۰ نفر
۵ بهمن ۱۳۹۱ - ۰۷:۲۳

ابراهیم افشار

1- فوتبال شده بود میتینگ سیاسی و سیاست هیچ قربانگاهی را به قدر فوتبال، خوش‌لعاب نمی‌دید. ما سه، چهار سال آخر دهه پنجاه را چنین گذراندیم. فوتبال در مچاله احزاب محّقر جهان سومی شده بود. ابتدا یک آزادی مطلق به برون‌فکنی تمام عقده‌ها و فحاشی‌ها و بهتان‌ها و شماتت‌ها و یک‌کلاغ را چهل‌کلاغ کردن‌ها، انگاری بادکنک فوتبال مجلسی و کاپیتال ترکیده بود و هرکس که فحاش‌تر بود، تو دل بروتر شده بود!
تهمت‌باران سال 57 و 58 که تمام شد و شاهینی‌ها و اولتراچپ‌ها و سومکایی‌ها و جوجه حزب‌های یک‌شبه که دل‌شان را حسابی خالی کردند حالا وقتش بود که فوتبال خود به داد خود برسد. ابتدا نخبگان پراکنده، جمع شدند تا اولین مدنیت انتخاباتی خود را در برگزیدگی یک فدراسیون خالص و مخلص برگزینند اما هنوز آش سیاست‌زدگی فوتبال، بد‌جور شور شده بود. از یک‌طرف گروه‌های رادیکال سیاسی که دنبال میتینگ و فضا و شعار‌های مرده‌باد و زنده‌باد می‌گشتند فوتبال را به محاصره درآوردند و از سویی دیگر افراطی‌هایی که می‌خواستند جنم خود را نشان دهند و انگشتان آفتابه دزد‌ها را بزنند، هیچ جایی بهتر از ورزشگاه پیدا نکردند. ما رگ غیرت‌مان زده بود بیرون که ورزشگاه جای خین و خین‌ریزی! نیست و تقدس‌اش را به پیشینه گود نوروز‌خان تشبیه می‌کردیم که آرمانشهر سید‌حسن و ممصادق و سید‌تقی بود اما در واقع جوجه‌ای بودیم در مقابل کروکودیل‌ها که ما را لقمه‌ چپ‌شان می‌کردند.
حالا دیگر فوتبال شده بود میتینگ سیاسی و سیاست هیچ قربانگاه پرمخاطبی را به قدر فوتبال که خود آمیخته به هیجانات آنی است، خوش‌لعاب نمی‌دید.
چه چاره‌ای بود برای ما دهه پنجاهی‌ها که همه آرمان‌هایمان در زلالی فوتبال بود؟ پس تئوری جدایی سیاست از فوتبال لقلقه زبان‌مان شد. رادیکال‌ها با تحکم گفتند که در قرن بیستم، همه‌چیز سیاسی است حتی شوربای فوتبال. بچه‌های ما اما می‌گفتند فوتبال، سیاست نیست اما خود می‌تواند تابع سیاست فوتبالی باشد، البت که ما غلط می‌کردیم، البت که ما شکر می‌خوریم، البت که دنیا دست آنها بود و البت که ما را لقمه چپ‌شان می‌کردند.
2- اولین بازی‌های دربی بیشتر از آن‌که فوتبال باشد، میتینگ سیاسی بود، حالا همان پاپتی‌هایی که دنبال هیجان شهرآورد بودند، می‌دیدند که همه مرده‌بادها و زنده‌بادها به دهان آنها دوخته می‌شود. بازی که تمام می‌شد خیلی‌ها پای دکه‌ها منتظر مجله‌های مرجع وقت بودند (تلویزیون هنوز روی خوشی به فوتبال افیون‌زده نشان نمی‌داد)، توی تحریریه همگی جمع شده بودیم و به عنوان چریک‌های یالقوز فوتبال پاک، گزارش‌نویسی درباره دربی را همه‌رقمه تحریم می‌کردیم. ما به نشانه اعتراض به فوتبال سیاست‌زده و اوباش‌پرور در حالی که آماده شده بودیم پرونده‌ای مفصل منتشر کنیم، تنها یک خبر کوچک از نتیجه دربی زدیم و نوشتیم که ما تحریم می‌کنیم این فوتبال را، نوشتیم که ما متهم می‌کنیم این فوتبال را. نوشتیم که چنین فوتبالی در پیشگاه ملت مردود است.
