علیرضا اکبری

آيت الله هاشمي، رهبري خود ساخته، هوشمند و زيرك، با اعتماد به نفس بي نظير، بسيار شجاع، هدفمند، راسخ در باورهاي ايدئولوژيك، در عين حال "عملگرا"، بسيار سريع الانتقال، جهانديده، طرّاح، سَيّاس، خويشتندار، پيچيده، و فوق العاده احساساتي بود.
همه اين خصوصيات بارز، در رويكرد هاي سياست داخلي و خارجي ايت الله، جلوه مي نمود.

آيت الله، دو رويكرد "غير همگن" را توأمان دنبال ميكرد.
رويكرد "رشد محور" در محيط داخلي، و رويكرد "بسط محور" در محيط خارجي. اين از مهمترين عوامل صعوبت تحقق أهداف ملي ايت الله بود.

•_ نَفَر دوم انقلاب،
ايه الله هاشمي رفسنجاني، عمدتاً نقش نَفَر دوم انقلاب و نظام را داشت. همين ويژگي، موجب تاثير أفكار و اراده ايشان بر رويكردها و خروجي هاي سياست خارجي ج اا شده بود.

سياست خارجي ايران را ميتوان در دو سطح كلان و جاري تصور نمود. نقش هاشمي رفسنجاني در هويت بخشي و جهت دهي به سطح كلان، خود از مهمترين عوامل تاثير گذار بر خروجي هاي هر دو سطح بوده است.

سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران را همچنين ميتوان به سه دوره تقسيم نمود. دوران اول، از تأسيس نظام تا پايان جنگ تحميلي و فرايند صلح سازي، دوران دوم، از اغاز فرايند سازندگي تا پايان دولت هشتم، و دوران سوم، از زمان دولت يازدهم به بعد.
(شخصا دوران دولت هاي نهم و دهم را فاقد "سياست خارجي" ميدانم. انچه كه در ان دوران گذشت، بروندادها و اقدامات فاقد منطق سياست خارجي بود، لذا در اين عِداد نميگنجد)

از مهمترين ويژگي هاي دوران اول، غلبه "جريانات" پر شتاب و متلاطم محيط داخلي و بين المللي، بر "رويكردها و روندها"ي سياست خارجي ما بود.

البته نميتوان سياست خارجي در ان دوران را "مطلقاً اقتضائي" ناميد اما، در واقع، اقتضائات "محيطي و موقعيتي"، خود را بر ضرورت هاي برنامه ريزي و عملكرد هاي ساختاري و نظام مند (سيستماتيك) سياست خارجي، تحميل ميكردند.

در چنين شرايطي، نقش رهبران سياسي جامعه، بمراتب پررنگ تَر و نافذ تَر از نقش ساير عناصر سياست خارجي است.

ايه الله هاشمي، از بدو پيروزي انقلاب تا پايان حيات تاريخ ساز خود، (حتي در زمان وجود قائم مقام رهبري) پيوسته نقش "نَفَر دوم انقلاب و نظام" را داشت. همين ويژگي، نقش مهم و غير قابل ترديد ايشان را در سياست خارجي كشور، در هر سه دوره يادشده، و خصوصاً در دوران اول و دوم، بيش از ديگر شخصيتهاي پشت سر خود، إيجاب و تثبيت كرده بود.

درواقع، نوع نگرش و باورها و ديدگاههاي هاشمي رفسنجاني، الگوي رفتار سياست خارجي رسمي كشور، در دوران مذكور بود.
طبعاً، تحول در نگرش و بينش و تجربيات ايشان، منجر به تحول در بروندادهاي سياست خارجي كشور نيز ميگرديد، و رفتار خارجي (يا سياست خارجي كشور) در اين مسير، پخته تَر و نظام يافته تَر مي شد.

موضوع اصلي نخستين سالهاي انقلاب، مساله "استقرار" نظام بود. تا پيش از حذف بني صدر، اقاي هاشمي عمدتاً در حوزه سياست داخلي متمركز بود. در حقيقت، جا انداختن "سازمان روحانيت" بعنوان ركن اصلي انقلاب در نظام، وجهه همت ايشان بود. درواقع همين عنصر، جوهر چالشها با دولت موقت و بني صدر بود.

پس از حذف بني صدر و در بحبوحه شعله ور شدن جنگ، هاشمي رفسنجاني كه در قواره سخنگوي انقلاب و نظام قرار داشت، از تريبون مجلس شوراي اسلامي (بعنوان رئيس مجلس) و نيز شوراي عالي دفاع، و عمدتاً زير سايه بنيانگذار و رهبر انقلاب، عصر طلائي خود را اغاز كرد.

•_ هاشمي در كانون سياست خارجي كشور؛
ورود هاشمي به حيطه سياست خارجي، عمدتاً از دريچه جنگ تحميلي بود. چهره اشنا و معروف ايشان، بعنوان نزديكترين كارگزار امام، موجب شد كه هر مقام رسمي خارجي و به هر دليل كه به تهران سفر ميكرد، درخواست ملاقات با هاشمي رفسنجاني را داشته باشد.
او بتدريج به چهره محوري در اين حوزه نيز تبديل شد.

