آنچه می‌آید تخریب امیرکبیر نیست، ارائه چهره دیگری از او و نقد چهره‌پردازی قهرمانانه از برخی شخصیت‌های تاریخی در تاریخ‌نگاری ایرانی است.

اصغر زارع کهنمویی: همان‌طور که خواهد آمد این نقد، تلاشی برای رفع یک سوءتفاهم بزرگ است، سوءتفاهمی که «شخصیت» را جای «مفهوم» قالب می‌کند؛ بگونه‌ای انسان ایرانی به‌اشتباه، برای کنش‌های سیاسی و اجتماعی به‌جای اتکا بر مفهوم، پایبند شخصیت می‌شود. «توسعه» نمونه این کلاژسازی و کلاه بزرگ تاریخی است. ما در مسیر توسعه، بیش از آنچه به مدل‌ها و فرایند توسعه بیاندیشیم، به شخصیتی تاریخی اقتدا می‌کنیم که اساسا نه تصویری واقعی که تنها یک برساخته‌ای غیرواقعی و آرمانی از او در دسترس است. امیرکبیر قطعا انسان بزرگی است اما نه آن‌قدر بزرگ که جای «مفهوم» را اشغال کند. فراموش نکنیم بخشی از مشکلات فرایند توسعه در کشور ما به گرته‌برداری‌ و تشابه‌سازی‌های غیرضروری از چهره‌های ساخته‌شده برمی‌گردد..

عباس‌میرزا، پایه‌گذار ناکام نوسازی

تاریخ نوسازی ایران، حق یک موسس بزرگ را نادیده می‌گیرد. بدون تردید، کسی که کلنگ نوسازی را بر زمین بایر ایران زد، عباس میرزا ولیعهد شجاع و اندیشمند قاجار است و نه هیچ‌کس دیگر. او زمانی به اندیشه‌ی توسعه رسید که به‌رغم جانفشانی‌ها و دفاع جانانه‌اش از سرزمین‌های شمالی ممالک محروسه، از ارتش مدرن تزار شکست خورد. ضعف شدید تهران باعث شد عباس میرزا بخش‌هایی از کشور را برای مسکو واگذارد و حداقل تبریز را نگه دارد. این سردار زخم‌خورده، قفقاز را از دست داد اما رمز و راز شکست را فهمید و بلافاصله به صرافت نوسازی افتاد. این اندیشه باعث پایه‌گذاری نخستین مکتب نوگرایی در تبریز شد. اصلاح قشون، اعزام دانشجو به اروپا، استقلال اقتصادی، توسعه صنعت، اصلاح موقوفات، اصلاح مالکیت، وحدت مسلمین، تعیین روز مظالم، تاسیس چاپارخانه و... از برنامه‌های این مکتب نحیف اما آغازگر بود. عباس میرزا بسیار سریع‌تر از حد تصورش به ناکامی رسید؛ نه «تعیین روز مظام» و نه «اندیشه‌ی اتحاد اسلامیه میان ایران و عثمانی» و نه «تلاشش برای براندازی سنت فروش ایالات» فرجام نیکی نیافتند. به‌رغم حمایت شیخ‌الاسلام تبریزی، کسانی که از سیاست‌های نوسازی عباس‌میرزا  رنجیده بودند، او را مرتد و بی‌اعتقاد خواندند. «عباس میرزا مدت‌ها پیش از مرگ خود در سال 1211 شاهد زوال تدریجی نظام جدید بود».(آبراهامیان/69) ولیعهد اندیشمند اما ناکام قاجار  دو بار شکست خورد ابتدا در جنگ با ارتش مدرن تزار و سپس در نزاع با عقب‌ماندگی تاریخی ایران. شکست دوم تلخ‌تر، سنگین‌تر و عمیق‌تر بود. ما در جبهه‌ی نخست، بخش‌هایی از سرزمین را از دست دادیم و برای همیشه یاد گرفتیم چگونه از «مرز» دفاع کنیم در جبهه دوم اما، ارزش و اهمیت پیشرفت را نفهمیدیم و سرزمین را با همه سرمایه‌هایش باختیم و این باخت بزرگ، تا امروز و تا همیشه ادامه دارد.

امیرکبیر شاگرد مکتب نوسازی تبریز

عباس میرزای آغازگر اما یک جا ناکام نبود؛ در درون مکتب او، جوانی نه از «متن مقدس قاجار» که از حاشیه «رعیتِ بی‌همه‌چیز» پای بر نردبانی گذاشت که به همت عباس میرزا سر به آسمان می‌سایید. بله، امیرکبیر شاگرد مکتب نوگرایی تبریز است. «میرزا تقی خان امیرکبیر بی‌گمان از جویبار اندیشه های عباس میرزا و مکتب نوگرایی تبریز سیراب شده بود.» (زرگری‌نژاد/97) «امیرکبیر در دستگاهی پرورش یافته بود که در راس آن عباس‌میرزا و قائم‌مقام‌ها قرار داشتند.»(آجودانی) مرگ زودهنگام عباس میرزا و مرگ دیرهنگام ناصرالدین میرزا، بدشانسی تاریخی ایرانیان است. اما وجود هرچند ناکام امیرکبیر این بدشانسی را کمی جبران می‌کند. امیرکبیر در مدرسه عباس میرزا مشق نوشت و وقتی در سال 1226 پانزده سال بعد از او به قدرت رسید، دقیقا راه عباس میرزا را پی گرفت. حتی اگر عباس میرزا نمی‌مرد و به‌جای ناصرالدین شاه بر مسند پادشاهی می‌نشست، هیچ تضمینی برای کامروایی او نبود چه، ناکامی نخست او و ناکامی امیرکبیر، نه بر نوک خامه‌ی خون‌آلودِ پادشاه که بر خط پرگار جامعه‌ای است که نمی‌خواهد نسبتی با «شدن» داشته باشد. تئوری توسعه‌ی آمرانه مهر تایید این سخن است. تو گویی، تنها چکمه‌های رضاخان می‌تواند بر حلقوم بسته‌ی این زیست‌بوم عجیب انسانی، کمی توسعه بچشاند. اما چون آمریت خود، ارتجاعی و در برابر توسعه است، حتی اگر پل بسیار بزند و ریل بسیار بگذارد، باز به عقب‌ماندگی می‌انجامد. آمریت، توسعه را به ضدتوسعه تبدیل می‌کند.

