نصرت الله تاجیک

اشغال لانه جاسوسی آمریکا در ایران در آبانماه سال 1358 که لقب انقلاب دوم از رهبر فقید انقلاب گرفت اثرات شگرفی در سیاست داخلی و جهانی بر جای گذاشت که متاسفانه به اندازه اهمیتش به آن توجه نشده است و ابعاد گوناگون آن شکافته نشده است. در ایران به آن توجه مناسب نشده و بجز اندکی گزارش توصیفی و چند کتابی که منتشر شده متاسفانه مورد بحث و بررسی محافل دانشگاهی و نخبگان آنگونه که بایسته است قرار نگرفته. در طرف مقابل یعنی محافل آمریکائی اگر چه بیشتر به آن پرداخته شده است ولی متاسفانه این تحقیقات و انتشارات نیز علمی نبوده و با جهتگیریهای خاص سیاسی و بصورت احساسی با آن برخورد شده است که بیشتر به تعمیق کینه بین مسئولان دو کشور میپردازد تا تجربه اندوزی و تصحیح دیدگاههای خود نسبت به یکدیگر.[1]

لذا پیام اصلی این حرکت دانشجویان که صرفا" قرار بود به مدتی محدود و فقط به منظور جلب افکار جهانی و مردم آمریکا به عملکرد سیاست خارجی آمریکا در منطقه و جهان سوم و ترسیم نقشه راه برای سایر ملتها بود به عناد ورزی آمریکا نسبت به ایران و کشاکش بین دو کشور تبدیل شد که متاسفانه تا امروز نیز ادامه دارد. در حالیکه با موشکافی علمی و مخصوصا" در محافل دانشگاهی و به دور از غرض ورزیهای سیاسی راحتتر میشد اهداف واقعی این حرکت و دلایلی که باعث بوجود آمدن چنین وضعیتی شد را کشف و از طریق آن روابط سیاسی و خواسته های طرفین را شفاف تر بیان نمود بدون آنکه به ورطه نفی نیت و اثرات بازیگری بین المللی ایران از سوی آمریکا بیفتیم. خمیر مایه حرکت اشغال لانه جاسوسی محاکمه و نشان دادن نقاط ضعف و نادرست سیاست خارجی آمریکا و نحوه عمل اینکشور در صحنه جهانی و توزیع قدرت بود ولی متاسفانه آمریکا عملا" حاضر نشده است که با این هدف یعنی درخواست نقش بازیگری ایران در صحنه منطقه و جهان از دیدگاه سیاسی و نیز سوار شدن موقعیت ژئوپلیتیک ایران بر صحنه بین المللی از دیدگاه ژئو استرتژیک برخوردی سازنده داشته باشد و حاصل آنکه روز به روز بر مشکلات بین دو کشور و درنتیجه تنشهای منطقه ائی و جهانی افزوده شده است.
سیر روابط بین المللی تا پیروزی انقلاب اسلامی
سیر سیستم نظام بین الملل را از سال 1815 به مدت یکصد سال تا جنگ جهانی اول در سال 1914 را مدل چند قطبی یا توازن قوای سنتی می نامند که تا حدی همین مدل تا پایان جنگ دوم جهانی در سال 1945 ادامه می یابد. ولی از سال 1947 به سمت نظام دو قطبی منعطف[2] یا جنگ سرد حرکت و تا سال 1971 ادامه پیدا میکند. در این مدل هر یک از دو ابرقدرت به عنوان متحد، حامی و حتی کنترل کننده دولتهای ملی ضعیف تر گروه بندی خود عمل میکنند. البته تعدادی دولتهای ملی پیرامونی نیز وجود داشتند که به هیچ گروهی تعلق نداشتند که از اواسط دهه پنجاه میلادی نسبت به تشکیل جنبش عدم تعهد همت گماردند[3].