هاشمي، مرد ايده هاي ناب، و طرح هاي بغايت پيچيده بود. شايد نخستين روحاني انقلابي كه به جذب و سازماندهي تكنوكرات ها در اطراف خود، حتي در امور خارجي مبادرت كرد، ايت الله هاشمي بود.

فتح خرمشهر، فرصت مناسبي براي ايفاي نقش در حوزه ديپلماسي جنگ، براي اقاي هاشمي ايجاد كرد.

امد و رفت هيئت هاي ميانجي از كشورهاي اسلامي يا عدم تعهد يا ديگر مراجع بين المللي، نقش ويژه هاشمي را در سلسله مراتب تصميم گيري سياست هاي كلان، و بويژه سياست خارجي كشور، نمايان تَر و تثبيت نمود.

بحث هاي بسياري در خصوص ختم جنگ پس از فتح خرمشهر صورت گرفت و امد و شد هاي بسياري نيز انجام شد، اما، نهايتاً شرايط مد نظر ج اا، كه تخليه مابقي أراضي اشغالي ما توسط عراق و نيز تضمين پرداخت خسارت و تعيين و مجازات اغاز گر تجاوز بود، تامين نشد، لذا جنگ براي شش سال بعد نيز ادامه يافت.

•_ تحول سياست خارجي از جنگ به سازندگي؛
سياست خارجي ايران، در طول ان سالها، تا زمان پذيرش قطعنامه ٥٩٨، شرايط، فرصت، امكان و يا كفايت لازم جهت جلوگيري از تداوم جنگ را نداشت. اما، هاشمي رفسنجاني پيوسته دو نگاه توأمان را تعقيب ميكرد،. نخست كسب پيروزي "مكفي" براي تعيين سرنوشت جنگ، و دوم، فرصت يابي براي خاتمه سريعتر جنگ. (هرچند كه شعار "جنگ تا رفع فتنه از عالَم" ، يا حذف صدام، محور انگيزشي و تبليغي جنگ بود).

ايت الله هاشمي، براي تامين ضرورت هاي جنگ، و در حمايت از دولت و نيروهاي مسلح، كارهاي بزرگ و خطيري انجام داد. تامين جنگ افزار و مهمات، بويژه ضرورت هاي حياتي "موشكي"، مديون ديپلماسي پنهان شخص هاشمي است.

ايشان در همين مسير، انچنان با جسارت پيش رفت كه خطر ايده تعامل يا "تامين جنگ افزار" از امريكاي زمان ريگان ، جهت خنثي كردن حمايتهاي توأمان روسيه و فرانسه و المان و حتي خود امريكايي ها از رژيم صدام، را پذيرفت. به هر تقدير، رژيم صهيونيستي ان مسير را "مين گذاري" كرد، و به پروژه "ايران-كنترا" ختم شد.

بالاخره هم او بود كه در سالهاي پاياني جنگ، دنبال يك پيروزي بزرگ براي مهيا كردن همه مقتضيات ختم جنگ بود. والفجر ٨، (٢٠ بهمن ٦٤) -فتح فاو- مقدمات ضروري را فراهم كرد، و كربلاي ٥، (١٩ ديماه ٦٥) شرايط كافي را براي هدف هاشمي مهيا نمود. قطعنامه ٥٩٨، هشتمين و كاملترين قطعنامه شوراي امنيت، در ٢٩ تير ٦٦ صادر شد.

اوج هنر سياسي هاشمي رفسنجاني، در إقناع مجموعه نظام، به ورود به كانال پذيرش قطعنامه و مذاكرات براي ختم جنگ بود.
با وقوع اتش بس، مذاكرات براي عقب نشيني طرفين به مرزهاي بين المللي و اجراي هشت بند اجرايي قطعنامه، مهمترين پرونده بين المللي هاشمي رفسنجاني شكل گرفت.

هاشمي بعنوان جانشين فرمانده كل قوا، و فرماندهي جنگ، رئيس شورايعالي دفاع و رئيس قوه مقننه، درواقع مسئول مهمترين پروژه ديپلماتيك نظام تا ان زمان نيز بود. حتي با وجود سلسله مراتب در قوه مجريه، (رياست جمهوري و نخست وزيري)، دستگاه ديپلماسي و ساير دستگاههاي ذيمدخل، همه تحت امر هاشمي قرار داشتند.

وي، مطابق باور هاي خود، مسئوليت ابعاد گوناگون اين بزرگترين پروژه ديپلماسي را به جمعي "تكنوكرات" با گرايشات مذهبي واگذار كرد. حسن روحاني، دست راست هاشمي رفسنجاني، نيز بعنوان رئيس ستاد قرارگاه مركزي خاتم، (تا قبل از تشكيل ستاد فرماندهي كل قوا)، و رئيس كميسيون دفاعي و سياست خارجي مجلس، در واقع "نَفَر دوم" هاشمي رفسنجاني، و رئيس گروه مذاكره كننده بود. روحاني نيز خود، دأب و خوي جذب تكنوكرات ها را حتي بيش از هاشمي داشت. از اين رو، تمام اعضاي مجموعه دست اندركاران پروژه مذاكرات صلح را افراد تكنوكرات تشكيل ميدادند.

