دنیای ما با بحران کانون‌های قدرت نرم همراه است و این باید فرصتی برای ایران در نظر گرفته شود که با بهبود دادن عملکرد فتح قلب‌ها و ذهن‌ها، به سوی تشکیل منطقه قوی‌تری گام بردارد که ظرفیت‌های خود را به منظور برپایی کانون قدرت نرم در قرن جدید بروز می‌دهد.

همان‌گونه که انتظار می رفت، به قدرت رسیدن دونالد ترامپ به کاهش شدید محبوبیت ایالات متحده انجامیده است. نظرسنجی ماه گذشته موسسه پیو با جامعه آماری 37 کشور، نشان می دهد که اعتماد به رئیس جمهور آمریکا از 64 درصد در پایان دولت باراک اوباما به 22 درصد در دولت ترامپ تنزل یافته و میزان بی اعتمادی نیز از 23 به 74 درصد در همین دوره رشد داشته است. طبق همین نظر سنجی، نگاه مثبت به آمریکا از 64 به 49 درصد و از نگاه منفی از 26 به 39 درصد ارتقا یافته است. طبق این داده ها، قدرت نرم ایالات متحده کاهش چشمگیری را نشان می دهد. با در نظر گرفتن نتایج نظرسنجی پیو فکر کردن درباره ابعاد و پیامدهای بین المللی کاهش قدرت نرم آمریکا در دوره ترامپ نهایتاً باید ما را برای درک آنچه که ایران می تواند انجام دهد، کمک کند.

اما بلافاصله با مشکل بزرگتری مواجه می شویم؛ اینکه ایران به مراتب منفورتر از ایالات متحده و حتی اسرائیل و کره شمالی است. بر اساس یک نظرسنجی که توسط گلوبال اسکن بین 18 هزار نفر در 19 کشور در میانه های ماه های آذر 95 تا تیر 96 صورت گرفته، ایران با 15 درصد نگرش مثبت به آن و 61 درصد نگرش منفی در قعر جدول و منفورترین کشور جهان است. این ارقام برای ایالات متحده به ترتیب 34 ( مثبت) و 49 درصد ( منفی ) است. چگونه باید این نقیصه را اصلاح کنیم؟ اما پیش از جواب به این سوال باید بدانیم که چرا قدرت نرم اهمیت دارد؟

بازخوانی قدرت نرم
درباره تاثیرات قدرت نرم به منزله ابزاری برای تحبیب قلوب مبالغه شده و یا حداقل رابطه علّی پدیده ها در ارتباط با قدرت نرم به درستی فهمیده نشده است. در سلسله مراتب جهانی، کشورها از تصمیمات یک کشور با قدرت نرم صرفا به دلیل جاذبه های فرهنگی و معنوی آن پیروی نمی کنند. هر کدام از ما می توانیم عناصری از فرهنگ، تاریخ، جامعه و شخصیت هایی از کشورهایی مانند نروژ، روسیه، ژاپن، فرانسه و یا چین را دوست داشته باشیم اما این موجب نمی شود که پای معاملاتی با این کشورها بنشینیم که آگاهانه سود بیشتر و ناعادلانه ای نصیب آنها می کند. همینطور به موجب این علاقه، حاضر نیستیم که درهای کشورمان را به روی ارتش های مهربان و دوست داشتنی آنها بگشاییم. صلح و امنیت بین الملل مستقیماً وابسته به میزان جذبه کشورها نسبت به یکدیگر نیست؛ بلکه تابعی از میزان قدرت سخت آنها در واداشتن به مجموعه ای از اقدامات و بازداشتن از مجموعه دیگری از اقدامات است. قدرت نرم نتوانسته است خود را از معنای مناقشه انگیزی که در اداره سیاست بین الملل دارد، برهاند و به شدت از ضعف ها و تناقض های درونی رنج می برد.