دوره جنگ سرد بعد از جنگ جهانی دوم تا پیروزی انقلاب اسلامی سه دوره مشخص را پشت سر گذاشته است. دوره ابتدائی جنگ سرد از سال 1945 تا 1969 به عنوان جنگ سرد فعال محسوب میشود دو ابرقدرت بر سر نفوذ در حوزه یکدیگر، یارگیری ، مسائلی چون اروپای شرقی و سلاحهای هسته ای در رقابت بودند. دوره دوم که از سال 1970 شروع و تا سال 1979 ادامه یافت و دورة تنش زادیی نامیده می شود دوره ایست که امریکا و شوروی بعلت پیشرفت سرسام آور سلاحهای هسته ای و ترس از نابودی دو جانبه در یک جنگ اتمی تصمیم به همکاری و کنترل سلاحهای هسته ای گرفتند تا از وقوع آن جلوگیری نمایند ، خلع سلاح مورد توجه قرار گرفت و قراردادهای سالت 1 و 2 جهت کنترل تسلیحات هسته ای بین آنها امضاء شد. دوره سوم که همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی است مسائل کلان بین دو ابرقدرت آمریکا و شوروی تا حدی فروکش کرده و به یک تعادل نسبی رسیده بودند. اگر چه در زمینه مسائل خرد منطقه ائی شوروی وارد حوزه نفوذ آمریکا در افغانستان شده بود ولی تنش عمده ائی بین آنان وجود نداشت ولی آنها در برابر پیام آزاد سازی جنبش حرکتهای آزادیخواهانه مردم نقاط گوناگون جهان از سوی انقلاب اسلامی نیز به وحدت نظر رسیده بودند که جهت پیکان روند جنگ سرد را به سمت انقلاب اسلامی برگردانند زیرا هم شعار پیروزی انقلاب نه شرقی و نه غربی بود و هم گسترش این شعار در مناطق گوناگون از جمله خاورمیانه و شمال افریقا منافع حیاتی هر دو ابرقدرت را تهدید میکرد.
بعبارت دیگر پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز دهه 1980 که نظام بین المللی نیز با تحولی بنیادی از لحاظ ساختار، تنوع و توزیع عناصر قدرت بین المللی گردیده است، دوران جدید جنگ سرد که من آنرا تغییر جهت جنگ سرد از دو ابر قدرت به سمت پیام اصلی انقلاب بود میدانم آغاز گردید که دارای دو ویژه گی بود که با اتفاقاتی که در سال 2011 در منطقه خاورمیانه و شمال افریقا اتفاق افتاده است و به آن خیزش اسلامی میگویم هر دو این ویژگیها در طول این مدت سی و سه ساله همچنان تداوم دارند.
اول فروپاشی سریع نظام سلطنتی در ایران و پیروزی انقلاب اسلامی با پیامی ایدئولوژیک و آزادیخواهانه از اندونزی تا مراکش روند استقلال طلبی و خروج از حیطة نفوذ قدرتهای بزرگ را به منطقه حساس و استراتژیک خاورمیانه و خلیج فارس تسریع نمود. این امر باعث بر هم زدن ثبات و توازن منطقه و معادلات بین المللی مورد توافق دو ابرقدرت و منشا تغییرات و تحولات بسیاری برای آزادی مردم کشورهای منطقه از زیر سلطه و یوغ دو ابرقدرت می توانست باشد. دوم ظهور بازیگر مستقلی چون جمهوری اسلامی ایران در منطقه نفت خیز خلیج فارس باعث شد آمریکا نه تنها بی تفاوت از این وضعیت بگذرد و به انتخاب مردم ایران عملا" احترام گذاشته و به جبران اشتباههای گذشته خود بپردازد بلکه در صدد برخورد با نظام نو پای اسلامی بر آمد.
اصل اساسی حاکم بر روابط بین الملل
اما اصل اساسی نظام روابط بین الملل در سیستم دوقطبی بر پایه رقابت کنترل شده ائی میان نخبگان دولتی که یکدیگر را به رسمیت می شناسند، بود. این اصل اجازه ورود نیروهای انقلابی که هویت خود را با آرمانهای برتر ارتباط و پیوند میدهند به صحنه رقابت روابط بین الملل و شرکت در تقسیم و توزیع ساختار جدیدی برای ساختار قدرت بین المللی را نمیدهد[4]. از طرف دیگر دهه هفتاد که مصادف با دهه پنجاه شمسی است روابط بین المللی به سرکردگی آمریکا و شوروی دستخوش دو تحول اساسی بود. اول اوج رقابت دو ابرقدرت همراه با شکلگیری نهضت های آزادیبخش و تشکیل بلوک غیر متعهد شامل همان کشورهای پیرامونی و تعدادی از کشورهائی که با دستیابی به استقلال خود به بلوک غیر متهد و یا بلوک شرق پیوسته بودند، میشد. این روند سیاست تنش زدایی دو ابرقدرت در اوائل دهه 1970 را به بن بست کشاند. در این زمان وضعیت جنگ سرد فعال که دوران یارگیری و بلوک بندی با تعرض محدود به حوزه های نفوذ یکدیگر بود و با تفوق نسبی بلوک شرق همراه بود به جنگ سرد منفعل اما آماده انفجار تبدیل شد و شروع مذاکرات سالت حاصل این دوره است که به نوعی رسیدن دو ابرقدرت به نوعی تفاهم برای رویاروئی در مقابل پدیدهائی که منافع آنها را میتواند به خطر بیندازد را تداعی میکند.
