۰ نفر
۳۰ دی ۱۳۹۳ - ۱۴:۳۱
چرا ایران باید از ظهور چین بترسد؟

هرچند تاکنون هراس ها از ظهور چین به ایالات متحده و همسایگان آن منحصر بوده، با این وجود استدلال های قدرتمندی وجود دارد که نشان می دهد چرا ایران نیز باید از ظهور چین بترسد؛ هرچند این هراس باید کمتر از هراسی باشد که همسایگان چین نسبت به آن دارند. برای ایرانیان پذیرفتن این موضوع دشوار است و بخشی از این دشواری به این استنباط مربوط می شود که از نگاه ایرانیان خطر غرب که در نیم هزاره گذشته همواره متوجه ایران بوده، استثنایی و برآمده از فرهنگ استراتژیک آن در گسترش طلبی و تحت سلطه گرفتن دیگران است. همانطور که در ادامه بحث خواهم کرد، این برداشت کاملا اشتباه است.

داستان بازخیزی چین در آسیا، هیجان انگیزترین بخش ژئوپولیتیک نظام نوین جهانی است. در دو دهه گذشته چین با میانگین رشد اقتصادی 8 درصد، بزرگترین جهش اقتصادی را در تاریخ به نمایش گذاشت. تولید ناخالص داخلی آن بین سال های 2001 تا 2011 به پنج و نیم برابر افزایش یافت؛ یعنی از 32/1 تریلیون دلار به 29/7 تریلیون دلار رسید و جهشی دو برابری و خیره کننده در مصرف انرژی طی همین مدت، این رشد اقتصادی را همراهی کرد. طبق برآوردهای آژانس بین المللی انرژی تا سال 2020 مصرف انرژی چین از آمریکا پیشی خواهد گرفت و تا سال 2030 چین رتبه اول را در مصرف نفت خواهد داشت. در آن سال چین تنها 20 درصد از نفت مورد نیاز خود را در داخل تولید خواهد کرد و برای تامین مایحتاج انرژی به منابع انرژی وارداتی وابسته خواهد بود. در همان سال، 90 درصد از انرژی وارداتی آن می باید از خلیج فارس تامین شود. چین مانند هرکشور دیگری در تاریخ می کوشد افزایش قدرت اقتصادی خود را با افزایش قدرت نظامی تناسب ببخشد؛ نه تنها به این دلیل که دیگران را وادار به پذیرش جایگاه تازه و شایسته اش در نظام جهانی کند بلکه به این دلیل که توانایی لازم را برای تضمین ادامه رشد اقتصادی از طریق کنترل گذرگاه های کالا و انرژی در اختیار داشته باشد. بودجه نظامی چین از 1990 سالانه با رشد 10 الی 20 درصد از 8 میلیارد دلار به 150 میلیارد دلار در سال 2012 ارتقا یافته است و اگر با همین سرعت رشد اقتصادی و نظامی چین ادامه داشته باشد تا سال 2030 به بین 700 میلیارد تا یک تریلیون دلار بالغ خواهد شد؛ یعنی بالاترین قدرت نظامی از ابتدای تاریخ حیات بشر بر روی زمین. 

هرچند تاکنون هراس ها از ظهور چین به ایالات متحده و همسایگان آن منحصر بوده، با این وجود استدلال های قدرتمندی وجود دارد که نشان می دهد چرا ایران نیز باید از ظهور چین بترسد؛ هرچند این هراس باید کمتر از هراسی باشد که همسایگان چین نسبت به آن دارند. برای ایرانیان پذیرفتن این موضوع دشوار است و بخشی از این دشواری به این استنباط مربوط می شود که از نگاه ایرانیان خطر غرب که در نیم هزاره گذشته همواره متوجه ایران بوده، استثنایی و برآمده از فرهنگ استراتژیک آن در گسترش طلبی و تحت سلطه گرفتن دیگران است. همانطور که در ادامه بحث خواهم کرد، این برداشت کاملا اشتباه است.