رضاخان، نسخه کامروای امیرکبیر

تشابه‌سازی تاریخی همایون کاتوزیان از رضاخان و امیرکبیر جای دقت بسیار دارد. رضاخان مدل کامروای توسعه «از بالا» است. او دقیقا امیرکبیر و عباس میرزا است که این بار برخلاف سنت تاریخی ناکامی دولتمرد پیر و کامروایی شاه جوان، بر اریکه قدرت می‌نشیند و بیست سال تمام، فرمانده همه چیز می‌شود. البته که خصوصیت اخلاقی و فره‌مندی امیرکبیر و امیرمیرزا با رضاخان متفاوت است اما مگر امیرکبیر و عباس میرزا چه چیز را پیگیر بودند که رضاخان نبود و نکرد؟ آنچه در مکتب آن دو بخصوص مکتب امیرکبیر دیده نمی‌شود، حق رعیت است یعنی او بیشتر به دنبال نوسازی (ساختمان‌سازی، راه‌سازی، دولت‌سازی و...) بود نه توسعه (تدوین قانون، حقوق ملت، آزادی و...). اگر بتوان با مسامحه، میان نوسازی و توسعه تفاوت قائل شد، آنگاه می‌توان رضاخان را نسخه کامروای امیرکبیر دانست. در این صورت، همان نقدهای اساسی و بنیادی که مکتب رضاخان وارد است، کمابیش به امیرکبیر هم وارد است. البته ممکن است رویای کنسطیطوسیون (مشروطیت) امیرکبیر(دهباشی/422) در برابر سخن ما قرار بگیرد اما مگر رضاخان در آن چهارسال صدارت از جمهوری سخن نگفت؟

رابطه ویژه با شاه و تاسیس استبداد منور

عباس امانت سخن مهمی دارد: «امیرکبیر پس از ورود به پایتخت، مجلس جمهور را برانداخت و بر اثر اقدام بی‌درنگ امیرکبیر، دیگر کسی در 10 سال آینده از مشورت خانه چیزی نشنید.»(امانت/164) فریدون آدمیت نیز به نقل از یک اندیشمند معاصر انگلیسی بنام واتسون درباره امیرکبیر چنین می‌نویسد: «ماهیت حکومت امیرکبیر نمونه‌ای از استبداد منور است»(دهباشی/416) نوسازی قشون، مهمترین و بنیادی‌ترین بخش نظام نوسازی امیرکبیر است. او می‌خواهد قشون شاه را چنان تقویت کند که کسی یارای مقاومت نداشته باشد. اشتباه تاریخی شاه، امیرکبیر را قهرمان تاریخی کرد و الا او همانطور که بارها گفته برای تحکیم پایه‌های قدرت سلطنت همایونی تلاش می‌کرد. یک تحلیل دیگر نیز جای تامل دارد. امیرکبیر همانند دیگر وزرای خردمندِ پیر، روندی تکراری و البته همواره ناکام را پیگیری می کرد. این سخن را تئوری دیگری تقویت می‌کند؛ او شاه جوان را به قدرت رساند تا خود به قدرت برسد. «امیر نظام نه‌تنها موانع به تخت نشستن پادشاه ولی‌نعمتش را از میان برداشت، بلکه راه صدارت خود را هموار ساخت. نظام جدیدی که از آذربایجان همراه آورد، البته بیشتر حربه احراز قدرت خودش شد تا جلوس ناصرالدین به تخت.» البته در این میان، روشنفکری ایرانی، چون دوست دارد قهرمان را منزه کند، همکاری و حضور همه‌جانبه قهرمان در نهاد ارتجاعی قدرت را توجیه می‌کند و می‌خواهد خط قرمز جدی میان این دو بگذارد؛ غافل از اینکه اساسا حضور امیرکبیر را در متن نهاد قدرت و نقش او در شکل‌گیری جهان ناصری نادیده می‌گیرد. «امیر کبیر که در فکر اصلاح کشور بود می‌بایستی چند خط در عظمت، شوکت، نقدناپذیری و اراده جهان‌شمول شخص شاه تملق می‌نمود تا آنکه بتواند در چند خط دیگر، مورد خاص خود را مطرح کند.»(سریع‌القلم/255) حقیقتا ناصر و میرزاتقی اینقدر دیگرگونه بودند؟ پرستش‌های هماره امیرکبیر از شاه و چهل و هفت سال ندامت ناصرالدین شاه را چگونه می‌توان ارزیابی کرد؟ می‌دانیم آنچه باعث کشته‌شدن امیرکبیر شد، دسیسه‌های همه‌ی دیگران از درباریان تا روحانیان ناراضی بود و در واقع این تصمیم بر شاهِ جوانِ متوهم تحمیل شده است و فراموش نمی‌کنیم که امیرکبیر چون از روابط خود را ناصرالدین شاه مطمئن بود، هرگز از سبکِ کاری خود دست نکشید و تنها زمانی برای تغییر تصمیم شاه اقدام کرد که خیلی دیر شده بود. این یک نکته کلیدی در روابط میان امیرکبیر و شاه جوان است؛ او «همه» راند چون «شاه» را داشت. این رابطه اینقدر عمیق بود که حتی شاه، خواهر تنی شانزده ساله خود را به عقد وزیر 43 ساله‌‌اش درآورد.

