طواف، روح و دگر هیچ! و سعی، جسم و دگر هیچ! و ناگهان، یکباره معجزهآسا! - به قدرت نیاز و رحمت مهر- زمزمهای! “صدای پای آب”، زمزم! و تقصیر، پایان عمره: و درپایان هفتمین سعی، بر بلندای مروه، از احرام برون آی، اصلاح کن، جامهی زندگی بپوش، آزاد شو، از مروه، سعی را ترک کن، تنها و تشنه با دستهای خالی، به سراغ اسماعیلت، تنهایی تو به سر آمده است، زمزم، در پای اسماعیل تو میجوشد، خلق در پیرامون تو حلقه زدهاند، و چه میبینی؟ ای خسته از”سعی” بر عشق تکیه کن! ای انسان مسئول! بکوش! که اسماعیل تو تشنه است، و ای”انسان عاشق” بخواه! که عشق معجزه میکند. گوشت را، بر دیواره قلبت بنه، به نرمی بفشر، زمزمهاش را میشنوی، از سنگستان مروه، به سراغ زمزم رو، از آن بیاشام، در آن شستشو کن.
منبع:حج دکتر علی شریعتی
www.mousavichalak.ir
نظر شما