ویژه نامه جست و جوی شرق نوشت:

محسن رفیقدوست در دوران ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد خیلی کم سخن گفت و کمتر از همیشه کسی از او خبر داشت. سخت تن به مصاحبه می‌داد و سخت‌تر درباره سیاست لب به سخن می‌گشود.  او اما در این گفت‌وگو برخی از ناگفته‌های خود از سپاه و جنگ را مطرح کرد:

نقش اول در تاسیس سپاه واقعا متعلق به شما بود؟

با پیروزی انقلاب، مدرسه علوی به واقع مقر مدیریت کشور بود تمام دوندگی‌ها با وجود اینکه بزرگان انقلاب حضور داشتند با من بود. یعنی اینکه کارها را تقسیم می‌کردم. در همان زمان حزب جمهوری اعلام موجودیت کرد و من برای ثبت نام راهی مسجد امیرالمومنین که آقای موسوی اردبیلی آنجا نماز می‌خواند، شدم و برای عضویت در حزب ثبت نام کردم تا اینکه فردای آن روز دیدم شهید بهشتی، مقام معظم رهبری، آقای هاشمی‌رفسنجانی، مرحوم شهید مطهری می‌خواهند با هم از مدرسه بیرون بروند که در همین لحظه آقای هاشمی من را صدا کرد و گفت: امام الان حکم تشکیل سپاه را به آقای لاهوتی دادند و شما هر جایی که این سپاه هست برو. من گفتم: در حزب ثبت نام کردم، شهید بهشتی گفتند: نه شما برو به سپاه. پرسیدم که کجا رفتند؟گفتند: آقای لاهوتی به همراه یک عده‌یی در پادگان عباس آباد هستند. پادگان عباس آباد تا چند روز قبل از پیروزی انقلاب مرکز فرماندهی حکومت نظامی تهران بود و قبل‌تر از آن مرکز لجستیکی ارتش. رفتم پادگان عباس آباد و دیدم آقای لاهوتی، آقای ابراهیم سنجقی، علی فرزین، تهرانچی، حسن جعفری که همه از بچه‌های خارج از کشور بودندبرای تاسیس سپاه جلسه گذاشته‌اند و از بچه‌های داخل ایران فقط آقای دانش‌منفرد حضور دارد. رفتم داخل اتاق و پرسیدم: قرار است سپاه تشکیل شود؟ گفتند: بله. یک کاغذ برداشتم نوشتم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشکیل شد.

انتخاب اسم سپاه با شما بود؟

واژه سپاه در حکم امام آمده بود. امام نوشته بودند که بنا بر پیشنهاد دولت موقت، سپاه پاسداران زیرنظر دولت موقت تشکیل دهید. در همان جلسه و با حضور همان عده برای تاسیس سپاه رای‌گیری شد و در نهایت همان افرادی که در این جلسه حضور داشتند به عنوان اعضای نخستین شورای فرماندهی سپاه انتخاب شدند. اگر آقای منصوری فرموده باشند من شوخی کرده‌ام در آن زمان به اتفاق آقای ابوشریف در پادگان جمشیدیه داشتند، تازه فکر می‌کردند که چه باید بکنند. از سوی دیگر محمد منتظری هم در گارد دانشگاه‌ها به فکر تاسیس سپاه افتاده بود و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی هم روز 14 اسفند با مشی مسلحانه در مقابل سازمان مجاهدین خلق تشکیل شد که این گروه‌ها تقریبا کارکردی مشابه سپاه پاسداران را برای خود تعریف کرده بودند.

چرا در همین جلسه نخستین فرمانده سپاه نشدید؟

به این دلیلی که من هیچ وقت در زندگی‌ام داعیه فرماندهی نداشته و ندارم. فرماندهی خصلت‌هایی دارد...

یعنی این خصلت را نداشتید؟

هیچ‌وقت خصلت فرماندهی سپاه را نداشتم. ولی محسن رضایی را من برای فرماندهی سپاه پیشنهاد کردم.

این حرف شما گویا منجر به رنجش خاطر آقای محسن رضایی هم شده بود.

محسن رضایی در پاسخ به من گفته بود که حکم من را امام داده است اما وقتی برای ایشان توضیح دادم که چگونه فرمانده سپاه شده است، دیگر حرفی نزده است.