پس از رحلت بنيانگذار و رهبر انقلاب، هاشمي رفسنجاني، اينبار در كسوت رئيس قوه مجريه، و با حذف پٌست نخست وزيري، مستقيماً مسئول عالي سياست هاي اجرايي كشور، از جمله سياست خارجي شد.

تركيب دستگاه ديپلماسي نيز، بِنَا به دلايل مختلف دست نخورده باقي ماند. ولايتي ، وزير خارجه دو دولت قبلي، معتمد مقام رهبري، و شخص رئيس جمهور جديد (هاشمي رفسنجاني) نيز بود، لذا كماكان در راس دستگاه ديپلماسي باقي ماند.
تركيب و ساختار دستگاه سياست خارجي، با شكل گيري "شورايعالي امنيت ملي" ، نظام مند تَر شد.

•_ ويژگي هاي سياست خارجي ايت الله؛
هاشمي، أهداف بزرگي را در ان دوران در سر داشت.

او در عين حفظ "قشر انقلابي" خود، بدنبال ايراني اباد، و شكوفا با اقتصادي بزرگ و زاينده، مرتبط با نظام بين المللي، و مؤثر در تصميمات و سازوكارهاي منطقه اي و بين المللي بود.

الگوي هاشمي براي "ايران مطلوب"، شايد نظير بيروني نداشت.

هاشمي، "همه بهترين امال" را در الگوي خود براي ايران مطلوب، جاي داده بود، در عين حال، كماكان خود را متعهد به حفظ قشر "انقلابي و ايدئولوژيك" ذهنيت و باورهاي خويش ميدانست.

اين، مربوط به خصوصيات فردي و ذاتي ايشان ميشد. شايد همين "دوگانه انقلابي-عملگرايي" بود كه تا انتها مانع خلق يك استراتژي هنجاريافته يا كلاسيك در رويكرد سياست خارجي هاشمي شده بود.

ايت الله، دو رويكرد "غير همگن" را توأمان دنبال ميكرد.
رويكرد "رشد محور" در محيط داخلي، و رويكرد "بسط محور" در محيط خارجي. اين از مهمترين عوامل صعوبت تحقق أهداف ملي ايت الله بود.

انگونه كه ذكر شد، هاشمي مردي خود ساخته، فوق العاده هوشمند و زيرك، با اعتماد به نفس بي نظير، بسيار شجاع، هدفمند، راسخ در باورهاي ايدئولوژيك، عملگرا، بسيار سريع الانتقال، جهانديده، طرّاح، سَيّاس، خويشتندار، پيچيده، فوق العاده احساساتي و "عمدتاً اعتماد پذير" بود.

همه اين خصوصيات بارز، در رويكرد هاي سياست داخلي و خارجي ايت الله، جلوه مي نمود.

در يك جمعبندي كوتاه، ميتوان عمده ترين مشخصات سياست خارجي ايت الله هاشمي را در شش عنوان زير تعريف كرد؛

•_ عملگرا ي أرمان محور
•_ ريسك پذير
•_ بحران ناگريز
•_ پروژه محور
•_ چندلايه
•_ بسيار گسترده،

دولت سازندگي، تركيبي از متباينات و حتي متعارضات بود. هم در سياست داخلي و هم در سياست خارجي. در عين حال، از مهمترين دوران تعيين كننده "وضعيت تاريخي" كشور محسوب ميشود.

در ان مقطع بنظر ميرسيد كه "سياست خارجي"، خود يك هدف است، و نه نيرو و فرايندي در خدمت و پشتيبان اهدافي خاص.

شايد اتكاي خاص ايشان به "درايت و قدرت سياسي خويش"، موجب شده بود كه اكثر همراهان خود را "تكنوكرات" برگزيند. به همين دليل وجود كثيري از نيروهاي "مهندس" در پيرامون ايشان، موجب تقويت "رويكرد پروژه اي" در اكثر امور مملكتي، از جمله مسايل سياست خارجي، شده بود.

گسترش روابط با كشورها، بنظر، خود يك اصل شده بود.

ايت الله هاشمي، شعار محوري سياست خارجي خود را "تنش زدايي و توسعه روابط" قرار داده بود.

محور اين سياست نيز، در گام نزديك، بهبود مناسبات با همسايگان و كشورهاي عربي و اسلامي بود، و در گام بلند، بهبود و توسعه مناسبات با قدرتهاي جهاني بويژه غرب، و نظام بين المللي بود.

***_ مهمترين پروژه هاي خارجي ايت الله،

*_ قطعنامه ٥٩٨، سياست هاشمي بر صدام؛
عراق و تتمه اختلافات و تعارضات فيمابين، هنوز مساله اول سياست خارجي مملكت بود. صدام هنوز زير بار جزييات اجرايي قطعنامه نرفته بود، و بند هاي اول تا سوم هنوز ناكامل مانده بود. بند هاي ششم و هفتم ( اغاز گر جنگ و خسارات) بلاتكليف مانده بود.
صدام، كه در يك شرايط استثنائي مجبور به ورود در كانال مصالحه با ايران شده بود، خود را مغبون شركاي عرب و غير عرب خود ميدانست. ايده تصرف كويت هرچه بود، راه سقوط صدام را در پيش داشت.