درست به همین دلیل است که پیشی گرفتن فرانسه از ایالات متحده در میزان برخورداری از قدرت نرم مطابق با گزارش پورتلند( قدرت نرم 30) تقریباً متضمن هیچ معنایی در موازنه های بین المللی نیست. اما با این وجود هنوز قدرت نرم می تواند معنایی داشته باشد که به نگرش ما درباره نیات و رفتار کشورها کمک کند. مفهوم قدرت نرم از دو جهت اهمیت دارد که اولی به "جوامع جذاب" و دومی به "رهبران جذاب" مربوط است. مقصود من از جوامع جذاب، جوامعی هستند که فارغ از رهبران آنها، به دلیل تاریخ، زبان، ارزش ها، فرهنگ و مناسبات اقتصادی و اجتماعی رایج در آن برای گروهی از مردم در بیرون از آن جامعه، گیرایی دارند. همه مردم می توانند کشورهایی را از هند و چین تا برزیل و سوئیس نام ببرند که آنها را با وجود حداقل اطلاعات درباره نظام سیاسی، رهبران و رفتارهای سیاست خارجی، واجد جذابیت می انگارند. در وجه دوم، رهبران جذاب به موجب بینش ژرف و بلند طبعی و خردمندی در رهبری، اعتماد بیشتری را جذب می کنند و در نخستین قضاوت ها از سوی سایر مردم با نظری مثبت مواجه می شوند. مردم ناخودآگاه ترجیح می دهند که به وعده رهبرانی اعتماد کنند که آنها را که خردمند تصور می کنند. تا جایی که به سیاست عالی (High Politics) و رقابت های ژئوپولیتیکی مربوط می شود این جذابیت ها، اعتباری به اندازه کف بر روی آب دارند. جوامع جذاب زیادی در طول تاریخ فتح و نابود شده اند و رهبران جذاب دیروز بسرعت به دنبال تصمیمات اشتباه و برملا شدن وجه انسانی و خطا پذیرشان به رهبران منفور فردا تبدیل می شوند. اما اگر پای سیاست پست (Low Politics) و عوام پسند در میان باشد، این جذابیت ها تعیین کننده اند.

قدرت نرم ِجوامع جذاب
جوامعی که قلوب و اذهان تعداد بیشتری از مردم را به خود جذب می کنند، احتمال بیشتری دارد که مقصد میلیون ها گردشگری باشند که حاضرند هزاران دلار را به هدف تفریح و خوشگذرانی صرف کنند. اتفاقی نیست که از میان 10 مقصد اول گردشگری جهان، 8 کشور در میان 30 کشوری هستند که گزارش پورتلند در رده قدرت های نرم قرار داده است. فرانسه رتبه اول در این گزارش، همچنین اولین مقصد گردشگری جهان را با جذب سالانه 83 میلیون نفر نیز هست که به آن امکان داده 7 درصد از تولیدناخالص داخلی خود را از این منبع تامین کند. همچنین به نظر می رسد رابطه مستقیمی میان میزان جذابیت جوامع و سرازیر شدن سرمایه گذاری خارجی وجود دارد. در سال جاری و از میان 15 کشور اولی که بیشترین میزان سرمایه گذاری مستقیم خارجی را جذب کرده اند، 8 کشور متعلق به اروپا ( شامل آلمان، بریتانیا، فرانسه، هلند، ایتالیا، سوئد، سوئیس و اسپانیا) همگی در رده بندی قدرت های نرم گزارش پورتلند دیده می شوند؛ 5 کشور در آسیا ( شامل هند، چین، ژاپن، سنگاپور و استرالیا) که به استثنای هند در لیست برترین کشورهای صاحب قدرت نرم جای دارند. به همین ترتیب، دو کشور باقی مانده کانادا و ایالات متحده به آمریکای شمالی متعلق هستند و در زمره کشورهایی که در لیست برترین های قدرت نرم هم قرار گرفته اند. این رابطه چنان قوی است که باید نتیجه بگیریم، جوامع با جذابیت بالا، شانس بیشتری برای جذب سرمایه گذاری خارجی دارند.

