۱ نفر
۲۱ تیر ۱۳۹۴ - ۱۳:۱۸
سیاست به جای فرهنگ، مسأله اینست!

مشکل بنیادی بسیاری از سازمانها و نهادهای فرهنگی ما در کشور، پس از فقدانِ راهبرد فرهنگی یکپارچه و هماهنگ، مسأله "تخصّص" است و اینکه امور فرهنگی در کشور، روی تخصّص استوار نیست؛ به دگر تعبیر، بیشتر مسؤولیت‌های فرهنگی ما، در عوض "ضابطه و تخصّص"، جای خود را به "رابطه و تعهد" داده است. واقعیت این است که به سختی، در چنبره محذور <تخصّص> یا <تعهد> گرفتار آمده‌ایم و چهار دهه پس از گذشت پیروزی انقلاب اسلامی، متأسفانه هنوز نتوانسته‌ایم، پاسخی روشن و مستدل بر این مسائل کلیدی بیابیم؛ جوابی که قطعاً می‌تواند، بسیاری از معضلات و مشکلات ما را در حوزه‌های مختلف، بخصوص در قلمرو فرهنگ، به صورتِ ریشه‌ای و بنیادی حل نماید.

با توجه به پتانسيل‌هاي علمي و پژوهشي، تکثّر بهره‌وري علمي و تنوّع مطالعات تاريخي و بالمآل لحاظِ درآمدزايي ذخائر عظيم تراثي (نسخ خطي)، چند سالي است از سوي دولت‌ها و نهادهاي پژوهشي جهان، اقبال مناسبي به مقوله "متون کهن" شده است و هر از گاهي اخبار خوبي از فراسوي مرزها، مشتمل بر انواع پروژه‌ها و برنامه‌ها، طرح‌هاي پژوهشي و حمايت‌هاي علمي در مقوله "نسخ خطي" و "متون کهن" مي‌شنويم؛ حمايت‌هاي بنيادي، هدفمند و روشمند نهادهاي علمي قدرتمند، همچون شوراي پژوهشي اروپا (ERC)، از پژوهشگران اروپايي در حوزه مطالعات تراثي، از اين دست اقدامات، نسبت به اثبات و تثبيت اتوريته علمي و نيز القاي متدولوژي، موضوع و همچنين جهت دهي اولويت‌هاي مطالعاتي و پژوهشي، همسو با برنامه‌ها و اهداف آکادميک و کاربردي آنها با فرمت‌هاي علمي و مطرح روز دنياست که از مرحله الفبايي تعاريف تا بسط بسترهاي علمي نوين، چه در حوزه‌هاي قالبي و چه در قلمرو محتواي داده‌ها، از ايجاد کميسيون‌هاي پژوهشي و علمي تئوريک تا تجزيه و تحليل روشمند منابع و ظرفيت‌هاي پژوهشي ـ تراثي را دربرمي‌گيرد و جالب است بدانيم، بر خلاف کشور ما که به جهت فقدان نگرش تخصصي به مقوله پژوهش، سخت در اين ماراتن علمي، جا مانده است، همگي در ساختاري يکپارچه، هدفمند و هماهنگ از سوي دولت‌ها، مجالس‌ و نهادهاي علمي کشورهاي پيشرفته، بخصوص اروپايي، در قالبِ برنامه‌هاي حمايتي کلان همچون تخصيص بودجه‌هاي کلان و اعطاي تسهيلات و ارائه امکاناتِ سرشار در امر پژوهش‌هاي علمي ـ تراثي، صورت مي‌گيرد.

حال سؤال اساسي اين است که در کشورمان، ايران چرا ما تاکنون نتوانستيم، به نحو علمي، بخصوص در حوزه مطالعات و پژوهش‌هاي تراثي و قدمي برداريم؟ چرا بيشتر امور دنياي تراثيات در کشور به صورت پراکنده و با مديريت‌هاي فصلي و سنتي اداره مي‌گردد؟ سخن فراوان است و و ناگزير بايد متخصصان فنّ، هر يک از منظري خاصّ، ابعاد مختلف موضوع را مورد بررسي علمي قرار دهند. عجالتاً به عنوان براعتِ استهلال بحث، به بررسي يکي از عوامل کليدي اين ناکامي‌هاي سياست‌گزاري‌ها و برنامه‌ها، بخصوص در عرصه متون کهن، اشاره مي‌کنيم.

