دلیل گستردگی فقر مالی بسیاری از کودکان این منطقه مجبورند کار کنند و به همین دلیل کودکان کار در این منطقه زیاد هستند. یکی از مسائلی که توجه ما را به عنوان فعالان این حوزه به موضوع گسترش کار کودک جلب کرده عدم حمایت از خانواده های این کودکان است. در واقع اگر فعالیت های نهادهای مدنی از سوی دولت و سایر ارگانهای بخش خصوصی مورد رصد و حمایت قرار گیرد وضعیت مناطقی از این دست به تدریج دگرگون خواهد شد. این در حالیست که به گفته او بی توجهی دولت و بخش خصوصی به بهره گیری از تجریبات نهادهای مدنی، میزان اثربخشی فعالیت این سازمانها را نیز به حداقل رسانده است.

یک مدل موفق درتوانمندسازی زنان آسیب پذیر

آوای ماندگار دروازه غار که با تلاشهای فعالان حقوق کودک در سال 86 به ثبت رسید تلاش کرد تمرکز خود را بر زنان و دختران در وضعیت دشوار متمرکز کند تا به این وسیله و با توانمندسازی زنان و مادران دچار فقر مادی و فرهنگی از بحران های اجتماعی مانند گسترش کودکان کار بکاهد. منظور از زنان در وضعیت دشوار، تمام زنان و دختران سرپرست خانوار، بد سرپرست ،مهاجر و یا دچار فقر مادی و فرهنگی هستند.

اما توانمندسازی زنان با چه الویتهایی انجام می شود. حرفه آموزی (آموزشهای مختلف شامل خیاطی،هویه کاری روی پارچه، سوخته کاری ، انواع دوخت کیف های مختلف از قبیل کیفهای سازگار با محیط زیست و کیسه های پارچه ای تا کیف های چرمی) را شامل می شود. زنانی که آموزش می بینند در صورت امکان و نیاز در همین مرکز از طریق سفارش گیری به فعالیتشان ادامه می دهند و در صورتیکه موقعیت مناسبی در کارگاه‌های منطقه باشد به آن کارگاهها نقل مکان می کنند.

مرحله دوم؛ ارتقاء سطح رشد اجتماعی است. اغلب زنانی که در این مرکز حضور پیدا می کنند در کلاسهای مهارت های زندگی، ارتباط موثر و پیشگیری از خشونت خانگی و پیشگیری از کودک آزاری و .. شرکت می کنند.در مرحله سوم هم تاکید مرکز به تداوم کلاسهای نهضت سواد آموزی است. در واقع یکی از شرطهای اصلی برای حضور زنان و دختران در کلاسهای حرفه آموزی داشتن سوادپایه است.

کیف های پارچه ای و رومیزی های هویه کاری شده روی هم تلنبار شده اند. اسماعیل پور می گوید، متاسفانه باوجود اینکه از همه امکاناتمان برای درآمدزایی این زنان استفاده می کنیم ، هیچ حمایتی از سوی نهادهای دولتی و بخش خصوصی از فعالیتهای زنان توانمندشده صورت نمی گیرد.این در حالیست که این مرکز میخواهد با توانمندسازی زنان، درآمدزایی آنان را تقویت و از این طریق کمک های حمایتی خیریه ای را به پایین ترین نقطه برساند.

او ادامه می دهد:زنانی که به این مرکز تردد می کنند چون اغلب دچار آسیب های مختلف خانوادگی و اجتماعی هستند، از در کنار هم بودن احساس راحتی و امنیت می کنند. ضمن اینکه ساعاتی که صرف کار و آموزش می شود هیچ محدودیتی برای آنها ایجاد نمی کنند و زمان کار دست خودشان است. خیلی از این زنان به دلیل مخالفتهای همسرانشان نمی توانند تمام طول روز را در مرکز بمانند به همین دلیل معمولا بعضی ها ظهرها به خانه هایشان می روند تا از طرف همسرانشان ممانعتی برایشان به وجود نیاید.

نهادهای دولتی و بخش خصوصی حمایت نمی کنند

اسماعیل پور حمایت از نهادهای مدنی که به توانمندسازی زنان در معرض آسیب می پردازند را وظیقه ی تمام نهادهای دولتی و غیردولتی می داند و می گوید: از بین این همه بیمارستان که زیر نظر وزارت بهداشت مشغول به کارند، اگر فقط یک بیمارستان دولتی سفارش لباس، اقلام بیمار و انواع کاورهایی که دوخته می شود را به مراکز ویژه توانمندسازی زنان بسپارد حدود 50 زن با حقوق مناسب و به صورت مستمر مشغول به کار می شوند. ما به عنوان نهاد مدنی که دغدغه کار کودک داریم، می توانیم از این زنان و خانواده ها تعهد بگیریم که کودکانشان را برای کار به بیرون از خانه نفرستند. طبیعتا زنی که توان مالی دارد اجازه کار به فرزندش نمی دهد. بنابراین پیشنهاد ما به عنوان یک طرح جایگزین جمع آوری کودکان کار این است که ازخانواده های این کودکان در جهت توان افزایی و اشتغال حمایت شود تا کودکان خود به خود خیابان را ترک کنند.

سربازخانه ها، بیمارستانها، قطارها و بسیاری از ارگانهای دیگر نیاز به اقلامی دارند که زنان توانمند شده این مراکز می توانند آن ها را تامین کنند.شاید وقت آن رسیده که در نبود پشتیبانی نهادهای دولتی، واحدهای مربوط به مسولیت اجتماعی شرکتها به جای تمرکز بر موضوعات دنباله داری چون محیط زیست و فعالیتهای خیرخواهانه ، در کاهش بحرانهای اجتماعی پیش قدم شوند.

۴۷۴۷

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 719227

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
8 + 2 =