از آنجایی که قدرت اقتصادی در زیربنای قدرت نظامی با سرمایه گذاری خارجی و تعمیق شبکه های ارتباطات مالی جهانی پیوند دارد، می توانیم محتاطانه بگوییم، کشورهای جذاب، جاده صاف تری به سوی تدارک قدرت نظامی پیش روی خود دارند.جوامع جذاب منفرد، آخرین توقفگاه ما نیست. آیا می توانیم ادعا کنیم که مناطق با تراکم بالاتر کشورهای جذاب، در به هم پیوستگی متقابل، رونق تجارت و ترویج همکاری های صلح جویانه از سایر مناطق بهتر عمل می کنند؟ سه منطقه آمریکای شمالی، آسیای پاسیفیک و اروپای غربی که 28 کشور از مجموع 30 کشور طبقه بندی شده در گزارش پورتلند را در خود جای داده اند، به ترتیب با برخورداری 50.8، 47.3 و 39.6 تریلیون دلار، ثروتمندترین مناطق جهان هم هستند و اگر با مناطق آشوب زده در آفریقای زیر صحرا و منطقه موسوم به خاورمیانه مقایسه کنیم، بدون تردید باید باثبات ترین مناطق جهانی شمرده شوند. این بدان معنا نیست که مناطقی که بیشترین تراکم جوامع جذاب را دارند، به ورطه جنگ فرو نمی افتند بلکه به این معناست که کشورهای این مناطق دلایل بیشتری برای تداوم صلح و همکاری های سودمند بجای توسل به جنگ دارند. این مناطق قوی، کانون های قدرت نرم در زمانه ما هستند.

این مسئله هرگز تازه نیست. تاریخ اغلب با وجود حداقل یک کانون قدرت نرم همراه بوده است. جمهوری رم تا پیش از آنکه در سال 49 ق.م، ژولیوس سزار از رود روبیکون به هدف شکست مارک آنتونی عبور کند، مظهر کانون قدرت نرم در سراسر مدیترانه، ایبری، اروپای مرکزی و فراتر از آن بود. شاهنشاهی هخامنشیان تا قرن ها در جذب قلوب و اذهان مردم از شبه قاره هند تا شمال آفریقا ممتاز بود. مراکز خلفای اسلامی تا قرن ها، اهمیت شان را به عنوان یک کانون قدرت نرم حفظ کردند. در قرن پانزدهم در حالیکه اثری از امپراتوری کارولنژیان در اروپا باقی نمانده بود و امپراتوری مغول نماد نفرت و خشونت از چین تا آسیای صغیر بود، اتحاد پرتغال و کاستیل امپراتوری بزرگ اسپانیا را پایه ریزی کرد که نقش مهمی در یکدست کردن جهان شناخته شده آن دوران داشت. همزمانی که ناوگان دریایی اسپانیا بخش بزرگی از گذرگاه های جهانی را به روی تجارت طلا و بعدها کالاهای مصرفی باز می کرد، مسیحیت در کنار زبان اسپانیایی از فیلیپین تا کوبا را تسخیر کرد.در این دوران منطقه تحت کنترل امپراتوی پهناور اسپانیا کانون قدرت نرم در بخش های عمده ای از جهان بود. انقلاب فرانسه با شعارهای آزادی و برابری، کانون قدرت نرم را از قلمرو امپراتوری اسپانیا به قلمرو امپراتوری فرانسه تغییر داد و ظهور بریتانیای کبیر بزرگترین امپراتوری که تاریخ به خود دیده است، همه رقبایش را در مسخر کردن قلب ها از میدان به در کرد.

گسترش لیبرالیسم، فوتبال، زبان انگلیسی، ناسیونالیسم و مبارزه با برده داری همه میراثی است که از بریتانیا به جا مانده و نشان دهنده گستره قدرت نرم آن بود. تا قبل از قرن نوزدهم، چین در سراسر پاسفیک و جزایر آسیای شرقی همان نقشی را با قدرت نرم ایفا می کرد که بریتانیا در اروپا، خاورمیانه و نیمکره غربی برعهده داشت. شکل گیری اتحاد جماهیر شوروی، نقطه ثقل تازه ای در قدرت نرم در مقیاس جهانی پدید آورد. آرزوی دستیابی به جامعه کمونیستی، امیدبخش حیات برای شمار زیادی از مردم جهان از کامبوج تا آنگولا به شمار می رفت. در طرف مقابل، ایالات متحده ، شهری درخشان بر فراز تپه ای بود که اکنون به قلعه ای برای دفاع و گسترش آزادی در سراسر جهان تبدیل شده بود. هالیوود، ناسا، هاروارد، دیزنی لند همگی تداعی کننده رویای آمریکایی در برابر جامعه بدون طبقه کمونیسم، دنیا را بصورت جایی پرمعنا بازسازی کردند که هر فرد در آن می توانست سرنوشت خودش را با انتخاب یکی از آنها تعیین کند. همه این کانون های قدرت نرم یک وجه مشترک داشتند. همگی قبل از آنکه بلحاظ نظامی از پا بیفتند، مشروعیت و جذابیت های خود را بسرعت از دست دادند.