پس تا چند سال پیش آقای رضایی از روند چگونی فرماندهی خود در سپاه مطلع نبودند؟

بله یک روز ایشان به همین دفتر فعلی بنیاد نور آمد و من توضیح دادم که چه اتفاقاتی افتاد که ایشان فرمانده سپاه شد.

چه کسی شما را برای لجستیک سپاه پیشنهاد داد؟

آقای دانش منفرد. ایشان رو به بقیه کرد و گفت: اگر می‌خواهیم جا و تجهیزات لازم را پیدا کنیم فقط کار حاج محسن است و کار ما نیست.

به عنوان مسوول لجستیک نخستین تجهیزات سپاه را از کجا تهیه کردید؟

از اداره چهارم ساواک که الان محل اطلاعات تهران است.

بودجه سپاه را چگونه تامین می‌کردید؟

بودجه سپاه را تا چند ماه من از مردم گرفتم.

گویا در همین مقطع بود که متوجه شدید مجموعه‌های دیگری هم هستند که کارکردی شبیه سپاه پاسدارانی که شما تاسیس کرده بودید وجود دارد...

تقریبا همین ایام بود. ماجرا از این قرار بود که یک روزی اطلاع دادند که مقدار زیادی اسلحه در خانه‌یی در خیابان گرگان وجود دارد. من حکم نوشتم بروید و این سلاح‌ها را تحویل بگیرید اما وقتی بچه‌ها رفته بودند دیده بودند که یک گروهی هم از طرف محمد منتظری برای گرفتن این اسلحه‌ها آمده. البته در همین ماجرا نزدیک بود تا گروهی که من فرستاده بودم با گروهی که محمد منتظری فرستاده بود درگیر شوند. بعد از این داستان ما خبر‌دار شدیم که او به اتفاق شهید کلاهدوز و عده‌یی دیگر تشکیلاتی را با عنوان پاسداران انقلاب راه انداخته‌اند. بعد خبر‌دار شدیم که ابوشریف به اتفاق جواد منصوری، محمد‌زاده میرسلیم و افراد دیگری به پادگان جمشیدیه رفته و آنها هم دارند گارد انقلاب را تاسیس می‌کنند. بچه‌های سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی هم بدنبال کار نظامی و برخورد با ضد انقلاب و امثالهم بودند و کار خیلی سخت بود.

سپاه بعد از آقای جواد منصوری چه روندی را پیش گرفت؟

آقای دوزدوزانی فرمانده سپاه شد که چند ماه بیشتر طول نکشید. بعد از دوزدوزانی، ابوشریف فرمانده سپاه شد.

ابوشریف واقعا به بنی صدر نزدیک بود؟

بله، البته آقای ابوشریف آدم خوبی است و آن وقتی که وارد سپاه شد فوق لیسانس جامعه‌شناسی داشت. ابوشریف همیشه مدعی فرماندهی سپاه بود که ما او را قبول نداشتیم.

چرا؟

به خاطر روحیاتش. بعد از ابوشریف، مرتضی رضایی فرمانده سپاه شد.