چین مانند هرکشور دیگری در تاریخ خواهد کوشید برای اطمینان از عالی ترین شکل امنیت به هژمونی منطقه ای دست یابد و برای این کار ناگزیر خواهد بود ایالات متحده را از آسیای شرقی بیرون براند و مطمئن باشد که هیچ قدرت دیگری حیات سیاسی و اقتصادی آن را چه در همسایگی و چه در مناطقی که چین بازارها و منابع مورد نیازش را جستجو می کند، به خطر نخواهد انداخت. از آنجایی که ایران نمی تواند به نیات آینده چین پی ببرد و یا ذهن رهبران آن را بخواند، ناگزیز خواهد بود، بدترین حالت ممکن را در نظر بگیرد. چرا باید چین صلح جو تر از سایر قدرت های بزرگ تاریخی باشد؟ چرا باید کمتر از آنها نگران بقای خود باشد و با ممانعت از ظهور قدرت های رقیب از موقعیت برتر خود در آب ها و خشکی های اوراسیا دفاع نکند؟ در جهانی که هیچ اقتداری بالاتر از کشورها، آزادی عمل آنها را محدود نمی کند، چین همانگونه رفتار خواهد کرد که سایر قدرت های بزرگ پیش از او عمل کرده اند: کسب هژمونی منطقه ای، حمایت از این منزلت جدید با کمک بالا بردن توان نظامی و سپس تلاش برای جلوگیری از ظهور قدرت های رقیب در سایر مناطق جهانی. مخالفان این برداشت استدلال خواهند کرد که چین پیش از این نیز تا 1800 همچنان یک قدرت بزرگ محسوب می شد اما سابقه ای از چین در رابطه با سلطه بر دیگران به جا نمانده است. این استدلال چند مشکل دارد؛ چین در سده های پانزدهم تا نوزدهم هرچند یکی از شکوفا ترین قدرت های اقتصادی جهان بود اما برخلاف امروز کمترین وابستگی به بازارهای خارجی و یا واردات مواد خام نداشت و در نتیجه رقابت خارجی برای کسب بازارها و مواد خام نیز در میان نبود. تنها هدف اقتصادی چین تامین نیازهای داخلی بود و این هدف را می توانست از طریق تکیه بر دارایی های ملی بدست بیاورد. دوم اینکه در 1433 به دستور امپراتور چین بزرگترین ناوگانی که تاریخ تا به آن روز به خود دیده بود، تعطیل شد و سفرهای دریایی بدون آنکه پایگاهی در ماورای بحار تدارک دیده باشد، یکسره ممنوع اعلام شد. یکصد سال بعد، ژاپن سواحل یانگ تسه را در نوردید و سه قرن پس از آن چین متحمل دو جنگ خفت بار از سوی بریتانیا شد و در نهایت با اشغال بخش هایی از چین توسط ژاپن در 1939 تا مرز فروپاشی کامل سرزمینی پیش رفت. چین با درس گرفتن از آن اشتباه تاریخی چرا باید آن را دوباره تکرار کند؟ سوم اینکه حتی اگر چین از گذشته تلخ خود نیاموخته باشد، چه کسی می تواند اطمینان دهد که در آینده چین همانگونه مسالمت آمیز رفتار خواهد کرد؟ سایر کشورها تحت فشار ساختاری آنارشی ناگزیرند «اصل بدترین حالت» را در اینجا نیز بکار بگیرند؛ زیرا اشتباه محاسباتی و سهل انگاری می تواند عواقب فاجعه باری به دنبال داشته باشد. باید توجه داشته باشم که در اینجا صحبت از چین به عنوان یک قدرت منطقه ای در حال ظهور نیست که همچنان با مشکلاتی نظیر نارسایی تکنولوژی نظامی در مقایسه با آمریکا، نابرابری های اقتصادی و همسایگان سرکش مواجه است؛ بلکه صحبت از چینی در آینده نزدیک است که توانسته ایالات متحده را با شاخص های تولید ناخالص ملی و درآمد سرانه پشت سر بگذارد؛ رتبه اول در میزان تخصیص بودجه نظامی را به خود اختصاص دهد و با کنار زدن ایالات متحده در آسیای شرقی، به هژمونی منطقه ای دست یابد. شاید از نگاه برخی حتی یک چنین چین جسوری نیز برای ایران مشکل ساز نبوده و به دنبال انگیزه های تهاجمی نباشد. بله؛ چین احتمالا خطر نظامی برای ایران نخواهد بود؛ البته فقط تا وقتی که مهار ایران از طریق موازنه های سیاسی بین ایران و همسایگانش به ویژه ترکیه، عربستان سعودی و پاکستان موفقیت آمیز باشد؛ و فقط تا وقتی که چین وابستگی اقتصادی را به نفت و گاز در خلیج فارس به قدری کاسته باشد که انسداد مسیرهای ترانزیت، حیات اقتصادی چین را تهدید نکند. در غیراینصورت از نگاه رهبران چین کاملا احمقانه است که اجازه بدهند یک قدرت منطقه ای با استعداد ایران، اختیار بلامنازع منابع انرژی را در خلیج فارس برعهده بگیرد و هر طور که بخواهد با این سرچشمه قدرت در قرن 21 رفتار کند.