دوم در این شرایط بین المللی پیروزی انقلاب اسلامی در ایران در بهمن 1357 (فوریه 1979) ، فروپاشی ستون اصلی سیاست دو ستونی آمریکا در منطقه خلیج فارس و خاورمیانه و نیز پیمان سنتو که حلقه مرکزی کمربند امنیتی غرب بدور شوروی بود شرایط بین المللی را در وضعیت ویژه ائی قرار داد. متعاقب پیروزی انقلاب اسلامی و اشغال افغانستان در ضعیفترین وضعیت آمریکا در منطقه برای دستیابی به خلیج فارس توسط قوای ارتش سرخ در آذر 1358 ( دسامبر 1979) خاورمیانه بویژه منطقه استراتژیک خلیج فارس را که میتوان آنرا بدلیل وجود ذخایر اصلی انرژی جهان مرکز ثقل تعادل روابط بین المللی نامید به کانون اصلی رقابت و کشمکش بین المللی مبدل ساخت.
موقعیت آمریکا
از سطور بالا بخوبی میتوان دریافت که روند استقلال خواهی و مبارزه با سیاستهای آمریکا در جهان سوم به سمت تقویت بلوک شرق و غیر متعهد حرکت کرده بود که ضربه نهائی توسط انقلاب اسلامی بر پیکره سیاست خارجی آمریکا در منطقه وارد آمد. شعار انقلاب اسلامی بر گستره وسیعی میتوانست حمل و منتقل شود که در مراحل اولیه نیز با سرعت غیر قابل باوری در حرکت بود و از طرف دیگر نیز از معدود انقلابهائی بود که به ابرقدرت مقابل آمریکا یعنی شوروی نیز متصل نبود تا آمریکا بتواند در چهار چوب همان اصل اساسی روابط بین الملل به مهار آن بپردازد. اگر چه آمریکا به همان اندازه که ایران به دامن شوروی نیفتاده بود خوشحال و راضی بود ولی به دلیلی نا مشخص و نا مفهوم و صرفا" بر اساس خوی استثمار گرایانه و حاکمیت جهانی با انقلاب ایران به مبارزه برخاسته است ولی فاقد منطق درستی است. لذا همانگونه که در بالا اشاره شد آمریکا در ضعیفترین موقعیت سیاست خارجی خود قرار داشت که عامل تعیین کننده ائی در محاسبات روسها برای اشغال افغانستان بود.
با نگاهی به سالهای پایانی دهه هفتاد میلادی میتوان دریافت که با اشباع زراد خانه های تسلیحات متعارف و هسته ائی در دو بلوک و همزمان با شروع دوران جنگ سرد منفعل و مذاکرات تنش زدائی کمپانیهای غربی تحقیقات و تولیدات تسلیحاتی خود را به سمت تولیدات اقتصادی سوق دادند که این خود باعث اهمیت یافتن قدرت اقتصادی و فن آوری در کنار قدرت نظامی شده بود. لذا جهان شاهد ظهور مراکز جدید قدرت همچون چین، ژاپن و اروپای غربی بود که تفوق انحصاری امریکا و شوروی را بر امور بین المللی خدشه دار نمودند. به این ترتیب نظام دو قطبی در ابتدای دهه 1980 با مراکز سیاسی و اقتصادی جدیدی مواجه بود که بهیچوجه قادر به نادیده گرفتن نقش آنها در کنش های بین المللی نبود. این امر با با کاهش وابستگی امریکا و شوروی به هم پیمانان اروپایی و منطقه ای با تولید موشکهای قاره پیما آغاز شده بود. تا پایان دهه 1970 گسترش فعالیتهای گریز از مرکز داخل هر دو بلوک ادامه یافت و منجر به بروز شکاف بیشتری در بین کشورهای دو اردوگاه شرق و غرب با شوروی و آمریکا گردید که باعث شدت گرفتن این تعارضات و متزلزل ساختن تسلط دو ابرقدرت را بیش از پیش بر مناسبات بین المللی و فراهم نمودن زمینه برای افزایش آزادی عمل بازیگران عمدة دیگر در صحنه های بین المللی و منطقه ای فراهم شد.