قدرت نرم ِرهبران جذاب
در طول تاریخ رهبران بزرگی را سراغ داریم که بخاطر اندیشه ها، ویژگی های قهرمانانه و یا عملکردهای فوق العاده، احترام فراوانی را بر انگیخته اند. از پیامبر اسلام (ص) تا امام خمینی (ره) و از آبراهام لینکلن تا ماهتما گاندی و ارنستو چه گوارا، جاذبه شخصی را به نمایش گذاشتند که فارغ از ملیت، به الگویی برای هزاران نفر را در سراسر جهان تبدیل شدند. برخی از رهبران تنها برای شهروندان یک کشور دارای جاذبه هستند و شعاع نفوذ برخی دیگری به شمار بیشتری از کشورها می رسد. در دوران جدیدتر، مجله معتبر "سیاست خارجی" سالانه 100 نفر از متنفذترین متفکران جهان را معرفی می کند و در بین آنها نام رهبرانی مانند آن سان سوچی، باراک اوباما و آنگلا مرکل هم به چشم می خورد و نشان دهنده میزان نفوذ ، احترام و جذبه آنها برای تعداد زیادی از مردم جهان است.

نخبگان سیاسی نسبت به رابطه «شخصیت - نقش- موقعیت» بی تفاوت نیستند. به عبارت دیگر آنها مرتب این واقعیت را می سنجند که رهبران محبوب، رهبری کدام کشورها را در چه نوع رابطه خصمانه یا دوستانه ای برعهده دارند و بدون چنین محاسبه ای تسلیم محبوبیت و کاریزمای آنها نمی شوند. در دنیای آنارشیک حتی محبوب ترین رهبران از دید سایر کشورها متهم به برخورداری از نیات خودخواهانه و منفعت طلبانه هستند. چون اگر ساده لوحانه به آنها اعتماد کنند، ممکن است هزینه بالایی را بخاطر این ساده اندیشی بپردازند. به همین دلیل بود که صدام حسین دوشادوش غرب تاثیری از جذبه امام خمینی (ره) و امتناع از آغاز جنگ علیه ایران نگرفت و یا شخصیت نیرومند گاندی نتوانست کمپانی هند شرقی بریتانیا را متقاعد کند که برای جلوگیری از استقلال هند هزاران نفر از پیروان او را قتل عام نکنند. برخلاف نخبگان سیاسی، عموم مردم سخت گیر نیستند. آنها آماده اند، رهبران خارجی که به آنها علاقه مند هستند را به صفات نیک توصیف کنند و یا حداقل به هر اقدام آنها به دیده تردید نگاه نکنند. خطر چنین برداشتی زمانی آشکار می شود که رهبران کشور نیاز به بسیج و یا جلب حمایت مردمی از سیاست های ویژه ای در برابر کشور دارای رهبر فره مند باشند.

اگر مردم به آن رهبر فره مند دل سپرده باشند، حاضر به پشتیبانی از سیاست های کشورشان نخواهند بود. به خصوص در دموکراسی ها که حمایت مردم از سیاست ها ضروری است، عدم حمایت می تواند به دشواری رقت انگیزی برای دولت ها تبدیل شود. همینطور در وضعیت بدتری، یک حمله خارجی از سوی کشوری که با رهبری محبوب هدایت می شود، احتمالا دوستداران او را در کشور هدف از مقاومت در برابر ارتش مهاجم منصرف خواهد کرد. یک مثال از دوران کلاسیک، بیانیه مشهور ناپلئون بناپارت که از عرشه کشتی اورینت به مسلمانان اسکندریه در جریان حمله به مصر در 1798 نوشت : «مدت زمان زیادی است که بیگ ها بر مصر حکومت میکنند، ملت فرانسه را مورد ستم قرار داده اند و معترضانشان را به دروغ گویی متهم می کنند. زمان تنبیه آنها فرارسیده است. برای مدت طولانی آنها بردگانی از قفقاز و گرجستان را خریداری کردند و زیبا ترین سرزمین جهان را به استبداد دچار کرده اند. اما خداوند که همه چیز وابسته به اوست، مقدر کرده که امپراتوری آنها پایان یابد. مردم مصر، به شما گفته اند که من برای نابودی مذهب شما آمده ام اما باور نکنید و پاسخ دهید که آمده ام حق شما را بازستانم و غاصبان را مجازات کنم. من به خدا، پیامبر او و قرآن بیش از مملوکان احترام می گذارم».