کنش‌های چکشی او با بیگانگان و مبالغه ما

در این میان، تبلیغ امیرکبیر به عنوان یک قهرمان مبارزه با استعمار کمی مبالغه است. چطور انگلیس و روسیه از وجود او به ستوه آمده بودند اما برای حفظ جان او، به معنی واقعی کلمه به تب و تاب افتادند. انگلیس برایش لابی کرد تا او را جایی بفرستند که تحت حفاظت قوای نظامی آنها باشد و روسیه برای حفاظت او قشون به منزلش فرستاد و خانه او را جزو ملک سفارت اعلام کرد. چرا شاه او را بی‌خبر و دور از چشم ماموران این دو استعمارگر بزرگ کشت؟ واکنش روس و انگلیس به کشته شدن امیرکبیر نیز مهم است. انگلیس این کار را شنیع و وحشی منشانه می‌خواند و روسیه ایرانیان را متهم به بی‌قانونی و بی‌ایمانی می‌کند. منکر کنش‌های چکشی او در برابر ماموران رسمی دولت های فرهنگی نیستیم اما این رفتار را باید به حساب سبک مدیریتی او گذاشت نه تحلیل غلط مبنی بر سیاست موازنه منفی. او حتی در نجات جان خود، سیاست موازنه مثبت پیش گرفت! آنچه باعث می شود از امیرکبیر به عنوان قهرمان ضدبیگانه یادشود، خلقیات مردانه او است که درواقع در تمام بخش های زندگی او جریان دارد جدیت و غرور او نمی‌تواند آنقدر فربه شود که از او یک قهرمان ضدامپریالیستی بسازد. این اخلاق او چنان بود که حتی کارمندان حقوق بگیر بالای 200 تومن را مجبور به خرید روزنامه‌اش وقایع اتفاقیه کرده بود!

ملی‌گرایی افراطی و شباهت شگفت‌انگیز به پهلوی‌ها

قرائت امیرکبیر از ایران نیز جای تامل بسیار دارد. اعتقاد بسیار جدی او به منافع ملی و تمامیت ارضی تحسین برانگیز است اما در این میان، برخی رفتارها و دیدگاه‌هایش از او یک ملی‌گرای افراطی می‌سازد. بی‌گمان اگر می‌ماند دقیقا راهی را می‌رفت که رضاخان رفته بود. او همچون رضاخان به برساخته‌ی غیرواقعی از ملت ایران اعتقاد داشت. فریدون آدمیت به نقل از جی.کلیِ انگلیسی می‌نویسد: «وطن‌پرستی او گاه به تعصب در ملت‌پرستی یعنی شوونیسم می‌رسید.»(دهباشی/423) او به گفته کاتوزیان «در پیشینه اجتماعی، مقام نظامی، جاه‌طلبی‌های شخصی و روش‌ها و آرمان‌های شبه‌مدرنیستی، به‌گونه‌ای شگفت‌انگیز به رضاخان پهلوی می‌ماند.»(کاتوزیان/95) البته وِیژگی‌های اخلاقی ممتازش قطعا او را از رضاخان متمایز می‌کند. رضاخان هرچه قلدر، نظامی‌منش، بدخلق، بداخلاق، بی‌سواد و فاسد بود، امیرکبیر اخلاقی، پرهیزگار، باسواد و دوراندیش بود؛ اما نتیجه این هردو در صورت ناکامی امیرکبیر، یکی بود چون هر دو حداقل در اعتقاد به آمریت خطی و قرائت شوونیستی از ایران و تشکیل دولت مرکزی مقتدر مشترک بودند و این هرسه دقیقا در برابر توسعه هست؛ همان چیزی که ما یک و نیم قرن بعد از امیرکبیر می‌پرسیم چرا ما هنوز اندرخم یک کوچه‌ایم؛ پاسخش ساده است چون سیاست‌های توسعه ما حتی از دوران امیرکبیر تا امروز، ضدتوسعه بوده‌اند.

امیرکبیر تنها بود

امیرکبیر برخلاف تصور رسمی، میانه خوبی با روحانیت نداشت. تلاش او برای اصلاحات گسترده مذهبی از عزاداری گرفته تا جلوگیری از دخالت روحانیون در قدرت، به مخالفت امام جمعه وقت و جمع کثیری از روحانیان انجامید. اعدام محمدعلی باب اگرچه بخشی از فضای مذهبی را خشنود کرد اما دخالت‌های به عنوان نماینده نهاد دولت در نهاد دین، راه را برای عدم حمایت جامعه‌ی دینی از او و تنها شدنش همراه کرد. او چنان کرد که وقتی در حمام فین کاشان کشته شد، جز شخص ناصرالدین شاه و نمایندگان دولتین انگلیس و روس، کسی از مرگ او ناراحت نشد. تنهایی امیرکبیر که تاریخ‌نگاری ایرانی دوست دارد از او قهرمان بسازد، نقطه ضعف او است. او تکنوکرات بود می‌توانست به گونه‌ای عمل کند که اینگونه ناکام نرود: « واقعیت تلخ دیگر آن است که امیر نتوانسته بود، یا شاید بتوان گفت که اساسا نخواسته بود که برخی از الیگارشی حاکم را با خود همراه کند. این حکایت از غرور و نخوت زیاد وی می‌نماید که اساسا نیازی نمی‌دید تا دیگران را هم با خود همراه سازد. با غرور خاصی که ویژه وی بود تصور می‌کرد همین‌طور که خودش آن اصلاحات را باور داشته و به پیش ببرد، کفایت می‌کند.»(زیباکلام)