ظهور خطر چین
وابستگی اقتصاد چین به دریاها جهت گیری آینده آن را روشن می کند. امروز بیش از 90 درصد تجارت جهانی و دو سوم تجارت نفت جهان از دریاها می گذرد و 70 درصد از تجارت نفت در ریملند اقیانوس هند از آسیای غربی تا پاسیفیک جریان دارد. از بداقبالی جغرافیایی چین، یکی از دارندگان تسلیحات هسته ای، دومین کشور پرجمعیت و چهارمین مصرف کننده انرژی جهان که به دلیل اختلافات سرزمینی در تبت و آکسای چین در یک نوبت نیز وارد جنگی محدود با چین شد، در همسایگی آن قرار دارد و برخلاف چین، از دسترسی آسان تر به منابع انرژی و کریدورهای تجاری نفت در اقیانوس هند لذت می برد. 85 درصد از نفت وارداتی چین از تنگه مالاکا باید عبور کند و این موضوع به خوبی چین را در برابر ناآرامی های احتمالی سیاسی و ژئوپولیتیکی تحریک شده از سوی کشورهای ساحلی آسیب پذیر می سازد. این نگرانی چین را واداشته است که با تنوع بخشیدن به منابع انرژی و یافتن منابع جدیدتر که آخرین نمونه آن تلاش برای یافتن جای پایی در قطب شمال است، مقداری از این آسیب پذیری را بکاهد. رقابت چین و هند برای تسلط بر گذرگاه های انرژی اجتناب ناپذیر است؛ چون هیچکدام از این غول های اقتصادی مایل نیستند که دیگری با بدست گرفتن کنترل این گذرگاه ها، از دیگری اخاذی کند و یا اقتصاد آن را گروگان بگیرد.
چین برخلاف هند به دلیل دوری از منبع اصلی انرژی یعنی خلیج فارس از مشکلات بیشتری رنج می برد. چین سالهاست که در پاسخ به این مشکل، استراتژی «رشته جزایر» را در پیش گرفته است. تاسیسات بندری چین در گوادار پاکستان که یک منظره عالی رو به دریای عرب را می گشاید و بندر دیگری در 55 مایلی شرق گوادار در پاسنی، تلاشی است برای حضور در اقیانوس هند و مشرف بر خلیج فارس. چین تاسیسات بندری دیگری را در بال شرقی اقیانوس هند در هام بان توتا در سریلانکا و چیتاگونگ در خلیج بنگال تا مارآئو در مالدیو راه اندازی کرده و رقابتی را برای نفوذ در برمه برای تسلط بر تنگه مالاکا با هند در پیش گرفته است.
با این حال این دو قدرت نوظهور گرفتاری های بیشتری را نیز پیش روی خود دارند: نخست آنکه اغلب کشورهایی که در مسیر جریان انرژی قرار دارند و یا تاسیسات بندری آنها را پشتیبانی می کنند،جوامعی بی ثبات و حکومت های ضعیف دارند و یا در مناطق پرتنش واقع شده اند. دوم اینکه آنها از چیرگی یک قدرت منطقه ای محلی یا مداخله گر در خلیج فارس هراسانند. زیرا نمی توانند مطمئن باشند که این هژمون بالقوه از وابستگی آنها به منابع انرژی به عنوان سلاحی علیه آنها استفاده نخواهد کرد.سوم؛ بی ثباتی از راه جنگ در خلیج فارس نگرانی دیگر آنهاست از این رو که براحتی می تواند در جریان آزاد انرژی اختلال ایجاد کرده و حیات اقتصادی این کشورها را بطور جدی به مخاطره بیاندازد. این نگرانی ها اکنون بواسطه حضور نظامی آمریکا در خلیج فارس کنترل می شوند. اگرچه چین از سیطره آمریکا در خلیج فارس چندان راضی نیست اما وابستگی اقتصادی دو کشور و توان تلافی چین در شبه جزیره کره، تایوان و ژاپن، تا حدی اضطراب چین را در رابطه با عملکرد آمریکا در خلیج فارس تسکین می دهد.