هاشمي رفسنجاني، حداكثر بهره برداري ديپلماتيك را در تأمين منافع ملي ايران، از اشتباهات صدام نمود.

به جرات ميتوان گفت، اگر درايت، تيزبيني، ذكاوت و كياست ايت الله هاشمي نبود، هرگز انهمه تسهيل براي اجرايي شدن تمام عيار اكثر مطالبات بحق ايران در قضيه عراق، حاصل نميشد، و اي بسا ممكن بود صدام هنوز در راس قدرت مانده بود!

*_ پروژه عربستان، ستون سياست منطقه اي؛
از مشعشع ترين پروژه هاي ديپلماتيك هاشمي، برقراري روابط شقيقانه با عربستان سعودي بود. ان زمان هنوز خاطرات تلخ كشتار حجاج ايراني در حج خونين (مرداد ٦٦) و حمايتهاي تمام عيار سعودي از صدام عليه بقاي ايران، و دشمني هاي اعراب زير نفوذ رياض، سايه بسيار سنگيني بر روابط دو طرف انداخته بود. شكستن ان همه قفل و ايجاد روابط عادي، انصافاً كار هر كسي نبود، مگر نَفَر دوم انقلاب و نظام. هاشمي قفل مناسبات ايراني-عربي را بنحوي شكست كه، سفير محبوب او در رياض، (هادي نجف ابادي)، ايران و عربستان را "دو بال جهان اسلام" ياد كرد. كار البته به همينقدر منتهي نشد.

هرچند سطح روابط در "پروتكل" صميمانه و شقيقانه پيش رفت اما، عمق مسائل و اختلافات، مانع از "ساختار سازي مستحكم" براي پيوندهاي عميق شد.

وقوع انفجار مركز "الخبر" در ظهران عربستان، در تابستان ١٣٧٥، يكسال به پايان دوران رياست اقاي هاشمي، مناسبات را متزلزل كرد، اما انقطاع ايجاد نشد. مِهر هاشمي در دل امير عبدالله بود و اين تا پايان عمر شاه سعودي ادامه يافت، اما، اين علاقه دوجانبه، هنوز كافي نبود.

*_ مساله خاورميانه؛
فلسطين، از نخستين دلمشغولي هاي حوزه خارجي ايت الله بود. ايشان بواسطه مساله فلسطين، مناسبات فردي گسترده اي حتي قبل از انقلاب با انقلابيون و بعض مقامات كشورهاي خط مقدم داشت. اين مناسبات طبعاً پس از پيروزي انقلاب و بتدريج بسيار گسترده تَر و عالي تَر شده بود. تمام انقلابيون كشورهاي عربي و اسلامي از روابط خاص و صميمي با ايشان برخوردار بودند.

همين امر، ضريب نفوذ ايت الله را در بخش مهمي از خاورميانه بشدت افزايش داده بود.
لبنان اما، موضوعيت خاصي داشت. انقلاب و نظام ايران و طبعا شخص هاشمي، خود را متولي شيعيان لبنان و خط مقدم مقابله با رژيم صهيونيستي ميدانستند.

همين اهتمام خاص ايران به قلب خاورميانه، نوعي پارادوكس را در مناسبات منطقه اي و بين المللي ايران ايجاد كرد. از يكسو سياست خارجي كشور بدنبال برقراري "كامله الوداد" با كشورهاي عرب و مسلمان منطقه، و نيز بهبود روابط با غرب بود، و از سوي ديگر، احساس مسئوليت انقلابي و ايدئولوژيك، إيجاب ميكرد كه "وضع حاكم" را به رسميت نشناخته و خلاف ان اقدام شود.

همين پارادوكس، البته در مواقعي به "پيشران سياست خارجي هاشمي" تبديل مي شد. بعنوان نمونه، مساله اعزام نيروهاي سپاه پاسداران به لبنان در هنگامه هجوم ارتش صهيونيستها به جنوب لبنان و حتي پيشروي ايشان و مزدوران انها تا بيروت.، نظام در يك مقطع، تصميم به اعزام نيرو جهت مقابله با ارتش صهيونيستها گرفت، و در مقطعي، با تمركز بر جنگ تحميلي، ايده "راه قدس از كربلا ميگذرد" را سرلوحه قرار داد.

در عِوَض، ايجاد "بنيان هاي مقاومت" شيعي و اسلامي، در قلب خط مقدم، و برقراري نوعي "موازنه منفي" با قدرتهاي جهاني، از طريق بكارگيري "نيروهاي مقاومت" مذكور، رويكرد خاصي به جهتگيري سياست خارجي و امنيتي ايران در منطقه بخشيد.

با وجود اين عوامل، كه بخشي از ان، جنبه ايدئولوژيك، و بخشي ديگر صبغه "عملگرايانه" داشت، نميشد انتظار يك "استراتژي كلاسيك" يا حتي انقلابي را از سياست خارجي خود، ميداشتيم. از اين رو، ويژگي "سياست خارجي پروژه اي" شايد خود نوعي رويكرد استراتژيك براي ايت الله هاشمي محسوب ميشد.

