۰ نفر
۱۸ آبان ۱۳۸۸ - ۱۸:۰۳

معمولاً دو گروه از مردم فاصله می‌گیرند و آنها را از ارتفاعی دیگر مورد سنجش قرار می‌دهند. یکی سیاستمداران و یکی روشنفکران

ظاهراً دوباره باید چند روزی از سیاست مرخصی بگیریم و بپردازیم به آب و هوا و فرهنگ و سینما و کتاب و این قبیل امور بی‌خطر. البته به ظاهر بی‌خطر. باید صبر کنیم تا آب‌ها از آسیاب بیفتند و بعد برگردیم سر پرگار سابق و بنویسیم آنچه را که یک روزنامه‌نویس وظیفه دارد بنویسد. متوجه عرایضم هستید؟ من این کرم سیاست چیست دارم؟ باید این کرم خطرناک را چند روزی دفع کنیم و برویم سراغ گل و بلبل و فرهنگ و هنر و صنایع مستظرفه و. . . این توضیحات را برای چه می‌نویسم؟

برای اینکه لبخند نزنید و نگویید که «خواجه در بند نقش ایوان است». نخیر، نیستم، لیکن چه چاره با بخت گمراه؟ همین دیروز نقدی خواندم که جناب استادحداد عادل از «کتاب قانون» نوشته بودند و طی آن نگاه فیلمساز را مورد ملامت قرار داده بودند. من البته فیلم را ندیده‌ام و در این‌باره اظهار‌نظری نمی‌کنم، اما چیزی که نوشته بودند فکر می‌کنم بحث مهمی است که باید دقیق‌تر مورد توجه قرار گیرد. نکته اساسی فرمایش ایشان این بود که ما به مردم چطور و از چه زاویه‌ای نگاه می‌کنیم. ظاهراً در فیلم چنان مردم را تصویر کرده‌اند که بیننده خوف می‌کند که این چه قوم یاجوج و ماجوجی هستند که با مهمان تازه مسلمان شده این رفتار را می‌کنند؟ پس ببین با کافر حربی چه می‌کنند؟ چیزی که آقای حداد متعرضش شده بود این بود که آیا بعد از سی سال تربیت انقلابی و اسلامی، ما چنین مردمی هستیم؟

فعلاً فیلم را بگذاریم کنار و بیاییم بحث را مصداقی‌تر کنیم و در‌باره مردمی حرف بزنیم که از صبح تا شب آنها را در کوچه و خیابان می‌بینیم و با آنها دمخوریم و خود یکی از آنها هستیم و خوب و بد و زشت و زیبایشان را لمس و درک می‌کنیم. اگر کسی از ما بخواهد که در‌باره همین مردم حرف بزنیم و تعریفی واقعی ارائه دهیم، چه خواهیم گفت؟ به مناسبتی قبلاً هم این بحث را کرده‌ام. مردمی که شما از زبان اهل سیاست و مدیران جامعه می‌شنوید، نه فقط در ایران، که در همه جای دنیا، یک مفهوم انتزاعی هستند. قهرمانند، یگانه‌اند، بی‌نظیرند، شجاعند، جلودار همه فضیلت‌ها هستند، دل آسمان باز شده و اینها از آن فروافتاده‌اند و هر چه خوبی است، اینها یک جا دارند و هیچ بدی هم ندارند. عده قلیل آدم‌های بد هم در واقع مردم نماهایی هستند که برای بدنام کردن اکثریت، مأمور شده‌اند. اما وقتی از ارتفاع خود کم کنید و از بالا به زیر بیایید و قاطی مردم شوید و تبدیل به یکی از آن هزاران شوید، آنگاه این مفهوم انتزاعی، انضمامی می‌شود و شما مردمی می‌بینید که هم بدی دارند، هم خوبی. هم زشتی دارند، هم زیبایی، هم مهربانی دارند، هم خشونت.

خوبی و بدی و ترس و شجاعت و بخشندگی و عداوت و.‌.‌. در میان مردم در‌هم است و از هر قماشی در آن بین خواهید یافت. البته معمولاً غلبه با اکثریت است که رنگ خود را به عموم مردم تحمیل می‌کنند. این صفات مشهوری که به فلان قوم و‌نژاد و مردم نسبت می‌دهند، جدای از اینکه خیال‌پردازی است، به جهت همین غلبه اکثریت هم هست که گروهی مهمان‌نواز شناخته می‌شوند، گروهی خسیس، گروهی رذل و گروهی ساده‌دل و مهربان.

معمولاً دو گروه از مردم فاصله می‌گیرند و آنها را از ارتفاعی دیگر مورد سنجش قرار می‌دهند. یکی سیاستمداران که گفتم، یکی روشنفکران که عرض می‌کنم. داستایوسکی جمله حکیمانه‌ای دارد. می‌گویند هر چه از نوع انسان خوشم می‌آید و شیفته مفهوم عام مردم می‌شوم، به همین موازات از تک‌تک آدم‌ها بدم می‌آید و از فرد فرد آدم‌ها متنفر می‌شوم. آنقدر متنفر می‌شوم که دیگر تحمل آنها برایم سخت می‌شود و. . . این نگاه داستایوسکی، معمولاً بین روشنفکران دیگر هم رواج دارد. نیچه هم مردم را به رمه تشبیه می‌کند و آنها را تا آنجا که بتواند تحقیر و تخفیف می‌کند. این تحقیر و تخفیف به حدی است که حتی گروهی را شایسته زنده بودن و مصرف اکسیژن نمی‌داند. اصلاً اینکه روشنفکران خود را منتزع می‌کنند و به گوشه‌ای یا که برج عاجی پناه می‌برند برای همین است که حوصله و تحمل دیدن آدم‌ها را ندارند. به قول صائب «مرا به روز قیامت غمی که هست این است/ که روی مردم دنیا دوباره باید دید». این بحث مهمی است و نباید همین جا شهیدش کرد. اجازه بدهید که فردا هم دنباله این مهم را بگیریم و ببینیم که تکلیفمان با مردم چیست و چه باید بگوییم و چه باید بکنیم.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 23796

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
7 + 8 =