چارلز دیکنز کارهای زیادی بلد بود؛ داستان نویسی، مبارزه در مسیر تحولات اجتماعی و روزنامه نگاری سیاسی...برخی از کارهای روزانه او بود ولی یک خصوصیت دیگر را نیز باید به تصویرهای شخصیتی نویسنده انگلیسی اضافه کرد که در طول 200 سال گذشته کمتر درباره آن صحبت شده است.

در کتاب «میریام مارگولس و سونیا فریزر» با عنوان «زنان دیکنز» با استفاده از اسناد تاریخی و خود مقالات، کتابها و دستنوشته های دیکنز ثابت شده است که روحیات او در کنار علاقه به زنان بیشتر حالت سوءاستفاده و خشونت علیه آنان بوده است به طوریکه در نامه ای به دوستش در سال 1842 چارلز دیکنز درباره کاترین همسرش از کلمات زشتی استفاده می کند و او را با عناوینی چون الاغ و برده جنسی یاد می کند.

 

این دو نویسنده در کتابشان با جملاتی فکاهی اعتقاد خود را درباره چارلز دیکنز اینطور بیان می کند که دیکنز یکی از عوامل اصلی افسردگی و ترس همسرش محسوب می شد. او در داستانهایش به هیچ وجه از روابط انسانی بین زن و مرد اطلاعی ندارد و احساسات زنان را سرکوب کرده و آنها را خوار می کند چرا که خودش در رابطه با زنان مشکل داشت. مارگولس می نویسد در حقیقت می توان گفت شخصیت خانم هاویشام در آرزوهای بزرگ همان شخصیت چارلز دیکنز است که در اصل خودش را در قالب زنی منزوی معرفی می کند.

 

البته همه می دانند که چارلز دیکنز آدم بی ادبی بود. کیتی دختر دیکنز می گفت پدرش هیچ وقت زنان را درک نمی کرد و با آنها رفتار درستی نداشت. او به جای محبت به همسر خود از او استفاده و یا شاید سوءاستفاده می کرد. البته مارگولس در کتابش از جملات سنگین و متهم کننده علیه دیکنز استفاده نمی کند و بیشتر کلماتش شوخی هایی تلخ درباره شخصیت دیکنز است. او اعتقاد دارد مردی که داستان دیوید کاپرفیلد را نوشته است بسیار دوست داشتنی است ولی از آن طرف نباید به نقص های روحی نویسنده مشهور انگلیسی بی توجه بود.

 

مارگولس تنها نویسنده ای نیست که این شخصیت دیکنز را مورد نقد قرار می دهد، قبل از او «آنا ایسبا» در کتابش با عنوان «زنان دیکنز: همسر و عشقهایش» نیز به این شخصیت اشاره کرده بود که چگونه در جاهای مختلف کاترین را تحقیر می کرد و از سقط دو فرزندش (کاترین در طول زندگی اش با دیکنز صاحب 10 فرزند شد) شکایت می کرد.

 

او در کتابش به شخصیت دوگانه دیکنز در رابطه با زنان اشاره می کند و می نویسد که او در حالی با همسرش بدرفتاری می کرد که شیفته دختران جوان بود. او در یادداشت های شخصی خود مرگ «مری» خواهر همسرش را ضایعه ای جبران ناپذیر برای خودش ارزیابی می کند. او دوست داشت قهرمان دختران جوان باشد. در سال 1857 چارلز دیکنز 45 ساله در نامه ای به لاوینیا واتسون می نویسد:«کاش در روزهایی متولد می شدم که غولها و قلعه های اژدها وجود داشتند. ای کاش اژدهای هفت سری بودم که شاهزاده خانمی داشتم که می توانستم او را بپرستم. نمی دانی تا چه اندازه می توانستم به او عشق بورزم. در قلعه ای محکم در بلندترین رشته کوهها موهای او را نوازش می کردم. این روزها نمی توانم شمشیری در دست بگیرم و برای او بجنگم یا بمیرم...»

 

تلگراف/ 7فوریه/ ترجمه محمد حسنلو

6060

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 197949

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 0 =