ایشان هم به بنی صدر نزدیک بود؟

نخیر بر خلاف آنچه شایع بود مرتضی رضایی به بنی صدر نزدیک نبود. من به او گفتم بیا به محل حکومت من که خلیج بود. مرتضی رضایی هم آمد و با مشورت من، کلاهدوز را قائم مقام خودش کرد. در همین زمان جنگ شروع شده بود و محسن رضایی جای آقای بشارتی مسوول اطلاعات سپاه شده بود. داستان لانه جاسوسی هم تمام شده بود و خیلی از بچه‌های آن ماجرا مثل آقای سیف‌اللهی وارد سپاه شده بودند که البته رضا سیف‌اللهی نیامده شد قائم مقام محسن رضایی در اطلاعات سپاه. در تیرماه 60 که بنی صدر هم فرار کرده بود ما به امام پیشنهاد دادیم با توجه به اینکه مرتضی رضایی از جهت حکمی منصوب بنی صدر است وبچه‌های سپاه به همین علت او را خیلی سخت قبول می‌کنند شما یکی را به عنوان فرمانده سپاه انتخاب کنید. امام فرموده بودند خود بچه‌های سپاه یکی را به من پیشنهاد بکنند. اینجا بود احمد آقا با من تماس گرفت من هم با شناختی که از محمد بروجردی داشتم نظرم این بود که او فرمانده سپاه شود. بدون اینکه به بقیه بگویم رفتم سنندج. محمد بروجردی را پیدا کردم از سر شب تا اذان صبح هر چه با او سرو کله زدم او قبول نمی‌کرد و می‌گفت بگذارید من در سنندج بمانم و زیر بار مسوولیت نرفت. از من پرسید اسم چه کسانی برای فرماندهی سپاه مطرح است؟ گفتم: تو اگر قبول نکنی دو نفر را مناسب می‌دانم؛ یکی کلاهدوز را و دیگری محسن رضایی. محمد بروجردی گفت: من هر دو را مناسب می‌دانم اما محسن را مناسب‌تر می‌دانم. در نخستین جلسه شورای فرماندهان سپاه من اسم کلاهدوز و محسن رضایی را مطرح کردم و پیشنهاد دادم. یک جلسه‌یی در باغ شیان تشکیل شد که در حال حاضر مرکز تحقیقات موشکی سپاه است. در آن جلسه 6 نفر منهای محسن رضایی که در جبهه بود حضور داشتند. در آن جلسه که هنوز هم برای من جای سئوال است غیر از شورای فرماندهی سپاه، آقای موسوی خویینی‌ها هم حضور داشت. وقتی من کلاهدوز و رضایی را برای فرماندهی سپاه پیشنهاد دادم، شهید محلاتی به‌شدت با محسن رضایی مخالفت کرد.

چرا؟

نمی دانم. البته رضا سیف‌اللهی به نمایندگی از محسن رضایی درجلسه حاضر بود. وقتی اسم رضایی را مطرح کردم جدای از خودم، کلاهدوز و سیف‌اللهی به او رای دادند. اما نام کلاهدوز را که مطرح کردیم او 6 رای آورد البته خودش به خودش رای نداد. فردای آن روز قرار شد من گزارش جلسه را به احمد آقا بدهم تا امام، حکم فرمانده سپاه را صادر کنند. صبح زود کلاهدوز با یک قرآن آمد دم خانه ما و گفت: تو را به این قرآن من را فرمانده سپاه نکنید.

به چه علت؟

گفت: من چون ارتشی‌ام درست نیست نخستین فرماندهی که امام برای سپاه منصوب می‌کنند ارتشی باشد.

وقتی حکم امام برای آقای رضایی اعلام شد مشاهده می‌شود که عده‌یی با ایشان مخالفت می‌کنند و اتفاقاتی نظیر پادگان ولیعصر رخ می‌دهد. این مخالفت‌ها از کجا سرچشمه می‌گرفت؟

کسانی بودند که می‌گفتند ابوشریف باید فرمانده سپاه باشد.

پس هواداران ابوشریف بودند.

اصلا کل پادگان ولیعصر شده بود سپاه ابوشریفی و ستاد مرکزی سپاه شده بود شورای انقلابی و داستان‌های زیادی هم دارد که در نهایت با یک نامه امام این ماجرا فروکش کرد.

چگونه وزیر سپاه شدید؟

سال 61 یا 62 نمایندگان به این اصل قانون اساسی توجه کردند حدود وظایف سپاه و خط فاصله‌اش با ارتش را معین کند. بر همین اساس به ما گفتند که خودتان در سپاه یک اساسنامه‌یی را تنظیم کنید و برای ما بیاورید. ما این اساسنامه‌یی را نوشتیم و به کمیسیون دفاعی مجلس بردیم که آقای روحانی هم رییس این کمیسیون بود. اعضای کمیسیون دفاعی این اساسنامه پیشنهادی را جرح و تعدیل می‌کردند. از طرف سپاه دو نفر مامور مذاکره شدند، یکی دکتر احمد فرمد و دیگری آقای محمد‌زاده بود تا اینکه در این مذاکرات، مجلسی‌ها به این نتیجه رسیدند که ارتش از طریق وزارت دفاع با دولت و مجلس ارتباط دارد و دولت از طریق وزارت دفاع ارتش را پشتیبانی می‌کند و مجلس هم اگر سئوالی از عملکرد ارتش دارد از طریق وزارت دفاع سئوال خود را مطرح می‌کند و این مساله برایشان به وجود آمده بود که سپاه را چه کار کنند. در نهایت به این نتیجه رسیده بودند که یک وزارتخانه هم برای سپاه ایجاد کنند. از این جا به بعد سرو کله من پیدا شد. من به مجلس رفتم و گفتم که این وزارتخانه‌یی که می‌خواهید تشکیل دهید کسی غیر از بنده نمی‌تواند کمکتان کند و باید حرف من را گوش کنید.