این جملات از زبان امپراتور فرانسه آرامش و اعتمادی را به مصریان داد که آنها را از مقاومت در برابر قوای مهاجم بازداشت. اما تکرار جملات مشابه از سوی مقامات دولت آمریکای بوش نتوانست حمایت و اعتماد مردم عراق را در آستانه حمله به این کشور جلب کند. پیامدهای قدرت نرم رهبران خارجی ما را به این آرزو می اندازد که رهبران کشورهای رقیب از قدرت نرم در فراسوی مرزها بی بهره باشند. بی بهره بودن از قدرت نرم، طیفی از احساسات مانند بی تفاوتی تا بیزاری را در برمی گیرد. از آنجاییکه در بیشتر موارد نمی توانیم کنترلی بر میزان محبوبیت رهبران سایر کشورها اعمال کنیم، ناگزیریم که در رقابت قدرت نرم با آنها، رهبران محبوب تری داشته باشیم؛ رهبرانی که به خردمندی، روشن نگری و ژرف اندیشی شهره هستند.

بطور خلاصه آنچه تا اینجا گفتیم را می توان به اینصورت کوتاه کرد: وجود جوامع جذاب مستقل از وجود رهبران جذاب، تاثیراتی کم و بیش در پیشرفت اقتصادی برجای می گذارد و حتی می تواند ناخواسته نقش تعدیل کننده ای در قضاوت سایر جوامع درباره شیوه حکمرانی و رهبران آن جامعه داشته باشد. بیشترین حد از انباشت قدرت نرم، هنگامی است که رهبران جذاب، هدایت جوامع جذاب را عهده دار شوند. در این شرایط، قدرت، نفوذ و اثرگذاری یک کشور بیش از حد واقعی آن به نظر خواهد رسید.تراکم جوامع جذاب در یک منطقه جغرافیایی، آن منطقه را به کانون قدرت نرم تبدیل می کند که از جهاتی می تواند خیر جعی حاصل از آن برای تک تک کشورها نیز مفید واقع شود. به عبارت دیگر یکی از مشخصات منطقه قوی، تراکم کشورهایی با قدرت نرم بالاست که با ابتکار یک برندینگ منطقه ای، در خدمت اهداف مشترکی قرار می گیرد و به آنها توانایی رقابت پذیری بالاتری می بخشد.

بازسازی قدرت نرم ایران
برخلاف قدرت سخت که کاهش آن در یک کشور به افزایش تاثیرگذاری قدرت سخت کشور رقیب دیگر منجر می شود، افول قدرت نرم یک کشور به افزایش تاثیرگذاری قدرت نرم کشورهای رقیب منجر نمی شود؛ به این دلیل ساده در احساسات انسانی که می توان همزمان دو فرد، دو گروه یا دو سبک زندگی را دوست نداشت. بنابراین افت قدرت نرم آمریکا نمی تواند به خودی خود خبر خوشایندی برای ایران باشد. بعلاوه، کاهش اعتماد به رئیس جمهور آمریکا می تواند واجد این پیامد ناخواسته و منفی باشد که اتکاپذیری به وعده های آمریکا را برای متحدانش بکاهد و تکاپوهای تازه ای برای کسب استقلال و تکیه گاه امنیتی که مستلزم رقابت های مخرب تری است را تشدید کند و در این راه، هرگونه اقدام ایران با نگاهی توأم با سوظن، عملی فرصت طلبانه تعبیر شود. با این اوصاف، تنزل قدرت نرم آمریکا به معمای پیچیده تری برای ایران تبدیل می شود. نقاط ضعف قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران بطرز نگران کننده ای بر نقاط قوت آن می چربد. تصویری که از ایران در خارج از مرزها مشاهده می شود، اغلب ترکیبی از "بزرگترین حامی تروریسم"، "ناقض حقوق بشر" و یک "رژیم بنیادگرای اسلامی" است که می کوشد با صدور انقلاب به کشورهای مجاور خود، امپراتوری صفوی - پارسی را یکبار دیگر تشکیل دهد. نظرسنجی الجزیره از 860 نخبه از 21 کشور عربی در بازه زمانی مهر تا آذر 94، نشان داد که 67 درصد از پرسش شوندگان بر این باور بودند که نقش ایران در منطقه طی یک دهه گذشته "منفی بوده و منافع اعراب را تهدید کرده است" و تنها 2 درصد معتقد بودند که "مثبت بوده و در راستای منافع اعراب قرار داشته است". 82 درصد تصویر ایران را در جهان عرب بعد از بهار عرب، بدتر از قبل و تنها 6 درصد آنرا بهتر از قبل توصیف کردند.

