نمایش هم‌خونه، به علل و عوامل پیرامونی و یا مرتبط با روابطی از این دست نمی‌پردازد، بلکه می‌خواهد، بستری فراهم سازد تا ضمن تلنگر، نگاه‌ها را برای کنکاش و نگرشی نوین بر آن معطوف سازد.

کارگردان: علی حیدری، نویسنده: لیدا شیرمرد، بازیگران: آرزو روشناس، علی حیدری

 

هم‌خونه

 

نمایشی جمع‌ و جور، موجز و مختصر که تنها با ساده‌ترین امکانات و ایفای نقش دو بازیگر، به موضوعی می‌پردازد که در ساحت عمومی جامعه مسکوت مانده ولی همچنان دغدغه مصلحان اجتماعی و مسئولین فرهنگی است. زندگی مشترک دو جنس مخالف که در سال‌های اخیر به «ازدواج سفید» شهره است.

دو جوانی که پس از ده سال هم‌خانه بودن و زندگی مشترک، به گسست و جدایی می‌اندیشند. این  گسست در حال شکل‌گیری، هدفی است که باید در کشمکش میان آن‌ها یا به وصل جدیدی منجر ‌شود و یا به یک جدایی ابدی.

زمانی این جدال‌ جدایی‌طلبانه از یک‌سو و تلاش برای تثبیت شرایط از سوی دیگر، ارزشمند می‌شود که متوجه می‌شویم شیشه‌ی عمر این رابطه‌ی در حال شکستن، ده سالی است که شکل گرفته و حال هیچ عامل چسبنده‌ای قادر نیست تکه‌های خرد شده آن را که به تدریج ذره‌ذره شده‌اند در کنار هم قرار دهد و آن همگامی پیشین را تداوم بخشد.

در بطن مضمون آشکار نمایش، مخاطب در ذهن خود با مضامین دیگری هم درگیر می‌شود. از جمله، القای بی ثباتی روابطی که در شکل سنتی خود انسجام نمی‌یابند و ممکن است هر آن متناسب با میل و رغبت یکی برای گسستن و جداشدن، دیگری نیز در هر شرایطی هم که باشد، باید بدان تن دهد و تنهایی نامعلوم و احتمالا غم‌انگیزی را تجربه کند. و یا اینکه، رابطه‌ای اینگونه که در ابتدای مسیر، هیچ یک از طرفین ملتزم و متعهد به هیچ قاعده و ضابطه‌ای جز توافق اخلاقی نیستند، با نقض اخلاقیات، خواسته و ناخواسته که منبعث از ذات خطاکار بشری است، به راحتی از هم پاشیده می‌شود و تمامی سامان عاطفی و انسانی برآمده از آن به یکباره متلاشی می‌گردد.

 

هم خونه

 

نمایش هم‌خونه، به علل و عوامل پیرامونی و یا مرتبط با روابطی از این دست نمی‌پردازد، بلکه می‌خواهد، بستری فراهم سازد تا ضمن تلنگر، نگاه‌ها را برای کنکاش و نگرشی نوین بر آن معطوف سازد.

نمایش در یک پرده و در دکوری با یک میز و صندلی و تخت‌خواب، محدودیت‌هایی دارد که منتظریم بازی‌ها، چنین محدوده‌ای را درنوردند و تماشاگر را تا انتها ضمن ایجاد هیجان و التهاب با خود همراه و همگام سازند. بازیگر نقش زن تا حدی از پس کار برمی‌آید. و به ویژه با حرکات بدن و میمیک صورت خویش قادر می‌شود فضای نامطلوبی که قصد دارد به یک موقعیت مثبت تبدیل شود را، بازنمایی کند. اما بازیگر نقش مرد آنچنان از عهده کار برنمی‌آید و تنها در حد یک مرد مستاصل و درمانده که توانایی تغییر شرایط بوجود آمده را ندارد، باقی می‌ماند.

ابتدا و انتهای نمایش، تغییر قابل اتکایی در شخصیت‌ این دونفر نمی‌بینیم. زن همان زنی است که در ابتدا دعوا را آغاز کرده و مرد نیز همان مردی است که آمده و حالا باید برود.

گفت‌وگوها که در بخش‌هایی مشابه نمایشنامه‌های ترجمه شده‌ است، دارای ریتمی یکسان، هم در اجرا و هم در مضمون است. گلگی مداوم زن، و التماس‌ها و توجیهات یکنواخت مرد از اواسط کار به بعد ملال‌آور می‌شود. تنها در لحظه‌ای که زن احساس می‌کند که هدیه سالروز تولدش با عشقِ به او خریداری شده، می‌رویم که جو متفاوتی را تجربه کنیم که آن هم با ناکامی از دست می‌رود. بنابراین معضل اصلی که در کلیت اثر نمود بارزی دارد، نبود فراز و نشیب‌های جان‌دار و محکمی است که علی‌رغم تلاش بازیگران، آشکارا به دلیل کاستی در اجرا و کارگردانی، نتیجه نداده است.

در پایان، توجه عوامل نمایش «هم‌خونه» را به نمایشنامه‌ی «چه کسی از ویرجینیا ولف می ترسد؟» اثر ادوارد آلبی‌ (1962) جلب می‌کنم که گفت‌گوها چطور فضایی دراماتیک ایجاد کرده و باعث اوج گرفتن التهابات شده و از رازهای پنهان روابط  یک زن و شوهر پرده بر می‌دارد.

 

چه کسی از ویرجینیاوولف

 

جورج : مارتا 108 سالش هست. وزنش هم تا حدودی از این عدد بیشتره!

هانی : من دارم مریض می شم.

جورج : اوه آره خیلی باحاله.

هانی : من دارم می میرم.

جورج : خوبه ، خوبه . همینجوری ادامه بده!

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 401612

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 4 =