۰ نفر
۱۱ تیر ۱۳۸۸ - ۰۶:۱۱

سیدعلی‌میرفتاح

عادت‌های زندگی دارند برمی‌گردند. مگر تا چه مدت می‌شود در وضعیت خلاف‌آمد عادت به سر برد؟ مردم کار دارند، زندگی دارند، زن و بچه دارند و باید کار و کاسبی‌شان به راه باشد، تا زندگی‌شان راه بیفتد. مطالبات و احقاق حقوق سر جای خود، اما زندگی هم باید جریان داشته باشد. فکر نمی‌کنید که خرق عادت بیشتر از دو هفته، ممکن است کار را به مخاطره‌ای همیشگی بیندازد؟ گفتنی‌ها هر چه بوده گفته شده‌اند. توی این چند روز چیزهایی دیدیم که حتی در عمری، مردمان دیگر نمی‌بینند و حرف‌هایی شنیدیم که تا به حال نشنیده بودیم. زلزله‌ هم اگر آمده بود، بعد از دو هفته مردم به زندگی‌شان باز می‌گشتند. اصلاً این تنها راه همراه شدن با سنت‌های طبیعی است.

آنچه باید می‌شد شده است، باقی‌اش را دیگر باید به دست طبیعت سپرد تا اوضاع را حل و فصل کند. باقی‌اش با زندگی است. زندگی باید ادامه پیدا کند تا همه چیز روبه‌راه شود. مردم درس دارند، کار دارند، عروسی دارند، خدایی نکرده عزا دارند، مرگ دارند، تولد دارند، مهمانی دارند، پاتوق دارند، گعده دارند، و مهم‌تر از همه این‌ها زندگی دارند که باید از این وضعیت غیر عادی بیرون بیاید و به مدارش برگردد. از هر طرف که باشید، کارهای کردنی را کرده‌اید و حرف‌های گفتنی‌را گفته‌اید؛ از این بالاتر، حتی نگفتنی‌ها را هم گفته‌اید و نکردنی‌ها را هم کرده‌اید. به تکلیف هم که باشد از گردنتان ساقط است.

حالا باید به زندگی‌تان برگردید و اجازه دهید تا سنت‌های الهی خودشان پیش بروند و بایدها و نبایدها را به کرسی بنشانند. . . فکر نکنید که دارم می‌گویم بروید خانه‌تان بنشینید و همه چیز را به تقدیر واگذارید. نه، این را نمی‌گویم که از اتفاق اگر هم می‌گفتم، حرف غلطی نبود، اما می‌گویم که نباید بیش از این زندگی را معطل گذاشت. ما حالا حالاها کار داریم و نباید انرژی‌مان را برای دو، سه هفته تمام کنیم. ما باید نیروی لازم را برای ادامه حیات از دست ندهیم.

ما حالا حالاها کار داریم و باید به زندگی‌مان سامانی بیش از این بدهیم. باید زندگی بی‌سامان این دو، سه هفته را سامانی بدهیم. باقی‌اش با خدا و طبیعت و زندگی. می‌دانم که از هر طرف که باشید، از بخت بد، حرفم را غلط تعبیر می‌کنید و فکر می‌کنید که مثل پیرزن‌های ترسو و پیرمردهای محافظه‌کار دارم می‌گویم ول کنید این جنگ و جدال را برگردید به پرگار سابق زندگی. من چنین حرفی نمی‌زنم که اگر هم می‌زدم حرف بدی نبود، اما می‌گویم بیاییم و به خواجه شیراز تأسی کنیم که فرمود: «اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد / من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم". دارم به زبان بی‌زبانی می‌گویم که ساقی را بیش از این معطل نگذاریم و زودتر برویم و با او بسازیم و این لشکر غم را عقب برانیم. زندگی که فقط بر مدار سیاست نمی‌گردد، وجوه دیگر هم دارد. باید این وجوه را بگردیم و پیدا کنیم و بگذاریم تا وجود خسته‌مان در زیر سایه سروی کهنسال آرام یابد. «یا رب اندر کنف سایه آن سرو بلند/ گر من سوخته یکدم بنشینم چه شود؟»

اگر در روزگار جوانی‌ام بود و پیرمردی محافظه‌کار راهم را سد می‌کرد و برایم حافظ می‌خواند و می‌خواست که این همه پریشانی را کنار بگذارم و به مدار زندگی برگردم، داد می‌زدم و یقه می‌دراندم که «چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد».

اما حالا سنی از من گذشته و شاید ناخواسته جانشین همان پیرمرد محافظه‌کار شده‌ام و می‌دانم که چرخ نه بر مراد من که به اراده برتر حق است که می‌گردد و من چه می‌توان کرد، جز همین که به زندگی و آداب زندگی پناهنده شوم «که تا یکدم بیاسایم زدنیا و شر و شورش». آری؛ از حافظ می‌توان اشعار دیگری هم استخراج کرد که عکس عرض مرا تأیید کند، اما باور کنید که هیچ اقدامی و هیچ فریادی مثل زندگی، کار حق را پیش نمی‌برد. بی‌خود نبوده که بزرگان ما در دوران فتنه، می‌فرمودند که چون اشتر شش ماهه باشید که نه بار می‌برد، نه شیر می‌دهد.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 11852

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 12 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • طاها IR ۱۰:۰۵ - ۱۳۸۸/۰۴/۱۱
    0 0
    بابا آقای میرفتاح شما هم انقدرها پیر نیستی! انقدر ادای بابا بزرگها را درنیار! شیئان عجیبان هما ابرد من یخ...