نقش "قدرت موازنه ساز" نيروهاي مقاومت شيعي در خاورميانه، و تاثير ان در رويكردهاي سياسي امنيتي ايران در منطقه، در اكثر پروژه هاي منطقه اي و بين المللي سياست خارجي ايران تثبيت شده است. هاشمي رفسنجاني نيز، در شطرنج سياست خارجي خود، از اين عوامل، نهايت صيانت و بهره را داشته است.

*_ در غياب نظام دوقطبي؛
فروپاشي اتحاد شوروي، در سال دوم رياست جمهوري هاشمي، هم فرصت بود و هم چالشي بزرگ.
پيچيدگي هاي ذهني و سياسي هاشمي، ميتوانست از شكاف بين دوقطب قدرت جهاني، فرصت سازي ديپلماتيك كند، اما، هاشمي از وضعيت "تعليق در نظام بين الملل" نيز بخوبي فرصت سازي نمود.

پيدايش جمهوري هاي تازه استقلال يافته، خود مجال مناسبي براي توسعه حضور و نفوذ ايران در اسياي مركزي و قفقاز و ماوراء ان، فراهم اورد.

هاشمي ابتدا مسكو را از "حسن نيت و وِداد كامل" ايران مطمئن ساخت و بزرگترين قرارداد (عمدتاً تسليحاتي) ان زمان را با روسها منعقد نمود، سپس تك تك جمهوري هاي جديد التاسيس را جذب همكاري و معاشرت صميمانه با ايران نمود. كشور از احتمال تلاطم هاي سياسي امنيتي ناشي از فروپاشي شوروي و ايجاد همسايگان نوظهور، تا حدود زيادي اسوده خاطر شد. مناسبات و "تنظيمات سياسي" مدبّرانه اي از سوي ايت الله با همسايگان جديد، ترتيب داده شد.

ايت الله هاشمي نقش مهمي در ترتيبات سياسي - امنيتي محيط پيرامون كشور، خاصه در قفقاز، اسياي مركزي، شبهه قاره و خليج فارس و حتي خاورميانه إيفا نمود. نقشي بغايت منحصر بفرد.

***_ قدرتهاي جهاني؛

طبع هاشمي رفسنجاني، تعامل با قدرتهاي بزرگ را ترجيح ميداد.

پس از روسيه، كشورهاي مطرح اروپايي، چين، هند، و مهمتر از همه، ايالات متحده امريكا، در راس أهداف سياست خارجي هاشمي قرار داشت.

در اين مسير، كشور نياز به "قدرت پيشران" داشت.
همين ضرورت، به پيچيدگي ها و "چند لايه" بودن رفتار سياست خارجي و امنيتي ايت الله، فرصت فعليّت ميبخشيد.

*_ پروژه تكراري امريكا،
وقوع رخدادهاي غير متعارف در وراي مرزها، بويژه در خاك اروپا، نظير حذف بعض شهروندان ايراني مخالف انقلاب و نظام، روابط ايران با غرب را بشدت تيره كرده بود.

از سوي ديگر، تحولات خاورميانه، و بويژه لبنان، و به گروگان رفتن تعداد قابل ملاحظه اي از شهروندان اروپايي و امريكايي، شرايط بين المللي را بشدت ملتهب كرده بود. علاوه بر ان، وقوع برخي اقدامات تروريستي يا انفجارات در مراكز حساس وابسته به غرب مزيد بر علت شده بود.

ايت الله، در همان زمان نيز از ظرفيتهاي عيان و نهان مملكت، جهت اغاز روند گفتگو و مصالحه، بهره مند شد و دستگاه ديپلماسي را به ورود به فرايند "حل و فصل دعاوي و اختلافات" تا عادي سازي روابط، هدايت نمود.

هاشمي رفسنجاني، هنوز به عادي سازي مناسبات با غرب ، حتي مشتمل بر امريكا، اميدوار بود.

ظرفيت هاي كشور اما، تنها ورود به حيطه بهبود مناسبات با اروپا و ساير كشورهاي غربي، غير از امريكا را تحمل ميكرد.

تيم سياست خارجي ايت الله، تمركز خود را مقدمتاً بر گشودن قفلهاي روابط با اروپا و ژاپن متمركز نمودند.

مساله گروگانهاي امريكايي در بيروت، كه در اواخر جنگ ايران رخ داده بود، هنوز لاينحل باقي مانده بود. اما اين خود يك فرصت بود.

دوران ريگان تمام شده، و اينك جرج بوش (پدر) رئيس جمهور شده بود. هاشمي رفسنجاني در مقام رئيس جمهور جديد ايران، با يكي از مهمترين مسايل سياست خارجي كشور مواجه شد.