اگر آمریکا تصمیم به خروج تدریجی از خلیج فارس بگیرد و همزمان با تقویت بنیان قدرت نظامی چین، پکن و دهلی نو، در رقابتی خطرناک تلاش خواهند کرد با حضور نظامی در خلیج فارس این نگرانی ها را رفع کرده و از ثبات و امنیت منابع انرژی پاسداری کنند. اگر دست یافتن بر چیرگی کامل بر خلیج فارس مقدور نباشد، برای آنها عاقلانه خواهد بود که از موازنه های منطقه ای حمایت کنند و اطمینان بیابند که هیچ قدرتی در خلیج فارس نخواهد توانست، چیرگی بر این منطقه را واقعیت ببخشد. به این منظور و هماهنگ با سایر اهداف چین، پکن می کوشد چندین ناو هواپیمابر را که به او امکان می دهد موازنه های نظامی در نقاط دور دست، نظارت بر خطوط کشتیرانی و احتمالا پشتیبانی از عملیات های آبی خاکی را به اجرا در آورد به نیروی دریایی خود بیافزاید. نخستین ناو هواپیمابر چین «لیائونینگ» که از اوکراین خریداری شده و به اهداف آزمایشی در دریای چین جنوبی به آب افتاده است؛ بزودی با دومین ناو چینی ترکیب خواهد شد. چندی پیش، روزنامه محلی «تا کونگ پیائو» مستقر در هنگ کنگ فاش کرد که این کشور دومین ناو هواپیما بر خود را در دالیان در دست ساخت دارد و تا چهار سال دیگر مراحل احداث آن به پایان خواهد رسید. با موفقیت این پروژه های نظامی، نه تنها موازنه قدرت در دریای ژاپن و چین جنوبی دگرگون خواهد شد بلکه می تواند سرآغازی باشد بر دگرگونی موازنه های جهانی در مقیاسی گسترده تر. در پاسخی متناسب، نارندرا مودی نخست وزیر هند در نخستین ماه های پیروزی در انتخابات دستور اختصاص 3 میلیارد دلار به منظور ساخت اولین ناوهواپیمابر را به ارتش صادر کرد. در اینجا نباید از اشاره به این موضوع چشم پوشی کنیم که بلندپروازی های ژئوپولیتیک هند کمتر مایه نگرانی ایران است. وحدت داخلی در جامعه چند فرهنگی هند بسیار شکننده تر در مقایسه با ناسیونالیسم متحد و نیرومند چینی است. دولت هند تا سال ها باید نگران مرزهای شمالی و غربی اش با چین و پاکستان باشد و با رشد اقتصادی بی کیفیت و عقب مانده اش در مقایسه با همسایه شمالی، با توان کاملا محدود استراتژیک در بازسازی موازنه های جهانی کنار بیاید. نادیده گرفتن چین به عنوان تهدید بری، خطایی بزرگ خواهد بود؛ چین برخلاف قدرت های اروپایی و آمریکا، از راه زمینی و از طریق آسیای مرکزی، پاکستان و افغانستان به ایران دسترسی دارد. گذرگاه وجیر در کوهای پامیر، میان افغانستان و چین همچنان یک نقطه صعب العبور است و ارزش استراتژیک آن در آینده کاملا به این وابسته است که چگونه استراتژیست های مستقر در پکن بتوانند با غلبه دادن تکنولوژی بر موانع جغرافیایی، این مسیر را برای عبور کالا، انسان و حتی خودروهای نظامی آسان کنند. پیش از آن دولت مرکزی چین باید بتواند بر مسئله داخلی سین کیانگ که تنها دروازه ورودی چین به افغانستان است،غالب شود. برخلاف آن، گذرگاه خنجراب میان پاکستان و چین در ارتفاعات قره قوروم، قدمت کمتری دارد و به همین دلیل زیرساخت بسیار مناسب تری را برای تبادلات مرزی تدارک دیده است.
در قلمرو بحری دسترسی بیشتر چین به اقیانوس هند و خلیج فارس، باید بر روی بینش استراتژیک رهبران کشورهای ساحلی از جمله ایران موثر باشد. همانند آمریکا، برای ایران نیز حضور نظامی چین و هند در خلیج فارس یک تهدید امنیتی محسوب می شود. ایرانی که سال هاست می کوشد با بیرون راندن ایالات متحده از خلیج فارس، هژمونی منطقه ای اش را کامل کند، نمی تواند شاهد جایگزین شدن یک قدرت تازه نفس دیگر در خلیج فارس باشد که با تمام شاخص های قدرت نظامی بر ایران برتری دارد.
