۰ نفر
۸ فروردین ۱۳۹۰ - ۱۲:۰۵

فیلم «قوی سیاه» اثری در باب چگونگی خلق یک اثر هنری کامل است که بدون دستیابی هنرمند به کمال وجودی‌اش با برقراری تعادل میان خیر و شر، به دست نمی‌آید.

نزهت بادی: فیلم پیچیده‌ای مثل «قوی سیاه» را می‌توان از منظرهای مختلف مورد بررسی قرار داد، اما در این یادداشت می‌خواهیم آن را از این زاویه نگاه کنیم که فیلم می‌تواند درباره رنج‌های دردناک یک هنرمند برای خلق هنری کامل و متعادل باشد.

نینا به عنوان بالرین چنان شور و وجد مهارنشدنی نسبت به هنرش دارد که خود را به تمامی وقف آن کرده، اما آنچنان که باید نمی‌تواند دیگران را در لذت تماشای هنرش غرق کند. چالش او زمانی شروع می‌شود که ستاره پیشین باله کنار گذاشته می‌شود و گروه تصمیم می‌گیرد بالرین جدیدی را برای نقش دوگانه قوی سفید و قوی سیاه انتخاب کند.

او با همکلاسی‌هایش برای به دست آوردن این شاه‌نقش باله می‌جنگد، اما بزرگترین رقیب او خودش است و او باید بر کمبودها و ناتوانی‌های خویش پیروز شود. درواقع، او هر چند پاکی و معصومیت مورد نیاز برای نقش قوی سفید را دارد، اما فاقد آن اغواگری و شرارت موجود در نقش قوی سیاه است.

آدم نمی‌تواند تصور کند هنر ظریف و شاعرانه‌ای مثل باله بتواند در ذات خود چنین خشن و دردناک باشد. تمرین‌های سخت و مداوم نینا همچون ریاضتی دشوار برای پالایش جسمی و روحی او به نظر می‌رسد، اما همانطور که استاد نینا به او می‌گوید نینا از لحاظ تکنیکی کمبودی ندارد بلکه مشکلش این است که زیادی ضعیف، شکننده و آسیب‌پذیر است و آن جسارت، بی‌پروایی و جاه‌طلبی لازم برای جلو رفتن در مسیر حرفه‌ای‌اش را ندارد.

پس نینا قدم در مسیر هولناکی می‌گذارد، ترس از ناشناخته‌ها را کنار می‌نهد، پیله مراقبت‌های مادرش را می‌شکند، مرزها را پشت سر می‌گذارد، کارهای ممنوعه را تجربه می‌کند، بخش‌های تاریک و سیاه نهفته در وجودش را می‌یابد و در این راه تا آنجا پیش می‌رود که از خودآزاری جسمی به خودویرانگری روحی و مسخ هویتی می‌رسد.

آن زخم‌ها و خراش‌های ظاهری روی بدنش نشانه‌ای از رنج‌های عذاب آور روحی اوست ولی او با هر زخمی که بر خود وارد می کند، بالغ‌تر می شود و بیشتر قابلیت پذیرش نقش را می‌یابد تا درنهایت که با هنرش یکی می‌شود و اثری کامل و بی نقص خلق می‌کند.

دارن آرونوفسکی که توانایی عجیبی در نمایش فضای وهم‌انگیز و جنون‌وار ذهن شخصیت‌هایش دارد، با تسلطی کم‌نظیر ما را با پروسه دگردیسی نینا همراه می‌کند. او به خوبی با استفاده از زوایای نامتعارف و حرکت‌های دورانی دوربین و شیوه نورپردازی، مسیر دایره‌وار تغییر و تحول نینا را القا می‌کند.

ما همراه با نینا از پاکی و سفیدی به دل تباهی و سیاهی قدم می‌گذاریم و درنهایت از درون تیرگی‌ها راهی به سوی روشنایی و رهایی باز می‌کنیم. آن نور درخشانی که در لحظات پایانی نمایش از وجود قوی سیاه می‌درخشد، نشانه‌ای از درهم آمیزی و یکی شدن قوی سفید و سیاه در وجود نیناست که منجر به خلق هنری کامل و جاودانه می‌شود.

درواقع نینا به عنوان یک هنرمند همانقدر که خوبی‌هایش می‌تواند او را به جلو براند، به بدی‌های پنهان در شخصیتش نیز نیاز دارد. درواقع، مهمترین چالش او این است که بتواند میان خیر و شر، رویا و کابوس و سفیدی و سیاهی تعادل برقرار کند. اساسا انتخاب هنری چون باله در فیلم می‌تواند در جهت تاکید بر دشواری حفظ تعادل و هارمونی روی مرزهای زندگی باشد.

جادوی آرونوفسکی این است که خودش می‌تواند چنین تعادلی را در لحن، ساختار و مضمون فیلمش حفظ کند و چنان فاصله میان عینیت و ذهنیت را بردارد که ما اصلا متوجه نشویم چگونه از فضای واقعی پیرامون نینا به دنیای ازهم گسیخته و آشفته ذهن او وارد شدیم.

همانطور که به هیچ وجه متوجه تغییرات و تفاوت‌های شیوه دوربین و تدوین در اجرای فضای دوگانه فیلم نمی‌شویم. جاهایی که فیلم به نمایش فروپاشی و استحاله شخصیتی نینا می‌پردازد، از دوربینی پر‌شتاب و عصبی و تدوینی سریع استفاده می‌کند و قسمت‌هایی که فضای آرام و موزون باله و رقص و نمایش را نشان می‌دهد، از دوربینی نرم، سبکبار و رها و تدوینی آرام و پر احساس بهره می‌گیرد، ولی پیوند این دو چنان عمیق و ناگسستنی است که اصلا نمی‌‌توان آن دو را از هم تفکیک کرد.

پس می توان گفت فیلم «قوی سیاه» اثری در باب چگونگی خلق یک اثر هنری کامل است که بدون دستیابی هنرمند به کمال وجودی‌اش با برقراری تعادل میان خیر و شر، به دست نمی آید، هرچند ممکن است بهای این تمامیت‌خواهی و کمال‌طلبی مرگ وی باشد، اما به نظرم آن لحظه جاودانگی و رهایی به چنین تجربه دشواری می‌ارزد.

54

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 139393

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 13 =