وزیر پیر و شاه جوان

این رمز شب تاریخ خاورمیانه است: «وزیر پیر و شاه جوان» دوگانه‌ای که همواره به «کامروایی سلطنت» و «ناکامی دولت» انجامیده است. ناکامی دولتمردان چنان تجربه زیسته‌ی پربسامدی است که می‌توان بر تئوری ناصحیح تکرار تاریخ، مهر تایید زد. فضل بن سهل، ابراهیم خان کلانتر، آل برمک و از همه مهمتر امیرکبیر. همه و همه این راه آشنا را رفته‌اند و پیاله‌های ناکامی سرکشیده‌اند آنان البته یک‌شبه بی‌اینکه شایسته باشند، به قهرمان تبدیل شده‌اند. البته گاه چرخ تاریخ دیگرگونه می‌چرخد و شاه جوان به جای وزیر پیر، از گردونه قدرت حذف می‌شود تا ما بدانیم که همیشه وزاری ناکام، نمی‌توانند ابرانسانِ ذهن ما باشند. ذهن شرقی ما دوست دارد از ناکام‌ها قهرمان بسازد و از کامروها ابلیس. بهترین ابزار این سوداگری‌های نافرجام نیز، تاریخ است. متاسفانه در تاریخ‌نگاری ما، قهرمان‌سازی‌ها حد و مرز ندارد. روایت قهرمانانه از شخصیت تاریخی، دقیقا سد بزرگی در برابر توسعه می شود. وقتی امیرکبیر را الهه توسعه معرفی می‌کنیم، واژه توسعه جای خود را به امیرکبیر می دهد و دقیقا از همینجا کج‌فهمی‌های توسعه آغاز می‌شود. گرته‌برداری از تمامیت چهره قهرمانِ برساخته، ضدتوسعه را چنان نهادینه می‌کند. ما هرگز نمی‌توانیم بدون نقد تاریخ و بازاندیشی درباره چگونه و چسان بودن شخصیت های تاریخی، به توسعه برسیم چون خواسته یا ناخواسته آنان را چنان ساخته‌ایم که اینک بر ذهن انسان ایرانی، به مثابه خدایگان توسعه نشسته‌اند. متاسفانه سرنوشت توسعه در ایران به‌گونه‌ای است که یا باید زیر چکمه آمرانه رضاخان آن را بجوییم یا در لابه و زاری بر تمثال کاریکاتوری قهرمان‌های برساخته. این نکته را علی رضاقلی در جامعه‌شناسی نخبه‌کشی بهتر نوشته اشت: حیات جمعی ایرانی از دفاع از ایشان و خلق امثال آنان عاجز بوده و برای حمایت از آنها بصورت جدی، عقلانی و فعال برخورد نکرد، بلکه برخورد منفعل و عاطفی داشته است»(رضاقلی/152) همو جای دیگری می‌نویسد: «جامعه ایرانی درحالت عادی، امثال سالارها، آصف‎‌الدوله‌ها و میرزاآقاخان‌ها را تولید می‌کرد و اگر استثنائا و اشتباها اشخصی مثل قائم مقام یا امیرکبیر پا به عرصه فعالیت می‌گذاشتند، این فرهنگ به سرعت اشتباه می کرد و در طول یکی دو سال اینها را می کشت که به رساتی این بزرگان در خور این ملت نبود.»(رضاقلی/160) آنچه آمد نمی‌خواهد از اهمیت امیرکبیر در تاریخ معاصر ایران بکاهد اما می‌خواهد خط تردید جدی بر تحلیل تخیلی از او به عنوان یه چهره تمام‌قد خوبی بکشد.

مدیر دوراندیش و نه قهرمان دست‌نیافتنی

کاش به‌جای چهره‌پردازی قهرمان‌گونه‌ی دست‌نیافتنی از امیرکبیر، او را به عنوان یک مدیر توانمند معرفی می‌کردیم و به جای تکثیر الگوی غلط توسعه‌ای او، الگوی مدیریتی او را تکثیر می‌کردیم. سخت‌کوشی، دوراندیشی، پرهیزگاری، نستوهی، استواری و استحکام او بی‌نظیر است. فرمان او بر عدم دریافت رشوه و هدیه از سوی ماموران دولت، هنوز می‌تواند برای ما راهگشا باشد. «رقم خالص در آمد کشور در آخرین سال صدارت امیر کبیر نزدیک به سه میلیون تومان بود و بیشترین عایدی مالیاتی نیز مالیات آذربایجان به مقدار ۶۲۰ هزار تومان بود. در همان سال مجموع مخارج دولت در حدود دو میلیون و ششصد هزار تومان بود.»(آدمیت/266) یک مثال مهم دیگر در انتخاب مدیران شایسته برای ولایات است: «برای کار قشون آذربایجان جز میرزاموسی و میرزامصطفی، احدی صلاح نیست. میرزا ابوالقاسم بی‌استوخان و طماع است. آذربایجان، قائم‌مقام و امیرنظام دیده، اینگونه آدم‌ها مثل میرزا ابوالقاسم و میرزاصادق در آنجا نمود نمی‌کنند. آذربایجان جای سلطنت و جان سلطنت است، شوخی نیست»(دهباشی/421).

چاکر آستان ملائک پاسبان، فدوی خاص دولت ابد مدت، حاج علی خان پیشخدمت خاصه، فراشباشی دربار سپهر اقتدار مأمور است که به فین کاشان رفته، میرزا تقی خان فراهانی را راحت نماید. و در انجام این مأموریت بین الاقران مفتخر و به مراحم خسروانی مستظهر بوده باشد. فرمان ناصری/ 17 ربیع الاول  1268 (آدمیت/726)

 

منابع :

1.  آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، نشرنی، چاپ نهم، تهران: 1383ش.

2.  آجودانی، لطف‌الله، «امیرکبیر از پندار تا واقعیت، روزنامه شرق»، شماره 1924، پنجشنبه 19 دیماه 92، صفحه نخست.

3.  آدمیت، فریدون، امیرکبیر و ایران، نشر خوارزمی، چاپ دهم، تهران: 1389.

4.  امانت، عباس، ترجمه حسن کامشاد، کارنامه، تهران: 1384.

5.  دهباشی، علی، «امیرکبیر و ایران چگونه نوشته شد»، نشریه بخارا، فروردین و اردیبهشت 87، شماره 56، صص 405 تا 424.

6.  رضاقلی، علی، جامع‌شناسی نخبه‌کشی، نشرنی، تهران: 1377.

7.  زرگری‌نژاد، غلامحسین، «عباس میرزا؛ نخستین معمار «بنای نظام جدید» در ایران معاصر»، فصلنامه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، زمستان1386ش، شماره 184، صص79 الی112.