پاسخ ایران به ظهور خطر چین
چگونه ایران می تواند با مسئله ظهور چین مواجه شود؟ برغم تباین ایدئولوژیک جهان بینی اسلامی و ایدئولوژی کمونیستی، ایران در سه دهه گذشته همواره چین را به منزله یک دوست نگریسته است. از خرید های تسلیحاتی طی جنگ ایران و عراق تا تشکیل موازنه نرم در برابر ایالات متحده بعد از حمله نیروهای ائتلاف به عراق در سال 2003 و پس از آن مذاکرات هسته ای ایران و شش قدرت جهانی، ایران، کم و بیش چین را در کنار خود یافته است؛ بازارهای ایران مملو از کالاهای چینی است و شرکت های چین یکی از مهمترین سرمایه گذاران بخش انرژی و صنعت ایران بوده اند. اما هیچیک از این همراهی ها نمی تواند ظرفیت رقابت های ژئوپولیتیک دو کشور را چه اکنون و چه در آینده پنهان کند. نه تنها چین از احتمال دستیابی ایران به تسلیحات هسته ای خرسند نیست بلکه از اینکه ممکن است ایران بتواند با غلبه بر موانع و مشکلات اقتصادی و نظامی، به شایستگی طبیعی اش در بدست گرفتن رهبری کشورهای ضعیف تر خلیج فارس دست یابد، هراسان است. تا هنگامی که رویارویی ایران و آمریکا ادامه داشته باشد، چین می تواند آسوده خاطر باشد که ایران به هر نحوی موازنه خواهد شد و به دلیل هزینه هایی بالایی که برای بلندپروازی هایش باید پرداخت کند، از هرگونه رفتاری متهورانه ای که منجر به تهدید منافع چین بشود، خودداری خواهد کرد. عقب نشینی تدریجی آمریکا از خلیج فارس و آسیای غربی، انگیزه چین را برای حضور در خلیج فارس افزایش خواهد داد و در این زمان ممکن است بازی بزرگ برای مهار ایران را آغاز کند. ایران نمی تواند مانع از تعمیق مناسبات همسایگانش با چین بشود. به ویژه اینکه برخی از آنها مانند عربستان سعودی که به تنهایی قادر به موازنه ایران نیستند از سپردن این مسئولیت به قدرت های خارجی استقبال می کنند. همچنین ایران نمی تواند رشد اقتصادی و نظامی چین را کنترل کند و یا در موازنه کردن چین در آسیای شرقی نقش داشته باشد. اگر ایران برخوردار از تسلیحات اتمی بود، می توانست با خیالی آسوده، ظهور چین را به منزله فرصتی برای شکوفایی اقتصادی قرن بنگرد؛ اما ایران فاقد این تسلیحات است. ارتقای قدرت نظامی متعارف ایران از جمله توانایی های موشکی نمی تواند برای موازنه چین قانع کننده باشد. اگر چین اشتباه آمریکا را در تاسیس پایگاه های دائمی و ارزشمند در منطقه تکرار نکند، ایران اهداف آسیب پذیری برای فرود آوردن موشک هایش نخواهد یافت. در صورتی که ایران بتواند چنین اهدافی را هم بیابد، باید بتواند خود را در برابر حملات تلافی جویانه یک قدرت اتمی با تکنولوژی نظامی پیچیده تر محافظت کند.این راه پرخطر بسیار دشوارتر از راه حل دوم و در دسترس تر است؛ یعنی درگیر شدن در شبکه موازنه های جهانی در برابر چین. یکی از خوش اقبالی هایی که طبیعت به جغرافیای اوراسیا بخشیده، مجاورت قدرت های بزرگ درون آن است. این به خودی خود یک مزیت استراتژیک نیست و چه بسا برای قدرت های بزرگ، حضور قدرت های بزرگ دیگر در مجاورت بسیار دست و پا گیر است اما برای کشورهایی که از سوی یکی از قدرت های بزرگ آن تهدید می شوند می تواند مزیت بزرگی شمرده شود. برای چنین کشورهایی عاقلانه تر است که با ملحق شدن به یک یا چند قدرت بزرگ دیگر، قدرت تهدید کننده را مهار کنند. در رابطه با چین دو کشور روسیه و هند حکم موازنه دهنده های طبیعی را ایفا می کنند. هرگونه جاه طلبی ژئوپولیتیکی چین در اقیانوس آرام و هند باید از سد راه این دو قدرت بزرگ بگذرد اما برخلاف این ظاهر ساده، هند و روسیه مشکلات جدی در راه توازن چین دارند.