دیدگاه مردم ایران نسبت به آمریکا و جایگاه خود در منطقه و جهان
با این مقدمه که نشاندهنده شرایط تولد انقلاب اسلامی است به بررسی اثرات اشغال لانه جاسوسی یا انقلاب دوم بر تحول در ماهیت و ساختار قدرت نظام دو قطبی که موضوع مورد بحث این نوشتار است می پردازم. دخالت آمریکا با همکاری انگلیس در سرنگونی دولت ملی مرحوم مصدق که میتوانست پروسه تداوم و تکمیل سیر تطور اجتماعی ایران را که از نهضت مشروطیت دارای یکی از قدیمی ترین جنبشهای ازادیخواهی مردمی با تمام مشخصات آن در خاورمیانه بود را به سر منزل مقصود برساند، به تاخیر انداخت. این دخالت با سرکوب نیروهای آزادیخواه و مسلمان بدون وابستگی به قدرت دیگر نظام دو قطبی و حاکمیت مجدد رژیم پهلوی باعث تداوم بیست و پنج سال دیگر شاه بر مقدرات مملکت و ایفاء نقش ژاندارمی در منطقه و هدر دادن امکانات مادی و معنوی مملکت گردید. این سابقه عملکرد بد آمریکا در حمایت مطلق از رژیم پهلوی و استفاده از سفارت اینکشور در ایجاد بلوای بیست و هشت مرداد سال 1332 و بازگرداندن شاه به حکومت هیچگاه از اذهان مردم ، نخبگان جامعه و مخصوصا" مبارزین پاک نشد.
به دنبال ورود شاه به آمریکا، عدم پاسخ آمریکا به در خواست ایران ، برآورد غلط از وضعیت نیروهای داخلی ایران و با توجه به حساسیت افکار عمومی نسبت به نقش مرموزانه آمریکا در به شکست کشاندن نهضتهای مردمی این سرنوشت مقدر برای دانشجویان مسلمان بود که در یک حرکت سریع و انقلابی انظار و افکار عمومی ایران و جهان را به سمت حرکتهای موذیگرانه آمریکا متوجه کنند تا اینکشور نتواند بار دیگر نهضت آزادیخواهی ضد استبدادی - استثماری مردم ایران را سرکوب و یا منحرف نماید. برای مبارزین ایران جای هیچگونه شکی وجود نداشت که سفارت آمریکا در ایران به عنوان ژاندرم منطقه و یکی از دو ستون اصلی سیاست خارجی و دفاعی آمریکا در منطقه نه تنها صرفا" به امور دیپلماتیک مشغول نیست بلکه شواهدی نیز در دخالتهای این سفارت در مسائل داخلی ایران و انقلاب دیده شده بود. این حرکت دفاعی میتوانست با منفعل ساختن آمریکا هم پیام اصلی آنها به مردم دنیا را در مورد عملکرد آمریکا در قبال مردم و انقلاب و نظام نوپایشان را برساند و هم به بیمه انقلاب بپردازد. لذا در اینجا لازم است چهار نکته دیگر هم به این احساس عمومی اضافه شود تا فضای عینی و ذهنی جامعه نسبت یه آمریکا به خوبی تصویر شود.