یعنی خودتان، رسما پیشنهاد دادید که وزیر سپاه شوید؟

نخیر، رفتم و گفتم که حرفهای من را درباره تاسیس وزارت سپاه گوش کنید. خیلی از حرفها و نقطه نظرات من در قانون درباره حد فاصل وظایف وزیر و فرمانده سپاه در کمیسیون دفاع مجلس تصویب شد و نهایتا در مجلس تشکیل وزارت سپاه به تصویب رسید و دولت موظف شد تا وزیر سپاه را معرفی کند. آقای مهندس موسوی از سپاه پرسیده بود که چه کسی را به من معرفی می‌کنید که اعلام کرده بودند آقای رفیقدوست.

آقای موسوی علاقه‌یی نداشت تا شما را به عنوان وزیر سپاه به مجلس معرفی کند؟

اصلا نمی‌خواست.

چرا؟

از مهندس موسوی بپرسید.

واکنش مهندس موسوی نسبت به معرفی شما از سوی سپاه چه بود؟

ایشان می‌گفت، هر کسی به جز محسن رفیقدوست. مهندس موسوی به سپاه اعلام کرد که اگر آقا شیخ حسین ایرانی را که بعدها نماینده قم در مجلس شد را معرفی کنید من قبول می‌کنم. سپاه اما قبول نمی‌کرد. مهندس موسوی گفت آقای فاکر را معرفی کنید. آقای فاکر خیلی تند‌تر از من بود و باز هم سپاه قبول نکرد تا اینکه یک روزی که من در مدرسه رفاه بودم، دیدم پیجرم زنگ می‌خورد شماره را نگاه کردم دیدم شماره دفتر ریاست‌جمهوری است. به سرعت رفتم ریاست‌جمهوری و دیدم مهندس موسوی پیش مقام معظم رهبری است و مقام معظم رهبری اعلام کردند که آقای موسوی قانع شده‌اند که شما را برای وزارت سپاه معرفی کنند و من هم به ایشان گفته‌ام که نظر من هم تو بودی اما فقط یک حرفی دارند که این حرف مهندس موسوی را هم من قبول دارم.

چه حرفی؟

این بود که الان دولت دو دسته است و شما بیشتر باعث افزایش دو دستگی‌ها نشوید. من گفتم، فعلا جنگ در راس امور است و من را به هر ترتیب به عنوان وزیر سپاه معرفی کردند. روز رای‌گیری سه وزیر پیشنهادی بودیم که به مجلس معرفی شده بودیم؛ من برای وزارت سپاه، آقای اژه‌یی برای وزارت بهزیستی و آقای خاتمی برای وزارت ارشاد. آقای هاشمی آن روز یک تعبیر از نظر من غلو آمیز را درباره من داشتند. ایشان گفتند، ما در جنگ برای تهیه اسلحه مشکل داشتیم و می‌خواستیم از لیبی اسلحه بگیریم که چندین هیات به لیبی رفتند و دست خالی برگشتند اما ایشان که رفتند کشتی‌ها و هواپیماها راه افتاد. بعد هم گفتند اگر 10 نفر به انقلاب نزدیک باشند یکی از آن 10 نفر حاج محسن رفیقدوست است. در نهایت مجلس هم رای بالایی به من داد. پس از رای‌گیری رفتم دفتر آقای هاشمی و به ایشان گفتم، حاح اکبر درباره من غلو کردی. اگر می‌گفتی من یکی از 1000 نفری هستم که به انقلاب نزدیکم قابل قبول بود نه 10 نفر و ایشان رو به من کرد و گفت،شما از قبل از انقلاب کارهایی برای انقلاب کرده‌اید که ما 10 نفر هم نداریم که آن کارها را کرده باشد.