به صرف برخورداری این سه کشور از تسلیحات هسته ای، موازنه برقرار نمی شود. تسلیحات هسته ای روسیه و هند می تواند، چین را از دست زدن به یک جنگ تمام عیار منصرف سازد اما از تهدیدات غیرمستقیم و بلند مدت آن جلوگیری نمی کند.بعلاوه روسیه و چین در مرزهای شرقی و جنوب شرقی روسیه توسط سه ناحیه سپری سییری، مغولستان و قزاقستان در مجاورت سین کیانگ که عملا دسترسی به هارتلند روسیه در مناطق پرجمعیت در غرب و همچنین هارتلند چین در مناطق پرجمعیت ساحلی در دریای شرقی را غیرممکن می کند، ایمن شده اند. روسیه و چین در بخش دریای ژاپن؛ جایی که پایگاه های استراتژیک ولادی ووستوک و بلاگوشچنسک قرار دارد، تا حدی در معرض یکدیگر قرار می گیرند. در اینجا نیز دو ناحیه سپری منچوری و مغلولستان داخلی که از بخش های درونی چین در برابر حملات خارجی محافظت می کند، برخورد سرزمینی دو کشور را کاهش خواهند داد. هرچند این احتمال وجود دارد که دو کشور به نحوی در آینده پیرامون تنش هایی میان ژاپن و روسیه در ساخالین و جزایر کوریل و یا یک جنگ احتمالی در شبه جزیره کره یکدیگر را آزار دهند.
نواحی سرد شرق روسیه که در اغلب نقاط شامل شهرهایی پراکنده و کم جمعیت و با پوشش های گیاهی تندرا پوشیده شده حتی به رغم خطوط اتصالی که راه آهن سراسری سیبری تدارک دیده است، امکان تمرکز نظامی را در این ناحیه دشوار می کند. از میان بیش از 20 پایگاه نظامی روسیه در خارج، تنها یک پایگاه کوچک خلیج کام ران در ویتنام و مشرف بر دریای جنوبی چین قرار دارد که تامین و پیشتیبانی آن براحتی مقدور نیست. پایگاه های دیگر در همسایگی چین شامل تاسیسات راداری و الکترونیک و پروازهای آزمایشی در قزاقستان و قرقیزستان می شود . تاجیکستان تنها کشوری است که میزبان هفت هزار سرباز روسی با قابلیت رزمی است که آن هم به دلیل بی ثباتی متاثر از فعالیت اسلام گرایان در نقطه بینامرزی فرغانه میان تاجیکستان و قرقیزستان و یک پیوند احتمالی با مسلمان ایغور چین، نمی تواند چندان پایگاه قابل اطمینانی باشد. حضور نظامی روسیه در تاجیکستان با تاسیسات مربوط به حمایت از نیروی هوایی روسیه از طریق تجهیزات دیده بانی فضایی نیز کاری بیشتری نمی تواند انجام دهد و مشخص نیست که در یک رویارویی نظامی میان چین و روسیه، این کشورها همچنان مجوز تداوم این فعالیت ها را به مسکو بدهند. از میان چهار ناوگان دریایی روسیه در بارنتز، دریای سیاه و دریای بالتیک، ناوگان پاسیفیک با استعداد 16 اسکادران شامل 22 زیردریایی هسته ای و دیزل همراه با پنج ناوشکن و یک رزمناو کلاس اسلاوا، بزرگترین ناوگان روسیه را تشکیل می دهد. قرار گرفتن مرکز فرماندهی این ناوگان در ولادی وستوک، امکان رصد تحرکات دریایی چین را به روسیه می بخشد و در صورت نیاز می تواند دریای شرقی را تحت پوشش قرار دهد. دشواری بسیج نظامی در این ناحیه از روسیه در شکست از ژاپن در 1905 و بار دیگر در 1945 در جنگ های دریایی با ژاپن که تنها بواسطه موفقیت روسیه در شکست ژاپن در جنگ های زمینی منچوری و همزمان حمله اتمی آمریکا به ژاپن توانست از شکست کامل خود جلوگیری کند، آشکار شد. با وجود علایق چین در آسیای مرکزی در رابطه با جستجوی منابع انرژی، دسترسی نظامی چین به این منطقه کاملا محدود است و از میان بردن آن تنها با فائق آمدن بر مشکلات سیاسی ناشی از سین کیانگ و همچنین پیشرفت دادن این ناحیه با اهداف استراتژیک به کمک تکنولوژی ترابری میسر خواهد بود که البته برای چین بسیار دشوار است. با این حال اگر چین بتواند این مانع را کنار بزند، می تواند تهدیدی مستقیم برای روسیه محسوب شود. با این توصیف، امکان مقابله موثر روسیه در اقیانوس هند با چین که مورد توجه ژئواستراتژی دریایی ایران است، محدودیت فراوانی دارد و ممکن است حتی روسیه فاقد انگیزه های کافی برای چنین موازنه ای فراتر از خشکی های اوراسیا باشد.