بخشی از علت این تصویر نادرست، سیطره رسانه ها در بازنمایی معکوس و نارسا از ماهیت و نیات جمهوری اسلامی است اما علت مهمتر، ناکامی ما در تدوین مطالعه شده و اجرای منظم استراتژی به منظور ایجاد، افزایش و کاربست قدرت نرم ایران از سوی یک نهاد عالی حکومتی است که همه قوا، نیروهای مسلح، رسانه ها و نهادهای نقش آفرین برون مرزی ایران را فارغ از تغییر مناصب، تحت پوشش خود بگیرد. این موضوع چنان اهمیت دارد که شورای عالی امنیت ملی باید، دستورالعمل، ستاد و کادر تمام وقتی را منحصر به بررسی دائمی وضعیت قدرت نرم ایران به کار ببندد و زمانی که تنزل می کند، راهی برای بهبود آن بیابد. در عصر انفجار اطلاعات هیچ اقدامی درون مرزها محبوس نمی ماند. بنابراین پیش از آنکه قوای سه گانه و سپاه پاسداران دست به اقدامی بزنند، باید مطمئن باشند که عواقب آن را در مقیاس جهانی سنجیده اند و توجیهات عوام پسند و مشروعیت بخش کافی در همان مقیاس، در اختیار دارند. از ائمه جمعه تا هنرمندان، دانشجویان و ورزشکاران به یک اندازه منابع قدرت نرم ما هستند و می باید نسبت به کلماتشان ، مسئولیت پذیر باشند. اگر آنها باور کنند رفتارها و کلمات آنها در رابطه ای پیچیده می تواند، سرنوشت هیئت های دیپلماتیک و مستشاران نظامی ایران را تعیین کند، سرمایه گذاری ها را جهت دهد و یا حتی در رابطه غیرمستقیم جنگ و صلح را رقم بزند، سنجیده تر عمل خواهند کرد. همچنین ضروری است که «افسران جنگ نرم» را بازنشست کنیم.

واژه های "افسران" و "جنگ"، قدرت نرمِ گفتمان افسران جنگ نرم را از بین می برد و بر ضد خود عمل می کند. تاثیرگذاری نرم، مستلزم جنگیدن نیست؛ حتی لازم نیست دفاع کنیم بلکه تنها باید رقابت کنیم. باید چندجانبه گرایی مبتکرانه را در راس سیاست هایمان قرار بدهیم. بیش از هر موضوع دیگری، باید چندجانبه گرایی را برای حل بحران یمن، عراق و سوریه عرضه کنیم؛ بنحوی که به همسایگان مان اطمینان بدهیم که قصد مداخله و سلطه بر امور داخلی آنها را نداریم. حرکت ظفرمندانه سردار قاسم سلیمانی از یک کشور به کشور دیگر و محبوبیت او نزد میلیون ها شیعه در جهان عرب نباید ما را راضی کند؛ چون در یک منطقه فرقه زده، هرچه اقلیت شیعیان به سرداران ما مهر ورزی کنند، اکثریت سنی ها از ما و آنها بیزاری خواهند جست. سپاه پاسداران باید هم در عملکردهای روزانه و هم در ساختارهای نهادی خود به ظرافت های قدرت نرم حساس باشند؛ چه بسا در این راه، به تاسیس واحدهای ارزیابی و عملیاتی اقدام کند که قدرت نرم فراگیر سپاه را ارتقا می بخشد. تا زمانی که مستشاران سپاهی ما صرفاً کشورهای شیعی را یاری می رسانند، وضع برهمین منوال است. سپاه باید آمادگی عملی خود را برای همکاری با کشورهای سنی در اقدامات مشترک عامه پسندی مانند عملیات پاسداری از صلح در قالب ارتش های چندملیتی در مناطق جنگ زده اثبات کند؛ رزمایش های مشترک با این کشورها را گسترش دهد و بسوی برقراری دیپلماسی نظامی به هدف مبری کردن سپاه را از اتهام صدور انقلاب پیش رود.