اول رتق وفتق امور داخلی یک ملت تازه انقلاب کرده، رویاروئی با مشکلات ناشی از جو و شرایط انقلابی و ساقط نمودن یک نظام و تاسیس نظام جایگزین و تفاوت طرز تلقی و تجزیه و تحلیل مسائل سیاست داخلی و خارجی و چگونگی برخورد با آنها و طراحی نحوه برخورد با مسائل از سوی دولت موقت که در حسن نیت آنها شکی نبود شرایطی را بوجود اورده بود که دانشجویان مسلمان را به این تحلیل رسانده بود که در اقدامی نمادین به محاکمه سیاست خارجی آمریکا و دخالت این کشوردر مقدرات داخلی کشورها و نیز صحنه بین الملل بپردازند. زیرا بازهم عدم توازن بین پتانسیل انقلابی و اشتها و طلب مردم با آنچه که دولت موقت و در راس آنها مرحوم مهندس بازرگان عقیده داشت تطابق نمیکرد. البته ایشان این تفاوت را بین سیستم فکری و عملیاتی خودش و رهبر فقید انقلاب میدانست در حالیکه موضوع فراتر از دو فرد بود. به اضافه آنکه معمولا" در بحث رهبری این یک تئوری اثبات شده است که رهبری و پیرو در یک تبادل دوطرفه اجتماعی قرار دارند[5]. به عبارت دیگر حرکت اشغال لانه جاسوسی که خود آمریکا مسبب بوجود آوردن زمینه های شکلگیری آن بوده ولی یک نیاز اجتماعی تلقی میگردید و با دید و عینک کنونی نمیتوان به تجزیه و تحلیل شرایط آن زمان و یا منتسب نمودن آن به علت و یا علل محدودی دست زد.
واقعیت جامعه ایران در این مقطع نیز اینچنین بود که دو مشی و دو دیدگاه برای حل مسائل ارائه میشد و صرف نظر از قضاوت ارزشی و صحت و سقم هر یک از دو راه حل نقش شخصیت کاریزماتیک رهبر فقید انقلاب بر سیر حوادث و نیز اقبال عمومی مردم به ایشان هرگز قابل کتمان نبود. لذا ملاقات مرحوم بازرگان با برژنسکی مشاور امنیت ملی کارتر رئیس جمهور آمریکا در الجزایر نیروهای انقلابی موجود در جامعه را نسبت به نقش آمریکا بیشتر حساس نمود. دانشجویان مسلمان در ابتدا نیز چیزی بیش از ابراز نگرانی خود از تحریکات آمریکا در طرح خودشان نداشتند. البته در پرتو این حرکت امیدوار بودند که اسناد متقنی که بتوانند فرضیه دخالت آمریکا در اوضاع و احوال پس از انقلاب و مشکلاتی که کشور در این مدت نزدیک به یکسال بعد از پیروزی انقلاب با آن مواجه بود و هر روز مشکل تازه ائی در نقطه ائی از مملکت بوجود می آمد را اثبات و تئوریزه کنند. زیرا دخالت آمریکا از سال 1332 تا 1357 حقیقی اثبات شده بود و نیاز به سند نبود .
البته این نه به معنای دخیل دانستن آمریکا در تمامی سیر تطور و حوادثی که بوجود آمده بود تلقی شد زیرا بعضی از این حوادث ناشی از بستر انقلابی و پتانسیلی بود که در اثر انقلاب در مردم بوجود آمده بود و طبعا" نیاز به مدیریت صحیح آنها بود و نه انگشت اتهام به سوی عامل خارجی دراز کردن. اما از طرف دیگر هم آمریکا اهداف و روشهای شفافی را در برخورد با ایران و مخصوصا" انقلابیون که نیروهای تاثیر گذار جامعه بودند دنبال نمیکردند. از طرف دیگر نیز از دست دادن ایران برای امریکا صرفا" به عنوان یک متحد و خریدار تسلیحات و حافظ منافع آمریکا در منطقه نبود. ایران کشوری بود که نه تنها با ستون دیگر آمریکا در منطقه یعنی عربستان سعودی و مصر به عنوان متحد و محور سیاست خاورمیانه ائی آمریکا متحد بود بلکه محل تامین نفت رژیم صهیونیستی که به دلیل جو موجود در کشورهای عربی دول اینکشور صدور نفت به آن رژیم را تحریم کرده بودند تلقی میشد.