آقای رفیقدوست گویا در دولت با آقای نبوی خیلی مشکل داشتید و ایشان هم یک کاغذی را برای شما نوشتند با این مضمون که خدایا شعور را به جای شعار در هیات دولت حاکم بفرما. آقای صفایی فراهانی هم اخیرا در گفت‌وگویی با دوستان ما گفته‌اند که اتفاقا بهزاد نبوی کلی از صنایع سنگین کشور را مجبور کرد تا مهمات در داخل کشور تولید شود.

این کاغذ را من هنوز دارم. البته بهزاد نبوی نوشته را امضاء نکرد. بعد از آزادی خرمشهر در دولت دو دیدگاه وجود داشت. من وقتی وزیر شدم که خرمشهر آزاد شده بود و یکی از کسانی که طرفدار ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر بود، من بودم. جزو آن دسته‌یی بودم که می‌گفتیم اگر الان آتش بس کنیم بدبخت می‌شویم. دلایل زیادی داشتیم اما در دولت عده ا ی مخالف ادامه جنگ بودند. آقای بهزاد نبوی از جمله این افراد بود تا اینکه در سال 64 که بدترین سال ارزی کشور بود سپاه از من یک حجم بالایی مهمات را درخواست کرد.

سفرتان به کره شمالی چقدر کمک کرد تا انگیزه‌تان برای تولید سلاح و مهمات در داخل افزایش پیدا کند؟

من از قبل از این سفر بنا داشتم تا سلاح را در داخل تولید کنیم. من از قبل از شروع جنگ تصمیم گرفتم خمپاره 60 بسازم چون معتقد بودم که باید در مساله نظامی به خودکفایی برسیم. البته یکی از کشورهایی که با ما رابطه خوبی داشت و به ما مهمات می‌فروخت، کره شمالی بود. نمی‌شود گفت که کره شمالی اثر نداشت. در یکی از سفرهایم به کره شمالی، کی مین سونگ به من گفت تا کی می‌خواهید از ما سلاح بخرید، بروید و خودتان بسازید. من گزارش دادم که ما در ایران داریم این سلاح‌ها را می‌سازیم تا اینکه در یکی از سفرها آقای احمدپور و محتاج همراه من بودند من به ایشان گفتم که ما نخستین موشک 70 کیلومتری‌مان را آزمایش کردیم. کی مین سونگ که آدم حجیم و درشتی بود ناگهان از پشت صندلی‌اش بلند شد و آمد و من را از صندلی بلند کرد و در آغوش گرفت. من به همراهانم گفتم اگر من را در ایران اینقدر تحویل بگیرند می‌روم کره مریخ (با خنده)

چه کشورهایی جدای از کره شمالی به ایران خوب سلاح می‌فروختند؟

ابتدا سوریه و پس از آن توسط سوریه و لیبی از بلوک شرق سلاح می‌خریدیم. یعنی می‌رفتیم لیبی و چند تا افسر لیبیایی را با خودمان به بلغارستان و لهستان و کشورهای اینچنینی می‌بردیم و سلاح می‌خریدیم. با گذشت زمان همین کشورهای بلوک شرق هم معاملات فروش سلاح با ما را شروع کردند. یکی از کشورهایی هم که در طول جنگ اسلحه غربی به ما می‌فروخت، کشور بی‌طرف سویس بود. سویس مهمات سلاح‌هایی‌هایی که از زمان شاه باقی مانده بود را به ما می‌فروخت. از سال 63 به بعد به چین کمونیست که دریای اسلحه بود وصل شدیم. از چین خریدهای سنگینی داشتیم مثلا کشتی‌های 35 هزار تنی سلاح می‌آوردیم.