خاتمه جنگ سوریه، آغاز مرحله بازسازی آن و تامین دوباره امنیت انسانی است. ابتکار چندجانبه از جانب ایران در دستیابی به امنیت دسته جمعی و با حضور همه کشورهای همسایه، به منبعی برای قدرت نرم ایران تبدیل خواهد شد. باید به یاد داشته باشیم که موضوعات ملایم تر اما همانقدر مهم مانند برقراری رژیم زیست محیطی برای منطقه که ما را سرآمد مناطق قرار می دهد، منبع سهل الوصول و موثری برای تصحیح تصویر و ارتقای قدرت نرم ماست. روی گردانی از تاریخ و حوزه تمدنی ایران، سهم بسزایی در افول قدرت نرم ایران داشته است. چنگ اندازی به خزانه تمدن ایران، نقشه گنج قدرت نرمی را که در پهنه وسیعی از شبه قاره هند تا آسیای مرکزی وقفقاز نهفته است، برملا خواهد کرد. عناصری از فرهنگ، ادبیات و تاریخ مشترک حوزه تمدنی ما و کشورهای همسایه، ضمن تنوع بخشی به سیاست خارجی ایران، ما را از اتهام فرقه گرایی می رهاند. سرانجام اینکه، نباید از قدرت نرم همسایگانمان واهمه داشته باشیم. انباشت کشورهایی با قدرت نرم بالا در همسایگی، منطقه ما را به کانون قدرت نرم بدل خواهد کرد که برای تداوم صلح، سرمایه گذاری و تجارت ضروری است.

امروز آمریکا دیگر محبوب همه قلب ها نیست. بخاطر اشتباهات آمریکا معلوم شد که این کشور در اینکه به جستجوی منافع تنگ نظرانه است، تفاوتی با سایر ابرقدرت های مستبد تاریخ ندارد. از بی تفاوتی آمریکا در جنگ رواندا گرفته تا رسوایی زندان ابوغریب در عراق و تداوم رگه هایی از تبعیض نژادی در آمریکا، رویای آمریکایی در کمتر دو دهه رنگ باخت. اتحادیه اروپا بعد از پیمان ماستریخت در حالیکه نوید بخش اروپای بدون مرز، دموکراتیک و پساوستفالیایی و مملو از کشورهای پست مدرنی بود که جنگ را به عنوان ابزار حل و فصل اختلافات کنار گذاشته بودند، استعداد بی نظیری را برای تبدیل شدن به یکی از کانون های قدرت نرم در نظام جهانی نشان داد اما امروز با غرق شدن اروپا در بحران بدهی، چنددستگی، ظهور احزاب راست و ناکامی در چندفرهنگ گرایی، این نهاد فراملی به اصطلاح پست مدرن نیز جذابیت های خود را به تدریج از دست می دهد. کشورهای آسیای پاسفیک هم به رغم موفقیت های درخشان در توسعه اقتصادی، به سبب ناسیونالیسم قوم گرایانه قادر نیستند جایگزینی برای آمریکا و اروپای کثرت گرا شمرده شوند. دنیای ما با بحران کانون های قدرت نرم همراه است و این باید فرصتی برای ایران در نظر گرفته شود که با بهبود دادن عملکرد فتح قلب ها و ذهن ها، به سوی تشکیل منطقه قوی تری گام بردارد که ظرفیت های خود را به منظور برپایی کانون قدرت نرم در قرن جدید بروز می دهد.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 695621

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 1 =