تامین نفت آمریکا و متحدینش و برگرداندن وجه دریافتی از این محل به کمپانیهای غربی در ازای خرید تسلیحات و کالاهای ساخته شده بهترین الگوی برای تاسی سایرین به روش شاه بود. تداوم مسابقه تسلیحاتی و سرازیر کردن دلارهای نفتی به صنایع غربی بهشت سرمایه گذاران غربی بود و از دست دادن این شرایط خیلی برای آمریکا و غرب راحت نبوده، نیست و نخواهد بود. آمریکا که به مدت دو و نیم دهه توانسته بود با استفاده از قانون کاپیتولاسیون یا حق قضاوت کنسولی که از همان زمان تصویب مورد اعتراض رهبر فقید انقلاب قرار گرفته بود بر مقدرات ایران حاکم شود. بر اساس‌ این‌ قانون‌، کلیه‌‌ افراد ارتش‌ آمریکا و وابستگان‌ آنان‌ که‌ در ایران‌ اقامت‌داشتند، در برابر قوانین‌ ایران‌ از مصونیت‌ کامل‌ دیپلماتیک‌ برخوردار بوده‌ و در صورت‌ارتکاب‌ جرم‌، از شمول‌ قوانین‌ ایران‌ معاف‌ بودند و دادگاه‌های‌ ایران‌ حق‌ بازخواست‌ آنان ‌را نداشتند. از طرف دیگر خوی ابرقدرتی اش نیز اجازه نمیداد که چنین تحقیر شود و لذا در طول این مدت بجای رسیدگی به ریشه مشکلات صرفا" به حرکتهای زیگزاکی روشهای نرم و سخت اقدام نمود که بی نتیجه بوده است. پروسه دور تکراری که سی و چهار سال دائما" تکرار میشود بدون آنکه حداقل نخبگان آمریکائی لحظه ائی از قالب مسائل سیاسی خارج شوند و به کنه و ماهیت مسائل وارد و از تکرار این دور باطل جلوگیری کنند.
دوم آنکه اصولا" اهمیت استراتژیک و موقعیت ژئوپلیتیک هیچ نقطه ائی به خودی خود باعث ایجاد روند نقشیابی و یا نقش پذیری در صحنه معادلات جهانی نبوده و نخواهد بود و این نکته در مورد ایران هم صدق میکند. به همین علت است که متاسفانه در طول چند قرن منتهی به انقلاب اسلامی ایران نتوانسته نه تنها واجد چنین نقشی باشد بلکه حداقل بر مقدرات خویش حاکم باشد. الا آنکه در دوران شاه حداکثر توانست نقش یک دولت دست نشانده آمریکا و یک کشور حائل را با اهداف مالیخولیائی بازی کند. سوم، این امر نیز به نوبه خود هم نفرت از آمریکا را در میان مردم توسعه داد و نهادینه شد و هم از طرف دیگر این فقدان ایفای نقش واقعی و عدم تطابق موقعیت استراتژیک و ژئو پلیتیکی ایران با چنین نقشی باعث بوجود آمدن یک تحلیل استراتژیک از وزن انقلاب اسلامی در منطقه و جهان شد که میتوانست ساختار قدرت بین المللی را که شالوده آن از سالهای قبل میرفت که سست شود به نفع نیروهای تاثیر گذارنده جدید بهم بزند. لذا نیروهای سیاسی ایران و مخصوصا" قشر بالنده آنان دانشجویان همواره عنصر تاثیر گذاری در معادلات سیاسی داخلی ایران در غیاب احزاب رسمی و قوی در چند دهه اخیر بودند توانستند با تحلیل درست شرایط از یک تجربه تاریخی به خوبی استفاده کنند.
و اما نکته چهارم و آخر اینکه این تجربه در حقیقت تسری و سوار نمودن موقعیت ژئو پلیتکی ایران بر بستر روابط بین الملل و ارائه تصویر درستی از موقعیت استراتژیک ایران در صحنه قدرت و معادلات جهانی بود و این تنها راه حلی بود که میتوانستند به صورت واقعی به شعارهای اصلی انقلاب یعنی استقلال و آزادی وفادار مانده و به آن جامه عمل بپوشانند.
نتیجه گیری
در این مقاله دو گزاره مورد توجه قرار گرفت اول آنکه دانشجویان مسلمان انقلابی در صدد بودند با دور ساختن آمریکا از دخالت در مقدرات ایران انقلاب و نظام نوپای آن را بیمه کنند ولی به دلیل برخورد ناصحیح آمریکا این روند طولانی شد که عوامل دیگر نظیر نبود ارتباط مستقیم بین دو کشور و نیز مظنونیت به اهداف آمریکا و مشکلات داخلی که هر یک از دو کشور در آن مقطع با آن روبرو بودند اجازه حل سریع مسئله را نداد. ولی گزاره دوم استفاده از بستر شرایط ایجاد شده برای پاسخگوئی به نیاز واقعی مردم بود تا به جایگاهی که بتوانند هماهنگ با موقعیت ژئوپلیتیکی و استراتژیک خود نقش عمده ائی درمعادلات قدرت جهانی نقشی در خور شان و منزلت خود ایفا کنند، ارتقاء یابند. این امر در حقیقت اثرات منطقه و جهانی انقلاب اسلامی است که بعد از سه دهه این روزها اثر خود را بر صحنه خاورمیانه که شاهرگ حیاتی دنیا تلقی میشود گذاشته است.