8.  سریع‌القلم، محمود، عقلانیت و توسعه‌یافتگی ایران، فرزان روز، چاپ پنجم: 1392.

9.  همایون کاتوزیان، محمدعلی، اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت‌ تا پایان سلسله پهلوی، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیزعزیزی، نشر مرکز، چاپ18، فروردین 91.

10. زیباکلام، صادق، «۱۵۰ سال بعد از امیرکبیر توسعه در ایران چه تصویری دارد؟»، روزنامه بهار، 20دیماه1391. (به نقل از سایت تاریخ ایرانی)

/2727

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 331954

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 5 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 45
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • آرش IR ۱۱:۴۰ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۱
    17 23
    بسیار هوشمندانه بود برخی حرفها را که نمی توان در این مملکت گفت خواندم سپاس
  • بی نام US ۱۲:۰۴ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۱
    8 9
    فارغ از موافقت یا مخالفت با نویسنده، از این نوشته های تحقیقی تاریخی بیشتر چاپ کنید. باعث اندیشیدن می شود. یک جمله اش جالب بود: "اما چون آمریت خود، ارتجاعی و در برابر توسعه است، حتی اگر پل بسیار بزند و ریل بسیار بگذارد، باز به عقب‌ماندگی می‌انجامد. آمریت، توسعه را به ضدتوسعه تبدیل می‌کند."
  • پوریا A1 ۱۲:۵۱ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۱
    26 21
    این تنها مورد بت سازی ما ایرانی ها نیست .از امامزاده ها بگیرید تا بالاتر
  • امین IR ۱۲:۵۶ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۱
    8 17
    کار اسطوره سازی از امیر کبیر به جایی رسیده است که حکایت از رویت او در عالم خواب می شود که جایگاهی متفاوت و رفیع داشت آن هم به علت اینکه به یاد تشنگی امام حسین در هنگام قتل ادب کرده و آب ننوشیده است و چنان صبغه مذهبی به ارادت مذهبی امیر کبیر داده می شود که بی اعتباری آن بر هیچ منصف آگاهی پوشیده نیست ولی چه سود که خطای بزرگان همیشه پوشیده است و همیشه یک عده به خاطر آمال و آرزوهای خود در این لاشه می دمند تا فربه تر نماید و چشم نادانان را بیشتر پر کند. در طول تاریخ ما همواره در برهه های از زمان سعی سده است از افرادی بت ساخته شود ولی عدم عمق و داشتن ریشه در جان انسانهای عصر خود و اعصار لاحقه کاشف از حقیقت است.
  • بی نام A1 ۱۳:۱۷ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۱
    2 2
    ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چی بگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
  • محرابی A1 ۱۴:۴۸ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۱
    برای نگارنده محترم متاسفم که امیر کبیر ورضاخان را مانند هم می داند حداقل امیر کبیر منصوب اجنبی نبود ولی رضاخان مستقیما ازسوی خارجیها تعیین شد درزمان صدارت امیر کبیر پادشاه قاجار همچنان قدرت داشت ودر بار قوی قاجار در امور دخیل بود ولی در زمان روی کار امدن رضاخان نه قاجاری بود ونه پادشاه قدرت مندی واحمدشاه پیشاپیش قافیه را باخته بود
    • بی نام US ۱۶:۱۳ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۱
      32 1
      "انگلیس برایش لابی کرد تا او را جایی بفرستند که تحت حفاظت قوای نظامی آنها باشد و روسیه برای حفاظت او قشون به منزلش فرستاد و خانه او را جزو ملک سفارت اعلام کرد " کمک به حفظ قدرت که بدتره، در ضمن این که رضا خان رو انگلیسی ها آوردن یک حرف عامیانه ست معلومه که بدون مطالعه منابع موثق داری حرفایی رو که مدرسه و تلوزیون یادت دادن بازگو میکنی.
    • حامد رها IR ۱۶:۳۰ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۱
      13 4
      واقعا متاسفم ، کاش کسانی که اظهار فض می کنند اندکی تفکر و تامل داشته باشند . همانطور که از تقسیم بندی خبر مشخص است سیاست احزاب و شخصیت‌ها - گویا صرفا اهداف سیاسی توجیه این متن بی خردانه بود ، در غرب که بدلیل قحط الرجال بودنشان به شخصیت های کارتونی و افسانه ای می بالند ما نخبه های خود را مورد نقد های بی انصافانه می گذاریم بودون توجه به خدماتی که هنوز داریم از آن بهره می بریم متاسفم برای خبر آنلاین و دیگر سایت مرجع من برای پیگیری اخبار نیست
    • ایرانی IR ۰۹:۱۳ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۲
      8 4
      روسیه و انگلستان به شدت به قتل امیرکبیر اعتراض کردند. وزیر خارجه انگلستان نامه شدیداللحنی نوشت و حتی برای اطمینان از انعکاس درست آن، ترجمه‌اش را در لندن انجام داد. در این نامه آمده است: دولت انگلیس تفاصیل این امر شنیع و وحشی منشانه را شنید... هرگاه پس از این قتل بی ترحمانه مرحوم امیر، گناهان دیگر از این قبیل صدور یابد بر دولت انگلیس لازم خواهد بود که به دقت بپرسند آیا شایسته فخر تاج انگلیس و لابق حقوق مملکت آدمی منش انگلستان است که وزیرمختار آن مقیم مملکتی باشد که در آنجا مشاهده کند ارتکاب اموری را که آن قدر مصادم انسانیت باشد.
  • بی نام IR ۱۵:۰۶ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۱