با اغماض از موضوع "تحريم اقتصادي‌" و تبِ فراگير "مذاکرات هسته‌اي" و تبعاتِ حقيقي يا ساختگي آن، بايد اعتراف کرد که برخي نهادهاي فرهنگي ما، که علي القاعده، همسو با جريانِ اقبال عمومي و استقبالِ کم نظيرِ مراکز علمي و آکادميک دنيا نسبت به مطالعات و پژوهش‌هاي ميان رشته‌اي (مانند نسخ خطي)، مي‌بايست ورودي فعالانه، هوشمندانه به موضوع متون کهن (اين نمادهاي زنده هويّتِ فرهنگي و تاريخي ما، اين سرچشمه‌هاي واقعي مولّد علوم و اين پل‌هاي حقيقي فرهنگي) داشته باشند، متأسفانه شاهديم، نه که به ظرفيت‌هاي فرهنگي و علمي بسيار گسترده نهفته در برگِ برگِ زرينِ اين مواريث کهن، اعتنايي شايسته نمي‌شود، بلکه به صراحتِ تمام، در همين مراکز به ظاهر فرهنگي، با همان نگاه سياسي نهادينه شده (سياست‌زدگي مفرط)، پرداختن به اين امور بنيادي مسلّم را "حاشيه‌اي" و "خارج از اولويت‌هاي سازماني" خود ارزيابي مي‌کنند.

در کنارِ همين نگرش‌هاي عوامانه، سطحي و تأمّل برانگيز متوليانِ نهادهاي فرهنگي ما، به جهتِ وجودِ پتانسيل اقتصادي گسترده در لايه‌هاي اين مواريث کهن (= توليد ثروت از طريق علم)، اينک در همسايگي ما (ترکيه)، سازماني عريض و طويل در حد و قواره يک وزارتخانه به نام "سازمان نسخه‌هاي خطي" بنيان نهاده مي‌شود و بجهت درآمدزايي بالاي اين نهادِ علمي براي ترکيه، اين نهاد، اکنون به سمتي پيش رفته که حتّي در ميان نمايندگانِ مجلس ترکيه، زمزمه تأسيسِ "وزارتِ نسخه‌هاي خطي" نيز گهگاهي شنيده مي‌شود!

نبايد از نظر دور داشت که تاکنون از سوي جمع کثيري، بر ضرورتِ توجّه ويژه به موضوع متون کهن، تأکيد شده‌ است، 
 امّا چرا دغدغه‌هاي فرهنگي جامعه پژوهشگران، بخصوص در حوزه متون کهن، از سوي اولياي فرهنگي ما (چه خرد و چه کلان)، شنيده نمي‌شود؟ شايد بتوان با اندي تأمّل، پاسخ‌هايي درخور تأمل، به برخي معضلات نهادينه شده در تاروپود نهادهاي فرهنگي کشور، يافت و صد البته ناهنجاري‌هاي ما فراتر از اينهاست! 

به نظر مي‌رسد اگر اندي دقيق باشيم، مشکل بنيادي بسياري از سازمانها و نهادهاي فرهنگي ما در کشور، پس از فقدانِ راهبرد فرهنگي يکپارچه و هماهنگ، مسأله "تخصّص" است و اينکه امور فرهنگي در کشور، روي تخصّص استوار نيست؛ به دگر تعبير، بيشتر مسؤوليت‌هاي فرهنگي ما، در عوض "ضابطه و تخصّص"، جاي خود را به "رابطه و تعهد" داده است! واقعيت اين است که به سختي، در چنبره محذور <تخصّص> يا <تعهد> گرفتار آمده‌ايم و چهار دهه پس از گذشت پيروزي انقلاب اسلامي، متأسفانه هنوز نتوانسته‌ايم، پاسخي روشن و مستدل بر اين مسائل کليدي بيابيم؛ جوابي که قطعاً مي‌تواند، بسياري از معضلات و مشکلات ما را در حوزه‌هاي مختلف، بخصوص در قلمرو فرهنگ، به صورتِ ريشه‌اي و بنيادي حل نمايد.

