«با اجازه اخوان ثالث»
کشیده چادر تردید را بر سر
گرفته زانوی تقدیر را در بر
سخن از دختری گویم
که آیند از برایش خواستگارانی
***
«سه ره پیداست»
نخستین ره، ره عیش است و خوشحالی
ره «بنز» و «ب.ام.و»، «لانسر» و «جگوار»
ره ویلای «نوشهر» است
چه اقبالی!
و جای مفلسان خالی!
بلی، شغل نخستین مرد، «آزاد» است در بازار
و صد افسوس دستان در ره مالیدن شیره
گهی سکه، گهی ین یا دلار و پوند، یا لیره
سر ایشان کمی تا قسمتی طاس است
و خلق و خویشان هم، طهم ریواس است!
***
دو دیگر نیز راه ثروتی سرشار همراه پزی عالی
ره یک خانه شیک است، در اطراف بالاشهر
و یک ماشین
ره آیندهای روشن
سخن از دکتر جراح میگویم
... ولیکن سن او بالاست
برای دخترک باباست!
***
سه دیگر، راه مهر و سادگی و راه آزادیست
جوانی عاشق و زیباست
تمام ثروتش قلب صدیق است و دل پاک است
ولیکن دست او تنگ است و دائم هشت او
با نه گلاویز است
برایش فصلها همواره پاییز است
***
کدامین راه باید رفت؟
ببین آیا زمین و آسمانِ هرسه، یکرنگ است؟
کشیده چادر تردید را بر سر
گرفته زانوی تقدیر را در بر
کجا؟
هر جا که پیش آید...
گل آقا. شماره 124. تابستان 1372
6060
نظر شما