    35 5
    امیرکبیر تنها بود چون معمولا افرادی که از زمانشان جلوتر هستند تنها هستند هر چند برخی نکات این متن مثل اشاره صحیح به تفاوت نوسازی با توسعه قابل تقدیر است ولی عین بی انصافیست زحمات گذشتگان را اینگونه نادیده بگیریم
  • بی نام A1 ۱۵:۱۷ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۱
    35 1
    باعث حیرت و تاسفه که شما ملی گرایی امیر کبیر رو افراطی میدونید و شوونیسم برچسب میزنید! جمع کردن یک کشور ملوک الطوایفی شده و بی قانون شوونیسم است؟ پس الان عراق و افغانستان با حکومت مرکزی ضعیف خوب هستن و رو به توسعه؟ این ها تقریبا مشابه مزخرفات تجزیه طلب های چپی هست.
  • بی نام IR ۱۵:۳۵ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۱
    4 10
    ممنون از نویسنده، بسیار آموزنده بود. در گذشته همیشه آرزو می کردم که ای کاش ناصر الدین شاه زودتر می مرد یا رضا شاه اعلام جمهوری می کرد و از آن تاج طلا صرفنظر می کرد که در آن صورت چه فرصتها که برای تحول ایران بدست نمی آمد. اما حالا می بینم که مشکلات عمیق تر از این آرزوهاست و مردم ایران پیچیده تر از این حرفها. تاریخ قهرمان پرور نوشته شده برای این مملکت بایستی روزی با واقعیات روبرو شود و از قضاوت سیاه و سفید در مورد افراد دست کشیده و به تحلیل آنها از زوایای مختلف بنشیند شاید فرجی برای آینده شود.
  • علیرضا US ۱۶:۰۲ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۱
    19 1
    تمامی تلاش نویسنده این بود که با نعل وارونه زدن و تحریف حقایق تاریخی، مقاله ای (ظاهرا سفارشی) در رد عنوان کتاب آیت الله هاشمی یعنی «امیرکبیر، قهرمان مبارزه با استعمار» نوشته باشد. برای سستی استدلال نویسنده همین یک نمونه بس که ایشان حیرت و انزجار سفرای خارجی از شهادت ناجوانمردانه امیر را نشانه ای از «به تب و تاب افتادن» انگلیس و روس (و شاید وابستگی او به این دول) دانسته. باید از نویسنده پرسید پریشانی و مویه های شخص ناصرالدینشاه پس از قتل امیر که تا پاین عمر همراه او بود را هم می توان به وابستگی امیر به ناصرالدینشاه دانست؟ در پایان متاسفم که گمنامانی برای کسب اسم و رسم، همراه با میرزاآقاخان نوری ابرمردان تاریخ ایران را نشان گرفته اند!
  • ؟؟؟؟ IR ۱۶:۰۵ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۱
    31 2
    آقایون نویسنده رو ولش کنید اینا همونایین که کوروش کبیر رو از تاریخ ما میخوان جذف کنن... درصورتی که مبدا تاریخ ایران کوروشه...
  • بی نام A1 ۱۶:۰۵ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۱
    18 2
    درود بر همه میهن دوستان ایرانی و امیرکبیر. و متاسفم برای این تفکرات خطرناک و مرتجع که به حس میهن دوستی و ملی گرایی مردم توهین میکند و ایرانی ستیزی و پارسی ستیزی رو ترویج میکند.
  • po A1 ۱۶:۵۵ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۱
    16 1
    سلام خیلی ناراحتم از این متن. قصد داشتم نظراتم را بنویسم . اما وقتی دیدم از دیدگاه نگارنده امیر کبیر و ابراهیم خان کلانتر از یک قماش هستند!ترجیح دادم سکوت کنم . کره ای ها برای خود اسطوره سازی می کنند و به نام جومونگ به خورد ما می دهند و ما اسطوره سوزی می کنیم. ریشه ی مشکل برخی ها با امیر کبیر را باید در اعدام محمد علی باب جستجو کرد
  • بی نام A1 ۱۶:۵۹ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۱
    23 0
    کل حرف نویسنده این بود که چون امیر کبیر با روحانیت نبود خوب نبود۰ حالا داریم میبینیک که خوب بود و که بد۰ شما توهمات خود را به مردم القا نکنید
    • جلال IR ۰۸:۴۲ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۳
      0 2
      دوست عزیز بی نام معلوم که بادقت مقاله را نخواندی واشتباه قضاوت میکنی . در هیچ جای متن اصلا تخریب شخص نیست وبا توجه به منابعی که درتدوین مطلب مورد استناد قرار گرفته واقعیتهای تاریخی را بیان نموده.
  • احمد A1 ۱۷:۰۴ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۱
    4 2
    فریدون آدمیت نیز به نقل از یک اندیشمند معاصر انگلیسی بنام واتسون درباره امیرکبیر چنین می‌نویسد: «ماهیت حکومت امیرکبیر نمونه‌ای از استبداد منور است» . جالبه كه نويسنده محترم نمي دونسته كه توطئه بركناري و قتل امير كبير زير سر همين انديشمندان عزيز انگليسي بوده !
  • بی نام US ۱۷:۰۶ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۱
    8 4
    این لینک اصلا بازدید زیادی نداشته نمیدونم چطوری اومده در لیست پرببینده ترین! احتمالا با دست جادویی مدیران! آقای کهنمویی ظاهرا رانت و پارتی کلفتی در این سایت دارن که مقاله سطحی و ضعیفی مثل این رو سرتیتر بخش سیاسی کردن.
  • بی نام US ۱۷:۰۸ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۱
    26 0
    اثرات نوعی قوم گرایی و تفکرات ضد ملی در این مقاله مشهود است.
  • امین A1 ۱۷:۲۴ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۱
    7 3
    شما مقاله ننویسی سنگینتری برادر خب؟! حرفای صد من یه غاز میزنی
  • رامين A1 ۱۷:۳۳ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۱