براي نمونه، حقيقت تلخي که بايد اذعان نمود اين است که بر بيشترين کرسي‌هاي نهادهاي "فرهنگي" کشورمان، کساني تکيه زده‌اند که عمدتاً دانش‌آموخته "علم سياست" ‌اند تا دانش آموخته حوزه "فرهنگ"! اگر خوب دقّت کنيم، مي‌بينيم جنسِ تشخيص‌ اولويت‌ها، تصميم‌ها، موافقت‌ها، مخالفت‌ها، ملاک‌ها، معيارها، شاخص‌ها و حتي لبخندها و ب)  نگاه‌هايي که لزوماً بايستي ازمقوله "فرهنگ" باشد، متأسفانه عموماً از جنس "سياست" است؛  تنها ادبياتِ گفتاري، نوشتاري، کرداري، پنداري و رفتاريِ حاکم بر ارکان و اجزاي نهادهاي فرهنگي ما، بخصوص نهادهايي که به نوعي با خارج از کشور نيز در ارتباطند، همچون سازمان ارتباطات، اين رفتارها پررنگ‌تر است و به دگر تعبير، ادبيات و امواج گفتمانيِ حاکم بر ساختار اين سازمان‌ها، کاملاً منطبق بر پارامترهاي حاکم بر ارکان وزارت امور خارجه مي‌باشد!

ببينيد! در دنياي غرب و عرصه سياست، از ساليان دور، قاعده‌اي حاکم است و آن اينکه سياسيون، پيش از فراگيري درس سياست، لاجرم بايستي تمامي درس‌هاي فرهنگي را با ظرفت و دقتِ تمام عيار، پاس کرده باشند، و لذا به اين دليل است که سياست‌گرانِ غربي، نوعاً شناختِ خوبي از فضاها و ظرفيت‌هاي فرهنگي کشورهاي مقصد دارند. به عنوان مثال، ادوارد براون (وابسته فرهنگي وقتِ انگلستان در سفارت بريتانيا در تهران)، را ببينيد، چطور طي يکسال و نيم حضور در ميان ايران، همزمان با مأموريت خويش، براي دانشگاه آکسفورد در انگلستان، يک کتابخانه بزرگ نسخ خطي از فرهنگ ايرانيان ساخت؟ براستي کجايند شخصيت‌هايي نظير مرحوم دکتر مجتبي مينوي؟ فردي آشنا با مواريث فرهنگ، که طي يک سال حضور در ترکيه، با عنوان رايزن فرهنگي ايران، در آن شرايط سخت و کمي امکانات، بيش از پنج هزار ميکروفيلم از نسخ خطي مربوط به فرهنگ ايران را به دانشگاه تهران مي‌آورد، منابعي گرانبها که بيش از چهل سال است، دستمايه هزاران پژوهشگر متون کهن گرديده است و هنوز نيز به سان سرچشمه‌اي جوشان همچنان در تاريخ جاريست؟ براستي چه شده است که در اين عرصه‌ها، اينگونه دچار قحط الرجال شديم؟ چرا ديگر در ميانِ نمايندگان فرهنگي، از جنسِ مينوي‌ها، کمتر مي‌يابيم؟ براستي از خود پرسيده‌ايم، چرا اين بزرگمرد عرصه فرهنگ، علي رغم بيماري و کهولتِ سن، از ابتدا تا پايان مأموريتِ رايزني يکسال و نيمه خود در ترکيه، تا اين حدّ و اندازه، دغدغه اسناد و متون کهن متعلق به فرهنگ ايران زمين داشت و براي انتقال تصاوير و ميکروفيلم‌هاي آنها به ايران، شب از روز نمي‌شناخت؟ براستي تراژيک و غمبار نيست، شخصي، با نام فرهنگ، در اين جايگاه خطير مانند رايزن فرهنگي ايران، قرار بگيرد، ولي پس از پايان مأموريت چندين ساله‌اش، جز همراهي با چهار کنسرتِ موسيقي و مانند آنها، بخصوص در نشر و بازشناسي اسناد مکتوب کهنِ فرهنگي اسلام و شيعه و ايران زمين در حوزه مأموريتِ خود، قدمي برنداشته باشد؟!