3- شنبه به گمانم قیامت شد! خواننده‌هایی که دنبال ریز اخبار حاشیه‌ای و فنی از یک بازی بزرگ بودند و تنها رسانه طرف حساب‌شان را چنین شاکی می‌دیدند، خود شاکی شدند از این تحریم اما می‌پذیرفتند که چنین فوتبالی، حقش است شماتت و حتی بایکوت شود. شنبه، همزمان با این تحریم، امنیتی‌هایی بودند که تمام درگیری‌ها و وندالیسم حاکم بر میدان دربی را به گردن ورزشی‌نویسان غول آن زمان می‌انداختند! به گمانم کلید دستگیری‌ها زده شده بود اما مردانی پاک‌نهاد نیز در میان آنها بودند که این خط سالم ورزشی‌نویسی را مستحق بگیر و ببند نمی‌دانستند، آنها خود از اینکه فوتبال آلت‌دست گروه‌های سیاسی شده است نالان بودند. آن روزها خطی که منتقد تفکرات مسئولان وقت ورزش بود تهمت‌های بسیاری را به جان خرید اما برای سالم‌سازی آرمانشهر فوتبال از سیاستمردان رادیکال چپ و راست، چاره‌ای جز پناه بر خدا نداشت.
4- شخصاً استقبال می‌کنم از مرگ خاموش آن نسل‌ آرمانی که معتقد بود فوتبال ایرانی باید بر بستر فرهنگ ایرانی، قوام پیدا کند. شخصاً خوشحالم از اینکه هیچ‌کدام از غول‌های سوخته‌دل آن نسل، زنده نیستند که در سوگ این فوتبال «تهی»، مراثی بخوانند. مسرورم که آنها دق‌کردند اما این روزها را ندیدند که چه جانورهایی در فوتبال ما تاخت‌وتاز می‌کنند. شخصاً از دق‌ کردن‌شان شادم که از دهه شصت به پستوهای تنهایی خزیدند و روزهایی را ندیدند که فوتبال تبدیل به سرک و تئاتر هرزگی شد. ندیدند که دربی‌های دهه‌های شصت چگونه در کام اژدهای سیاست و نمایش اسیر شد. ندیدند که گنده‌لات‌های سرخابی با پناه بر کوکایین، میدان آزادی را با دروازه‌غار عوضی گرفتند. ندیدند که جوان‌های ما را پیش از بازی‌های دهه هفتاد چگونه به بازجویی‌ها بردند و رُس‌شان را کشیدند که فردا توی میدان‌ها، خواجه و خنثی باشند. ندیدند که این گنده‌باقالی‌های عصر جاهلیت چگونه از فضاهای غیرفوتبالی به فوتبال دهه هشتاد تزریق شدند. ندیدند که سکوهای دهه نودی ما چگونه از کارخانه انسان‌سروری به پرورشگاه خرده فرهنگ زیرزمینی تبدیل شد.
5- چه خوب است که نیستند و نمی‌بینند که مهدی رحمتی‌اش چگونه موقتاً! از تیم‌‌ملی خداحافظی می‌کند و اسم خود را هم سرباز میهن می‌گذارد! (عین این بود که مهدی باکری عزیز در دشت عباس، موقتاً از حضور در جبهه‌ها خداحافظی کند!)
شخصاً خوشحالم از دق‌کردن نویسندگان و نظریه‌پردازان دهه‌های پنجاه‌ و شصت که نماندند تا این «تئاتر پوچی» را از دور به نظاره بنشینند. به‌همان اندازه که نسل امروز فوتبال در پول و رفاه غرقه شد، من از تباهی نسل دیروز و پریروز دلشادم.
دربی‌های تاج - شاهین، تاج - پرسپولیس، استقلال - پیروزی و استقلال - پرسپولیس تاریخ محرمانه‌ای دارد که آدمی را انگشت به‌دهن می‌کند. فعلاً شماها به اعداد مقدس شش و چهارتان خوش‌باشید و در کنار یک موسیقی شش و هشتی، تمام آن صحنه‌های لزج را تماشا کنید. آن‌که غربال به دست از پشت‌سر تاریخ می‌آید افتان و خیزان هم می‌آید، لابد پوزخندی برچهره دارد!
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 272718

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 1 =