چه شد که با حافظ اسد دیدار کردید؟

من یک رفیقی به نام محمد صالح حسینی داشتم که ایرانی‌الاصل عراقی المسکن لبنانی الحضور بود که او برای ما می‌گشت و مهمات پیدا می‌کرد. عراقی‌ها بعدا او را در بیروت شهید کردند. او روابط خوبی هم با یاسر عرفات داشت و هم با حافظ اسد. قبل از انقلاب من را به عرفات معرفی کرده بود. بعد از انقلاب من را به اسد معرفی کرد و من هر بار که به سوریه می‌رفتم با حافظ اسد دیدار می‌کردم. اسد خیلی به انقلاب اسلامی علاقه داشت و یکی از افسرهای خودش را به من معرفی کرده بود. در فرودگاه دمشق هم یک آشیانه‌یی را در اختیار ما گذاشته بود تا از هر جای دنیا سلاح در حجم کم می‌خریدیم ابتدا به این آشیانه در فرودگاه دمشق می‌آمد و بعد به ایران منتقل می‌شد.

نظام خودکفایی نظامی را مدیون شماست؟

تنها یک نفر گردن همه دین دارد و آن هم امام است، بقیه جزیی بیش نیستند. اما از نظر تسلیحات نظامی و ساخت آن در داخل من ادعا دارم باتفاق یک خیل عظیمی از برادران متعهد و متخصص در این خود کفایی سهم داریم. نخستین موشک تاو تولید داخل را که می‌خواستیم امتحان کنیم آقای روحانی و محلوجی و عده دیگری را به بیابان های سمنان بردیم. وقتی موشک شلیک شد مستقیم رفت بالا و ما سریع فرار کردیم که روی سر خودمان منفجر نشود و این آقایان به ما خندیدند. چند وقت بعد که دوباره تاو را می‌خواستیم امتحان کنیم من آقایان را خبر کردم و خیلی خوب موشک را شلیک کردیم و به هدف اصابت کرد این آقایان باورشان نمی‌شد.

در جه نظامی تان چیست؟

سرتیپ. دیروز هم به عنوان پیشکسوتان دیدار مقام معظم رهبری رفتیم.

اما تلویزیون شما را نشان نداد...

چه اشکال دارد نشان ندهند.

ممنوع‌التصویرید؟

بعضی اوقات من را نشان نمی‌دهند و از این شیطنت‌ها می‌کنند. (با خنده)

تحولات سپاه را هنوز پیگیری می‌کنید؟

بله مرتبا.

از ابتدای انقلاب که روی کاغذ نوشتید با حکم امام سپاه پاسداران تاسیس شد تا امروز فکر می‌کنید که کدام یک از فرماندهان سپاه توانسته‌اند سپاه را بهتر مدیریت کنند؟

سپاه تحت نظر فرمانده کل قواست. سپاه هیچ تغییری نکرده است.

سپاهی که مد نظر شما و دوستانتان بود و آن را تشکیل دادید با سپاه امروز چه تفاوت‌هایی دارد؟

یک روزی من خدمت امام بودم و ایشان فرمودند،سپاه را جوری بسازید که همه فرمان برها به فرمانده در نماز اقتدا بکنند. این موضوع الان در سپاه وجود دارد. یک جمله دیگری هم فرمودند با این مضمون که سپاهی‌ها را به‌گونه‌یی بسازید که هر سپاهی در هر محلی که هست مومنین از وجود او احساس امنیت بکنند و ضد انقلاب و معاندین از وجود او احساس ترس داشته باشند. سپاه الان اینگونه است. کارنامه سپاه درخشان است البته دیکته نوشته شده بی‌غلط نیست اما در مجموع سپاه کارنامه درخشانی دارد. سپاه اگر در ماجرای واکسن فلج اطفال به کمک وزارت بهداشت و درمان نمی‌آمد شاید کار به نتیجه نمی‌رسید.

219301

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 315060

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 12 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 3
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • مازیار A1 ۰۳:۱۰ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۷
    27 5
    این رفیقدوست هم هربار یه سری حرفای جدید میزنه!!!!!!!
  • بی نام A1 ۰۷:۱۵ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۷
    8 0
    بله. ولی فرانسه و شوروی 10 برابرش رو به عراق می دادن. بزرگترین جنگ نابرابر قرن
  • بی نام IR ۰۶:۴۵ - ۱۳۹۴/۰۸/۱۲
    1 1
    ما آخرش نفهمیدیم آقای رفیق دوست خاطرش به حقیقت نزدیکتره یا آقای ابوشریف