جالب اين است، وقتي در نهادي مانند سازمان ارتباطات، از ضرورتِ تمرکز روي اين منابع کهن و لزوم برنامه‌ريزي هوشمندانه در عرصه موضوعاتِ تراثي، سخن مي‌گوييم، دقيقاً به جهتِ همين سندروم پيشرفته، يعني رخنه دانش‌آموختگان عرصه "سياست" در نهادهاي "فرهنگي" کشور،تنها و تنها  يک جمله، بارها شنيده نمي‌شود: <رسالتِ ما ايجادِ پل فرهنگي است>! اي کاش عزيزان در اين نوع نهادها اندي هم تأمل مي‌نمودند، از روي اين پل فرهنگي، قرار است چه موادّي فرهنگي عبور داده شود؟ آيا موادّي مهمتر از ميليون‌ها سند و منبع تراثي کهن ايران زمين در فراسوي مرزها؟

در پايان بايد گفت، بدون ترديد، يکي از ناکامي‌هاي بزرگِ ما ايرانيان، در عرصه فرهنگ، بخصوص در حوزه بين‌الملل، حضورِ بي حدّ و مرز و غير ضروريِ عناصرِ "علم سياست" در ارکان و اجزاي نهادهاي فرهنگي کشورمان است و به نظر مي‌رسد اگر ادبياتِ جاري و تعاملاتِ سياسيِ نهادينه شده در نهادهايِ فرهنگي ما جابجا شوند و به تدريج حوزه‌هاي فرهنگي، به آغوشِ اهاليِ فرهنگ و کساني که متناسب با رسالت اصيل خود، نگاهشان و دغدغه‌شان تنها "فرهنگ" است، برگردد، اميد مي‌رود ان شاء الله به تدريج شاهد، حل بسياري از بيماري‌هاي لاعلاج و کهنه حوزه "فرهنگ" باشيم.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 435268

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 2 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 3
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام A1 ۱۳:۵۴ - ۱۳۹۴/۰۴/۲۱
    3 0
    نکات قابل تأملي است، به گمانم بخصوص رايزني ها شايسته است با پرهيز از ورود به حوزه سياست، توجه و تمرکز بيشتري روي مسايل فرهنگي زيربنايي داشته باشند، به نظرم اگر هر رايزن فرهنگي در محل مأموريت خود اين فرصت ناب حضورش را بر شناسايي منابع پژوهشهاي ايراني از کتابخانه ها و موزه ها نمايد و آنها را در قالب يک کتاب وو دفتري معرفي نمايد و قطعا اگر هر رايزن اين کار را بکند ما به تدريج سرمايه عظيمي از مواد پژوهشي براي دانشگاهاي خودمان در داخل به دست خواهيم آورد. البته شرط اصلي اين است که سازمان ارتباطات فقط کساني را که حقيقتاً فعال بوده و دغدغه فرهنگي داشته باشد به اين مأموريتها اعزام نمايد و نکته آخر که به نظرم مهم است پاسخگو بودن آنهاست و اين يکي از بيماريهاي کشور است که اين سازمان نيز به آن مبتلاست
  • بی نام A1 ۱۴:۲۲ - ۱۳۹۴/۰۴/۲۵
    2 0
    بنده خودم مکرر به برخي رايزني ها ايميل زدم، به عنوان نمونه رايزني ايران در تونس، ولي متأسفانه پاسخي دريافت نکردم، يک نمونه ديگر براي درخواستي درباره يک کتاب، به وابسته فرهنگ ايران در استانبول ايميل زدم، جوابي دريافت نکردم و جالب اينکه از طريق رايزني ترکيه در برلين دقت شود اندي بعد بلافاصله به مقصود رسيدم و پاسخم را دريافت کردم به نظرم چيزي که در مجموعه هاي سازمان ارتباطات، رياست محترم اين سازمان، پس از رفع معضل جايگاه فرودستي فرهنگ در اين نهاد، مسأله پاسخگويي رايزنيهاست، بايستي اختياراتي به آنها داده شود، چرا که اخيرا از عزيزي در سازمان شنيدم که آنها ظاهرا هم اختيار چنداني ندارند و همچنين آنان جز وظايف محوله از سوي سازمان، چندان اختياري براي پاسخگويي به نيازهاي ايرانيان از خود ندارند
  • بی نام IR ۰۵:۴۸ - ۱۳۹۴/۰۴/۲۶
    2 0
    همه اش شده سیاسی بازی و لابی