وضعیت برای هند کمی دشوارتر است. مرزهای شمالی هند با رشته کوه های همیالیا از کشمیر تا بوتان از چین جدا شده و دیوار دفاعی طبیعی و غیرقابل نفوذی را ایجاد کرده است. قرار گرفتن تبت به منزله ناحیه میانگیر بین چین مرکزی و هند که بر عمق استراتژیک هند افزوده است، حکم دلداری جغرافیایی برای دهلی نو را بخاطر از دست دادن آن دارد. با این وجود، اتحاد استراتژیک پاکستان و هند همراه با آسیب پذیری هند از طریق نپال که اکنون با فعالیت مائوئیست های نپالی ( هرچند بی رمق و کم شدت) نمایندگی می شود و از جانب غرب و شمال، ثبات سیاسی هند را تهدید می کند. نگرانی هند در رابطه با افتادن برمه در مدار چین نیز کاملا مشروع است. یک حکومت طرفدار چین در برمه که امکان دسترسی چین به سواحل خلیج بنگال را بدهد، بسرعت می تواند نقاط التهابی تازه ای را در مدخل اقیانوس هند پدید آورد. جزایر استراتژیک و با ارزش آندمان و نیکوبار در راس این تهدیدات قرار دارند. بودجه نظامی هند یک سوم چین بوده و با سرعت به مراتب کمتری افزایش می یابد؛ استقلال هند در تولید تسلیحات نظامی بسیار کمتر از چین است و عدم انسجام داخلی هند ممکن است رویهم رفته این کشور را از ادامه پرداخت بهای موازنه با چین منصرف سازد. تحت این شرایط، هند بدون کمک گرفتن از ایالات متحده قادر به موازنه موثر با چین نیست و یک احتمال بسیار وخیم تر برای ایران این است که چین و هند به منظور اجتناب از افتادن در رقابت های تسلیحاتی و نظامی بکوشند که پیرامون منافع مشترک در خلیج فارس و گذرگاه های اقیانوس هند دست به تبانی بزنند و به همان ترتیب از استقرار توازن قدرت در خلیج فارس و تلاش برای چیرگی ایران در این منطقه مشترکاً حمایت کنند.
تنها با یک بینش ژئواستراتژیک است که ایران تشویق می شود، سپرهای دفاع جغرافیایی را در مقابله با هند و چین تقویت کند. از این زوایه نگاه، یک افغانستان و پاکستان با ثبات که بتوانند از باج دادن به چین برای تامین امنیت در برابر یکدیگر و همینطور هند، معاف شوند، هلال دفاعی ایران در مرزهای شرقی را تشکیل می دهند. برای ایران اهمیت دارد که مانع از برتری پاکستان بر هند و یا بالعکس بشود؛ اگرچه چنین احتمالی بسیار دور است. ادامه رقابت خصمانه هند و پاکستان می تواند تا مدت ها دو کشور را در مقابل هم سرگرم کند و مانع از توجه هر کدام از آنها به جاه طلبی های ژئوپولیتیکی به زیان ایران گردد. ایران و پاکستان باید در درک متقابل این موضوع که بی ثباتی در مناسبات میان آنها می تواند موجب تاثیرات فوری تری مانند انفجار سیاسی در منطقه به هم پیوسته بلوچستان شود، تلاش کنند. ثمره این بی ثباتی نه تنها در انسجام سرزمینی بلکه در موازنه قوا میان هند و چین نیز نمایان خواهد بود و کفه ترازو را به سمت هند متمایل خواهد کرد. موازنه میان هند و چین در راستای امنیت ژئوپولیتیکی ایران قرار دارد که می تواند با تضعیف ایالات متحده، انزواگرایی و تمایل آن به کنار کشیدن از درگیری مستقیم از رقابت های جهانی، به برتری یکی بر دیگری منجر شود. آمریکا بزرگترین نیروی دریایی جهان را در اختیار دارد و تنها کشوری است که به یاری پراکندگی پایگاه های نظامی از گوام در اقیانوس آرام تا دیگو گارسیا در اقیانوس هند، توانایی ایفای نقش موازنه گر ساحلی را دارد و در صورتی که لازم باشد می تواند این نیروی تاریخ ساز را در پهنه دریاها به حرکت درآورد. ایران و آمریکا متحدان طبیعی در قرن ظهور آسیا و بازگشت به عصر ژئوپولیتیک دریایی هستند. این دو کشور اکنون در زمانی غلط و در مکانی غلط رو در روی یکدیگر ایستاده اند. سیلاب ها و طوفان های قرن جدید نه از غرب آسیا؛ جایی که ایران و آمریکا به حذف یکدیگر کم بسته اند بلکه از شرق آسیا به