در طول تاریخ روابط بین الملل هیچیک از دو هدف مذکور فی نفسه مذموم نبوده و اینگونه که دولت آمریکا با انها به مخالفت برخاسته نمونه و نظیر ندارد. یعنی ورود هر قدرت تازه نفسی به صحنه معادلات جهانی با اینهمه مخالفت روبرو نشده است. مردم ایران به دنبال استقلال و ازادی خود بوده و خواهان ایفای نقشی در خور شان تمدن و قدر و منزلت خویش هستند ولی متاسفانه آمریکا به دلیل خوی ابرقدرتی و احساس تحقیر شدید بجای توجه به ریشه شکل گیری تسخیر لانه جاسوسی امریکا از سوی دانشجویان، این حرکت بعنوان یک زورآزمایی در سیاست خارجی با چاشنی احساسات انسانی پنجاه و دو تنی که به مدت 444 روز برای دریافت پاسخ مناسب به درخواستهای رسمی و قانونی ایران منتظر ازادی خود بودند همراه شد. صدای انقلاب اسلامی و ایده ها و اهدافش در چگونگی رقم زدن نحوه توزیع منصفانه قدرت بین المللی برای همکاری موثر و نقش پذیری با مسئولیت از سوی همه ملتهای جهان و مخصوصا" نقش پذیری همه کشورهای منطقه حیاتی خاورمیانه و خلیج فارس و به کنار نهادن روند یکجانبه گرائی از سوی آمریکا میتواند نقطه شروع خوبی برای این مرحله گذار در شرایط خطرناک جهان باشد.
هم اکنون با سرعت تغییراتی که در جهان شاهد آن هستیم دیگر امکان ادامه کنترل جامعه بین المللی توسط قدرتهای بزرگ وجود ندارد. مدل توزیع قدرت بین المللی باید مطابقت شرایط جدید طراحی شود. هدف اشغال لانه جاسوسی نشان دادن این راه بود و بیان این پیام که انقلاب اسلامی حاوی ایجاد حرکتی است برای پایه گذاری مدلی برای بهم زدن بازی قدرتهای بین المللی و آزادی مردم از عواقب تداوم توزیع ناصحیح قدرت در صحنه بین المللی. اگر چه آمریکا با اهداف خاص خود این پیام را نادیده میگیرد ولی عدم سازماندهی این حرکت دانشجوئی و عدم نهادینه نمودن این حرکت پیام رسانی، عدم ورود به محافل تحقیقاتی و دانشگاهی، نبود تئوری پردازی برای زنده نگه داشتن اهداف واقعی این پیام که می توانست آن جو انقلابی و تهاجمی را تداوم بخشد از ضعفهای این حرکت دانشجوئی محسوب میشود. این حرکت دانشجوئی که باعث تغییر صحنه سیاست داخلی و توازن قوا در داخل کشور شد که خود مبحث جداگانه ائی است ولی میتوانست یکی از پروژه های دراز مدت سیاست خارجی باشد که متاسفانه دیده میشود در فقدان آن در بعضی مواقع باعث منفعل شدن سیاست خارجی و در لاک دفاعی رفتن آن در صحنه عملیاتی سیاست جهانی شده است.

 

[1] نسخه اولیه این مقاله سال پیش به مناسبت سیزده ابان در روزنامه جام جم آن لاین منتشر شده که این نسخه با اضافاتی مجددا" بازنشر میشود.

[2] The Loose Bipolar Model.

[3] بزرگی، وحید (1375). نظریه های روابط بین الملل. ترجمه و تدوین. تهران: موسسه جهاد دانشگاهی (ماجد).
[4] همان

[5] Social Exchange

 * این یادداشت در 13آبان 1391 در خبرآنلاین منتشر شد

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 383671

برچسب‌ها