    9 2
    الان مثلاً خوشحالي ذهنيت ما رو خراب كردي!؟ هرچند امير هميشه كبير مي مونه...
  • منصف A1 ۱۸:۵۶ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۱
    2 1
    به نظر من بررسی رفتار امیرکبیر و همینطور تطبیق رضا خان و امیرکبیر بدون درنظر گرفتن شرایط زمانی و اوضاع مملکت چندان منصفانه و علمی نیست حکومت ناصرالدین شاه و اوضاع به سامان دوران او کجا و شرایط حکومت رضاخان کجا همینطور نقش دولتهای بیگانه و قدرتشون در کل نقد چندان منصفانه و مفیدی نبود.
  • منصور نوين RO ۱۹:۲۱ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۱
    13 2
    اين روحاني هايي كه اميركبير باشون نمساخت اينطور كه برخي ميگن بيشتر آخوند درباري بودن تا روحاني واقعي وگرنه روحانيوني كه امير باشون خوب بود هم وجود داشتند روي مهر مخصوص امير عبارت: "لا اله الا الله الملك القدوس العزيز الرحيم" نقش بسته بود...
  • باران A1 ۱۹:۳۸ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۱
    8 3
    خىلى متاسفم براى نگارنده,اميرکبير بزرگ زماني فعاليت مى کرد که شعورسياسىى مردم ان زمان و حاکمان در پايين ترين وضعيت قرار داشت و مثل هم اکنون حاکميت مردمى و اسلامى پشتوانه او نبود,کسانى که به اقاى محرابى در قسمت بالا منفى دادن بفهمند که اولين استارت توسعه ايران را اميرکبير زد و سپس خفه اش کردند.
  • حسن IR ۲۰:۳۹ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۱
    3 5
    باتشکرازشجاعت وصداقت نوبسنده محترم ازاینکه رشادت ودلیری وازجان گذشتگی وباهوشی ولیعهدعباس میرزا (دلبرمردبی نام ونشان)حقایقی هرچندکم گفتین متشکرم
  • بی نام A1 ۲۱:۵۲ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۱
    3 1
    تاریخ دان بزرگ اقای محرابی اقا یک امضا به ما بده .تو موزه بگذاریم امضا ی شما را تا انهایی که مثبت دادند باید نزد شما حرفهاتون خنده دار بود ..........خیلی خندیدم
  • بی نام A1 ۲۲:۳۵ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۱
    3 3
    نباید سیاه سفید دید. امیرکبیر کنار کارهای مثبتی که کرده ، کارهای سوال برانگیزی هم دارد. کشیده زدن در گوش فرستاده روسیه کاری زشت است و در روابط دیپلماتیک بی اعتباری می آورد؛ هر چند ممکن است به مذاق عوام خوش بیاید ولی مضر به مصالح کشور است. باز کردن پای انگلیسی ها در جنوب به طور گسترده هم از دیگر کارهای مورد سوال در دوره صدارت ایشان است. در مورد بعضی کارهای ایشان اغراق شده است مثل نامه معروف " اداره امور مملکت با توصیه عمه و خاله نمی شود" که غیر واقعی است. (رجوع شود به وبسایت: گمانه - دات - کام اسلش علامت سوال پی مساوی 287)
  • بی نام IR ۲۲:۴۰ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۱
    4 15
    امیر کبیر یک فرد معتقد و مذهبی و دین دار و مردم دوست بود. کدام اینها در رضاخان قلدر وجود داشت.
  • ايمان خالقي نژاد IR ۰۳:۵۹ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۲
    10 0
    واقعا براي شخص كه اطلاعاتي علمي و تاريخي ندارد و دارد تاريخ را بع طرفي كه دوست دارد مي برد متاسفم .امير كبير شخصيت ممتاز و وطن دوست بوده و عباس ميرزا خادم بوده ولي به اندازه امير نبوده . خداوند اين دو مرد بزرگ را رحمت و براي ما بينش وصداقت .
  • بی نام A1 ۰۴:۳۸ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۲
    2 8
    از نگارنده محترم متشکرم که به بیان یکی از دردهای عمیق و ریشه ای جامعه ما پرداخته است. این مشکل قهرمان پروریهای بی حد و حصر آنچنان گاهی افراطی است که به قدیس پروری میرسد. این امر مانعی بزرگ در نقد صحیح و جبران اشتباهات است. افرادی هم هستند به استناد همین مقدس انگاریهای افراطی و یا بلعکس ابلیس انگاریها کلاه خود را از این نمد می دوزند و خلاصه در امامزاده های خودساخته اشان خدایی می کنند. اما به نظر من به جز پیامبران و ائمه علیهما السلام کسی معصوم و مصون از انتقاد و بازنگری خطاها نیست.
  • دانشجو A1 ۰۵:۳۶ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۲
    2 5
    نوشتار منصفانه اي نبود. هركسي ايرادات و اشكالاتي دارد مسلما اميركبير هم مصون از خطا نيست وليكن خط فكري اميركبير و رضاخان كاملا متفاوت است. رضا خان را خارجيها آوردند و خارجيها بردند. اميركبير را استبداد نتوانست تحمل كند و آن شد كه مي دانيد. خدمات اميركبير در آن اوضاع نابسان و محدود و محصور كشور ستودني است.
  • رضا A1 ۰۵:۴۸ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۲
    7 0
    تا كي ما قرار است در اين ديدگاه صفر و يكي باقي بمانيم ، واقعيت آن است كه در ظرف زماني كه امير كبير مي زيست جزو بهترين افراد بود و كاري بزرگ در حد خود انجام داد(مانند تاسيس روزنامه يا مدرسه دارلفنون يا ...) و اين اصلا درست نيست كه بگوييم كه بايد چگونه مي بود به هرحال مسلم است كه او اشتباهاتي داشته است ولي آنچه مهم است جهت گيري و نيت او بوده است و مردم هر سرزميني نياز به چنين اسطوره هايي دارند هرچند در موردشان اقراق شده باشد(همانطور كه در مورد پهلوان تختي هم ممكن است اقراق شده باشد )، با زير سوال بردن آنها چيزي آيد ما جز از دست دادن هويت ملي نمي شود آنانكه مي خواهند كاري بكنند بدون زير سوال بردن كار گذشتكان بايد كار درست را انجام دهند