"پيشنهاد تعامل امريكايي". ،، بوش پدر، در بدو ورود به كاخ سفيد، پيام همكاري ارسال كرد، كه در قبال نيكي به ما، نيكي خواهيد ديد.
هاشمي وارد اين معركه شد. زبده ترين نيروهاي خود را در محور كار قرار داد. طبعاً بايستي نيروهاي ميداني را نيز قانع به همكاري مينمود. كساني كه بتوانند دسترسي كافي و كامل به نگهدارندگان گروگانها داشته باشند. اعتبار ويژه هاشمي نزد نهادهاي قدرتمند انقلابي داخل، و نيروهاي مقاومت شيعي لبناني (حزب الله)، عوامل قدرت ايت الله بشمار ميرفت.

اين پروژه سه سال بطول انجاميد. نهايتاً بجز يك گروگان كه در بدو امر به دار اويخته شده بود، مابقي گروگانها ازاد شدند، اما، امريكا هرگز به تعهدات خود در قبال ايران و اعتبار هاشمي رفسنجاني وفا نكرد.

اين "نامردي بزرگ" امريكايي ها در حق هاشمي و ايران بود. البته، اين تنها نمونه از بي اعتباري قول و فعل امريكايي ها، دو تعامل با ايران نبود.

*_ اروپا، دريچه أشتي با جهان غرب؛
ايت الله هاشمي، همّت ويژه اي براي بهبود و توسعه مناسبات با كشورهاي غربي بكار گرفت. منشاء اين اراده، نگاه "رشد محو
ر" ايشان و ضرورتهاي بازسازي كشور بود. از اين لحاظ، اروپا مركز توجه ايت الله بود. براي اين هدف، "هماهنگي و هموار سازي" محيط ملي سياست خارجي نيز ضروري بود. عاملي كه ميبايست توان ملي را به مثابه اجزاء يك "ارگان" در مسير يك استراتژي معين هدايت ميكرد. مطمئناً اگر اين دو عنصر هماهنگي و راهبرد، مفقود نبود، شايد تلاش هاي ايت الله و تيم سياست خارجي ايشان، به نتيجه مطلوب نائل ميشد.

در ان زمان، چهار مساله شامل؛ "حقوق بشر، تروريسم، سلاح كشتار جمعي و مساله رژيم صهيونيستي"، محور انتقادات غرب عليه ج اا بود. دولت هاشمي تلاش كرد وارد گفتگو با اروپا شود، لذا پذيرفت كه "گفتگوهاي انتقادي" را با انها اغاز كند. البته اروپايي ها، كماكان مساله فتواي ارتداد و هدر بودن خون سلمان رشدي را نيز از موانع روابط حسنه ميدانستند. در هر حال، هشت دور گفتگوي انتقادي دولت با "تروئيكاي اروپايي"، هم دستاوردهاي خارجي، و هم انتقادات شديد داخلي براي دولت هاشمي بدنبال داشت.

تلاشهاي دستگاه سياست خارجي براي جلب اعتماد دول مقتدر اروپايي، نوعاً با وقوع حوادثي خاص، تحت تاثير قرار ميگرفت. ترور يا حذف بعض چهره هاي سياسي يا غير سياسي مخالف ج اا در كشورهاي اروپايي، از جمله فرانسه، المان، اطريش، بلژيك ، مسير بهبود مناسبات را مين گذاري ميكرد. هرچند كه در همان مقطع، پاسخ مثبت دولت هاشمي به "درخواست تعامل امريكا" در زمان بوش پدر، بي اعتباري و سوء نيت امريكا را إثبات كرد، اما، تاثير شگرف ايران بر ازاد سازي گروگانهاي غربي، اعتبار بين المللي كشور را دستكم در اروپا بشدت افزايش داد.

المان بعنوان مقتدر ترين كشور اروپايي اما، مركز برخورد دو جريان متضاد قرار گرفت. از يكسو، ايت الله، از دروازه براندنبورگ مايل به گشايش پهنه اروپا بود، و از سوي ديگر، چند تن از مطرح ترين معارضان مسلح جمهوري اسلامي، در فاصله اي نه چندان زياد از همان دروازه در ميكونوس برلين، ترور و حذف شدند. اين واقعه ضربه مهيبي به مهمترين پروژه سياست خارجي دولت هاشمي وارد نمود. در نهايت، پس از پنج سال اٌفت و خيز، رأي دادگاه ميكونوس بر محكوميت مقامات ايراني قرار گرفت، و متعاقب ان، سفيران كشورهاي اروپايي، اكثراً در اخرين ماههاي رياست جمهوري ايت الله هاشمي، ايران را ترك كردند.

*_ معاهدات و روندهاي بين المللي؛
كوره جنگ، و نتايج نظامي و سياسي ان، نقش و اهميت كار با محيط و سازمانهاي بين المللي را براي ايت الله بخوبي روشن كرده بود.
پس از جنگ، هاشمي بدنبال تعامل با سازمانهاي بين المللي و استفاده از ظرفيتهاي ان محيط در توسعه نفوذ و تاثير ايران بود.

تحقق اين هدف مستلزم يك انتخاب سخت بود. ترك موضع انقلابي، كه قاعدتاً مخالف وضع موجود بود، و پذيرش شرايط حاكم بر مناسبات و روندهاي بين المللي. اين از سخت ترين پارادوكس هاي سياست خارجي هاشمي بود، اما، ايت الله مرد تعامل با چالش ها و پارادوكس ها بود.

