تکلیف اروپایی ایران

ایران به دلیل شرایط خاصی که دارد، "بخواهد یا نه!، مخالف باشد یا نباشد؟"در بلوک غرب با واقعیت در حال ظهوری روبرو یا به زودی با آن مواجه خواهد شد که شاید مطابق میلش نباشد،اما مجبور به کنار آمدن با آن است.عدم موافقت تهران با چنین وضعیتی و یا حتی محکوم کردن آن تغییری در اصل ماجرا و روند وقایع ایجاد نمی کند.

""اگر آرزوها در حد انتظارات ذهنی باقی می ماندند، شاید با دنیایی بهتر و زیباتر مواجه بودیم"". البته بسته به اینکه در کدام طرف رود خانه ایستاده باشیم ،شکل و جهت آرزوها متفاوت خواهند بود.مخالفان آراء و اندیشه های ما که فکر می کنیم افرادغیر دمکراتیکی هستند، اتفاقا آرزویی مشابه دارند. دنیا بدون ما برای آنها زیباتر خواهد بود!.این کشمکشی تاریخ ساز میان لیبرالیسم مدرن با فاشیزم دمکراتیکی ست!! که به مرور در حال از دست دادن پایگاه اجتماعی خود به نفع آنارشیزم است. آنارشیزمی که باتکیه به آراء توده های سرخورده و نخبگان منفعل در حال فتح سنگر به سنگر ساختار های دموکراتیک در عصر به نیمه رسیده مدرنیته جوامع پیشرو است.