  • بی نام IR ۰۶:۲۵ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۲
    4 2
    من رشته تخصصي خودم تاريخ نيست ولي با نگاهي به اين نوشته اثري از كار تحقيقاتي و ارائه شواهد نديدم(چند نقل قول از اين و آن ارائه فاكت نمي باشد) بيشتر انشا گونه‌اي است كه تصور نويسنده را از امير كبير بيان ميكند. و واقعا براي چه كسي مهم است كه آقاي اصغر زارع كهنموئي در مورد امير كبير چه فكر مي كند؟
  • بی نام A1 ۰۹:۰۷ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۲
    2 0
    یک مساله مهمی ایشون مطرح کردند و اونم اولویت دادن به گسترش روابط با کشورهای دموکراتیک منطقه علی الخصوص ترکیه هست که دکتر ظریف هم بسیار بر این مساله تاکید داشته اند.کشور ما به دلیل داشتن قومیت های متنوع امکان ارتباط سازنده بسیاری با همسایگانش که قریب به اتفاق مسلمان نیز هستندرا دارد علاوه بر این وجود زبان و فرهنگ مشترک بین ترک های ایران با جمهوری آذربایجان و ترکیه و یا کردستان ایران با کردهای عراق و...می تواند سبب ایجاد اتحاد کشورهای همسایه و تشکیل چیزی به مثابه اتحادیه اروپا(البته دوستان خرده نگیرند که در قدم اول اروپا شدن قطعا ممکن نیست ولی نیاز به همت وزمان دارد)قدرت کشورهای اسلامی منطقه روز به روز فزونی یابد.قدم اول ایجاد فرهنگستان زبان ترکی وکردی و...است.
  • رحیم A1 ۲۲:۰۶ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۲
    3 0
    این مقاله فارغ از اشکالاتی که دا رد بیان یک عقیده نو دربستر تحلیل تاریخ است وکمی شجاعانه.البته نویسنده درمقام مقایسه امیرکبیر راه را به خطا رفته ووجه اختلاف وی رابا رضا خان کامیابی وناکامی این دو دانسته درصورتی که باید دانست که موفقیت یک شخص درصدارتش بستگی به موقعیتش درقدرت داردواینکه یک شبه مثل رضاخان بیایی ویامثل امیرکبیر ازمیان کوخ نشینان راه به صدارت برد ه باشی
  • حمید IR ۰۸:۱۸ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۳
    2 6
    چه بسیار مشخص است کسانیکه با این مقاله بافته ها شان و قهرمان سازی و اسطوره انگاری آنها نقش بر آب شده و ار نردبان ارتقا و تکیه گاه تفوق خویش به زیر آمده اند و اریکه و عرش قدرت آنها لطمه دیده چقدر ناراحتند.
  • داود IR ۰۹:۵۶ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۴
    17 1
    نویسنده توانا آقای زارع: یادداشت بسیار خوبی بود. به نکته کلیدی اشاره کردید: اینکه مفاهیم جای خود را به شخصیت ها می دهند و این از اشکالات عمده تارخ نویسی ماست. باز هم بنویسید
  • لبو. فروش A1 ۲۲:۲۳ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۵
    3 0
    هر ایرانی بعد از شنیدن کلمه ی انگلیس ناخودآگاه به یاد جنایت و خیانت میفته و حس انتقامجوییش تحریک میشه. در این حال به یاد مردی میفته که کابوس انگلیس بود. جالبه، همزمان با بازشدن دوباره ی پای انگلیسیا (جک استراو و همپالگی هاش) به وطن، یه عده قلم بدست مأمور تخریب چهره ی مرد بزرگ تاریخ وطن شدن! فرق امیرکبیر با عباس میرزا این بود که دانشجو به خارج نفرستاد بلکه تو ایران دانشگاه ساخت. عباس میرزا هم با اینکه نایب السلطنه بود توخط مقدم جبهه با اجنبی میجنگید و هیچ سنخیتی هم با ادبیات "ابوموسی قابل مذاکره است" نداره. رفیق، امیرکبیر تو فرهنگ ما یه "ضرب المثل" شده، رئیس جمهورا باهاش پز میدن، خودتو خسته نکن زحمت ما هم مدار.
  • معلم A1 ۱۸:۴۴ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۷
    3 8
    آقای نویسنده برای پول هم می نویسی برای پول دروغ ننویس!
  • بی نام IR ۰۸:۴۱ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۲
    8 1
    ما کلا مردم نخبه کشی هستیم همون بلا سر هاشمی در اومد اونموقع که هاشمی می خواست کیش رو مرکز ترانزیت وتجارت کنه بهش انگ غربی بودن ولیبرال بودن زده میشد نتیجش چی شد حالا دبی رو با کیش مقایسه کن
  • بی نام A1 ۱۳:۱۲ - ۱۳۹۲/۱۲/۰۷
    6 1
    به نظرمن سرکوب اسطوره هاکاردرستی نیست حتی اگرخطاهایی هم داشته باشند باتوجه به اینکه امیرکبیر نیز معصوم نبود
  • فراهاني A1 ۰۷:۲۸ - ۱۳۹۳/۰۲/۰۱
    4 0
    حالا نوبت تخريب چهره هاي تاريخي و ملي رسيده كه هر بي سوادي اظهار نظر مي كند . با تخريب شخصيت اميركبير نمي توان به بخور بخور ها و ندانم كاريهاي خيلي ها سرپوش گذاشت .
  • یک نفر IR ۰۵:۲۹ - ۱۳۹۳/۰۴/۱۰
    1 0
    کاش روزی بتوانیم این را ببینیم که برنامه از موافقان و مخالفان دور هم جمع آمدند و امیرکبیر را نقد می کنند چون این مطالب جزئی از تاریخ کشورمان هستند . چه بخواهیم و چه نخواهیم امیرکبیر نامی قابل احترام در این تاریخ است . مردم ما با تمام وجود به دانستن درست و سالم این تاریخ احتیاج دارند و از نبود اینگونه برنامه های درست که بتواند دو طرف مذاکره را بر سر یک میز بیاورد رنج می کشد و اینها در حالی است که صدا و سیمای ما مشغول برنامه های چیپ خودش است . پس حال باید آرزو کرد که کاش روزی بتوانیم .....