تيم تكنوكرات هاشمي اما، بيش از ايشان معتقد به نظريه ادغام در محيط بين الملل بودند. هاشمي پيوسته سعي داشت مابين ظرفيتهاي انقلابي ماندن، و دستاوردهاي ادغام در نظام بين الملل، توازن ايجاد كند.

بخش قابل ملاحظه اي از روندهاي خلع سلاحي در محيط بين المللي، عمدتاً ناظر بر "خلع توانمندي كشورهاي ناهمراه" و جلوگيري از "اشاعه توانمندي هاي مشروع" در ميان كشورهاي ناسازگار مي باشد.

نظام ج اا تصميم داشت كه از موضع "تقابل" به مسير "تعامل" با اين محيط و روندها قرار گيرد. از اين جهت همكاري مناسبي با كنوانسيونهاي مذكور و سازمانهاي اجرايي انها، از پايان جنگ تحميلي و بويژه دولت پنجم، شكل گرفت.
تعامل ايران با كنوانسيون شيميايي و ميكروبي، از نمونه هاي موفق اين همكاري ها بود.

از سوي ديگر، روندهايي نيز در خصوص مساله تكنولوژي و توان موشكي شكل گرفت، كه اغراق نيست اگر بگوييم، تمركز انها صرفا بر ج اا ايران بود. مشخصا رژيم كنترل تكنولوژي موشكي MTCR كه فشار بسياري بر ايران براي پذيرش اين "رژيم استثنائي" وارد شد. در هر حال، خروجي نظام، عدم پذيرش اينگونه قواعد استثنائي بود.

همچنين توسعه قواعد كنترل و بازرسي در معاهده عدم اشاعه هسته اي NPT, و تلاش براي جهان شمول كردن معاهده منع جامع ازمايشات هسته اي CTBT ، از اين دست بود.

در هر دو مورد، شخص اقاي هاشمي، موضع قاطعي اتخاذ نكرد، و عمده سازوكار تعامل ايران با اين دست از معاهدات يا مقررات استثنايي مداخله گر، در دستگاه ديپلماسي تابعه شكل گرفت. هرچند كه ديگر دستگاههاي ذيمدخل ، به هر تقدير، و تا توانستند، ان مسير پذيرش بي حصر را تغيير دادند.

عليرغم عدم موافقت دستگاه هاي نظامي و امنيتي، ليكن وزير خارجه ايت الله، در نخستين روز عرضه سند معاهده منع جامع ازمايشات هسته اي، اين سند را پس از وزير خارجه امريكا امضاء نمود. (سپتامبر ١٩٩٦)

همچنين، همان تيم سياست خارجي، با نصب ايستگاههاي كنترلي و نظارتي معاهده در پنج نقطه كشور موافقت
نمود و سه ايستگاه فعال شدند، كه پس از مدتي، نظام تصميم به قطع همكاري و جمع اوري دستگاهها نمود.

*_ پروژه توانمندي هسته اي ايران
اين پروژه در هر مرحله از رشد و چالش، بطور قاطعي مديون پيگيريها و تلاشهاي مستقيم شخص ايت الله بود.

ايشان از همان دوران اول حضور در عرصه سياست خارجي، اهتمام خاصي به اين "پروژه" داشت. طولاني ترين مدت مديريت سازمان و تشكيلات مربوطه بعد از انقلاب، در اختيار افراد معتمد ايت الله بوده است.

رويكرد ايت الله در مواجهه با بحران هسته اي ، به همان پيچيدگي مواضع ايشان در سياست خارجي بود.

نخستين تيم مسئول مذاكرات و اداره پرونده، گر چه توسط رئيس جمهور خاتمي گزينش شدند اما، اين تيم، درواقع با مشورت ايت الله، و همان تيم تكنوكرات سياست خارجي ايشان بود. با رويكرد ادغام در نظام بين الملل، مذاكرات به بيانيه تهران و پاريس و بروكسل و نهايتا پلمپ تأسيسات هسته اي ايران، و اعمال غير مصوب پروتكل إضافي انجاميد.

هر چند پس از ان، دوران فترت با اغاز دولت نهم اغاز شد، اما، از انجا كه اصل پروژه از باقيات الصالحات ايت الله محسوب ميشد، لذا ايشان در همان دوران نيز دغدغه به ثمر رسيدن پروژه را داشت.

***_ تداوم رويكرد رشدمحور هاشمي، در سياست خارجي دولت إصلاحات
در اين نوشتار، قصد نقد سياست خارجي در دوران دولت إصلاحات نيست، اما، همينقدر اشاره كافي است كه، ساختار كلي و ويژگي هاي أساسي سياست خارجي هاشمي، بدلائل مختلف، در دوران خاتمي نيز محفوظ ماند، با اين تفاوت كه، اشتياق به تقويت "رويكرد رشد محور" نه تنها در محيط داخلي، بلكه در محيط سياست خارجي نيز مورد اهتمام خاص بود.