پس حق داریم برای آزادی و حفظ دستاورد های تجربی و مدارا گرای اجتماعی که بن مایه توسعه مدرن در عصر کنونی ست نگران باشیم؛آنگاه که خانم لوپن در فرانسه ،خرت ویلدرز در هلند، هاینس اشتراخه در اتریش،فراک پتری در آلمان ، لایوس ریگ در مجارستان، کریستین تولسن دال در دانمارک وحتی در فرازی دور که تصور آن را هم نمی کردیم" خانم هسن " در استرالیا بی هیچ پرده پوشی از ضرورت کنار گذاشتن "مدارا، تحمل، رعایت حقوق عمومی بشر وحقوق خاص شهروندان به تعبیر آنها "درجه دو"سخن می گویند. آنها با بهره گیری از کاستی های دولت های نئولیبرال، چپ میانه ،سوسیال دمکرات و نیز دمکرات مسیحی وراست میانه و همزمان در یک سوء استفاده آشکار از سیکل ترکیبی ترمینولوژی روانی جوامع سر خورده باتاریخ فراموش شده ،بی محابا در حال فتح سنگربه سنگر ارکان دولت و قدرت سیاسی هستند.آرزو می کنیم" ای کاش موفق نشوند!" اما این آرزو با واقعیت منطبق نیست.ظاهرا آرزوی آنارشیک های نوظهور، مقدم بر آرزوهای ما در حال تحقق یافتن است.پس تاکید می کنم حق داریم نگران باشیم.ایالات متحده را ببینی!انتخاب آقای ترامپ با کدام پیش بینی ، ادراک و آموزه های سنتی ویا مدرن ما همخوانی داشت؟. اکنون به وضوح منطق تحلیلی و گزینه یی جامعه بر تحلیل های کلاسیک و آکادمیک تقدم یافته و این بر دامنه نگرانی ها به شدت افزوده است.
زمانی که خانم لوپن ،ویلدرز،تولسن و یا اشتراخه و یا هوفراز ضررورت احترام به آزادی وآراء عمومی سخن می گویند واتفاقا در تحلیل نهایی جهت رای عمومی هم به سوی آنهاست!،لازم است از خود سوال کنیم "آنها با تکیه بر چه چیزی از مواضع خود دفاع کرده ودر پای صندوق های رای هم جواب می گیرند؟. حتما یک جای کار ایراد دارد.از موضع دفاع از بنیان های آزادی و دمکراسی ،این سوالی صرفا اخلاقی تلقی نمی شود،بلکه به غایت ابهامی سیاسی و فلسفی ست که از هر دوسوی "حمله و دفاع" به آن نگاه کنیم ،فعلا پاسخی نمی یابیم.
اما موجی که اکنون کرانه های سواحل بلوک غرب را به شدت می کوبد، فقط به لحاظ تاثیرات بطئی، فوری و پایدار درونی جلب توجه نمی کند. موضوع برای من از جنبه یی متفاوت یعنی دیپلماسی آتی ایران و رابطه این کشور با اروپا مطرح است.
دیگر کشور های منطقه فعلا مد نظر من نیستند.در سوال بزرگ وتحلیل نهایی پاسخی برای آنها می توان یافت.اما ایران به دلیل شرایط خاصی که دارد، "بخواهد یا نه!، بپسندد یا خیر! مخالف باشد یا نباشد؟"در بلوک غرب با واقعیت در حال ظهوری روبرو یا به زودی با آن مواجه خواهد شد که شاید مطابق میلش نباشد،اما مجبور به کنار آمدن با آن است.عدم موافقت تهران با چنین وضعیتی و یا حتی محکوم کردن آن تغییری در اصل ماجرا و روند وقایع ایجاد نمی کند. در یک برش محدود ایران ممکن است تا حدی بتواند از عواقب به قدرت رسیدن محافظه کاران و تندروهای جمهوریخواه در ایالات متحده خود را در امان نگه دارد.اما خروجی این معادله در اروپا ممکن است دقیقا آن چیزی نباشد که ایرانی ها انتظار آن را دارند. این موضوع را دقیقا اطلاع نداریم و دستگاه دیپلماسی ایران باید پاسخ دهد،اما احتمال اینکه تهران در برابر" روند ترسیم و شکل گیری خطوط هندسه سیاسی و اجتماعی اروپا ی در حال تحول" برنامه یی استراتژیک تدوین نکرده باشد نه تنها دور از ذهن نیست بلکه نگران کننده هم هست. "ما قبول نداریم یا محکوم می کنیم " کمکی به تهران در برخورد و تحلیل واقعیات پیش رو نمیکند.
ابهامات بزرگ آن است که مشخص نیست اولا، دیپلماسی ایران تا چه حد انعطاف پذیری از خود نشان خواهد داد؟. ثانیا،دیپلمات های ایرانی مقیم بلوک غرب تا چه میزان از نیروهای سیاسی اروپا شناخت داشته و با آنها ارتباط و دیالوگ برقرار کرده اند. دوری گزیدن دیپلماسی گفتمانی تهران از نیروهای سیاسی و اجتماعی قدرتمند در اروپا این مخاطره جدی را به همراه خواهد داشت که در صورت به قدرت رسیدن آنها، روابط ایران با دولت وکشور مورد نظر اثباتا در کمای اولیه و سلبا رو به تیرگی ثانویه برود. وجود همین خلاء های اطلاعاتی و گفتمانی منجر به ارائه تحلیل های غیر دقیق از شرایط آمریکا و چرایی به قدرت رسیدن آقای ترامپ گردید و اکنون مانده ایم چه باید بکنیم!؟در حالی که شرایط مشابهی در اروپا مشاهده می شود بدون آنکه مشخص باشد تهران مثلا با خانم لوپن ،آقای ویلدرز یا هوفرتماس هایی بر قرار کرده یانه!؟. می تواند مطابق میل ایران نباشد ،اما زمانی که مجبور است سیاست را از پایین به بالا نگاه کرده و تحلیل کند،لاجرم باید واقعیات را زودتر بپذیرد. همراهی اروپای آینده با ایالات متحده دور از ذهن نیست.-اعتماد.matinmos@gmail.com

 

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 640558

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 3 =