حرکت درآمده است. ایرانی که آمریکا آن را به عنوان تهدیدی علیه صلح جهانی قلمداد نمی کند می تواند مسئولیت تاریخی خود را در غیاب هر نامزد برابر دیگری در حفظ امنیت خلیج فارس برعهده بگیرد؛ پرچمدار مبارزه با افراط گرایی و آشوب گری در مناطق مجاور باشد و ثبات منابع انرژی را تضمین کند و در مقابل آمریکایی که ایران آن را خطری برای موجودیت خود نمی بیند، می تواند رسالت اصلی خود را در جلوگیری از چیرگی چین بر اقیانوس آرام و هند پیش ببرد و از فروریختن هرم جهانی و انتقال خشونت آمیز قدرت جهانی ممانعت کند. این پیشنهادها هرگز به معنای ورود ایران به سلسله استراتژی های ضد چینی نیست؛ بلکه به معنای درگیر شدن در شبکه جهان گستر موازنه هاست. ایران، چین و روسیه همچنان در مهار ایالات متحده به یکدیگر نیاز دارند. هنرنمایی ژئواستراتژیک ایران در قرن 21 وابسته به این است که هر زمان یکی از این موازنه ها به خطر افتادند، در آن نقطه از تاریخ و جغرافیا حضور داشته باشد. 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 396219

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
6 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 8
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام IR ۲۰:۰۴ - ۱۳۹۳/۱۰/۳۰
    2 3
    واقعیتش کنجکاو بودم اما خیلی طولانی بود نخواندم، خلاصه تر...حداکثر چهار پاراگراف متوسط..
  • بی نام A1 ۲۰:۲۸ - ۱۳۹۳/۱۰/۳۰
    3 3
    آخه تحلیل تو الکترونیک که انقدر طولانی نمیشه نتونستم تا آخر بخونم ۰۰۰۰ کوتاه و خلاصه خوب است
  • ایرانی IR ۰۳:۲۹ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۱
    8 1
    با تشکر از نویسنده. در زمانی که مردم سرگرم فوتبال هستند و رئیس جمهور ایران با افتخار، نهادی استراتژیک چون سازمان فضایی را تکه پاره می کند، و مردم هم ترجیح می دهند سالی چند صد میلیارد در فوتبال ایران هزینه شود تا اینکه چند ده میلیارد در امور فضایی، وجود چنین نویسندگانی که وضعیت 30 و 40 سال بعد ایران رو می بینند غنیمت است.
  • غباس IR ۰۵:۴۰ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۱
    2 1
    نخوندم. خیلی طولانیه.
  • بی نام A1 ۰۶:۱۷ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۱
    5 1
    ايكاش اين متن طولاني داراي يك پاراگراف انتهايي با عنوان خلاصه و نتيجه گيري داشت
  • بي نام A1 ۰۹:۴۷ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۱
    6 1
    ما ايراني ها دوست داريم لقمه جويده شده رو قورت بديم.بعضي وقت ها بايد زحمت بكشيم، وقت بيشتري بزاريم تا ياد بگيريم. همه چي كه راحت الحلقوم نميشه .
  • رهام IR ۱۰:۲۰ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۲
    4 0
    خیلی جالب و واقع بینانه بود
  • اسفندیار خدایی A1 ۱۲:۱۱ - ۱۳۹۴/۰۴/۱۳
    1 0
    به موضوع مهمی پرداخته اید، به درستی اشاره کرده اید که قرار نیست، آینده دقیقا همانند گذشته باشد، ظهور چین یک واقعیت است و علاوه بر منافعی که برای ایران دارد، عوارضی هم دارد. اما در مورداینکه نابع نفتی خلیج فارس در زمان پیشی گرفتن چین از آمریکا همچنان اهمیت کنونی خود را حفظ کنند تردید دارم و امیدوارم که منابع جایگزین یعنی انرژی های پاک جایگزین سوختهای فسیلی خواهند شد، اگرچه مبنای تحلیل حضرتعالی بر فرض ظهور چین و ثابت ماندن سایر متغیرها است. به نظر من مهمترین تهدیدی که چین وغر وقدرتهای نوخاست برای ایران وخاورمیانه دارند، در جنبه زیست محیطی است. اگر روند کنونی گرم شدن زمین که محصول این قدرتها است ادامه یابد تا سال ۲۰۴۰ امکان زندگی در بیشتر مناطق ایران نخواهد بود وقتی روزانه صد میلیون بشکه نفت