ايده "تنش زدايي" با ايده "گفتگوي تمدنها" جايگزين شد. فضاي بسيار مناسبتر و باز تري براي توسعه مناسبات با تمام اقطاب و كشورهاي مشروع دنيا ايجاد شد. سفيران كشورهاي اروپايي كه چند ماه قبل از امدن خاتمي، بدليل حكم دادگاه ميكونوس تهران را ترك كرده بودند، به ايران بازگشتند، توسعه مناسبات با كشورهاي همسايه و بويژه همسايگان عرب سرعت و وسعت يافت، باب مغازله با دولت امريكا، دستكم تا زمان حضور كلينتون تا حدودي گشايش يافت، اما، موج تروريسم القاعده از يكسو، و جنگ جهاني بوش پسر، به بهانه مبارزه با تروريسم، از سوي ديگر، دنيا را، و طبعا رويكرد سياست خارجي ايران را دگرگون ساخت.

دو جنگ وسيع امريكا در منطقه، در حساس ترين گٌدار خود در أفغانستان و عراق، مديون معاضدت امنيتي ايران بود، اما، رئيس جمهور بوش پسر، بار ديگر خوي غير قابل اعتماد امريكايي را إثبات كرد. عليرغم اين، ايران در بهره مندي از نتايج هر دو جنگ، سرامد صحنه بود.
در همه دوران هشت سال دولت هاي هفتم و هشتم، سايه پدرانه ايت الله ، هم در ساختار و هم در فرايندهاي سياست خارجي كشور، گسترده بود.

***_ شيخ الرئيس حسن روحاني، تالي تلو هاشمي

شخصيت دكتر حسن روحاني، انقدر ويژگي هاي منحصر به خود دارد كه ضرورتي به تمثيل و تشبيه ايشان با ديگري نباشد، اما، هم ايشان و هم قاطبه دوستان و منتقدان شيخ الرئيس روحاني، ايشان را "أشبه الشيوخ" فكراً و مَنِشاً به ايت الله هاشمي ميدانند.

در رويكرد هاي سياست خارجي، بويژه، حسن روحاني تالي تلو ايت الله بوده است. از زمان مجلس اول تا پايان جنگ تحميلي، روحاني پيوسته در حكم مسئول ستاد ايت الله در امور دفاعي و جنگ و صلح ايفاي نقش كرده است. از پايان جنگ تا زمان پايان دولت ششم نيز، روحاني در قلب و مغز ساختار سياست خارجي و امنيت ملي دولت هاشمي قرار داشت (شوراي عالي امنيت ملي و مركز تحقيقات استراتژيك)، . پس خروجي سياست خارجي دولت هاشمي، مئالاً از مسير روحاني شكل ميگرفت.

در دولتين إصلاحات نيز، روحاني كماكان قلب ساختار سياست خارجي و امنيت ملي (شورايعالي امنيت ملي) را متصدي بود. او همچنين موضع خود در "مغز" سيستم توليد فكر راهبردي (مركز تحقيقات استراتژيك) را، هرچند در اداب اداري به مجمع تشخيص متصل شد- محفوظ داشت.

مسئوليت توأمان روحاني در كميسيون سياسي دفاعي امنيتي مجمع تشخيص مصلحت نظام، و دبيرخانه شورايعالي امنيت ملي، و مركز تحقيقات استراتژيك، اين زنجيره تداوم انديشه سياست خارجي هاشمي در كالبد دولت هاي پنجم تا هشتم را محفوظ داشته بود.
اينك نيز كه خود شخصاً رياست شورايعالي و نيز ساختار سياست خارجي و امنيت ملي را عهده دار است، و تيم سياست خارجي دولت يازدهم نيز، متشكل از جوهره جوانتر همان رويكرد سه دهه قبل ايت الله هاشمي است.

هرچند كه در شرايط كنوني، تدبير خاص شيخ الرئيس، قلب ساختار امنيت ملي را(شورايعالي امنيت ملي) به دبيري فردي واگذار كرده، كه قادر باشد نقصان احتمالي دوران اول و دوم ، يعني "هماهنگ سازي" همه عناصر "محيط ملي سياست خارجي" و امنيت ملي كشور را، عهده دار گردد.

در پايان، بعنوان كارشناسي كه مهمترين سالهاي خدمت و فراگيري خود را در زمان مسئوليت هاي ان "ايت الله"، و "ايت ايران بزرگ" سپري نموده ام، و افتخار داشته ام كه بطور مستقيم تحت امر ان بزرگمرد تاريخ ايران نيز خدماتي داشته باشم، اعتلاي روح بلند ان رادمرد بينظير را نزد پروردگار عالم، ارزو ميكنم.


*دانش اموخته صلح سازي و حفظ صلح و،
بنيان گذار موسسه پژوهشهاي راهبردي تصميم،

*(پذيرش مسئوليت سازمان نظامي اجراي قطعنامه ٥٩٨ در مرداد ٦٧، مستقيما توسط حضرت ايت الله هاشمي به بنده ابلاغ شد، و جناب علي شمخاني، وزير وقت سپاه، و قائم مقام فرمانده كل سپاه و معاون عمليات و اطلاعات ستاد كل در ان زمان، حكم مربوطه را صادر كردند.)

4949

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 626026

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 1 =